سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
امکانات

۱۰۸ مطلب با موضوع «مدافعین حرم» ثبت شده است

دمشق , معراج شهدا , شهید ,

مردم با ۵ شهید حمله اسرائیل در معراج وداع کردند

پیکر ۵ تن از شهدای حمله تروریستی اسرائیل که روزهای گذشته در منطقه المزه دمشق به شهادت رسیدند، دقایقی قبل وارد معراج شهدای تهران شد و مردم با آنها وداع کردند.

عقیق: پیکر ۵ تن از شهدای حمله تروریستی اسرائیل که روز گذشته در منطقه المزه دمشق به شهادت رسیدند، دقایقی قبل وارد معراج شهدای تهران شد.

با اینکه حوالی اذان مغرب برگزاری این مراسم اطلاع رسانی شد اما حیات معراج شهدا مملو از جمعیت بود. بسیاری از خانواده ها با اینکه هوا کمی سرد است با بچه های کوچک برای وداع با این شهدا خود را به خیابان بهشت رساندند. 

دقایقی مداحان اهل بیت به مرثیه خوانی برای مصائب خواندان پیامبر(ص) پرداختند و حضار در جوار شهدا به سینه هایشان زدند و اشک ریختند. 

زنان و مردان سعی می کردند برای چند ثانیه هم که شده دستی به تابوت شهدا که مزین به پرچم کشورمان است، تبرک کنند و اشکی بریزند و در دل با این اولیای خدا نجوا کنند. یکی می خواهد عاقبتش شهادت باشد، یکی مریض دارد و دیگری گره به کار و بار زندگی اش افتاده است. هر کسی بتواند فرصت را مغتنم می شمارد تا خواسته درونی اش را به این بندگان خوب خدا بگوید و آنها را واسطه خیر کند. 


گفتنی است پیکر شهید سردار امیدزاده فردا پس از تشییع در شهرک محلاتی تهران به زادگاهش کرمانشاه منتقل شده و آنجا به خاک سپرده خواهد شد. 

همچنین پیکر شهید محمد امین صمدزاده در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا همجوار با شهید مدافع حرم میثم میردوستی دفن می شود و شهید حسین محمدی نیز در گلزار شهدای یافت آباد تهران، پس از تشییع در شهرک محلاتی، به خاک سپرده می شود. 

شهیدان علی آقازاده و سعید کریمی نیز در شهر قم تشییع و به خاک سپرده خواهند شد. 

۰ نظر موافقین ۰ ۰۲ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۲۰
ع . شکیبا---۱۶

https://imgurl.ir/uploads/r139245_.jpg

این عکس سردار سلیمانی عزیز داغ آدم را تازه می کند

گویی قرار نیست که فراموشش کنیم.

ان شاءالله تا ظهور که خشم دلمان فرو نشیند.

و اَذْهِبْ بِهِ غَیْظَ قُلُوبِنا

خدایا به ظهور آن حضرت (عج) خشم دلهایمان را فرو نشان

(از دعای افتتاح)

 مطالب مرتبط : حاج قاسم سلیمانی ، مدافعین حرم ، شهیدان

۳ نظر موافقین ۴ ۱۰ دی ۰۲ ، ۰۹:۳۵
ع . شکیبا---۵۶۴

گنبد حرم حضرت رقیهگنبد حرم حضرت رقیه (س)- سوریه - دمشق

نوحه شنیدنی در مورد حضرت رقیه (س) با صدای حاج صادق آهنگران

دانلود-سبز دریافت      حجم: 12 مگابایت
عنوان: من کیستم دیوانه رقیه / کنج دلم شد خانه رقیه
این پست را برای توسل گذاشته ام. هم برای خودم و هم برای شما -التماس دعا
حضرت رقیه(س) خیلی مظلومه! همین که تصور می کنی یه دختر کوچیک سه چهارساله برا باباش بی تابی کنه و سر باباش رو براش بیارن دل آدم سخت می شکنه ! لعنت بر یزید و خاندانش 
 
ضریح_حضرت_رقیه (س)
ضریح مطهر حرم حضرت رقیه (س) سوریه

۷ نظر موافقین ۷ ۲۹ مرداد ۰۲ ، ۱۴:۵۶
ع . شکیبا---۸۲۴۴

شهید ماشاءالله شمسه - بروجرد

دانلود آهنگ گلبرگ سرخ لاله ها با صدای استاد حسام الدین سراج

گلبرگ سرخ لاله ها
در کوچه های شهر ما
بوی شهادت می دهد
بوی شهادت می دهد 


این آهنگ / کمیاب است در اینترنت . دانلود کنید و داشته باشید .
حال و هوایش حال و هوای روزهای جنگ است وقتی شهدا را در گوشه گوشه ی این مملکت بر سر دستان تشییع می کنند.


دریافت

مطالب مرتبط : حاج قاسم سلیمانی ، مدافعین حرم ، شهیدان

۱ نظر موافقین ۱ ۲۲ آذر ۰۱ ، ۱۳:۵۵
ع . شکیبا---۱۹۳۱

سردار حاج حسین همدانی

سردار سرلشگر شهید حسین همدانی (ابو وهب) در سال ۱۳۲۹ در شهرستان آبادان دیده به جهاد گشود و در سن ۶۱ سالگی پس از چهل سال مجاهدت و نبرد در راه اسلام در تاریخ ۱۶ مهرماه ۹۴ در نبرد با تروریست های تکفیری در سوریه به فیض شهادت نایل آمد.
سردار حاج حسین همدانی در همان ابتدای جوانی در صف مبارزان انقلابی درآمد و با حضور در محضر آیت الله شهید مدنی در همدان به مبارزه به رژیم شاهنشاهی پرداخت.
وی در همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال فرمان حضرت امام خمینی (ره) در جبهه مبارزه با اشرار و گروهک داخلی جان بر کف تن به مجاهدت داد و در سال ۵۹ به همراه خانم مرضیه دباغ از پایه گزاران سپاه استان همدان و بعدها کردستان بود.
۰ نظر موافقین ۱ ۲۲ مرداد ۰۱ ، ۱۲:۳۱
ع . شکیبا---۷۲۱

یاد شهیدان

قهرمان واقعی شهدا هستند. به گوشه گوشه زندگی و جنگ و اخلاق و ایمان شون که نگاه می کنی همه اش درسه. هر کدومش کلید یک دنیا نوشته و هنر و داستان زیبا. فقط کافیه به اونها توجه کنیم.

وبلاگ تخصصی شهدا :

یاد شهیدان 🌹

۰ نظر موافقین ۰ ۰۴ آذر ۰۰ ، ۱۳:۱۸
ع . شکیبا---۱۰۰

پیکر شهید مالامیری به وطن بازگشت

روایتی برگرفته از خاطره‌ همسر شهید مالامیری:

 

فاطمه نشسته بود گوشه‌ی اتاق و با چشمانی قرمز یک نگاه به من می‌کرد، یک نگاه به دامن مشکی توردارش. همان دامنی که مهدی قبل از شهادتش برایش خریده بود. دو ماه پیش که دامن را به تن فاطمه کردم، با شیرین زبانی دوید بغل مهدی و گفت: « بابایی بابایی خوشچل شدم؟ ها ... خوشچل شدم؟» چرخی زد و خودش را برای مهدی لوس کرد. مهدی بغلش کرد و نشاندش روی زانو. بشری را هم نشاند روی زانوی دیگرش. بشری از کلاس پیش دبستانی‌اش تعریف می‌کرد و فاطمه برای اینکه از قافله ناز آوردن برای بابا عقب نیفتد، حرف‌های بشری را به شکل دیگری تکرار می‌کرد و به خودش نسبت می‌داد. خنده‌ی تیزی سر می‌داد و سرش را به زیر قبای مهدی می‌چسباند.

صحنه‌ها یکی پس از دیگری جلوی چشمم رژه می‌رفتند، هنوز گوشی همراه مهدی گاهی صدای لرزشش می‌آمد و دل مرا می‌لرزاند. توی فکر بودم که بشری هم بی‌حال نشست روی زمین و خم شد روی بالش. هنوز ظرف‌های میوه و شیرینی مهمان‌های ظهر را از توی هال جمع نکرده بودم. سه ، چهار نفر از مسئولین حوزه آمده بودند برای عرض تسلیت و یک عکس بزرگ قاب کرده از مهدی با لباس طلبگی را گوشه‌ی دیوار نشانده بودند.

توی فکر بودم که با صدای ناله فاطمه به خود آمدم. دویدم سمتش ، دست گذاشتم روی سرش، داغ بود خیلی داغ. دلم آشوب شد. صدای ناله بشری هم بلند شد. دستش را گرفتم ، دست او هم داغ بود. هر دو تا دخترم تب کرده بودند. خیلی تنها بودم، اشک توی چشمم جمع شد. در این دو ماه بعد از شهادت مهدی خیلی حواسم بود که دخترها اشک و گریه و بی‌تابی مرا نبینند، اما مگر می‌شد. هر بار که دخترها بهانه بابا را می‌گرفتند، بی‌اختیار اشکم درمی‌آمد.

هر چه دار و دوای گیاهی بلد بودم تا شب به دخترها دادم. انواع جوشانده‌ها را امتحان کردم. شب شد و از ترس اینکه تشنج کنند ، شربت استامینوفن به خوردشان دادم، اما فایده نداشت. فاطمه در بغل، دست بشری را گرفتم و خودم را به درمانگاه سر کوچه رساندم. یک پاکت دارو عایدم شد و دیگر هیچ. تا دو روز هر چه کردم تب دخترها پایین نیامد. توی خانه می‌چرخیدم و هر بار که چشمم به چشم‌های درشت مهدی می‌افتاد و لبخندش را می‌دیدم، دلم می‌شکست. از نگاه سنگین بچه‌ها می‌ترسیدم و بغضم را فرو می‌دادم.

بالای سر بچه‌ها نشسته بودم و هی پارچه خیس می‌کردم و روی پیشانی داغ آنها می‌گذاشتم. دلم می‌جوشید و توی فکر بودم. ناگهان یادم آمد دو هفته بعد از شهادت مهدی ، وقتی که دخترها خیلی بی‌تابی می‌کردند. رفتم پیش یک مشاور و از او خواستم تا راهنمایی‌ام کند. او تأکید کرده بود هر چه که بچه‌ها را به یاد بابا می‌اندازد ، به حداقل برسان. بی‌اختیار افکار ذهنی‌ام را به زبان آوردم: « هر چه که به یاد بابا می‌اندازد! »

یک دفعه پیش خودم گفتم: « نکنه این عکسی که دو روز پیش آوردند ، باعث شده دخترها تب کنند!؟ »

کوبیدم به پیشانی‌ام: « یعنی واقعا میشه به خاطر اون عکس باشه!؟ »

دخترها خواب رفته بودند اما هنوز تب‌شان بالا بود. هر از چند گاهی از خواب می‌پریدند و ناله می‌‌کردند. مجبور بودم بالای سرشان بنشینم و هی پاشورشان کنم. پارچه خیس روی پیشانی و دستان لاغرشان بگذارم. سریع رفتم و عکس مهدی را روزنامه پیچ کردم و گذاشتم بالای کمد لباسی. دخترها صبح که بیدار شدند، نگاهی به گوشه‌ی هال کردند ، عکس مهدی را که ندیدند. چشم چرخاندند و دیوارها را نگاه کردند. بدون اینکه چیزی بگویند نشستند سر سفره صبحانه. دلم آشوب بود : « یعنی این تب شدید فقط به خاطر عکس بابای شهیدشان بوده؟ خدایا ! »

ظهر نشده، تب بچه‌ها قطع شد و نشستند هم‌پای عروسک‌هایشان ، مامان بازی. اشک توی چشم‌هایم جوشید نمی‌دانستم این اشک را از خوشحالی حساب کنم یا از ناراحتی . رفتم اتاق خواب و در را بستم. عکس مهدی را از توی روزنامه بیرون کشیدم. نگاهی به چشمان مهدی کردم، بغضم ترکید.

 

۰ نظر موافقین ۱ ۲۱ مرداد ۰۰ ، ۰۱:۴۷
ع . شکیبا---۱۵۸

https://static.bookroom.ir/file/cache/attach/image/201912/59495_399_600.jpg

شهید افتخار حسین

 افتخار حسین اخلاق‌های عجیب و خوبی داشت. بسیار به کارش علاقه داشت. از لحظه لحظه حضورش در جبهه استفاده می‌کرد. در مدت دو سال حضور در جبهه هیچ کدام از ما حتی برای یک دقیقه هم ایشان را بدون لباس نظامی ندیدیم. حتی با لباس نظامی می‌خوابید.
بعد از عملیات همه لباس راحت می‌پوشیدند و استراحت می‌کردند. بچه‌ها می‌گفتند حالا که دیگر در رزم نیستیم لباس‌هایت را عوض کن. افتخار حسین در پاسخ می‌گفت: مگر می‌شود فدایی زینب (علیها سلام) لحظه‌ای فکر کند از جهاد فارغ شده است. من لحظه به لحظه آماده جانفشانی هستم. ما فراغتی نداریم، وجدانم اجازه نمی‌دهد غیر این لباس، چیز دیگری تن کنم.
بعد از عملیات بچه‌ها استراحت می‌کردند، اما همسرم تمام اسلحه‌ها را بازرسی می‌کرد و آن‌ها را روغن می‌زد و آماده می‌کرد. می‌گفتند: خب بیا استراحت کن اگر خراب شد دوباره از واحد تجهیزات اسلحه می‌گیریم. ایشان می‌گفت: نه این اسلحه‌ها از بیت‌المال است. رها کردنشان اسراف است. رعایت نکردن همین چیز‌های کوچک باعث می‌شود که از خانم دور شویم و خانم ما را قبول نکند.
افتخار حسین توجه خاصی به نماز اول وقت داشت. تا آنجا هم که می‌توانست نماز به جماعت برگزار می‌کرد. حتی در شرایط خط مقدم و در شرایطی که در عملیات بودیم به نماز اول وقت توجه داشت. در مواردی رزمندگان به ایشان اعتراض می‌کردند که الان خطر دارد چه موقع نماز خواندن است. در چند قدمی داعش هستیم. شرایط ترسناکی است هر لحظه امکان دارد اتفاق بدی بیفتد و شما نماز اول وقت می‌خوانی. شما فرمانده هستی باید تمرکز داشته باشی. می‌توانید نمازتان را بعداً بخوانید. افتخار حسین همه این اعتراض‌ها را با جان و دل می‌شنید و در پاسخشان با سعه صدر و آرامش می‌گفت: مگر امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا چه کرد. حال و روز خودتان را با امام حسین (علیه السلام) مقایسه کنید. امام در آن شرایط تیرباران نمازشان را اقامه کردند. اصلاً ما برای چه و از چه دفاع می‌کنیم؟ خانم زینب (علیها سلام) برای چه اسیر شد؟ چه چیز‌هایی را تحمل کردند تا اسلام ناب محمدی به دست ما برسد. ما باید اهل عمل باشیم. ما به امام حسین (علیه السلام) اقتدا کرده‌ایم. امام نمازشان را در اول وقت خواندند. همه رزمنده‌ها می‌گفتند افتخار حسین همچون پدری مهربان برای ما بود و ما در جبهه فقدان پدر خودمان را حس نمی‌کردیم.


همسر شهید به نقل از همرزمان شهید

۰ نظر موافقین ۱ ۲۰ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۴:۰۱
ع . شکیبا---۲۰۲

سخنرانی حجت السلام شیخ نبیل فرستاده دبیر حزب الله لبنان شیخ حسن نصراالهه در مراسم تشییع پیکر سردار شهید حجازی در اصفهان

مراسم تشییع پیکر سردار شهید سید محمد حجازی

مراسم تشییع و تدفین پیکر مطهر شهید سردار سرتیپ پاسدار سید محمد حسین زاده حجازی، جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سه شنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۰ در شهر اصفهان و با حضور خانواده و هم‌رزمان شهید برگزار شد.
جانباز عالیقدر سرتیپ پاسدار سید محمد حسین زاده حجازی جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه پس از سال‌ها مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر در عرصه‌های مختلف پاسداری از انقلاب و نظام اسلامی ، بر اثر عوارض شیمیایی روز یکشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۰ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

مراسم تشییع پیکر سردار شهید حجازی در اصفهان

تصاویر بیشتر

۰ نظر موافقین ۱ ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۳۷
ع . شکیبا---۱۹۸
خواسته عجیب مدافع حرم قبل از آخرین اعزام/ حالم خوب است اما تو باور نکن!

خواسته عجیب مدافع حرم قبل از آخرین اعزام/ حالم خوب است اما تو باور نکن!

حرف‌هایش ته دلم را خالی کرد، ناگهان بچه از دستم با صورت روی زمین افتاد و بینی‌اش زخم شد. بدنم می لرزید، گفتم: علی از خدا نمی‌ترسی آنقدر مرا اذیت می‌کنی؟ هیچ وقت حلالت نمی‌کنم!

خبرگزاری فارس ـ گروه حماسه و مقاومت ـ زهرا بختیاری: مدافع حرم، علی سعد، سال ۱۳۹۴ در خان طومان سوریه به شهادت رسید، اما بدنش در منطقه ماند و پیکرش چهار سال بعد در فروردین سال ۹۸ توسط گروه تفحص کشف شد. بسیاری از شهدا در سخنانشان قبلا از شهادت گفته‌اند دوست دارند پیکرشان باز نگردد تا گمنام بمانند، اما اینکه از پیکر علی سعد چند استخوان برگشت، حکایت دیگری دارد که کلثوم ناصر یا به قول علی «کلی»، اینگونه در ادامه این مطلب ماجرایش را روایت می‌کند: 

۵ نظر موافقین ۲ ۰۵ بهمن ۹۹ ، ۱۴:۲۹
ع . شکیبا---۱۴۷۰

چهلم رضا اخلاص

وصیتنامه قسمت 5 شهید مدافع حرم حاج محمد رضا زارع الوانی

مادر عزیزم ، می دانم ....... در برابر خبر شهادتم صبر و قرار نخواهی داشت ولی می دانی که مکتب عاشقی حسین (ع) باید با شهادت تمام شود و مرا ببخش که شما را ناراحت می کنم  از شما می خواهم که همچون عمه سادات زینب کبری (س ) صبر داشته باشی و می دانم زبان به شکایت نداری و فقط از شما می خواهم که به حق مادرم زهرا (س ) بی قراری نکنی و ان شاء الله در روز محشر در کنار حوض کوثر به دست مولایم علی (ع) آب حیات بخش با هم بنوشیم و با هم وارد زندگی جاوید اخروی بشویم.

۰ نظر موافقین ۱ ۰۴ بهمن ۹۹ ، ۱۴:۱۱
ع . شکیبا---۸۲۱

https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/44565/C/13981013_0244565.jpg

۱۲ تعبیر ویژه رهبر انقلاب درباره سردار سلیمانی

او آرزو داشـت؛ بـرای شهیدشـدن گریـه میکـرد؛ خــب خیلــی از رفقایــش هــم رفتــه بودنــد و هم داغـدار رفقایـش هـم بـود، اما در خـودش شـوق بـه شـهادت جـوری بـود کـه اشـک او را جــاری می کــرد؛ بــه آرزوی خــودش رســید

نشریه خط حزب‌الله در این شماره براساس بیانات رهبر انقلاب، ویژگی‌های سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و ثمرات مجاهدت و شهادت او را مرور کرده‌است که در ادامه می خوانید؛

۱. اهل معنویت و اخلاص
اهل معنویت و اخلاص و آخرت جویــی بــود؛ واقعــا معنــوی بــود، واقعـا اهل معنـا و اهـل اخلـاص بـود، و اهـل تظاهـر نبـود. ۹۹/۹/۲۶

۲. بشدت انقلابی
در مســائل داخــل کشــور اهــل حــزب و جنــاح و ماننــد اینهــا نبــود، ِ ِلکن بشدت انقلابی بود. انقلاب و انقلابی‌گری، خط قرمز قطعی او بود. ذوب در انقلاب بود، انقلابی گـری خـط  قرمـز او بـود.بشـدت پایبند بـه انقـلاب، پایبند بـه خط مبـارک و نورانـی امـام راحـل (رضوان ا... علیــه) بــود. ۹۸/۱۰/۱۸

۳. شجاع و با تدبیر
شــهید ســلیمانی، هــم شــجاع بــود، هــم بــا تدبیــر بــود. بعضی هــا شــجاعت دارنــد اما تدبیــر و عقــل لازم بــرای بــه کار بــردن ایــن شــجاعت را ندارنــد. بعضی هــا اهــل تدبیرند و اهـل اقـدام و عمـل نیسـتند،  دل و جگـر کار را ندارنـد. ایـن شـهید عزیـز ما هــم دل و جگــر داشــت هــم بــا تدبیــر بــود. ۹۸/۱۰/۱۸

حــاج قاســم صــد بــار در معــرض شـهادت قـرار گرفتـه بـود؛ ایـن بـار اول نبود ولــی در راه خــدا، در راه انجــام وظیفــه، در راه جهـاد فی سـبیل ا... پـروا نداشـت. ۹۹/۱۰/۱۳

۴. پرکار
بیســت و چهار ســاعت فــرض کنیــد در فــلان کشــور گذرانــده، نــوزده سـاعت کار کـرده! بـا ایـن، بـا آن، بنشـین، مجـاب کـن، اسـتدلال کـن، حـرف بـزن. چـرا؟ بـرای اینکـه او را بـه یـک نتیجـه ی مطلـوب برسـاند.حــاج قاســم ایــن جــوری بــود. ۹۸/۱۰/۱۳

۵. فداکار و نوع دوست
از طرفـی روحیه فـداکاری و نوع دوسـتی داشـت، یعنـی برایـش ایـن ملت و آن ملت و مانند اینها [مطـرح] نبـود. نوع دوسـت بـود، واقعـا حالـت فـداکاری بـرای همـه داشـت. ۹۹/۹/۲۶

۶. اهل درایت
دارای درایت و تیزهوشـی بـود. این مسـئله بـروز یـک جریـان ِ به ظاهـر مذهبـی متمایـل بـه یکـی از فرقه هـا و علیـه مقاومـت را ایشان مدت ها قبـل پیش بینـی کـرد. بعد از مدتی داعـش بـه وجـود آمـد. آدم بادرایتـی بـود، آدم باهوشـی بـود. در اداره ی امـوری کـه بـا کشـورها ارتبـاط داشـت و او در آنهـا دخیـل بـود، بـا کمـال عقـل و درایـت رفتـار میکـرد. ۹۹/۹/۲۶

۷. تربیت یافته مکتب امام (ره)
سردار شهید قاسـم سـلیمانی نمونه برجسته ای از تربیت شـدگان اسلام و مکتب امام خمینـی(ره) بـود. او همـه عمـر خـود را بـه جهـاد در راه خـدا گذرانیـد. ۹۹/۱۰/۱۳

۸. مراقب حدودی شرعی
هــم یــک فرمانــده جنــگاور مسلط بر عرصــه نظامــی بــود، هــم در عیــن حــال بشدت مراقــب حــدود شــرعی بــود. در میــدان جنــگ، گاهــی افــراد حــدود الهــی را فرامــوش می کننــد، می گوینــد وقــت ایــن حرفهــا نیســت؛ او نــه، او مراقــب بــود. آنجایی کـه نبایـد سلـاح بـه کار برود، سلـاح  به کار نمی برد؛ مراقــب بــود کــه بــه کســی تعدی نشــود، ظلــم نشــود. ۹۹/۱۰/۱۸

۹. تبلور ارزش های ایرانی
قهرمـان ملت ایـران است. بخاطر اینکه ملت ایران داشـته های فرهنگـی خـودش و معنـوی خــودش و انقلابــی خــودش را و ارزشـ ـهای خـودش را در او متبلـور دیـد. فقـط انقلابی هـا نبودنـد کـه او را تکریـم کردنـد ... چـرا؟ بـه خاطـر همیـن: تبلـور ارزشـهای فرهنگـی ایرانـی و ایـران بــود؛ ایــن خیلــی بــاارزش اســت. ۹۹/۹/۲۶

۱۰. عاشق شهادت
او آرزو داشـت؛ بـرای شهیدشـدن گریـه میکـرد؛ خــب خیلــی از رفقایــش هــم رفتــه بودنــد و  هم داغـدار رفقایـش هـم بـود، اما در خـودش شـوق بـه شـهادت جـوری بـود کـه اشـک او را جــاری می کــرد؛ بــه آرزوی خــودش رســید. ۹۹/۱۰/۱۳

۱۱. شهید پیروز
شهید سلیمانی به هر دو حُسنیین رسید؛ هم پیروز شد -چند سال است که در منطقه، پیروز میدان شهید سلیمانی است، مغلوب میدان، آمریکا و عوامل آمریکایند؛ در همه‌ی این منطقه این‌ جور است- هم به شهادت رسید؛ یعنی خدای متعال کِلتَا الحُسنَیَین را به این شهید عزیز داد. ۱۳۹۸/۱۱/۲۹

۱۲. قهرمان شکست استکبار
شــهید ســلیمانی، هــم در زمــان زنــده بودنــش اســتکبار را شکســت داد، هــم بــا شــهادتش شکســت داد. همــه دنیــا قبــول کردنــد کــه آمریــکا در عــراق و ســوریه -بخصـوص در عراق- بـه مقاصد خــودش نرســیده. قهرمــان ایــن کار ســلیمانی بــود. پــس از شــهادت هــم دشــمنان را شکســت داد. ایــن تشــییعی کــه در ایــران و عــراق شــد ژنرال هـای جنـگ نـرم اسـتکبار را متحیر کــرد.

خبرنامه دانشجویان ایران

https://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/44565/C/13981013_0444565.jpg

مطالب مرتبط : حاج قاسم سلیمانی ، مدافعین حرم ، شهیدان

۰ نظر موافقین ۱ ۰۹ دی ۹۹ ، ۲۲:۳۵
ع . شکیبا---۱۹۶
سردار قاسم سلیمانی
سردار دل‌ها:

ان شاالله هزار و دوازدهمین شهید کرمان باشم

هم‌رزم سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به نقل از این شهید بزرگوار گفت: در گلزار شهدای کرمان بودیم که ایشان آرزو کردند ان شاالله هزار و دوازدهمین شهید کرمان باشم و این‌چنین هم شد.

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایرنا، سردار محمدرضا حسنی سعدی شنبه چهاردهم دی افزود: سردار سلیمانی عید امسال برای ادای احترام به گلزار شهدای شهر کرمان آمده بود.

وی ادامه داد: سردار سلیمانی بر سر مزار مادر همسرش رفتند و فاتحه خوانند، محافظان و مسئولانی که همراه ایشان بودند کنار بودند و سردار وسط گلزار شهدا تنها ایستاده بود و داشت گریه می‌کرد.

سردار حسنی سعدی گفت: من جلو رفتم و احوالپرسی کردم و با هم صحبت کردیم و در ادامه گفتم این گلزار هزار و یازده شهید دارد، سردار سلیمانی در ادامه صحبت من گفت: ان‌شاالله هزار و دوازدهمین شهیدش من باشم، گفتم ان شا الله شما ۱۲۰ سال خدمت کنید.

مدیرکل سابق بنیاد شهید و امور ایثارگران کرمان گفت: سردار سلیمانی در ادامه اشاره کرد به محل کنار قبر شهید یوسف الهی، خطاب به ایشان گفتم شما پیغام دادید به دو نفر از دوستان تا زمانی که شهید شدید کنار قبر شهید یوسف الهی دفن شوید؟ گفت اگر جا نبود همین دور و برها.

وی تاکید کرد: حاج قاسم یک تفکر، جریان و مکتب بود. او خودش صاحب سبک بود، قاطعیت، شجاعت، جسارت، رافت، ادب، اخلاق، مهربانی و دلسوزی را همه با هم داشت و در یک کلام جمع اضداد بود.

سردار حسنی سعدی تصریح کرد: سپهبد سلیمانی فوق‌العاده مهربان بود و چقدر به خانواد شهدا ارادت داشت.

کاش من به جای سردار رفته بودم 

سردار حسنی سعدی گفت: شب گذشته رفتیم منزل مادر شهید علی شفیعی، مادر شهید شفیعی می‌گفت کاش به جای سردار من رفته بودم.

اگر حاج قاسم از زمین خوردن من مطلع بود احوالم را می‌پرسید 

سردار حسنی سعدی افزود: چندی قبل مادر شهیدان محمدآبادی به من گفت: من روز عاشورا زمین خوردم، اگر حاج قاسم می‌دانست، احوالی از من می‌پرسید.

وی ادامه داد: ارتباط تلفنی سردار حاج قاسم سلیمانی را با مادر شهید برقرار کردیم و آنها با هم صحبت کردند و سردار احوال مادر شهیدان محمدآبادی را جویا شد.

سردار حسنی سعدی گفت: مادر شهید گوشی تلفن را می‌بوسید و می‌گفت مادر دورت بگردم، کجایی.

شهادت مزد ۴۰ سال خدمت حاج قاسم بود 

سردار حسنی سعدی افزود: خانواده شهدا و مردم خیلی دوستش داشتند و الان نیز با خون پر برکتشان برای جوانان قهرمان هستند و جریان مقاومت در سراسر کشورها به پا می‌خیزد و راه و رسم ایشان را برای خودشان بر می‌گزینند و این از حداقل‌های برکت خون ایشان است.

وی اظهار کرد: ایشان اجر مزد ۴۰ سال خدمت خود را گرفت زیرا حاج قاسم ۴۰ سال پوتین را از پایش در نیاورد.

سردار حسنی سعدی تصریح کرد: ایشان استراحت و مرخصی نداشت و فقط در صدد شهادت بود.

سوزناک‌ترین گریه برای امام حسین (ع) را سردار سلیمانی داشت 

۰ نظر موافقین ۱ ۱۷ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۱۱
ع . شکیبا---۱۵۱

https://imgurl.ir/uploads/r139245_.jpg

خداوندا ! تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاکی بهره مند نمودی. از تو عاجزانه می خواهم آنها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهره مند فرما.

خدایا به عفو تو امید دارم

ای خدای عزیز و ای خالق حکیم بی همتا ! دستم خالی است و کوله پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشه ای به امید ضیافتِ عفو و کرم تو می آیم. من توشه ای برنگرفته ام؛ چون فقیر [را] در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!

سارُق، چارُقم پر است از امید به تو و فضل و کرَم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آورده ام که ثروت آن در کنار همه ناپاکی ها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهل بیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.

خداوندا ! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است. وقتی آنها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.

خداوندا ! پاهایم سست است. رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور می کند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم می‌لرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازک تر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یک امیدی به من نوید می دهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم. من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام و دورِ خانه ات چرخیده ام و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدن ها و خزیدن ها و به حُرمت آن حریم ها، آنها را ببخشی.

خداوندا ! سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر می برند؛ یا ارحم الراحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمی‌خواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!

خدایا! از کاروان دوستانم جامانده‌ام

خداوند، ای عزیز! من سالها است از کاروانی به جا مانده ام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه میکنم، اما خود جا مانده ام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.

عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.

شادی روح مطهرش صلوات

مطالب مرتبط : حاج قاسم سلیمانی ، مدافعین حرم ، شهیدان

۰ نظر موافقین ۱ ۲۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۹:۵۰
ع . شکیبا---۲۸۶