سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
امکانات

۲۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

https://cdn.mashreghnews.ir/old/files/fa/news/1393/4/19/647178_446.jpg

http://k-zaminy.ir/wp-content/uploads/2014/02/vasiatname_shohada_53464697.jpg

قسمتی از وصیت نامه شهید مجید محمودی :

مادر پیری دارم ، یک زن و سه بچه قد و نیم قد ؛

از دنیا چیزی ندارم جز یک پیام :

قیامت یقه تان را می گیرم اگر ولی فقیه را تنها بگذارید.

شهید مجید محمودی

(فرزند عباس متولد 1338 . تاریخ شهادت 22/1/62  .محل شهادت : فکه)

ظاهرا اهل ملارد استان تهران

مطالب مرتبط: ولایت فقیه ، امام خمینی (ره) ، مقام معظم رهبری

مطالب شهدا و رزمندگان جبهه و جنگ

۴ نظر موافقین ۴ ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۱۷
ع . شکیبا---۹۲۵

شهید عباس تیماجی، از جمله شهدای بزرگواری است که با علم به شهادت به راهی که در آن پای گذاشته است ، نامه نامه‌ای به همسرش می نویسد و آخرین توصیه های لازم را برای تربیت فرزند به مادر وی سفارش می کند. دست نوشته ای که اکنون به عنوان سندی زنده و پویا از تعهد و اخلاص رزمندگان اسلام همچنان متجلی است و جوانان امروز می توانند این وصیت نامه را الگوی عملی زندگی خود بکنند.

این شهید بزرگوار در مطلع نامه خود می نویسد : یک نامه برای زینب نوشتم که آن را پیش خودت نگه دار و هنگامی که زینب به سن پانزده سالگی رسید به وی بده .

خدمت نور چشمم و عصاره جانم زینب

دخترم نمی‌دانم از کجا برایت بگویم؛ از روزهای جنگ و جنایات صدام و یا از ایثار و فداکاری امت که هر روز گل‌های پرپر شده خود را روی دوش خود قرار می‌دهند و یا از اماممان همچون کوهی استوار در مقابل مکر و حیله دشمنان و همچون پدری دلسوز که هر روز با رهنمودهای پیامبر گونه‌اش، نور امید را در دل فرد فرد این ملت می‌تاباند.
حالا که این نامه را می‌خوانی نمی‌دانم چگونه هستی. انشاء‌الله که خداوند عمر اماممان را به بلندی آفتاب قرار دهد و اگر ما در زندگی‌مان حکومت اسلامی را درک نمودیم، تو در زندگیت حکومت مهدی را درک نمایی، زینبم، بابا در شرایطی به جبهه رفت که جنایتکاران هر روز و شب بدون هیچ عذر و بهانه‌ای و تنها به جرم مسلمان بودن شهرهای مرزی ما را موشک باران می‌نمودند و هر روز تعدادی از مردم بی‌دفاع ایران و کودکان را به خاک و خون می‌کشیدند یا در جبهه‌های جنگ، هنگامی که ایستادگی و پایداری فرزندان اسلام را می‌دیدند به ستوه می‌آمدند و توان جنگیدن را نداشتند. بر سر سربازان امام زمان بمب‌های شیمیایی اهدایی ابرجنایتکاران را می‌ریختند و باکی هم از این کار نداشتند.

من هم مانند هزاران جوان دیگر تاب و توان دیدن این همه جنایات را نداشتم و خداوند به ما لیاقت داد و ما را در جبهه پذیرفت و آنچنان پذیرفت که با همه دلبستگی‌ها به زندگی و به تو دختر خردسالم که تازه زبان گشوده بودی و مادرت با هزاران امید و آرزو ، به یکباره‌‌ رها کردم و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفتم.


زینبم من در حالی برایت این نامه را می‌نویسم که تا عملیات چند روزی باقی نمانده، خواستم در این لحظات آخر سخنی با میوه دلم بگویم:
دنیا مار خوش خط و خالی است. به هوش باش که تو را فریفته خود نکند. شیطان نفس را همیشه و در همه حال به زنجیر بکش. خدای ناخواسته زیبایی جمال مغرورت نکند که از پس نعمت‌های خداوند مسئولیت سنگین تری است.

مبادا به حال دنیا فریب بخوری ـ که دنیا مار خوش خط و خالی است ـ که دنیا چه بسا انسان را به یک انگشتر یا گلوبندی بفریبد و آخرت را به دنیا بفروشد.
مادرت زنی مهربان و با کفایت است و ارادت خاصی به امام زمان دارد. بیاموز آنچه را به تو می‌آموزد. مادرت را دستگیری کن.
این جنگی را که دشمن بر ما و ملت تحمیل کرد و کشته‌های فراوان داد، فقط و فقط به خاطر خدا و اسلام است، نه غیره.

از پیروان ولایت فقیه باش و خدای ناخواسته گرایش به گروه‌های التقاطی و انحرافی پیدا نکنی. همیشه از خدا کمک بگیر که خداوند بهترین یار و راهنماست (دخترم در زندگیت آنچنان باش که موجب افتخار بابا باشی).

در رعایت حجاب و موازین اسلامی همین بس که مادری همچون فاطمه داری که خود را در رعایت احکام و ضوابط اسلام و حجاب متعهد است. بابا را از دعای خیر فراموش نکن.







شادی روح پاکش صلوات بفرستید

۱ نظر موافقین ۳ ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۴۶
ع . شکیبا---۷۲۰

http://www.negahmedia.ir/assets/uploads/pic/56432/8.jpg

بیست و یک بهمن پنجاه و هفت با رادیوش بى سیم کلانترى ها را مى گرفت. مى گفت «برید فلان جا، زور آخرشونه.»


امام که آمد، عبا پوشید، عمامه گذاشت. اسلحه اش را هم گرفت زیر عبا و رفت فرودگاه.   شهید بروجردی

منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | عباس رمضانی

http://photos02.wisgoon.com/media/pin/images/o/2013/7/500x665_1374336567428220.jpg

در بند اسارت طاغوت

خاطره ای از مادر شهید بروجردی:

«محمد»که علاقه ای به خدمت در ارتش شاهنشاهی نداشت اندکی پس از این فراخوان به قصد دیدار با مرشد در تبعید مکتب انقلاب حضرت امام خمینی«ره» از خدمت فرارکرد اما حین عبور از مرز زمینی ایران - عراق توسط عناصر «ساواک» رژیم شناسایی و دستگیر شد. مادر محمد از این دوران می گوید : «خبر آوردند که او را در خوزستان سر مرز گرفته اند. رفتم اهواز سازمان امنیت عکسش دستم بود و گریه میکردم... از آنجا رفتم زندان ساواک «سوسنگرد»... این پسر آنجا بود.وقتی وارد اتاق بازجویی شدم دیدم او را از پاهایش به سقف آویزان کرده اند و کتکش میزنند. همین طور مثل باران چوب و شلاق و باطوم بود که روی سر و صورت بچه ام می بارد ولی حتی یک آخ هم از او نشنیدم.»

ببینیم شهدا چه کشیدند برای انقلاب . بیایید به خاطر شهدا هم که شده قدر انقلابمان را بدانیم.

نقطه پرواز شهید بروجردی
روز اول خرداد سال 1362، محمد به همراه پنج تن دیگر از فرماندهان، به قصد انتخاب محلی مناسب برای استقرار «تیپ ویژه شهدا» شهرستان «مهاباد» را ترک کرد، و به روایت یکی از همسفران: «بین راه، برادری که کنار ایشان نشسته بود، از مشکلات خودش صحبت می کرد. حاج آقا در جواب او گفتند: این دنیا ارزشی ندارد.

ما باید همه چیزمان را در راه خدمت به مکتب مان بدهیم. همانطور که امام حسین (ع) و اصحاب ایشان با تمام سختی ها مبارزه کردند، ما هم مکلف به صبرو مبارزه ایم». با عبور از سه راهی «مهاباد – نقده» خودرو حامل محمد و دوستانش به مین برخورد کرد.

«صدای انفجار مهیبی بلند شد. ماشین از زمین کنده شد و تمام سرنشینان، از آن به بیرون پرتاب شدند، حاج آقا حدود 70 قدم دورتر از ماشین به زمین افتادند.

وقتی بالای سرش رسیدیم، همان تبسم گرم همیشگی را بر لب داشت اما شهید شده بود».

سردار شهید «حاج همت» ، درباره مهجور ماندن قدر و ارزش نقش بروجردی در تاریخ پر فراز و فرود انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، 6 ماه پیش از شهادتش در کربلای خیبر گفته بود: «...بروجردی شناخته نشد. بروجردی هنوز، نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ ما شناخته نشده. تصور من این است که زمان بسیاری باید سپری شود تا بروجردی شناخته بشود. شاید خون رنگین بروجردی، این بیداری را در ما بوجود بیاورد!.»

منبع: پایگاه شهید آوینی

http://hayat.ir/file/attach/201205/77021.jpg

شادی روح مطهر شهید بروجردی و شهید همت و همه شهیدان صلوات

مطالب مرتبط : امام خمینی(ره) ، شهیدان ، شهید بروجردی

۰ نظر موافقین ۲ ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۱۴
ع . شکیبا---۸۸۶
وصیت نامه شهید حمید محمودی

 نه این است که از این زندگی خسته شدم و نه اینکه میخواهم از این دنیا فرار کنم، بلکه می خواهم این جان بی قابل را به عنوان هدیه ی کوچکی به اسلام تقدیم کنم. شهید حمید محمودی

متن کامل وصیت نامه شهید

۱ نظر موافقین ۲ ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۰
ع . شکیبا---۷۰۷

http://mahdidlan.loxblog.com/upload/m/mahdidlan/image/f337854b2156bb9ca0b0b42404f77115.jpg

مرحوم آیة اللَّه شیخ على اکبر نهاوندى مى‏ نویسد : شیخ على اکبر تهرانى – ساکن مشهد مقدّس – براى ما قضیّه‏ اى تعریف کرد و گفت : عالم متّقى شیخ محمّد تقى تربتى – که از دانشمندان بزرگ و علماى اخلاق و از شاگردان علّامه میرزا حبیب اللَّه رشتى بود و اجازه‏ اى از ایشان داشت – فرمود : یکى از شاگردان متدیّن من – که از سادات شهر تربت بود – براى من تعریف کرد و گفت :

از زیارت عتبات عالیات که برمى‏ گشتم ، همراه طلبه‏ اى از خانقین خارج شدم و پیاده به دنبال قافله به طرف قصر شیرین حرکت کردیم ، از شدّت تشنگى و خستگى ناتوان شده ، و با زحمت زیاد خود را به قافله رساندیم ، دیدیم قافله را دزدها غارت کرده و اموالشان را برده بودند، افرادى مجروح شده و در بیابان افتاده بودند، و محمل ‏ها شکسته و روى زمین افتاده بود . ما از ترس به کنارى رفته و به بالاى تپّه‏ اى رفتیم ، ناگاه دیدیم سیّد بزرگوارى کنار ما ایستاده ، به ما سلام فرمود ، بعد هفت دانه خرماى زاهدى به من داد و فرمود : چهار دانه را خودت بخور ، و سه دانه آن را به شیخ بده .

چون خرماها را خوردیم تشنگى ما برطرف شد ، و فرمود : این دعا را به جهت رهایى از سختى‏ ها ، و محفوظ بودن از شرّ دزدها بخوانید :

أَللَّهُمَّ إِنّی أَخافُکَ ، وَ أَخافُ مِمَّنْ یَخافُکَ ، وَ أَعُوذُ بِکَ مِمَّنْ لایَخافُکَ .

بارالها ؛ من از تو مى‏ ترسم؛ و از هر کسى که از تو مى‏ ترسد نیز مى‏ ترسم؛ و از کسانى که از تو نمى‏ ترسند به خودت پناه مى‏ برم .

پس از آن؛ اندکى با آن سیّد بزرگوار راه رفتیم، ناگاه اشاره کرد و فرمود: این منزل شماست! نگاه کردیم، دیدیم منزل پایین آن تپّه بود ، و چون وارد منزل شدیم از شدّت خستگى خواب بر ما غلبه کرد ، خوابیدیم ، و متوجّه آنچه براى ما اتّفاق افتاده بود نشدیم ، چون بیدار شدیم دانستیم که آن بزرگوار حضرت ولىّ عصر ، صاحب الزمان عجّل اللَّه فرجه بوده است .

——————————————————-

منبع : العبقرىّ الحسان : 117/1 المسک الأذفر .

به نقل از اذکار الهی

دعاهای رفع گرفتاری در این وبلاگ

دعاهای رفع گرفتاری در این وبلاگ

دعاها و ذکرها در این وبلاگ

۰ نظر موافقین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۴۹
ع . شکیبا---۸۰۰

کمپین حمایت از تولید ملی

حمایت از تولید ملی مخصوص یک سال نیست بلکه این موضوع باید بصورت جدی و محوری دنبال شود.
 باید این فرهنگ در میان مردم فراگیر شود که انتخاب یک کالا با نشان داخلی و یا با نشان خارجی می تواند
یک کارگر ایرانی را برخوردار و یا محروم کند. درخواست من از همه ملت این است که به سمت مصرف تولیدات داخلی بروند.
رهبر معظم انقلاب

مقدمه

طبق مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در تحکیم بنیادهای اقتصادی  اصل، رفع نیازهای انسان در جریان رشد و تکامل اوست نه همچون دیگر نظامهای اقتصادی تمرکز و تکاثر ثروت و سودجوئی، زیرا که در مکاتب مادی اقتصاد خود هدف است و بدین جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخریب و فساد و تباهی میشود ولی در اسلام اقتصاد وسیله است و از وسیله انتظاری جز کارآئی بهتر در راه وصول به هدف نمیتوان داشت. یکی از تاکیدات رهبر انقلاب در زمینه اقتصاد که در طول سالیان گذشته بارها توسط ایشان مطرح شده است، «مصرف کالای داخلی» است.
با ابلاغ «سیاستهای اقتصاد مقاومتی» و برنامه‌ریزی‌ برای «اصلاح الگوی مصرف» این موضوع اهمیت دوچندانی پیدا کرده و یکی از ابعاد مشارکت عموم مردم در پیشرفت اقتصادی «مصرف کالای داخلی»در نظر گرفته شده است. از مهم‌ترین دلایل «مصرف کالای داخلی» در بیانات رهبر انقلاب ایجاد استقلال اقتصادی و سیاسی، ایجاد کار و اشتغال، افزایش ابتکارات تولیدکنندگان، افزایش ثروت ملی، کاهش تورم و کنترل نقدینگی است.

طبق فرمایش مقام معظم رهبری بخش مهمی از جهاد اقتصادی مسئله‏ ی تولید ملی است که اگر ملت با همت، عزم و آگاهی و با همراهی برنامه ریزی درست مسئولان بتواند مشکل تولید داخلی را حل کند؛ بدون تردید بر چالشهایی که دشمن ایجاد می کند، غلبه خواهد کرد.

حمایت از تولید ملی و سرمایه ایرانی به معنی قطع کامل واردات کشور نیست چرا که هر کشوری در هر سطحی نیاز به واردات برخی مواد و محصولات را دارد. معنی این شعار سوق دادن کشور از واردات محصولات و کالاهای نهایی (قابل مصرف) به سمت مواد و محصولات سطح متوسط و پایین (مواد اولیه یا واسط) و سپس تبدیل آنها به کالاهای مصرفی است که این مسئله منجر به ایجاد ارزش افزوده خواهد شد.

در جهت حمایت از تولید داخلی، هر یک از مردم، مسئولین و فعالان اقتصادی وظایفی بر عهده دارند.  که فریضه دانستن استفاده از تولیدات داخلی ، تبدیل «استفاده از تولیدات داخلی» به یک فرهنگ ، پرهیز از فرهنگ غلط مصرف مصنوعات خارجی ، پرهیز از تفاخر غلط ترجیح دادن مارکهای خارجی به ایرانی وپرهیز از اسراف از جمله وظایف مردم است.

 ما با راه اندازی این کمپین بر آنیم تا با ابزار و توانایی های موجود و حمایت کاربران همیشه در صحنه کوثر بلاگ و کوثر نت، طبق وظیفه عقلی، شرعی و ملی خود، با ایجاد موج "من کالای ایرانی میخرم" قدمی در جهت حمایت از تولید ملی در فضای مجازی برداریم ان شاء الله.

صفحه اصلی :         کمپین حمایت از تولید داخلی  

پ.ن سخن بلاگ :

من حتی وسایلی را که تولید داخل هستند ولی اسم خارجی دارند نمی خرم. حتی المقدور.

مثلا وقتی دستمال کاغذی صداقت و گلریز و حریر و... هست چرا سافتلن و تنو و ویزیبل و ... را بخریم.

در بقیه اجناس هم همین طور.

مردم و دولت و رسانه ملی باید با اسم گذاری خارجی و نمادهای خارجی مقابله کنند.

یعنی اگر گوشی glx در داخل مونتاژ می شود خوب چرا یک اسم فارسی و ایرانی برایش انتخاب نکنیم؟!

این اسم گذاری خارجی خودش یک فرهنگ سازی غلط بوجود می آورد که ذهن مصرف کننده با اسامی و مارک های خارجی عادت کند.

یا جنس داخلی به اسم صادراتی تولید می شود و می آید در بازار داخل و با این روش مردم را فریب میدهند که این کیفیتش بهتر است و قیمتش را هم بیشتر می کنند. خوب اگر صادراتی است چرا می آید بازار داخل ؟!!! و اگر داخلی است چرا اسم و علامت و نوشته هایش خارجی است؟!
اینها کلک و حقه است و باید با آنها مقابله شود.
برای جنس خوب می توان نشان استاندارد با برچسب شماره دار یا رنگ بندی استفاده کرد مثلا درجه یک یا دو یا سه ... یا ده .

۰ نظر موافقین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۴:۳۶
ع . شکیبا---۸۵۲

۰ نظر موافقین ۱ ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۵۹
ع . شکیبا---۸۷۵

http://www.majlesishop.ir/wp-content/uploads/doa-sajadieh.jpg

 امام سجاد (ع) در یکی از دعاهایش عرضه می دارد:

"اللَّهُمَّ اغْزُ بِکُلِّ نَاحِیَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَلَى مَنْ بِإِزَائِهِمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ، وَ أَمْدِدْهُمْ بِمَلائِکَةٍ مِنْ عِنْدِکَ مُرْدِفِینَ حَتَّى یَکْشِفُوهُمْ إِلَى مُنْقَطَعِ التُّرَابِ قَتْلا فِی أَرْضِکَ وَ أَسْرا، أَوْ یُقِرُّوا بِأَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ وَحْدَکَ لا شَرِیکَ لَکَ. (9) اللَّهُمَّ وَ اعْمُمْ بِذَلِکَ أَعْدَاءَکَ فِی أَقْطَارِ الْبِلادِ مِنَ الْهِنْدِ وَ الرُّومِ وَ التُّرْکِ وَ الْخَزَرِ وَ الْحَبَشِ وَ النُّوبَةِ وَ الزَّنْجِ وَ السَّقَالِبَةِ وَ الدَّیَالِمَةِ وَ سَائِرِ أُمَمِ الشِّرْکِ، الَّذِینَ تَخْفَى أَسْمَاؤُهُمْ وَ صِفَاتُهُمْ، وَ قَدْ أَحْصَیْتَهُمْ بِمَعْرِفَتِکَ، وَ أَشْرَفْتَ عَلَیْهِمْ بِقُدْرَتِکَ .(10) اللَّهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِکِینَ بِالْمُشْرِکِینَ عَنْ تَنَاوُلِ أَطْرَافِ الْمُسْلِمِینَ، وَ خُذْهُمْ بِالنَّقْصِ عَنْ تَنَقُّصِهِمْ، وَ ثَبِّطْهُمْ بِالْفُرْقَةِ عَنِ الاحْتِشَادِ عَلَیْهِمْ. (11) اللَّهُمَّ أَخْلِ قُلُوبَهُمْ مِنَ الْأَمَنَةِ، وَ أَبْدَانَهُمْ مِنَ الْقُوَّةِ، وَ أَذْهِلْ قُلُوبَهُمْ عَنِ الاحْتِیَالِ، وَ أَوْهِنْ أَرْکَانَهُمْ عَنْ مُنَازَلَةِ الرِّجَالِ، وَ جَبِّنْهُمْ عَنْ مُقَارَعَةِ الْأَبْطَالِ، وَ ابْعَثْ عَلَیْهِمْ جُنْدا مِنْ مَلائِکَتِکَ بِبَأْسٍ مِنْ بَأْسِکَ کَفِعْلِکَ یَوْمَ بَدْرٍ، تَقْطَعُ بِهِ دَابِرَهُمْ وَ تَحْصُدُ بِهِ شَوْکَتَهُمْ، وَ تُفَرِّقُ بِهِ عَدَدَهُمْ. (12) اللَّهُمَّ وَ امْزُجْ مِیَاهَهُمْ بِالْوَبَاءِ، وَ أَطْعِمَتَهُمْ بِالْأَدْوَاءِ، وَ ارْمِ بِلادَهُمْ بِالْخُسُوفِ، وَ أَلِحَّ عَلَیْهَا بِالْقُذُوفِ، وَ افْرَعْهَا بِالْمُحُولِ، وَ اجْعَلْ مِیَرَهُمْ فِی أَحَصِّ أَرْضِکَ وَ أَبْعَدِهَا عَنْهُمْ، وَ امْنَعْ حُصُونَهَا مِنْهُمْ، أَصِبْهُمْ بِالْجُوعِ الْمُقِیمِ وَ السُّقْمِ الْأَلِیمِ. (13) اللَّهُمَّ وَ أَیُّمَا غَازٍ غَزَاهُمْ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِکَ، أَوْ مُجَاهِدٍ جَاهَدَهُمْ مِنْ أَتْبَاعِ سُنَّتِکَ لِیَکُونَ دِینُکَ الْأَعْلَى وَ حِزْبُکَ الْأَقْوَى وَ حَظُّکَ الْأَوْفَى فَلَقِّهِ الْیُسْرَ، وَ هَیِّئْ لَهُ الْأَمْرَ، وَ تَوَلَّهُ بِالنُّجْحِ، وَ تَخَیَّرْ لَهُ الْأَصْحَابَ، وَ اسْتَقْوِ لَهُ، الظَّهْرَ، وَ أَسْبِغْ عَلَیْهِ فِی النَّفَقَةِ، وَ مَتِّعْهُ بِالنَّشَاطِ، وَ أَطْفِ عَنْهُ حَرَارَةَ الشَّوْقِ، وَ أَجِرْهُ مِنْ غَمِّ الْوَحْشَةِ، وَ أَنْسِهِ ذِکْرَ الْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ. (14) وَ أْثُرْ لَهُ حُسْنَ النِّیَّةِ، وَ تَوَلَّهُ بِالْعَافِیَةِ، وَ أَصْحِبْهُ السَّلامَةَ، وَ أَعْفِهِ مِنَ الْجُبْنِ، وَ أَلْهِمْهُ الْجُرْأَةَ، وَ ارْزُقْهُ الشِّدَّةَ، وَ أَیِّدْهُ بِالنُّصْرَةِ، وَ عَلِّمْهُ السِّیَرَ وَ السُّنَنَ، وَ سَدِّدْهُ فِی الْحُکْمِ، وَ اعْزِلْ عَنْهُ الرِّیَاءَ، وَ خَلِّصْهُ مِنَ السُّمْعَةِ، وَ اجْعَلْ فِکْرَهُ وَ ذِکْرَهُ وَ ظَعْنَهُ وَ إِقَامَتَهُ، فِیکَ وَ لَکَ"؛[1]

 

بارالها، مسلمانان ستمدیده را در برابر دشمنان مشرکشان به جنگ برانگیزان و ایشان را با صفوف پیاپی فرشتگانت یاری فرما تا دشمنان را در اقصی نقاط بکشند یا اسیر کنند یا این که دشمنان تسلیم حق شوند و اقرار کنند که تو خدایی هستی که هیچ خدایی جز تو نیست، تنها و بدون شریکی. بارخدایا، این سرنوشت را بر همة دشمنانت در همة مناطق عالم تعمیم ده: از هند، روم، ترکستان، کرانه های خزر، حبشه، نوبه، زنگبار، سرزمین مسقالبه، دیالمه و دیگر طوایف و مناطق مشرکان که نام و نشانشان پوشیده است و تو خود آنان را می شناسی و به قدرت خود بر آنها تسلط داری...  خداوندا، مشرکان را چنان به یکدیگر مشغول ساز تا از دستبرد به مرزهای مسلمانان بازمانند و با کاستن عددشان، از کاستن مسلمین بازدار و رشتة اتحادشان را با تفرقه بر هم زن تا از همدستی علیه مسلمانان بازمانند. خدایا، دلهایشان را از آرامش و بدنهایشان را از توانایی بی بهره کن و راه چاره را به رویشان ببند و اندامشان را در رویارویی با مردان مسلمان سست گردان و در دلشان از درگیر شدن با دلیرمردان اسلام هراس و ترس بیفکن و سپاهی از ملائکه ات را برای ترس و عذاب بر آنان برانگیز، چنانکه روز بدر چنین کردی، تا بدین سان بنیانشان را برکنی و شوکتشان را ریشه کن سازی و جمعیتشان را پراکنده کنی.

پیروزی رزمندگان اسلام در سوریه - نبل و الزهرا

قرآن دعای حضرت نوح نبی (ع) را برای محو کامل کافران این گونه بیان کرده است :

" رَبِّ لاَتَذَر عَلَی الاَرضِ مِنَ الکافِرینَ دَیّاراً اِنَّکَ اِن تَذَرهُم یُضِلُّوا عِبادَکَ وَلا یَلِدُوا اِلاّ فاجِراً کَفّاراً"؛[2]

پروردگارا، هیچ کس از کافران را بر روی زمین باقی مگذار؛ زیرا اگر آنان را باقی گذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز پلیدکار ناسپاس نزایند.

دعای حضرت موسی برای نابودی فرعون و فرعونیان:

"رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُواْ حَتَّى یَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِیمَ"؛[3]

موسى گفت: ... اى پروردگار ما، اموالشان را تباه ساز و دلشان را سخت کن. ایمان نمى ‏آورند تا آن گاه که عذاب دردآور را بنگرند.

دعای غلبه بر دشمن و رفع هم و غم

این دعا نیز برای غلبه بر دشمن و همچنین رفع هم و غم مداومت بر آن مجرب می باشد:

"سبحان اللّه کما ینبغی للّه و الحمدللّه کا ینبغی للّه و لا اله الا اللّه کما ینبغی للّه و اللّه اکبر کما ینبغی للّه و لا حول و لا قوه الا باللّه و صلی اللّه علی محمد النبی و علی اهل بیته و جمیع المرسلین و النبیین حتی یرضی اللّه".

البته دعاهای دیگری هم در کتب ادعیه مانند مفاتیح الجنان بیان شده است که می توانید به آن جا مراجعه کنید.

گفتنی است دعاهایی مانند دعای توسل نیز اگر به همین نیت خوانده شود باعث پیروزی خواهد بود.


 [1]  الصحیفةالسجادیة، ص 130.

[2]   نوح، 26، 27.

[3]  یونس ، 88.

دعاهای رفع گرفتاری در این وبلاگ

دعاها و ذکرها در این وبلاگ

۸ نظر موافقین ۵ ۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۱۵
ع . شکیبا---۲۰۲۹

http://javanonline.ir/images/docs/000484/n00484368-b.jpg

حاج حسین یکتا :

سال ها باید بگذرد تا دنیا شهدای ما را بشناسد، ما دو ماه پیش رفته بودیم هندوستان و در آنجا جمعی از مسلمانان کشمیر که حدود 400 تا 500 دانشجو بودند ما را دعوت کردند،این جوانان در بین یک میلیارد هندوستانی زندگی می کردند و در آن فرهنگ جامعه گوشه ای جمع شده بودند و کتابی می خواند و همه با هم گریه می کردند.


من از یکی از دوستان پرسیدم مگر مقتل می خوانند، گفت نه کتاب پرواز تا بی نهایت شهید بابایی که به زبان اردو آن را ترجمه کرده اند، آنها می گفتند ما می خواهیم عاکف را پیدا کنیم و از وی اجازه بگیریم که خاک های نرم کوشک را به اردو ترجمه کنیم.

مگر در دنیا چه خبر است چه کسی برنده و چه کسی باخته است؟ آن مادری برنده است که جوانش را هشت سال سیر ترشی انداخت و به جبهه نفرستاد؟ و یا آن مادری که با کار بچه اش را بزرگ کرد و فرستاد کردستان تا سرش از تنش جدا شود و به بچه اش گفت برو جبهه تا شهید شوی؟

برگردیم و کتاب هایی پیدا کنیم که به ما سبک زندگی را نشان می دهد آزاده ها کتاب هایشان پر از آموزه های سبک زندگی است. در کتاب «پایی که جا ماند» رزمنده می گوید عراقی ها عکس امام را در جیبم پیدا و پاره کردند و روی صورتم ریختند؛ اما امروز ما می بینیم که در عراق می گویند خمینی سبز به ما بده چقدر همه چیز عوض شده است حالا صدام کجاست؟

به گفته امام خمینی(ره) خودش خود را کشت، مگر امام خمینی(ره) نگفته بود که صدام جز خودکشی راهی ندارد، حالا قذافی کجاست؟ مبارک کجاست؟ در راهیان نور بودیم که یک دختر آمریکایی جلوی مرا گرفت و گفت می شود از این خاک ها را کمی به نیویورک ببرم؟ گفتم مگر این خاک چه چیزی دارد؟ آن دختر گفت در نیویورک می توانم با آن صحبت کنم تا دلم آرامش بگیرد؛ مگر امام خمینی(ره) نگفته بود که تا ابد اینجا و این خاک دارالشفاء دوستداران است.

نیویورک

حاکمیت شهدا بر دلها شروع شده است شهدا دارند بر عالم حکومت می کنند، واقعا زشت است بچه لبنانی از بچه ایرانی جلو بزند، بچه حرب اللهی های لبنان به خودم می گفتند که هر جا گیر می کردیم خاک های نرم کوشک می خواندیم آخر ما چقدر سند بیاوریم که خمینی(ره) حق بود و شهدا حق بودند؟


امام (ره) فرمودند ما یک لحظه از این جنگ پشیمان نیستیم تکلیف ما چیست؟ چرا شهدا می خواستند و می شد و ما می خواهیم، نمی شود؟ چرا آنها می گفتن و می شود و ما می گوییم و نمی شود؟ ما باید دلمان را به دست بگیریم و در خانه علی ابن موسی الرضا(ع) برویم و به شهید برونسی توسل کنیم.

جنگ امروز شروع شده است، جنگ این دفعه نفر به نفر و نفس به نفس است، تصرف عقول و قلوب شروع شده است آنها می خواهند عقل جوان های ما را درگیر کنند و به شک بیندازند. امروز یک عبدالحسین برونسی آرزوست. یک حسن باقری و کاوه و همت آرزوست. ما شهرمان را ول کردیم هنوز خدا هست هنوز حضرت زهرا(سلام الله علیها) هست، فکری به حال شهر دلمان بکنیم.

جوان بسیجی دغدغه دار باید به داد دختر و پسرهای امروز برسد، این طوری نمی شود جنگ را مدیریت کرد. نبرد نبرد نابرابری است جنگ ایمیل به ایمیل است، چت به چت، وبلاگ به وبلاگ و کامپیوتر به کامپیوتر در این جنگ باید خون دل خورد.

یک بچه بسیجی باید در یک جیبش شربت آلومینیوم ام جی و در یک جیبش قرص قلب زیر زبانی باشد، *زشت است؛ دشمن بیاید در وطن و شهر ما جایی را بگیرد امروز دشمنان وارد صحنه شدند ولی شهیدان نیز آمده اند تا در دوران پر از فساد شبهه و فسق فجور «مستشهدین بین یدی» را تربیت کنند؛ اگر امام زمان(عج) بیاید دانه درشت ها را انتخاب می کنند؛ بیایید، دانه درشت صحنه مبارزه با کفر باشید.

*منظور از قرص زیر زبانی و... این است که درد داشته باشد باشد و از درد دغدغه ها خوابش نبرد و از بس که شبانه روز کار انقلابی نفس به نفس می کند با این قرص ها خودش را سر پا نگه بدارد[از زیادی کار و تکاپو]، و با این قرص ها بخوابد[از فرط دلمشغولی ]!


برگرفته شده از shahadat.blog.ir
۵ نظر موافقین ۶ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۳۶
ع . شکیبا---۱۵۴۹

فرزند کوچک مرحوم حضرت آیت الله مصطفوی رحمه الله  نقل میفرماید که : 

صبح روز شنبه ای بود که من قرار بود , شهریه حوزه علمیه را بدهم و حضرت آیت الله مصطفوی رحمه الله در بستر بیماری بودند.  بخاطر کسالتی که داشتند  ملاقات مردمی ایشان نسبت به ماههای قبل خیلی کمتر شده بود و از طرفی مخارج حوزه علمیه حضرت آیت الله مصطفوی نیز بالا بود. به حضرت آقا عرض کردم : آقاجون , برای هزینه های مدرسه بایستی کاری کنید و هزینه ها بالاست . منم پولی ندارم که جوابگو باشم.همانطور که حضرت آقا بعد از نماز صبح  روی تختشان نشسته بودند فرمودند:

" وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ؛(این آیه مربوط است به سوره طلاق آیه 2 و 3) آقاجان فکرشم نکن خدا و امام زمان (عج الله)  درست میکنه.و مشغول به دعا خواندن شدند .

کمتر از پنج دقیقه ای  نگذشته بود که قصد خروج از منزل داشتم تا به دفتر کار بروم ,  شخصی درب منزل را زد .و گفتند : با حضرت آقا کار دارم, من هم  بخاطر وضع حالشان گفتم : آقا کسالت دارند و نمیتوانند ملاقاتی داشته باشند. ولی حضرت آقا فرمودند : آقاجان برو درخانه ببین کارشون چیه؟.  لذا درب را باز نموده و کارشان را جویا شدم . وآن شخص بعد از پرسیدن مساله ای , پاکت پولی تحویل من  دادند تا به آقا بدهم و رسید دریافت کند.وقتی  آن پول را به حضرت آقا دادم , آقا فرمودند :

" وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا "....

پ ن: این ذکر بعد از سه صلوات بعد نمازها تأکید شده است.

منبع: سایت 

حضرت آیت الله العظمی حاج سید باقر مصطفوی

۲ نظر موافقین ۴ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۷
ع . شکیبا---۷۶۰
افسران - 50 ثانیه ؛ بنده از این کلمه برند هم خیلی بدم میاد ...

گسترش فرهنگ اشرافی گری و سرمایه داری و نهایتا ایجاد شکاف های اجتماعی و تبعیض طبقاتی حاصل سیاست های لیبرالی تکنوکرات های و تفکرات غیر اسلامی مدیرانی است که تحت آموزه های غربی بوده اند و اعتقادی به   ندارند.

این تفکرات در تمامی دولت های پس از انقلاب بوده، حالا یکی کمتر یکی بیشتر .

ویدیو : حدود 3 مگابایت    دریافت فایل

۳ نظر موافقین ۴ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۴۰
ع . شکیبا---۱۱۰۴

جوان‌ترین محقق ایرانی ناسا با حضور در خبرگزاری تسنیم/ بخش اول

تعمیرکار ایرانی که جوان‌ترین محقق ناسا شد/ سفری عجیب از قلب تکنولوژی دنیا به ایران/ کشف یک تکنولوژی برای تحول قرن ۲۱

شناسه خبر: 1061596 سرویس: اقتصادی
حمیدرضا چابک 6

عنوان نوشتاری و آوای صوتی "ناسا" شاید برای کمتر چشم و گوشی ناخوانا و نافهم باشد و دورترین افراد از عالم علم و رسانه نیز حداقل یک بار یا درباره آن جایی خوانده یا شنیده‌اند.

گروه فناوری اطلاعات و ارتباطات خبرگزاری تسنیم ــ مجید هدایتی‌نسب، ناسا سازمان فضایی ملی ایالات متحده آمریکا و متولی پروژه‌های فرازمینی اکسپلورر، آپولو، مرکوری، سوها، اسکای‌لب و انبوهی دیگر از برنامه‌های فضایی است.

ناسا دایه‌دار اصطلاح رایج و امروزی "مگر می‌خواهی آپولو هوا کنی؟" است زیرا در سال‌های 1972-1961 آپولو را هوا کرد و موجب بازگشایی پای دوازده انسان با شش فضاپیما بر کره ماه برای نخستین بار شد تا به این واسطه شهرتی جهانی یابد.

در حالیکه این سازمان، چشم دنیا را به دستاوردهای خود خیره کرده و با گذشت پنجاه و هشت سال همچنان تیتر یک رسانه‌های دنیاست، قلب تپنده‌ای به نام آزمایشگاه پیش‌رانش جت دارد که پروژه‌های اصلی از منظر مهندسی در آنجا تعریف می‌شود و بزرگانی چون شهید دکتر چمران در آنجا حضور داشته‌اند.

آزمایشگاه پیش‌رانش جت موسوم به JPL یک آزمایشگاه علمی و فناوری که مسئول پرتاب و کنترل ماموریت‌های بی‌سرنشین به مسافت‌های بسیار دور از جمله مسافت‌هایی خارج از سامانه خورشیدی است که در پاسادینا - کالیفرنیا قرار دارد.

در این قلب تپبنده ایرانیانی چون دکتر فیروز نادری (مدیر برنامه اجرایی منظومه شمسی در ایستگاه فضایی ناسا) درخشیده‌اند و اکنون نوبت به ایرانی دیگری است که علاوه بر صفت جوان نخبه، لقب جوان‌ترین فرد گروه JPL را در سطح فوق دکترا یدک می‌کشد.

این نخبه ایرانی با تحمل سال‌ها رنج کار، پشتکار و اشتیاق به یادگیری موفق به پیمودن قله‌هایی شد که اکنون او را در اوج جوانی در بلندترین نقطه تکنولوژی دنیا قرار داده است.

دکتر حمیدرضا چابک -فعال در گروه تکنولوژی‌های الکترواکتیو سازمان هوانوردی و فضایی ملی ایالات متحده آمریکا ناسا (NASA/JPL) و آزمایشگاه‌ عملگرهای پیشرفته فراصوت و آزمایش‌های فضایی- جوان خوش فکر و اجتماعی است که در سال 2011 موفق به دریافت جایزه برترین و خلاقانه‌ترین پروژه سال از طرف مؤسسه فناوری استیونز شد و اکنون به دستاوردی عظیم رسیده که قادر است قرن بیست و یکم را متحول کند.

وی مدعی است آمریکا و کشورهای توسعه یافته به شدت دنبال استخدام روش‌های های‌تک برای درمان سرطان، آلزایمر، پارکینسون و MS بدون نیاز به جراحی یا اعمالی مانند شیمی درمانی هستند و توانسته‌اند به موفقیت‌هایی در این زمینه دست یابند که متخصصان دیگر کشورها هیچ اطلاعی از این دستاورد بزرگ ندارند.

با توجه به اینکه چابک در بطن امور پژوهشی، تحقیقاتی و توسعه‌ای این روش بدیع در درمان بیماری‌های خاص بوده، معتقد است که توان بومی‌سازی آن در کشور وجود دارد و باید به فکر توسعه کشور از منظر صنایع های‌تک و پزشکی بود.

ایران با تکیه بر کشف اخیر، می‌تواند به قطبی در این حوزه تبدیل شده و به جایگاهی بلند در دنیا دست یابد.

لذا جهت آشنایی هر چه بیشتر با شخصیت حمیدرضا چابک و دیدگاه‌های جالب توجه که در عین حال تحسین برانگیز است، شما را به مشروح گفت‌وگوی صمیمی خبرگزاری تسنیم با این شخصیت علمی دعوت می‌کنیم.

  • ابتدا تقاضا دارم به شکلی دکتر چابک را برای مخاطبان تصویر کنید تا مشخص شود چه شد که نخبه ایرانی سر از آمریکا درآورد و در حال حاضر، در ایران چه می‌کنید؟

بنده اجازه می‌خواهم در ابتدا عرض کنم، زمانی هم که آمریکا بودم به دلیل تعلق خاطرم به ایران، اخبار داخل کشورم را به صورت روزانه از طریق رسانه‌ها و بخصوص تسنیم پیگیری می‌کردم.

مصاحبه کامل در ادامه مطلب

۲ نظر موافقین ۱ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۵۷
ع . شکیبا---۷۳۵
«کریم غوابش» رزمنده هشت سال دفاع مقدس، در دفاع از حرم اهل بیت علیه السلام در مقابله با نیروهای تکفیری داعش در سوریه به شهادت رسید.
به گزارش عصرامروز، «کریم غوابش» رزمنده هشت سال دفاع مقدس، در دفاع از حرم اهل بیت علیه السلام به شهادت رسید.
او که به خوشرویی و اخلاص شهرت داشته در مقابله با نیروهای تروریستی و تکفیری در سوریه به خیل شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) پیوست. طبق آمار موجود این شهید یازدهمین شهید مدافع حرم استان خوزستان است که در مقابله با نیروهای تروریستی داعش به شهادت رسیده  است.

استان خوزستان تاکنون 10 شهید مدافع حرم به نام‌های شهید سید مهدی موسوی، شهید منصور ( ناصر) مسلمی سواری،  شهید جبار (فرید) دریساوی، شهید حسن حزباوی، سردار شهید سید حمید تقوی‌فر، شهید علی منیعات، شهید حبیب جنت‌مکان، شهید هادی کجباف، سردار شهید روزبه هلیسایی و شهید سید جاسم نوری تقدیم را به آستان مقدس اهل بیت (ع) کرده است
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 21 تیر 1394 توسط سجاد یاورزاده
۰ نظر موافقین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۳۹
ع . شکیبا---۸۳۶
http://anaammar.ir/wp-content/uploads/2015/05/sardare-shahid-hadi-kajbaf-94-2-m.jpg
گفتگویی خواندنی با همسر شهید پرافتخار مدافع حرم؛

معامله داعش بر سر پیکر شهیدکجباف

همسر شهید هادی کجباف گفت: همسر من مدافع حرم حضرت زینب(س) بود و من هم در عمل به ایشان اقتدا کردم. من از پیکر ایشان گذشتم و آن را به خدا سپردم با اینکه شنیدم بعد از مخالفت ما با پرداخت پول، پیکر ایشان را به رگبار بستند و به جنازه ایشان جسارت کردند و در شبکه‌های اجتماعی هم گذاشتند.
خبرش را در سایت‌ها و خبرگزارها خواندم. اولش باورم نشد. دوباره خواندم. همسر هادی کجباف شهید مدافع حرم: «برای بازگشت پیکر همسر شهیدم حاضر نیستیم یک ریال به تکفیری‌ها پرداخت شود. ما پیکر عزیزمان را در راه خدا داده‌ایم و آنچه را که در این راه دادیم پس نمی‌گیریم.» اما واقعیت بود. تصمیم گرفتم هر طور که شده با این همسر شهید صحبت کنم و علت تصمیمش را جویا شوم. توفیق یار بود و پای کلام خانم احمدی زاده نشستم.
تعابیرش برایم خیلی جالب بود. انگار لحظات معنوی و حماسی سال‌های دفاع مقدس دوباره داشت تکرار می شد. می‌گفت: هادی که دیگر شهید شده و روحش در درگاه خداوند است. من و خانواده‌ام پیکر او را به خدا سپردیم، همان‌طور که حضرت زینب (س) در دشت کربلا پیکر برادرش را به خدا سپرد و به اسارت رفت. همان طور که حضرت سجاد(ع) مجبور شد پیکر پدرش را در صحرای کربلا رها کند و به خاطر خدا برود. مگر نه این است که همسر من هم مدافع حرم حضرت زینب(س) است. پس من هم در عمل به ایشان اقتدا کردم. آنچه می خوانید مصاحبه سایت طنین یاس با همسر این شهید پرافتخار مدافع حرم است. 
***
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1394/2/5/994970_310.jpg
خانم احمدی‌زاده از خودتان و همسرتان بگویید؟
شاهزاده احمدی زاده مدافع حرم هستم، همسر شهید هادی کجباف‌زاده. هر دویمان شوشتری هستیم. من بزرگ شده اهوازم و ایشان در خود شوشتر بزرگ شده اند.
چه سالی ازدواج کردید؟
من و هادی با هم فامیل بودیم. ایشان پسر عمه من هستند. مهرماه 61 هم با هم ازدواج کردیم. هم سن هستیم، متولد 1340. ولی از نظر شناسنامه و مدرسه ایشان یکسال بزرگتر از من هستند. در زمان ازدواجمان مربی پرورشی مدرسه بودم. داستان ازدواج و آشنایی ما مفصل است.
 جنگ که شروع شد ایشان سرباز بودند. محل خدمتشان هم سوسنگرد بود. اوایل جنگ که نیروهای عراقی سوسنگرد را محاصره می کنند مجبور به ترک شهر می شوند. می آیند اهواز تا تابستان سال 61 که در عملیاتی در فکه به شدت مجروح می‌شوند. از ناحیه لگن، شکم، بازو، ساق پا و کمر. آن موقع جوانی 21 ساله بود. برای درمان اعزام شد مشهد. بعد هم تهران. بعد از سه ماه از بیمارستان ژاندارمری تهران مرخص شد اما هنوز نمی‌توانست سرپا بایستد، چون از ناحیه لگن مجروحیتش خیلی شدید بود و با عصا راه می‌رفت. آن زمان ما ساکن تهران بودیم. پدرم به خاطر بحث جنگ و بمباران اهواز خرداد ماه سال 60 خانواده‌مان را از اهواز به تهران آورد. این شد که هادی بعد از مرخصی از بیمارستان به منزل ما در تهران آمد. چون با برادرم هم که آن موقع رزمنده بود خیلی رفیق بود. برادرم هم خیلی بهش می‌رسید. زخم‌هایش را پانسمان می‌کرد. خلاصه دو سه ماهی را منزل ما بود و آن آشنایی اولیه بین هادی و من این‌جا شکل گرفت.
هادی هنوز پایش به اهواز نرسیده مادرش را راهی تهران کرد تا از من خواستگاری کند. من رضایت داشتم اما خانواده‌ام با این ازدواج مخالف بودند. نه‌ اینکه هادی آدم بدی باشد. شرایط جسمانی‌اش به‌گونه‌ای بود که نمی‌توانست روی پا بایستد و راه برود. هادی مجبور بود با عصا باشد و همین علت اصلی مخالفت خانواده من با این ازدواج بود. اما من برای ازدواج با هادی خیلی اصرار کردم.
http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/5rZjN_OalVCcZySwsuM3SMxDNynqRNcfLPxg1WP-xoOGjBt0OAdvUw/s/w535/
شما در هادی کجباف چه دیدید که برای ازدواج انتخابش کردید؟
در طول مدتی که هادی در منزل ما زندگی می‌کرد همیشه سرش پایین بود، من یک‌بار هم چشم‌چرانی از ایشان ندیدم. جوان بسیار مودب و باوقار. به خاطر مجروحیتش نشستن و ایستادن برایش سخت بود ولی در طول این مدت حتی ندیدم یک‌بار هم نمازش را نشسته بخواند. روزنامه و کتاب خواندنش ترک نمی‌شد. در همان زمان تحلیل بسیار قوی از شرایط و مقتضیات روز داشت. عاشق امام(ره) بود. جانش را برای حرف امام می گذاشت.
من هم به این مسایل خیلی علاقه داشتم. خودم آن موقع دیپلمم را گرفته بودم و در پشت جبهه‌ها در کارهای پشتیبانی جنگ فعالیت می‌کردم. من از همان سال 56 که در دبیرستان درس می‌خواندم مبارزات علیه رژیم شاه را شروع کرده بودم. خانواده‌ام هم به گونه‌ای بودند که اعتقادات دینی برایشان خیلی مهم بود. در آن دوران خفقان رژیم شاه و ممنوعیت حجاب برای دانش آموزان، من از کلاس سوم ابتدایی با روسری و چادر به مدرسه می‌رفتم.
‌دیدم که هادی درست در جهت اعتقادات دینی و فکری و مبارزاتی من قدم بر می‌دارد و همین شد که واقعا دوستش داشتم و برای ازدواج با او به خانواده‌ام اصرار کردم.
 زندگیتان چگونه شروع شد؟
خیلی ساده و بی‌تکلف. اصلا آن‌موقع همه ازدواج‌ها ساده بود. مردم توقعاتشان کم بود. من هم با این‌که دختر جوانی بودم خیلی چیزها مد نظرم نبود، به جهیزیه آنچنانی، آرایشگاه و لباس عروس و ... حتی فکر هم نمی‌کردم. از تهران آمدم و در شوشتر زندگیمان را شروع کردیم. چون خانوداه ایشان شوشتر بودند. مهریه من یک سفر حج بود که هادی بعدها مرا به حج فرستاد.
یعنی خودش نیامد سفر حج؟
نه، چون وسع مالیش نمی‌رسید. از طرفی چون احساس دین می‌کرد که حتما باید مهریه مرا بپردازد من را تنها به حج فرستاد.
چند فرزند دارید؟
1 دختر و 2 پسر. اولین فرزندم فاطمه 12 بهمن سال 62 بدنیا آمد. 18 بمهن 63 خدا سجاد را بهمان داد. 25 اردیبهشت 65 هم محمد بدنیا آمد.
همسرتان در 8 سال دفاع مقدس چه مسئولیت‌هایی داشت؟
این را بگویم که هادی بعد از ازدواجمان یا در جبهه و منطقه بود یا روی تخت بیمارستان. چندین بار هم مجروح شد. حتی دو بار هم شیمیایی. در لشکر 7 ولیعصر اهواز بود. معاون و بعدها فرمانده گردان مالک اشتر شد. اواخر جنگ معاون تیپ هم شده بود. من و فرزندانم خیلی کم و دیر به دیر ایشان را می دیدیم. گاه گاهی یک نامه برایمان می فرستاد. آن هم کوتاه که فقط بگویند زنده است و همین برای ما کافی بود. همیشه چشمم به تصاویر تلویزیون و گوشم به اخبار رادیو بود تا شاید رد و اثری از او بگیرم.  او عاشق شهادت بود اما من همیشه بهش می گفتم دعا می کنم که شهید نشوی چون دوری تو برایم خیلی سخت است و او هم دلگیر می‌شد. من او را خیلی دوست داشتم. بعضی وقت‌ها بهش می‌گفتم فکر نمی‌کنم هیچ زنی به اندازه من شوهرش را دوست داشته‌باشد. هادی حتی بعد از پایان یافتن جنگ هم دو سال تمام برای بحث تفحص در منطقه بود.
برگردیم به زمان حال، چه شد که هادی کجباف تصمیم گرفت دوباره بعد از این همه سال دوباره به جبهه برود آن هم در خارج از کشور؟
هادی روحیه حماسه‌طلبی و شجاعت خاصی داشت. توی همه حوادث و اتفاقات جهان اسلام بخصوص منطقه به شدت احساس مسئولیت می‌کرد. این‌طور نبود که بگوید بازنشسته شده و دیگر هیچ دینی بر گردنش نیست. اخبار  تهدید داعش به حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) در سوریه را که می‌شنید برایش قابل هضم نبود. نمی‌توانست بی‌احترامی داعش را به حرمین تحمل کند. تصاویرش را که از تلویزیون می‌دید اشک از چشمانش جاری بود. من خودم می‌دیدیم که از فکر سوریه شب‌ها حتی خوابش نمی‌برد.
دقیقا از چه تاریخی به سوریه رفت؟ شما با رفتنش مخالفت نکردید؟!
از فروردین سال گذشته شروع کرد به جمع‌آوری گروهی از نیروها و آموزش دادنشان. می‌گفت باید کاری بکنم. آن موقع هفته‌ای یک بار بیشتر به خانه نمی‌آمد. به قول دوستان و همرزم‌هایش هادی برای خودش مُخی بود، از نظر نظامی هم تجربه جنگی زیادی داشت. دقیقا یک روز بعد از عید فطر سال گذشته رفت سوریه. من هیچ‌وقت با رفتنش مخالفت نکردم، چون با او هم‌عقیده و هم‌نظر بودم. حتی به هادی می‌گفتم بیا دو تایی با هم به سوریه برویم، من آنجا خادم حرم حضرت زینب(س) می‌شوم و تو هم به کارهای خودت برس. اما او می‌گفت نه! آنجا جای زن نیست. اما دخترم کاملا مخالف رفتن پدرش بود. بالاخره علاقه و وابستگی پدر و دختری نمی‌گذاشت راحت از پدرش دل بکند. پسرهایم هم مخالف رفتن بابایشان بودند ولی خوب در برخورد با قضایا منطقی‌تر تصمیم می‌گرفتند. سجاد پسر بزرگم به پدرش می‌گفت. بابا یک کاری کن که من هم با تو بیایم سوریه.
بعد از سوریه رفتنش ارتباط شما با همسرتان چگونه بود؟ از حال و روزش خبر داشتید؟
تلفن که نمی‌توانست بزند. چون در منطقه نظامی بود، فقط گاهی وقت‌ها که می‌آمدند شهر زنگ می‌زد. آن هم خیلی کوتاه. فقط می گفت که سالم است. نمی‌توانست زیاد طولانی صحبت کند. گویا تلفن‌هایشان توسط اسرائیل شنود می‌شد. ما از طریق اخبار که جنگ سوریه را نمایش می‌داد از اوضاع آن جا با خبر بودیم. تا شهریور ماه سال گذشته که دراطراف دمشق مجروح شدند. از هم رزم‌هایش شنیدم که می‌گفتند آقای کجباف کارهای بزرگی در سوریه کرده‌است، به قول معروف کارهایی کرده‌است کارستان، گویا مناطق بزرگی از اطراف دمشق را به همراه گروهش از دست داعش آزاد کرده‌بود. می‌گفتند که شما باید خیلی به هادی افتخار کنی. هر چند که خودش هیچ موقع چیزی از سوریه تعریف نمی‌کرد.
 آقای کجباف بعد از مجروحیتش برگشت ایران؟
در سوریه تک تیراندازهای داعش از ناحیه سینه هادی را می‌زنند. از ارتفاع بالا هم می‌زنند جوری که تیر از سینه وارد و از کمرش خارج می‌شود. پنج شش سانت بیشتر با قلبش فاصله نداشت. هادی بعدها به من گفت به محض این که تیر خوردم. انگشتم را گذاشتم محل سوراخ تیر و دویدم سمت نیروهای خودمان. چون در محاصره دشمن بودم. پنجاه، شصت متر را دویده بود عقب که آخرش از شدت بی حالی و ضعف زمین خورده بود. در بیمارستان دمشق عملش می‌کنند و اعزامش می کنند ایران. در تهران هم دو عمل جراحی رویش انجام دادند. در تمام این مراحل اجازه نداده بود که به ما خبری بدهند.
 سه روز بعد از عمل دومش زنگ زد خانه و به من گفت دارد می‌آید تهران. اگر می‌خواهم ببینمش بروم تهران. دیدم که صدایش گرفته است. علتش را که پرسیدم گفت سرما خورده‌ام. دو هفته بعد از این که رفتم و در بیمارستان تهران دیدمش دوباره رفتند سوریه. در بیمارستان تهران که بستری بود، نیروهایش در سوریه زنگ می‌زدند و هادی از پشت تلفن راهنماییشان می‌کرد. انگار بلد بوداز روی همان تخت بیمارستان هم خوب فرماندهیشان کند.
 هادی خیلی مردم‌دار بود و رعایت حال مردم را می‌کرد. وقتی مجروح می‌شد و از سوریه به تهران می آمد. همه دوستان آشنایان دلشان می‌خواست بیایند تهران ملاقاتش. اما اجازه نمی‌داد. می‌گفت این همه آدم این مسیر دور را بیایند فقط به خاطر دیدن من. از دکترش به زور اجازه می‌گرفت و خودش می‌رفت اهواز. همه علاقه‌مندانش هم می‌آمدند خانه. همان جا خود هادی در جمع مردم سخنرانی کرد و گفت: «اگر من کشته شوم پیکرم را نمی‌آورند و اگر چنین اتفاقی بیفتد این به نفع مردم است.» بعضی‌ها بودند که سرزنشش می‌کردند. که جنگ در سوریه و عراق چه ربطی به ما دارد که شما می‌روید؟ در جوابشان می‌گفت: « جبهه ما الان آن جاست. اگر در عراق و سوریه با آنها نجنگیم، مجبوریم در شهرهای ایران با آنها مبارزه کنیم.»
 
آقای کجباف بعد از آن دوباره برگشت ایران؟
بله . عادت داشت اربعین پیاده به کربلا می‌رفت. سال گذشته هم آمد ایران و پیاده رفت کربلا و برگشت. هر سال 28 صفر مراسمی در خانه داریم که دیگ هلیم هم می‌گذاریم. آن مراسم را هم پشت سر گذاشت و دوباره رفت سوریه.
http://cdn.mashreghnews.ir/files/fa/news/1394/2/5/994968_664.jpg
 کی فهمیدید که ایشان به شهادت رسیده اند؟
کسی خبر شهادت ایشان را به ما نداد. روز اول ماه رجب امسال شهید می‌شوند. بعد از آن خود داعش خبر شهادت هادی را روی سایت‌ها و خبرگزاری‌هایش گذاشت. چون آقای کجباف برای ایشان چهره شناخته‌شده‌ای بود ولی ما هنوز از موضوع اطلاع نداشتیم. بعضی دوستان و آشنایان خبرها را دیدند و به ما گفتند. ساعت یک ونیم نیمه‌شب بود که به پسرم خبر دادند. پسرم هم از دوستان هادی در اهواز ماجرا را جویا شد که آ‌نها گفتند ما می‌خواستیم فردا صبح خبر را به شما بدهیم. از گریه و زاری پسرم و عروسم ماجرا را فهمیدم. حالم بد شد و بدنم شروع به لرزیدن کرد. دخترم هم با همسرش آمد خانه‌مان. آنقدر گریه و بی‌قراری کرد که اصلا نمی توانستیم ساکتش کنیم. ساعت‌های اول برای ما غیر قابل تصور بود.
داعش در همان ساعت‌های اول اعلام کرد که جنازه هادی کجباف پیش ماست و در ازای دادن جنازه‌اش یک تا یک و نیم میلیارد دلار از ایران می خواهیم. همرزمان هادی این موضوع را به پسرم گفتند و قصد داشتند این مبلغ را هم به داعش بپردازند اما من تا موضوع را شنیدم مخالفت کردم. فکرش را بکنید در شرایطی که منزل ما شلوغ پلوغ و پر از میهمان بود و همه برای گفتن تسلیت به خانه ما آمده بودند، من همه‌اش در حال تلفن زدن به مسئولان امر بودم که مبادا پای میز مذاکره بروند. گفتم که اصلا راضی به این کار نیستم.
چرا با دادن پول برای بازگشت پیکر همسرتان مخالف بودید؟ تصور عکس العمل شما تقریبا غیر ممکن است؟
اگر پیکرش مانند بقیه شهدا بود من مشکلی نداشتم. اما وقتی وضعیت به این شکل درآمد و پای پرداخت پول آن هم یک و نیم میلیارد دلار پیش آمد با خودم گفتم این مبلغ هنگفت حتما صرف خرید تجهیزات و سلاح بیشتر توسط داعش خواهد شد تا همسران بیشتری چون همسر من کشته شوند. پس من راضی به این امر نیستم. در ثانی نمی خواستم عزت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران در پرداخت پول به گروه خوار و حقیر داعش زیر سوال برود. همسر من که دیگر شهید شده و روحش در درگاه خداوند است. من و خانواده‌ام پیکر ایشان را به خدا سپردیم، همان‌طور که حضرت زینب (س) در دشت کربلا پیکر برادرش را به خدا سپرد و به اسارت رفت. همان طور که حضرت سجاد(ع) مجبور شد پیکر پدرش را در صحرای کربلا رها کند و به خاطر خدا برود. همسر من هم مدافع حرم حضرت زینب(س) است و من هم در عمل به ایشان اقتدا نمودم. من هم از پیکر ایشان گذشتم و آن را به خدا سپردم با اینکه شنیدم بعد از عکس العمل ما مبنی بر مخالفت با پرداخت پول پیکر ایشان را به رگبار بستند و به جنازه ایشان جسارت کردند و در شبکه‌های اجتماعی هم گذاشتند.
     
خانواده تان هم موافق تصمیم شما بودند؟
بله پسرهایم دقیقا نظر من را داشتند. دخترم اول خیلی ناراحت بود اما من به او گفتم جسم تنها لباس تن است و روح پدرش هم اکنون در بهترین شرایط ممکن است. دخترم الان ازدواج کرده و دو فرزند هم دارد. بیشتر از دخترم، بچه هایش عاشق بابابزرگشان هستند. بعد از رفتن هادی نوه بزرگم امیرحسین به شدت ضربه روحی خورده و افسرده شده است. من از خداوند برای آنها طلب صبر و آرامش دارم.
http://media.isna.ir/content/1434264544685_Milad%20Esmaeli-5.jpg/4
روحش شاد و دشمنش نابود !
۰ نظر موافقین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۰۷
ع . شکیبا---۸۹۱

آیا فکر گناه ، گناه است ؟! 

 بسم الله الرحمن الرحیم

می دونیم که نیت گناه ، گناه نیست و در پرونده ما گناهی نمی نویسند امّا نمی دونیم که نیت گناه باعث می شه از روزی محروم بشیم، پس باید سعی کنیم که نیت انجام گناهی رو نداشته باشیم؛ مثلاً با این نیت نریم یه جایی مهمونی که آبروی کسی رو ببریم یا کسی رو مسخره کنیم چون هرچند گناهی رو که قصدش نموده بودیم رو انجام ندهم اما همون نیت اثراتی در زندگی ما میذاره و حتی شاید مسیر زندگی ما رو عوض کنه.

بکر بن محمد ازدى، از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: همین که مؤمن، قصد گناه مى‏ کند، از روزى خود محروم مى ‏گردد.

ِ بُکَیْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَنْوِی الذَّنْبَ فَیُحْرَمُ رِزْقَهُ.

کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق را جهت مطالعه به دوستان عزیز معرفی می کنیم، کتابی که ما را در انجام خوبی ها و ترک بدی ها کمک می کند. این حدیث هم از آن کتاب نقل شده است. (ترجمه های مختلفی از این کتاب در دسترس است)

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص: 24

ما شیعه ها    http://mrsn1367.blog.ir

---------------------------------------

امیدوارم خداوند همه ما و شما را از شیعیان واقعی قرار دهد تا به واجبات و مستحبات دینی با شوق و رغبت و برای اطاعت پروردگار و جلب محبت اهل بیت (ع) و تبعیت از علما و مراجع بزرگوار دین شناس در حد توان عمل کنیم و سعادت دنیا و آخرت را برای خود ، خانواده و اطرافیان مان فراهم سازیم. ان شاءالله.

۲ نظر موافقین ۱ ۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۳۳
ع . شکیبا---۶۹۵