سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
امکانات

سالروز شهادت شهید غلامرضا نظرپور؛

زمزمه های عاشقانه سردار شهید کهگیلویه و بویراحمدی در دفاع مقدس/پیام مهم "شهید نظرپور" به جوانان چه بود؟+ تصاویر

دستم را از تابوت باز بگذارید تا نگویند چیزی باخود برده است و چشمم را باز بگذارید تا نگویند کورکورانه به این راه رفته است، بینی ام را باز بگذارید تا از بوی گلزار شهداء استشمام کنم ،لبانم را باز بگذارید تا با شعار" الله اکبر خمینی رهبر" از این دنیا وداع گفته باشم.

به گزارش پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی صبح زاگرس،شهید "سید غلامرضا نظرپور"در یکم مهرماه سال 1345در روستای باغ انار گچساران(اسلام آباد) دیده به جهان گشود، ایشان از تیرماه سال ۱۳۶۱ به عنوان بسیجی "تک تیرانداز "همکاری خود را سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تیپ امام سجاد علیه السلام آغاز، و نیز از تیر تا مهر ماه سال ۱۳۶۲ دوره آموزش عمومی سپاه را در پادگان سیدالشهداء شیراز سپری و در همان سال برای چندماه به عنوان خدمه پدافند در پادگان امام حسین علیه السلام شیراز خدمت خود را ادامه دادند.


 این شهید والامقام سپس به عنوان جانشین گردان پدافندهوایی در یگان های تیپ فاطمه الزهراء سلام الله علیها (بهمن ۱۳۶۲) ، لشکر ۱۹ فجر (مرداد ۱۳۶۳(، لشکر ۲۵ کربلا) آذر ۱۳۶4) و در مهرماه سال ۱۳۶۵ به عنوان فرمانده گردان پدافندهوایی تیپ مستقل ۴۸ فتح منصوب و از خرداد ماه سال ۱۳۶۶ تا زمان شهادت بطور همزمان به عنوان فرماندهی گردان های پدافندهوایی و ادوات تیپ همیشه قهرمان 48فتح در دفاع مقدس حضور داشتند.

وصیت نامه شهید

 اکنون که به حق و قوه الهی این توفیق نصیبم شده این باقیمانده از عمرم را در راه زنده نگه داشتن دین خدا سپری کنم و خدا این منت را بر من نهاده است که بتوانم این دین را به اسلام عزیز ادا کنم خدایا تو میدانی و من هم می دانم که این چند ساله عمرم را جز معصیت تو کار دیگری نکرده ام خدایا هر چه نظر می کنم نقطه سفیدی نه در قلب خود و نه در پرونده خود می بینم همه اش سیاهی یکنواخت و تیرگی بی حد و ناسپاسی فراوان، اما با این اوصاف و یا این خطاهایم خدایا فقط به تو امیدوارم و به رحمانیت و رحیمیت تو دل بستم و لذا باید سر به بیابان بگذارم تا ببینم آیا کسی هست که دستم را بگیرد یا نه.

 بار الهی اگر نمی خواستی مرا ببخشی پس چرا در این مکان مقدس(سپاه و جبهه) راهم دادی، بار الهی اگر نمی خواستی عفوم کنی چرا برایم چهارده معصوم و نور پاک قرار دادی اینها را واسطه و شفیع خود قرار دهم، خدایا اگر نمی خواستی مرا، چرا دردی به نام توبه قرار دادی و خیلی سؤالات دیگر، آری خدایا من امیدم فقط به توست، در این وصیتنامه تأکیدبروی برخی از مطالب و البته من خیلی کوچکتر از آنم که به این امتی که پیامبر(ص) را دارد" مقداد" را دارد بهشتی و شهدا را دارد وصیتی بکنم.

 ابتدا روی صحبتم با شما امت عزیز است ای ملتی که مورد توجه ولطف بار تعالی قرار گرفته اید از نعمت امام برخوردار هستید قدر امام را بدانید که او روح الله است همانطوری که می دانم این انقلاب منتهی به انقلاب مهدی (عج( می شود، و امام رهبری این انقلاب را به عهده دارد پس در جهت باروری اهداف این انقلاب همیشه کوشا باشیم و صحنه را هیچ گاه ترک نکنیم که انقلاب همیشه باطراوت بماند و دوام داشته باشد انشاء الله.

و باید همیشه شکر گذار این نعمتها باشیم و از خدا نصرت اسلام و مسلمین را بخواهیم و در حقیقت آینده ای که ملت عزیزمان می توانند داشته باشند متکی به تقواست و اگر یک ملت مسلمان تقوا نداشته باشد پیروزی برایش وجود نخواهد داشت و در این میان وحدت کلمه را حفظ کرد زیرا حق و باطل همیشه در نبرد هستند و امیدوارم از خداوند که باطل هیچگاه نتواند جای پای در این میان پیدا کند و ما باید بعد از شکست صدام کشور دیگری را از چنگال صهیونیست ها نجات بدهیم.

 سخنی با نسل آینده انقلاب

و اما سخنی چند دارم با نسل آینده انقلاب همانطور که می دانم اسلام برای زنده ماندن احتیاج به خون دارد و حال اگر خداوند خون ناقابل ما را قبول کند در راهش به زمین ریخته شود اسلام زنده خواهد ماند، شما ای نسل جوان و آینده سازان این انقلاب همانطور که تا به حال حضور خود را در تمام صحنه ها نشان داده اید به راهتان ادامه دهید.

 روی سخنم بیشتر با دانش آموزان و محصلین است سعی کنید در دو بعد تعهد و تخصص پیشرفت کنید دانشگاهها را نگه دارید که باز به دست اشخاص سابق نیافتد که خون هزاران شهید انقلاب و جنگ تحمیلی پایمال نشود.

 حال نوبت شما پدر و مادر عزیزم است هر چه فکر می کنم برای قدردانی از زحمات شما چه کنم تا شاید بتوانم حق کوچکی را ادا بکنم فکرم به جایی نمی رسد جز اینکه به بزرگواری خودتان ببخشید این بدیهی است که هیچ قلمی و هیچ زبانی نمی تواند مقام مادر را بیان کند و حق او را ادا نماید به جز خدای تبارک و تعالی و من به نوبه خودم با بیانی هر چند ناقص از شما تشکر کنم.

 پدر و مادر عزیزم باید بدانید که خدا هر لحظه از زندگی ما را آزمایش قرار داده چه در لحظات سختی و چه در راحتی، پس سعی کنیم در این آزمایش ها سربلند بیرون آییم و ذکر خدا را فراموش نکنیم که"الا بذکر الله تطمئن القلوب".

پدر و مادرم می دانید که جای شهید کجاست او نزد رسول الله حضرت علی علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و دیگر ائمه علیهم السلام و شهداء هستند و این آرزوی هر زنده دلی است که در این جمع باشد پس شهادت هدیه ای است که نصیب هر کسی نمی شود پس اگر شهادت نصیب این حقیر شد شکر خدا کنید و هیچگاه ما را از دعای خیر فراموش نکنید، انشاء الله مادر جان، پدرجان تنها خودتان بدانید که چه دردها و رنجها و زحمتها برای فرزندانتان کشیده اید و به جز شما هیچکس علاقه شما را نسبت به فرزندانتان درک نخواهد کرد.

 ناراحت نباشید که خدا کاشف الکروب است، و همیشه به یاد خدا باشیم و به یاد مرگ، و همینطور پدر و مادر عزیزم امیدوارم که تسلی خاطری برای خانواده باشید خداوند انشاء الله به همه خانواده های شهداء صبر عنایت کند و هرگز از پا ننشینید تا پرچم توحید را در تمامی اقصی نقاط عالم به اهتراز در نیاوریم.

اما برادرانم از شما می خواهم که راهم را ادامه بدهید و از خواهرانم می خواهم که همچون زینب سلام الله علیها باشید و زندگی کنید و از تمام دوستان و آشنایان و اقوام می خواهم اگر بدی از من نسبت به شما سرزده است به بزرگواری خودتان ببخشید و چون همه نسبت به یکدیگر حق داریم بنابراین اگر حقی بر شما داشته باشم شما را حلال می کنم و در پایان از همه دوستان و آشنایان و اقوام، می خواهیم که بجای لباس سیاه لباس سبز بر تن بپوشند.من الله توفیق(27مهرماه62)

قسمتی دیگر از وصیت نامه شهید

 دستم را از تابوت باز بگذارید تا نگویند چیزی باخود برده است و چشمم را باز بگذارید تا نگویند کورکورانه به این راه رفته است، بینی ام را باز بگذارید تا از بوی گلزار شهداء استشمام کنم ،لبانم را باز بگذارید تا با شعار" الله اکبر خمینی رهبر" از این دنیا وداع گفته باشم.

از سخنان شهید در آخرین لحظات با یکی از برادران همسنگر خود":به من نگویید از جبهه تسویه حساب کن، زیرا با خدای خود عهد و پیمان بسته ام که اگر خدا قبول کند تا آخر عمر رزمنده اسلام باشم و در حقیقت باید گفت که این آخرین سفرم می باشد. "(10اسفندماه 66)

سردار شهید سید غلامرضا نظر پور در 11اسفندماه سال 1366در غرب منطقه سلیمانیه( بر اثر شیمیایی) به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

 

 

 

صبح زاگرس

مطالب مرتبط:  شهدا و رزمندگان جبهه و جنگ  ، دفاع مقدس ، 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی