البلاءُ موکلٌ بالمنطق
حضرت آیتالله خامنهای در ابتدای جلسات درس خارج فقه خود، به شرح یک حدیث اخلاقی میپردازند. «شرح حدیث اخلاق، موکول بودن بلا به سخن گفتن» موضوع شرح حدیثی اخلاقی از پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلّم است که پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR فیلم و متن آن را منتشر میکند. متن بیانات معظمله که در این فیلم مشاهده میکنید به شرح زیر است:
متن کامل کتاب جهاد نفس در یک وبلاگ (16 قسمت):
مطالب مرتبط: اهل بیت (ع) ، احادیث و روایات
کینه توزی
از دیگر ناهنجاری های اخلاقی، دشمنی و کینه توزی با برادر دینی است. در آیه دهم سوره حشر می خوانیم:
وَلاَتَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَّذِینَ آمَنُوا.
پروردگارا! عداوت و کینه مؤمنان را در دل ما قرار نده.
کینه توزی، از اختلاف در مسائل اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و سیاسی سرچشمه می گیرد. البته اختلاف در زندگی اجتماعی، امری طبیعی و گریزناپذیر است. با این حال، مسلمانان باید این اختلاف ها را با تفاهم و گفت وگو به شایسته ترین شکل برطرف سازند و حقوق و وظایف یکدیگر را بشناسند و محترم دارند تا بینشان کدورتی ایجاد نشود، کینه یکدیگر را در دل جا ندهند و هر چه سریع تر باید عقده ها را بگشایند و کینه ها را دور بریزند. امام علی علیه السلام فرمود:
اُحْصُدِ الشَّرَ مِنْ صَدْرِ غَیْرِکَ بَقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِکَ.1
با کندن کینه از سینه خود، شر آن را از سینه دیگری بردار.
منظور از این روایت آن است که اگر می خواهی دیگران کینه تو را نداشته باشند، سینه ات را از کینه آنها خالی کن. دلی که جایگاه بغض و کینه باشد، جولانگاه شیطان نیز خواهد شد و وسوسه های او همچون دمیدن بر آتش زیر خاکستر، کینه را شعله ور می سازد و آرامش انسان را می گیرد و چه بسا او را به انجام کارهای ناشایست و تصمیم گیری های خطرناک وادارد. امام حسن عسکری علیه السلام نیز کینه و دشمنی را مایه سلب آسایش و آرامش آدمی می خواند و می فرماید:
«اَقَلُّ النّاسِ راحَةً اَلْحُقُودُ؛ کم آسایش ترین مردم، کینه توزان هستند».2
به راستی وقتی آدمی هرگونه کینه و دشمنی را از دل خارج می سازد، به معنا و مفهوم این روایت پی خواهد برد.
1. نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 178.
2. تحف العقول، ص 519.
حدیث 249:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ قَالَ الْفَضْلُ بْنُ عَبَّاسٍ فِی حَدِیثٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَعْمَلَ بِالصَّبْرِ مَعَ الْیَقِینِ فَافْعَلْ فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَاصْبِرْ فَإِنَّ فِی الصَّبْرِ عَلَى مَا تَکْرَهُ خَیْراً کَثِیراً وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ وَ أَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْکَرْبِ (فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً )(انشراح/6).
ترجمه :
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اگر بتوانى که صبرى همراه با یقین و باور داشته باشى چنین کن و اگر توان آن ندارى (باز هم ) صبر کن زیرا در صبر کردن بر امورى که ناخوشایند توست خیر بسیارى وجود دارد، و بدان که نصرت و پیروزى همراه با صبر است و گشایش همراه با مشقت و سختى است .((همانا با سختى آسانى و گشایشى هست همانا با سختى گشایشى است )).
وسایل الشیعه - کتاب جهاد نفس
ما رئیس دزدها نیستیم!
مرحوم حامد می فرمود:
«شخصی در مجالس سیدالشهدا (ع) خدمت می کرد و زیر لب این شعر را می خواند:« حسین دارم چه غم دارم؟!»
شیخ رجبعلی با دیدن این شخص در دل گفت : سید الشهدا - ع - به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از هم ها و غم های قیامت نجات خواهد داد.
پس از مدتی جناب شیخ رجبعلی شبی در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین (ع) به حساب مردم رسیدگی می کند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد. شیخ رجبعلی می گفت: با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد! ناگهان دیدم که امام حسین(ع) به فرشته ای امر می کند که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛ در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود:
شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم!
از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می فروشد.»
کتاب : کیمیای محبت
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، آزاده مصطفی ترک همدانی میگوید: مرحوم حجت الاسلام ابوترابی در دوران اسارت برایمان خاطرات و معجزات زیادی تعریف میکرد که خاطره زیر یکی از همان هایی است که ایشان برایمان گفت و در کتاب اروند منتشر شده است.
سید آزادگان گفت: در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونه ای که عراقی ها متوجه نشوند.
روزی جوان هفده ساله ضعیف و با جثهای نحیف، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «اذان میگویی؟ بیا جلو!»
یکی از برادران به نام اسدآبادی میدانست که اگر این مؤذن جوان ضعیف با آن جثه نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید. به سمت پنجره رفت و به نگهبان عراقی گفت: «من اذان گفتم نه او».
آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام) عن وصیته لابنه محمد بن الحنفیة: «ایّاک و العجب، و سوء الخلق و قلّة الصبر فانّه لایستقیم لک علی هذه الخصال الثلاث صاحب و لایزال لک علیها من الناس مجانب».[1]
امیر المومنین(ع)در وصیتش بفرزند خود محمد بن الحنیفه فرمود: از خود بینی و بد خلقی و کم صبری دور باش که اگر این سه خصلت را داشته باشی هیچ رفیقی با تور است نیاید و همواره مردم از تو کناره گیرند.
این روایت از توصیه های پدرانۀ امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فرزند گرامی خود می باشد و چون آن حضرت پدر همۀ امّت است لذا این نصایح مربوط به همگان می شود. می فرمایند: از سه خصوصیت بر حذر باش که اگر دارای این سه خصلت باشی، مصاحب و همدمی پیدا نمی کنی و این صفات بین تو و مردم فاصله می اندازد:
1- عجب و خودشگفتی؛ و این امر تنها مربوط به عبادت هم نیست، بلکه ممکن است انسان از علم یا قدرت یا مقام یا محوبیتِ خود شگفت زده شود که این صفت از اوصاف خبیثۀ روح انسان است، و نتایج سوئی هم دارد؛ چون شخص معجب از اینکه دیگران خصوصیات او را درک نمی کنند گله مند شده و لذا به آنان با بغض نگاه می کند و از طرف دیگر چون دیگران را در حدّ خود نمی داند به آنان با دیدۀ تحقیر می نگرد و نیز چون خود را از دیگران برتر می داند، خود را صاحب حق می داند و لذا طلبکاری می کند!
2- سوء خلق؛ که در اینجا به معنای اخصّ کلمه یعنی ترشروئی و بدخلقی با دیگران می باشد.
3- بی تحمّلی و کم صبری؛ که اگر به انسان اعتراضی شود یا حرفی بر خلاف میل او زده شود، طاقت خود را از دست می دهد.
پی نوشت:
[1] خصال شیخ صدوق، باب الثلاثة، حدیث 178.
تاریخ انتشار : 1401/10/27
همسایه بد در روایات
لقمان حکیم فرمود: «صخره سنگین و آهن را حمل کردم و هر بارى سنگین است، ولى چیزى سنگین تر از همسایه بد حمل نکردم!»(1)
آرى سنگینى و تحمل همسایه بد از آهن و کوه ها بیشتر و سخت تر است.
رسول گرامى(صلی الله علیه و آله) فرمودند: اى على، چهار چیز است که کمرشکن است، یکى از آنها همسایه بد است.(2)
رسول گرامى(صلی الله علیه و آله) فرمودند: سه چیز است که مادر فقرها است، (هر چه انسان هم مال داشته باشد اگر یکى از اینها باشد باز فقیر است) و یکى از آنها همسایه اى است که چشمش مواظب تو و قلبش آگاه از تو است، اگر حسنه و نیکى ببیند پنهان کرده، اظهار نمى کند و اگر گناه و بدى ببیند، اظهار و پخش مى کند.(3)
مولى على(علیه السلام) فرمودند: «همسایه بد بزرگترین سختى و شدیدترین بلا است «جار السوء اعظم الضرّاء و اَشَدّ البلاء».(4)
پس اى عزیز حال که دانستى باید از همسایه بد مواظب باشى، خود از اینگونه همسایه ها براى دیگران مباش، که رسول گرامى(صلی الله علیه و آله) فرمودند: از ما نیست کسى که همسایه او از شر او ایمن نباشد» «لیس منّا مَنْ لَم یَأمن جارُ بوائقَه».(5)
مردى از انصار نزد رسول گرامى(علیه السلام) آمد و گفت: خانه اى از بنى فلان خریده ام و نزدیکترین همسایه به من کسى است که امید خیر از او ندارم و از شرّ او ایمن نیستم.
راوى مى گوید: رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)، على(علیه السلام) و سلمان و ابوذر (و یکى دیگر را که فراموش کرده ام و به گمانم مقداد بود) را دستور دادند، با صداى بلند در مسجد ندا دهند، ایمان ندارد کسى که همسایه اش از شرور او در امان نیست و سه بار ندا دادند».(6)
(صاحب میزان الحکمة مى گوید: نسیان و فراموشى از راوى بوده و نفر چهارم «عمرو بن عکرمة» بود.(7)
بس نکته غیر حُسن بباید که تا کسی | مطبوعِ طبعِ مردمِ صاحبنظر شود |
از یک جهت، تبلیغ بر سه گونه است:
1. تبلیغ با گفتار
2. تبلیغ با نوشتار
3. تبلیغ با رفتار
از جهت فزونی، تبلیغ با گفتار فراوان تر و رایج تر است؛ ولی غمگنانه باید این واقعیت تلخ را پذیرفت و گفت که شماری از ما مبلّغان ـ اگر نگوییم بسیاری از ما ـ هنگام تبلیغ با گفتار، به مقدمات، شرایط، اصول و روش های «سخن گفتن» چندان توجه نمی کنیم و حال آنکه در این زمینه باید دست کم به دو امر مهم توجه کنیم:
1. خوب سخن گفتن
2. سخنِ خوب گفتن
می توانیم امر اول را در حوزه محتوای سخن و گفتار و امر دوم را در حوزه قالب سخن و گفتار در نظر آوریم که هر دو، لازم و ملزوم یکدیگرند؛ اما جای بسی شگفتی است اگر برای «چگونه گفتن» به اندازه «چه چیز گفتن» ارزش و اهمیت قائل نشویم.
به همین منظور و در سال امیر سخن، حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام ، 40 سخن از سخنان نغز و پر مغز ایشان در زمینه تبلیغ گفتاری و بویژه در حوزه قالب گفتار و چگونه سخن گفتن را با شما، مبلّغان گرامی، در میان می نهیم و با عنوان هایی تأمل برانگیز و گاه اشعاری زیبا از شاعران این مرز و بوم به قلم می آوریم تا شاید قبول خاطر حضرتش ارزانی مان شود.
همسر رییس جمهور وقت ویزیت میخواهد
هر چند دکتر مرندی، پس از انقلاب بیشتر به کارهایی اجرایی مشغول بوده، اما طبابت همیشه علاقه اول هر پزشکی است و او هم از این قاعده مستثنی نیست. اتفاقا خاطرههای شنیدنی بسیاری هم از برخی بیمارانش دارد. یکی از جالبترین این خاطرهها را به روایت خودش بخوانید:
«در سالهای پایان وزارتم، هر روز در بیمارستان مصطفی خمینی(ره) به طبابت میپرداختم و اطفال را معاینه میکردم.
در طول این سالها، بسیاری از بیماران من، فرزندان مسئولان ارشد نظام بودند که ترجیح میدادند از توانایی من بهره ببرند. همیشه شرمنده مسئولان میشدم، چون مجبور بودند چندین ساعت در نوبت بنشینند تا نوبتشان شود. البته هنوز هم هنگام طبابت با چنین مشکلی درگیرم.
یک روز خانمی وارد اتاقم شد و گفت: «آقای مرندی! وقت گرفتن از شما واقعا دشوار است. منشیتان میگوید از ساعت یک تا دو برای وقت گرفتن تلفن کنید، تا ساعت 12 و 59 دقیقه که زنگ میزنیم، کسی گوشی را جواب نمیدهد، از ساعت یک هم تلفن دفترتان اشغال میشود تا سه دقیقه بعد که تلفن آزاد میشود، آن موقع هم منشی میگوید که ظرفیت تکمیل شد و نمیتوانیم وقت بدهیم. باید منتظر بمانیم تا ساعت یک فردا.» عذرخواهی کردم و گفتم من واقعا بیتقصیرم. متأسفانه سکته قلبی کردهام و نمیتوانم زیاد در مطب بمانم. فرزند آن خانم را معاینه کردم و نوبت به نفر بعد رسید که یکی از مسئولان کشور بود. وارد اتاق که شد به من گفت: «آقای مرندی! همسر رییس جمهور هم مشتری شما بود و ما خبر نداشتیم؟» تعجب کردم و گفتم نه! گفت: «همین خانمی که الان بیرون رفت، همسر آیتا... خامنهای بود.» گفتم در پرونده ایشان نوشته خانم حسینی.
تازه فهمیدم که ایشان برای آنکه شناخته نشود، خودش را حسینی معرفی میکند. یاد حرفهایش افتادم که گلایه میکرد از وقت گرفتن. کلی پیش خودم شرمنده شدم. دفعه بعد که ایشان به مطب من آمد، یکدفعه سئوال کردم: «شما خانم خامنهای هستید؟» تعجب کرد و گفت بله. گفتم پس چرا خودتان را معرفی نکردید؟ گفت: «چه ضرورتی داشت که معرفی کنم؟» گفتم: «از این به بعد به مسئول دفترم میسپارم شما را بدون وقت قبلی به مطب راهنمایی کند. همسر رییسجمهور که نباید چنین مشکلاتی داشته باشد.» همسر آقا به شدت ناراحت شد و گفت: «لطفا چنین دستوری ندهید که به هیچ وجه قبول نمیکنم. من هیچ فرقی با این مردم که ساعتها در مطب شما منتظر میمانند، ندارم. مثل همیشه زنگ میزنم و اگر توانستم وقت میگیرم، اگر هم نشد روز بعد. خدا بزرگ است.» آن روز فهمیدم که خانواده آیتا... خامنهای چقدر مردمیاند.»
به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، حضرت آیتالله خامنهای در پیامی درگذشت عالم ربانی و سالک الیالله آیتالله آقای حاج شیخ محمدعلی ناصری را تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
رحلت عالم ربانی و سالک الی الله آیتالله آقای حاج شیخ محمدعلی ناصری رحمةاللهعلیه را به عموم مردم اصفهان و به همه ارادتمندان و مستفیدان از فیوضات آن مرحوم، و بالخصوص به فرزندان محترم و مکرّم ایشان تسلیت عرض میکنم.
این عالم بزرگوار و معلّم اخلاق، وظیفه بزرگ تزکیه و نشر معارف اخلاقی اسلام را تکلیف خویش دانسته و با بهرهمندی از خشیت و خضوع دل نورانی خود، بیان اثرگذار و نافذی را در این جهت به کار میبردند؛ رحمت و رضوان خدا بر ایشان باد و از خداوند متعال قبول خدمات و مغفرت الهی را برای ایشان مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
۵ شهریور ۱۴۰۱
شادی روح آن عالم ربانی فاتحه با صلوات
(بحارالانوار، ج 76، ص4)