
قَالَ علیه السلام : فَرَضَ اَللَّهُ...وَ اَلصِّیامَ اِبْتِلاَءً لِإِخْلاَصِ اَلْخَلْقِ . نهج البلاغه، حکمت 252
امام علی علیه السلام می فرماید: خداوند «روزه» را واجب کرد تا اخلاص مردمان را بیازماید.

قَالَ علیه السلام : فَرَضَ اَللَّهُ...وَ اَلصِّیامَ اِبْتِلاَءً لِإِخْلاَصِ اَلْخَلْقِ . نهج البلاغه، حکمت 252
امام علی علیه السلام می فرماید: خداوند «روزه» را واجب کرد تا اخلاص مردمان را بیازماید.

پرسش: نحوه به خلافت رسیدن ابوبکر، عمر و عثمان چگونه بوده ، از طرف چه کسی انتخاب شدهاند و آیا در قرآن و حدیث دلیلی که به خلافت ایشان اشاره بکند وجود دارد یا نه؟
پاسخ:
نحوه به خلافت رسیدن سه خلیفه اول
← الف. خلافت ابوبکر
بعد از رحلت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله درحالیکه حضرت علی علیهالسلام هنوز از غسل و تکفین جسد مطهر پیغمبر اکرم ـ صلیاللهعلیهوآله ـ فارغ نشده بود، عدهای از مسلمانان در سقیفه بنیساعده جمع شده و مشغول انتخاب خلیفه شدند.
پس از نزاع و درگیری شدید بین مهاجر و انصار سرانجام امر خلافت خاتمه یافت و کار خلافت بر ابوبکر قرار گرفت.
← ب. خلافت عمر
ابوبکر پس از دوسال و چند ماه خلافت، رنجور و بیمار شد و به پاس زحماتی که عمر در مورد تثبیت خلافت او متحمل شده بود، او نیز زمینه را برای خلافت عمر بعد از خود آماده کرد و مخالفان را نیز قانع نمود؛ جمعی از صحابه را به حضور طلبید و عمر را در حضور آنها به جانشینی خود منصوب نمود و در روز وفات ابوبکر عمر به مسند خلافت نشست یعنی در سال ۱۳ هجری قمری و پس از دفن ابوبکر عمر به مسجد رفت و مردم را از خلافت خود آگاه ساخته و از آنها بیعت گرفت.
خلافت عمر ده سال و شش ماه طول کشید و در این مدت دائماً با دو کشور بزرگ ایران و روم در حال جنگ بود.
← ج. خلافت عثمان
عمر پس از زخمی شدن و در لحظات آخر زندگی خود، برای انتخاب خلیفه بعد از خود شش نفر را به حضور طلبید و موضوع خلافت را بهصورت شورا میان آنها محدود نمود.
← اعضای شورا
این شش نفر عبارت بودند از: علی علیهالسلام، طلحه، زبیر،

برای توضیح قلعه خیبر به اینجا کلیک کنید
حجتالاسلام موسوی؛ حکومت اسلامی، بزرگترین نعمت خدا برای مسلمین است
امروز باید شکرگزار نعمتی باشیم که ما را از شر سلطنت 2500 ساله شاهنشاهی نجات داد؛ آن نعمت، نعمت ولایت و حکومت اسلامی است.
متن کامل سخنرانی حجتالاسلام موسوی در شب دوم مراسم دهه اول محرم در هیئت روضهالزهرا (س) را از نظر میگذرانید.

بسم الله الرحمن الرحیم
چرا عدهای با مسلمانان سر جنگ دارند؟
اگر شخصیت اخلاقی انبیاء و اولیاء(ع) را تحلیل کنیم، به این نتیجه میرسیم که اینطور است وقتی شما یک آدم اخلاقی را در نظر بگیرید معمولاً همه او را دوست دارند. وجود نازنین این جانشینان خدا بر روی زمین، با اینهمه علم، اخلاق، کرم، بزرگواری آیا اینها دشمنساز است؛ یعنی اینکه فرض کردید؛ باید این سؤال را از انسانهایی که سکولار هستند و دین را از سیاست جدا میدانند، مطالبه کرد که اینکه شما میگویید اینهمه کشته، اسیر و زجری که اهلبیت(ع) و انبیاء عظام کشیدند برای این است که آنها افراد متخلق و اخلاقی بودند؟ انسانهای عالم و عالم پرور بودند؟! یعنی امام صادق(ع) که آخر به زهر کینه منصور به شهادت رسید برای این بود که کار علمی میکرد؟!
انسانها هر چقدر هم خبیث باشند تا کسی آنها را اذیت نکند و مانعی برای قدرتنماییشان ایجاد نکند کاری با او ندارند. در طول تاریخ اینهمه آدمها اخلاقی علمی بودند که طواغیت نه اینکه با آنها کار نداشتند بلکه آنها را تأیید و کمک میکردند، پس چرا اهلبیت(ع) و انبیاء عظام اینقدر مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند و هیچکدام از اهلبیت(ع) نبود مگر اینکه یا با شمشیر و یا با زهر توسط دژخیمان زمانه به شهادت رسیدند؟!
جواب این سؤال خیلی واضح است و آنهم اینکه شخصیت اصلی ائمه(ع) "مبارز بودن و تلاشگر بودن در جهت گرفتن قدرت و حاکمیت" بوده است. اگر اهلبیت اهل مبارزه نبودند با طاغوت درگیر نمیشدند و داعیه قدرت نداشتند، چرا باید مورد هجمه دشمنان واقع شوند؟ نمونه اعلی و واضح آن سیدالشهدا(ع) است. برخیها اینقدر سرشان در برف میکنند در مورد سیدالشهدا هم میخواهند تشکیک کنند که حضرت دنبال حکومت و قدرت نبود ولی واقعاً این قابل تشکیک نیست؛ اما سؤال ما این است پس امام صادق(ع)، امام باقر(ع) و امام هادی(ع) چرا شهید شدند؟ فاطمه زهرا صلوات الله علیها چرا شهیده شدند؟ اینها دنبال حکومت و قدرت بودند.
تفاوت دیدگاه صالحان و کافران نسبت به قدرت و حکومت
علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان میفرمایند: «قدرت برای انسانهای صالح نعمت است اما برای کسی که قدرت را هدف و نه وسیله میداند و آن را برای مطامع دنیایی میخواهد نغمت است.»
اهلبیت(س) انسانهایی بودند که قدرت را برای تربیت انسانها میخواستند از همین جهت است که با آنها مبارزه میکنند و آنها را مورد اذیت و آزار قرار میدهند.
پاسخ به یک شبههی فراگیر: آخوند را چه به سیاست؟!
«در نظرم است که در یک روایتى است که رسول خدا که مبعوث شد، آن شیطان بزرگ فریاد کرد و شیطانها را دور خودش جمع کرد و اینکه مشکل شد کار بر ما. در این انقلاب، شیطان بزرگ که امریکاست، شیاطین را با فریاد دور خودش دارد جمع مى کند. و چه بچه شیطان هایى که در ایران هستند و چه شیطانهایى که در خارج هستند، جمع کرده است و هیاهو به راه انداخته است.1358/8/14

یکی از بزرگان می فرمود که درعالم مکاشفه شیطان را دیدم و با او دعوا کردم و شیطان داشت مرا به زمین می زد در آن هنگام حضرت علی (ع) را صدا زدم ،آقا به کمک من آمد و شیطان را به زمین زد و من روی شیطان نشستم و سر شیطان را بریدم. آقا فرمود: زور شما به شیطان نمی رسد از ما کمک بخواهید.
--------------------------------
روزی یکی از نیروهای شیطان رو به او کرد و گفت:
فرمانده چرا اینقدر خوشحالی،مگر گمراه کردن اینها چه فایده ای دارد؟
شیطان جواب داد:امام اینها که بیاید ،عمر ما تمام میشود.
اینها را که غافل کنیم، امامشان دیرتر می آید
دوباره پرسید:
آیا ما موفق بوده ایم؟
شیطان خنده ای کرد و گفت:
مگر صدای گریه امامشان را نمیشنوی
مگر صدای طلب استغفار او را نمیشنوی!؟!.
چند مطلب از حجت الاسلام فرحزاد - خیلی عالیه حتما بخونید.
شگردهای شیطان - سخنرانی آیت الله علامه مصباح یزدی

ولادت و حسب و نسب
بنا به نوشته مورخین ولادت على علیه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى ام عام الفیل (1) به طرز عجیب و بی سابقه اى در درون کعبه یعنى خانه خدا بوقوع پیوست، محقق دانشمند حجة الاسلام نیر گوید:
اى آنکه حریم کعبه کاشانه تست
بطحا صدف گوهر یکدانه تست
گر مولد تو به کعبه آمد چه عجب
اى نجل خلیل خانه خود خانه تست
پدر آن حضرت ابوطالب فرزند عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنابراین على علیه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است (2)
اما ولادت این کودک مانند ولادت سایر کودکان به سادگى و بطور عادى نبود بلکه با تحولات عجیب و معنوى توأم بوده است. مادر این طفل خدا پرست بوده و با دین حنیف ابراهیم زندگى می کرد و پیوسته بدرگاه خدا مناجات کرده و تقاضا می نمود که وضع این حمل را بر او آسان گرداند. زیرا تا باین کودک حامل بود خود را مستغرق در نور الهى می دید و گویى از ملکوت اعلى بوى الهام شده بود که این طفل با سایر موالید فرق بسیار دارد.
شیخ صدوق و فتال نیشابورى از یزید بن قعنب روایت کرده اند که گفت من با عباس بن عبدالمطلب و گروهى از عبدالعزى در کنار خانه خدا نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین در حالی که نُه ماه به او آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدایا من به تو و بدانچه از رسولان و کتابها از جانب تو آمده اند ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق می کنم و اوست که این بیت عتیق را بنا نهاده است به حق آنکه این خانه را ساخته و به حق مولودى که در شکم من است ولادت او را بر من آسان گردان.
یزید بن قعنب گوید ما بچشم خود دیدیم که خانه کعبه از پشت (مستجار) شکافت و فاطمه به درون خانه رفت و از چشم ما پنهان گردید و دیوار بهم بر آمد چون خواستیم قفل درب خانه را باز کنیم گشوده نشد. لذا دانستیم که این کار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بیرون آمد و در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زیرا آسیه خدا را به پنهانى پرستید در آنجا که پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مریم دختر عمران نخل خشک را بدست خود جنبانید تا از خرماى تازه چید و خورد(و هنگامی که در بیت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسید که از اینجا بیرون شو اینجا عبادتگاه است و زایشگاه نیست) و من داخل خانه خدا شدم و از میوه هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بیرون آیم هاتفى ندا کرد اى فاطمه نام او را على بگذار که او على است و خداوند على الاعلى فرماید من نام او را از نام خود گرفتم و به ادب خود تأدیبش کردم و او را به غامض علم خود آگاه گردانیدم و اوست که بت ها را از خانه من می شکند و اوست که در بام خانه ام اذان گوید و مرا تقدیس و تمجید نماید خوشا بر کسی که او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر کسى که او را دشمن دارد و نافرمانیش کند. (3)
و چنین افتخار منحصر بفردى که براى على علیه السلام در اثر ولادت در اندرون کعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آینده بدست نیامده است و این سخن حقیقتى است که اهل سنت نیز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانکه ابن صباغ مالکى در فصول المهمه گوید:
و لم یولد فى البیت الحرام قبله احد سواه و هى فضیلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتکرمته. (4)
یعنى پیش از آنحضرت احدى در خانه کعبه ولادت نیافت مگر خود او واین فضیلتى است که خداى تعالى به على علیه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجلیل و تکریم نمایند.
در جلد نهم بحار در مورد وجه تسمیه آنحضرت بعلى چنین نوشته شده است که چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسینه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و بسوى ابطح آمد و به پیشگاه خداوند تعالى چنین مناجات نمود.
یا رب هذا الغسق الدجى
و القمر المبتلج المضىء
بین لنا من حکمک المقضى
ماذا ترى فى اسم ذا الصبى (5)
هاتفى ندا کرد:
خصصتما بالولد الزکى
و الطاهر المنتجب الرضى
فاسمه من شامخ على
على اشتق من العلى (6)