سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
امکانات

۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدای دفاع مقدس» ثبت شده است

بایگانی مطالببایگانی مطالب با انتخاب سال

۱۳۹۱ ۱۳۹۲ ۱۳۹۳ ۱۳۹۴ ۱۳۹۵ ۱۳۹۶
۱۳۹۷ ۱۳۹۸ ۱۳۹۹ ۱۴۰۰ ۱۴۰۱ ۱۴۰۲

بایگانی مطالب با انتخاب ماه
و ما توفیقی الا بالله
۰ نظر موافقین ۰ ۲۶ بهمن ۰۱ ، ۱۲:۲۸
ع . شکیبا---۶۷

یاد شهیدان

قهرمان واقعی شهدا هستند. به گوشه گوشه زندگی و جنگ و اخلاق و ایمان شون که نگاه می کنی همه اش درسه. هر کدومش کلید یک دنیا نوشته و هنر و داستان زیبا. فقط کافیه به اونها توجه کنیم.

وبلاگ تخصصی شهدا :

یاد شهیدان 🌹

۰ نظر موافقین ۰ ۰۴ آذر ۰۰ ، ۱۳:۱۸
ع . شکیبا---۱۰۵

http://yadshohada.com/wp-content/uploads/2016/04/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C-4.jpg

شهید حسین رضائی، شهیدی که به او الهام شده بود قبل از تولد فرزندش به شهادت می‌رسد

اختصاصی سرباز صفر از زبان پسر شهید حسین رضائی : هنگامی که در12 آبان ماه سال 1332درخانواده ای مذهبی ، متدین و معتقدبه ارزشهای دینی و اسلامی درروستای افرینه از توابع بخش معمولان شهرستان  پلدختر پسری دیده به جهان گشود و در آغوش گرم مادر و پدری نشو و نما پیدا کرد که آوای زمزمه های مناجات شبانه شان آرامبخش روح و روان وی ، خانواده و همه اهالی آن روستا بود ، کسی تعجب نکرد که ماحصل آن عبادتها و مناجات ها پرورش فرزندی از تبار مکتب سرخ حسینی باشد. و از آنجا که گویا از ازل مقرر شده بود این نوزاد عاشق و دلباخته و فدائی راه سرخ و خونین اربابش اباعبدالله الحسین (ع) خواهد شد ، پدرو مادر نام زیبای "حسین"  را برای او برگزیدند.

ایفای نقش در تظاهرات ضدرژیم طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی

"حسین" در عنفوان نوجوانی و جوانی و طی مراحل تحصیل تا ششم ابتدایی به کار و فعالیت کشاورزی مشغول بود و دوشادوش پدر برای امرار معاش خانواده کار و تلاش و زحمت می کشید و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به همراهی برخی از جوانان روستا ازجمله پسرعموی شهیدش امیدعلی محمودوند بارها به شهرخرم آباد رفته و در تظاهرات علیه رژیم پهلوی نقش عمده ای ایفاء و در نشر ارزشهای امام و انقلاب به عنوان یک نیروی فعال انقلابی و ولایتمدار فعالیتهای زیادی بویژه درسطح روستا انجام می داد.

۱ نظر موافقین ۰ ۳۱ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۴۸
ع . شکیبا---۳۴۴

یکی از عجیب ترین شهدای دفاع مقدس

 ( شهید حاج یونس زنگی آبادی )

خاک شلمچه و عملیات کربلای ۵ باشکوه‌ترین فراز زندگی شهید زنده، حاج یونس زنگی آبادی است. حماسه شورانگیز حاج یونس در این عملیات نام او را برای همیشه در کنار نام سرداران رشید اسلام و مردان بزرگ ایران زمین، جاودانه کرده است؛ باشد که در سالروز شهادتش حیاتی دیگر به جان مرده‌مان ‌بخشد. 

در سال ۱۳۴۰ ه‌ ش، یونس زنگی آبادی‌ در خانواده‌ای متدین در روستای زنگی‌آباد کرمان دیده به جهان گشود. پدرش ملا حسین، مردی مؤمن و عاشق اهل بیت بود. وقتی از دنیا رفت، یونس دوازده سال بیشتر نداشت. پس از فوت پدر، مادرش با سختی ‌برای تأمین زندگی زندگی تلاش کرد؛ اما از آن پس بود که یونس نوجوان برای کمک به هزینه زندگی در کنار درس خواندن به کارگری روی آورد. با شروع زمزمه‌های انقلاب، در حالی که دانش‌آموز دبیرستانی بود، در تظاهرات و حرکت‌های انقلابی کرمان نقش جدی داشت. 

با پیروزی انقلاب اسلامی برای درگیری با ضد انقلاب‌ به کردستان رفت و در سال ۱۳۶۰ به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در‌آمد. تدبیر، اخلاص و شجاعت او در عملیات‌‌‌هایی چون فتح‌المبین، بیت‌المقدس، والفجر مقدماتی، رمضان، خیبر و بدر باعث شد تا سردار قاسم سلیمانی، فرمانده وقت لشکر ۴۱ ثارالله کرمان، حاج یونس ۲۳ ساله را‌ به فرماندهی تیپ امام حسین (ع) لشکر ۴۱ ثارالله کرمان برگزیند‌ و در ‌۲۵ /۱۰/ ۶۵ در عملیات کربلای ۵ با ریختن خون خود، مصداق آیه «عند ربهم یرزقون» شود. 

با مطالعه روایات شگفت‌انگیز و تأثیرگذار از نحوه زندگی و ظهور دوباره‌اش پس از شهادت، می‌توان وی را یکی از بی‌نظیرترین شهدای تاریخ نامید. ماجرا از آنجا آغاز می‌شود که قرار بر این می‌شود آقای صفایی خاطرات شهید زنگی آبادی را تدوین و به صورت یک کتاب درآورد و در حالی که مشغول خواندن این خاطرات بوده و ناامیدانه از اینکه آیا می‌تواند این کار را انجام دهد یا نه؛ و آیا می‌شود در خاطرات شهید دست برد و یک قصه داستانی را به قلم درآورد؟! ناگهان با صدای زنگ‌های متوالی تلفن بعد از 25 بار که سعی می‌کرد جوابی ندهد بالاخره مجبور می‌شود گوشی را بردارد تا ببیند این آدم سمج کیست که افکارش را می‌پراند! که ناگاه متوجه می‌شود او کسی نیست جز همان صاحب خاطرات یعنی شهید حاج یونس زنگی آبادی...

متن زیر بخشی از این ماجراست: 

۱ نظر موافقین ۳ ۰۱ مرداد ۰۰ ، ۰۲:۳۷
ع . شکیبا---۱۶۴۵
قسمتهایی از وصیت نامه شهید جلیل جودکی آقامیرزاییhttp://yadshohada.com/wp-content/uploads/2015/03/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AC%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%AC%D9%88%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C-%D8%A2%D9%82%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%DB%8C%DB%8C-250x300.jpg

همسر مهربانم گرچه رفتار خوشایندی را که اسلام توصیه کرده نسبت بتو نداشتم و یا با تو کج خلقی و یا برخورد بدی داشتم بر من حقیر ببخشی و بعد از شهادتم به سر و سینه نزنید
گرچه دنیا و زندگی و همسر و فرزند ارزش مخصوص را دارد. ولی شوق و عاشق شدن و به خدا پیوستن ارزشی بس بالاتر و والاتر دارد لذا از من دلگیر و نگران نشوید و ادامه دهنده راهم باشید. همسرم من تو را خیلی دوست داشتم ولی اسلام و قرآن را از تو بیشتر دوست داشتم .
همسرم از تو می‌خواهم که زینب وار در کنار فرزندانم خوب زندگی کنید و فرزندانم را تنها نگذارید همسرم مهربانم می دانم این چند سال که تو را به همسری گرفتم تو را بخاطر خدا تنها گذاشتم. می دانم که سختی و رنج زیادی کشیدی از تو می‌خواهم که مرا حلالم کنی و از تو می‌خواهم که یتیمانم را خوب بزرگ کنی و آنها را به درس وادار کنی و راه خودم را به آنها نشان دهی که بدانند پدرشان مردانه در میدان جنگ بخاطر اسلام و به خاطر دین قرآن شهید شده و بعد از شهادتم فرزندی را که به دنیا خواهد آمد اگر پسر بود نامش را مهدی و اکر دختر بود نامش را زینب بگذارید.
همسرم من رفتم ولی بچه‌هایم را تنها نگذارید و از تو می‌خواهم که مثل آن رورهایی که خودم در کنار شما بودم در کنار یتیمانم زندگی کنید نگذارید که مثل یتیم بمانند می دانم که پدرم شما را تنها نمی‌گذارد همسرم درد دل زیاد دارم ولی چه کنم؟
و اما پدر عزیزم افتخار و درود بر شما که رنج‌ها و مشقت‌های زیادی را متحمل شدی تا فرزندی پرورش دهی که اینگونه به جهاد فی سبیل الله بپردازد گرچه با چند خط نمی‌توانم جبران کنم لذا از شما پوزش و حلایت می‌طلبم. حلایت شما والدین بعد از رضای خدا برگه عبور من از پل صراط می‌باشد. وصیت من به برادرانم، از شما می خواهم که راه مرا ادامه دهید و یک وصیت به شما دارم آن هم این است که اگر اسلام پیروز شد مادرم را سر قبر امام حسین (ع) ببرید تا با وی درد دل کند، چون من خودم آرزو داشتم که مادرم را ببرم حال شما جای من را خالی نکنید. و مرا هر جای که پدرم و مادرم که می‌دانند دفن کنید.

کد خبر: ۹۷۷۱۸۵
تاریخ انتشار: ۱۹ تیر ۱۴۰۰
منبع
۰ نظر موافقین ۱ ۲۶ تیر ۰۰ ، ۱۳:۰۹
ع . شکیبا---۲۷۲

سالروز شهادت شهید غلامرضا نظرپور؛

زمزمه های عاشقانه سردار شهید کهگیلویه و بویراحمدی در دفاع مقدس/پیام مهم "شهید نظرپور" به جوانان چه بود؟+ تصاویر

دستم را از تابوت باز بگذارید تا نگویند چیزی باخود برده است و چشمم را باز بگذارید تا نگویند کورکورانه به این راه رفته است، بینی ام را باز بگذارید تا از بوی گلزار شهداء استشمام کنم ،لبانم را باز بگذارید تا با شعار" الله اکبر خمینی رهبر" از این دنیا وداع گفته باشم.

به گزارش پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی صبح زاگرس،شهید "سید غلامرضا نظرپور"در یکم مهرماه سال 1345در روستای باغ انار گچساران(اسلام آباد) دیده به جهان گشود، ایشان از تیرماه سال ۱۳۶۱ به عنوان بسیجی "تک تیرانداز "همکاری خود را سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تیپ امام سجاد علیه السلام آغاز، و نیز از تیر تا مهر ماه سال ۱۳۶۲ دوره آموزش عمومی سپاه را در پادگان سیدالشهداء شیراز سپری و در همان سال برای چندماه به عنوان خدمه پدافند در پادگان امام حسین علیه السلام شیراز خدمت خود را ادامه دادند.


 این شهید والامقام سپس به عنوان جانشین گردان پدافندهوایی در یگان های تیپ فاطمه الزهراء سلام الله علیها (بهمن ۱۳۶۲) ، لشکر ۱۹ فجر (مرداد ۱۳۶۳(، لشکر ۲۵ کربلا) آذر ۱۳۶4) و در مهرماه سال ۱۳۶۵ به عنوان فرمانده گردان پدافندهوایی تیپ مستقل ۴۸ فتح منصوب و از خرداد ماه سال ۱۳۶۶ تا زمان شهادت بطور همزمان به عنوان فرماندهی گردان های پدافندهوایی و ادوات تیپ همیشه قهرمان 48فتح در دفاع مقدس حضور داشتند.

وصیت نامه شهید

 اکنون که به حق و قوه الهی این توفیق نصیبم شده این باقیمانده از عمرم را در راه زنده نگه داشتن دین خدا سپری کنم و خدا این منت را بر من نهاده است که بتوانم این دین را به اسلام عزیز ادا کنم خدایا تو میدانی و من هم می دانم که این چند ساله عمرم را جز معصیت تو کار دیگری نکرده ام خدایا هر چه نظر می کنم نقطه سفیدی نه در قلب خود و نه در پرونده خود می بینم همه اش سیاهی یکنواخت و تیرگی بی حد و ناسپاسی فراوان، اما با این اوصاف و یا این خطاهایم خدایا فقط به تو امیدوارم و به رحمانیت و رحیمیت تو دل بستم و لذا باید سر به بیابان بگذارم تا ببینم آیا کسی هست که دستم را بگیرد یا نه.

۰ نظر موافقین ۱ ۲۲ تیر ۰۰ ، ۱۲:۴۳
ع . شکیبا---۱۷۷

27726960916038622412سمت راست: شهید مفقود الاثر غلامرضا نظرپور فرد

شهید

شهیدان، ای عزیزانی که:

 جان دادید برای حفظ جان ما،

خونتان ریخت برای نریختن خون ما،

به اسارت رفتید تا ما در بند نباشیم،

تیر خوردید برای استقلال ما،

پیکرتان در میدادین مین، همچون گل پرپر شد برای اصالت و عزت ما،

در سنگرها در زیر آتش بمب و موشک و تیر به نماز ایستادید تا معنای واقعی خلوص را به ما و آیندگان بفهمانید و برای جاودان ماندن سبکبالی و خدایی بودنتان در تاریخ این مرز و بوم،

در نبردهای تن به تن برای آوردن پیکر پاک و مقدس همرزمانتان و جلوگیری از افتادن پیکر پاکشان در دست دشمن، به دل آتش رفتید و گاهی در این پیشروی پیکر خودتان نیز به ملکوت پیوست

روحتان شاد و یادتان جاویدان

42263775373422414684سمت راست: شهید والامقام مفقود الاثر غلامرضا نظرپور فرد

ای شهدای عزیز که نگاههای معصومانه و مظلومانه تان، خلوص و شفافیت و پاکی و درستی و شجاعت شما را نمایانگر بود، روحتان شاد

 ای شهدایی که طرز نگاهتان نشان از نزدیکی پروازتان میداد، سلام بر شما،

ای شهدایی که صلابت نگاه و عمق تفکرتان زندگی بخش  بازمانده ها ست، یادتان بخیر،

ای شهدایی که هر زمان فضایل اخلاقی و بزرگی و اصول انسانی را میجویم، اولین چیزی که به ذهنمتن خطور میکند شمایید، از نور معنویت خود و از خلوصتان اندکی نیز مارا بهره مند نمایید

دلنوشته: حامد نظرپور

 میرملاس

مطالب مرتبط:  شهدا و رزمندگان جبهه و جنگ  ، دفاع مقدس ، 

۰ نظر موافقین ۱ ۲۲ تیر ۰۰ ، ۱۲:۱۶
ع . شکیبا---۳۰۱

https://defapress.ir/files/fa/news/1397/10/19/609750_349.jpg

شهید خلبان «عبدالرضا کوپال»:

هرگاه به عراق می‌رفت برای احترام بالای مرقد امامان دوری میزنم و از آنان برای پیروزی اسلام کمک می‌خواهم.

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از خرم آباد، خلبان شهید «عبدالرضا کوپال» سال 1331 در شهر « اشترینان » متولد شد. وی دوران ابتدایی را در این شهر سپری کرد و برای ادامه تحصیل به «بروجرد» رفت.

شهید کوپال در خانواده ای متدین، پرهیزکار و کشاورز پرورش یافته بود، او بسیار توانا و مصمم بود، از همان کودکی شوق پرواز درسرش بود و در بازی ها و کارهای دستی که می ساخت آن را بخوبی نشان می داد.

 با اتمام تحصیل دبیرستان در رشته خلبانی پذیرفته شد و به ادامه تحصیل پرداخت.

وی در سال 1354 بعد از دو سال دوره عملی از امریکا بازگشت. با آغاز انقلاب نیروی هوایی ارتش در کنار امام خمینی (ره) بود و شهید نیز با ارادتی که به اسلام و امام داشت جز نیروهایی بود که برای بیعت با امام راحل به حضور ایشان رسیدند.

با آغاز جنگ او بارها به مواضع دشمن حمله کرد و یک بار هم هواپیمایش مورد اثابت قرار گرفت که توانست با وجود نقص فنی آنرا به پایگاه برگرداند.

از امامان برای پیروزی اسلام کمک می خواهم

او هرگاه از رزم سخن می گفت آنچنان با حرات و غرور رزم رزمندگان اسلام و نیروی هوایی را تعریف میکرد که هر شنونده ای به شوق می آمد تا در کنار رزمندگان اسلام بجنگد.

به مستمندان و آنهایی که نیاز به کمک داشتند کمک می کرد و در پایگاه و منطقه کبودرآهنگ او را به عنوان فردی خیر می شناختند.

خاطره شهید عبدالرضا کوپال به نقل از برادر شهید

۰ نظر موافقین ۰ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۱۱:۰۸
ع . شکیبا---۳۷۴

https://cdn.isna.ir/d/2020/09/27/3/61742930.jpg

شهادت سرداران اسلام: فلاحی، فکوری،‌ نامجو ، ‌کلاهدوز و جهان آرا (هفتم مهر 1360 ش)

و روز بزرگداشت فرماندهان شهید دفاع مقدس

پس از پایان موفقت‌آمیز عملیات ثامن‌الائمه (علیه السلام)، پنج تن از فرماندهان رده بالای ارتش و سپاه جهت تقدیم گزارش به امام خمینی (قدس سره) به وسیله یک فروند هواپیمای سی ـ 130 عازم تهران شدند. هواپیما در ساعت 19 و 59 دقیقه از روز هفتم مهرماه در جنوب غربی کهریزک دچار سانحه می‌شود و به علتی نامشخص هر چهار موتور هواپیما همزمان خاموش می‌شود. خلبان تلاش می‌کند هواپیما را در همان منطقه به زمین بنشاند. چرخ‌های هواپیما به وسیله دستگیره دستی باز می‌شود و هواپیما در زمین ناهموار فرود می‌آید؛ اما پس از طی مسافتی، در نقطه‌ای متوقف و بال چپ هواپیما به زمین اصابت می‌کند. هواپیما آتش می‌گیرد و 49 نفر سرنشین آن از جمله 5 تن از سرداران رشید اسلام با نام‌های فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهان‌آرا به درجه شهادت نائل آمدند. هشتم مهرماه به مناسبت شهادت ایشان، روز بزرگداشت فرماندهان شهید دفاع مقدس نامگذاری شده است.

بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) پس از اطلاع از ماجرا، فردای وقوع حادثه با صدور پیامی تاثر خود را از این حادثه بیان کردند.

۰ نظر موافقین ۱ ۰۷ مهر ۹۹ ، ۱۱:۴۵
ع . شکیبا---۲۵۱

http://www.neshanenews.ir/wp-content/uploads/2015/09/hdmoqadas1.jpg

سخنان امام خمینی(ره) در مورد دفاع مقدس

• ما در جنگ پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم .

• ما در جنگ به این نتیجه رسیدیم که باید روی پای خود بایستیم .

• ما مظلومیت خویش و ستم ستمکاران را در جنگ ثابت نموده ایم .

• ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده ایم .

• ما در جنگ ریشه های انقلاب پر بار اسلامی مان را محکم کردیم .

• البته دفاع بر هر مسلمی ، بر هر انسانی واجب است و ما به حسب امر خدا دفاع کردیم از خودمان و از اسلام.

• جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظام های فاسد ، در مقابل اسلام احساس ذلت کنند .

•  جنگ ما جنگ فقر و غنا بود ،جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد

آلبوم تصویری رزمندگان دفاع مقدس

رزمندگان ایلام

http://media.mehrnews.com/d/2016/07/17/3/2142985.jpg?ts=1486462047399

آلبوم تصویری رزمندگان دفاع مقدس در ادامه مطلب https://icih.ir/wp-content/uploads/2019/08/%D8%AC%D9%87%D8%AA.png

مطالب مرتبط:  شهدا و رزمندگان جبهه و جنگ  ، دفاع مقدس ، 

۳ نظر موافقین ۲ ۳۰ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۵۴
ع . شکیبا---۱۵۶۸

وصیت نامه شهید دکتر محمدجواد چوبکار

 

شهید دکتر محمدجواد چوبکار

نام پدر : محمدعلی

محل تولد : بروجرد

تاریخ تولد : 1339

استان : لرستان

تحصیلات : پزشک

مسئولیت : فرمانده بهداری غرب کشور

محل شهادت : مهران

تاریخ شهادت : 1367

 

رشحاتی از فیض الهی

از قرآن می گویم از کلماتش، کلماتی که به یکایکش ایمان داریم و بر ایمانمان ایستاده ایم تا آخرین لحظه و تا آخرین قطره خون، و برای همین قرآن است که می جنگیم تا پایدار بماند که پایدار می ماند که ضامنش و حافظش خداست.

و اما بعد، حالا که ملزم به نوشتن وصیتم شده ام می خواهم چند جمله ای از راهم بگویم و از ارزشی که برای آن قائلم .

شاید این سخن موقعی موثرتر واقع خواهد شود که از دهان کسی که تا شهادت فاصله ای ندارد شنیده شود.

از جهاد می گویم از جهادی اسلامی که برهمه ما واجب شده است و می بایست برحسب وسعت و ظرفیتی که داریم برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی مان کوشش نماییم به امید اینکه انقلابمان طلیعه ای باشد برای حاکم شدن عدل الله بر تمام جهان و برچیده شدن بساط تمام طاغوتیان زمان . من وظیفه خودم می دانم که در جهاد مسلحانه بر غلیه کفار شرکت نمایم تا از انقلاب، از اسلام و از قرآن و ناموس ملی دفاع کنم و این کار واجب است بر هر جوان این سرزمین تا نشان دهد که فرزند خلف این ملت است .

 اما فراموش نکنیم که این جهاد تنها در بعد مسلحانه نیست و در ابعاد دیگر نیز همه اقشار ملت باید جهاد خود را شروع کنند تا دسیسه ابرقدرتها عقیم بماند.

جهاد یک روستایی کشت و کار است و جهاد یک کارگر و یک کاسب، زحمات بیشتر کشیدن است و جهاد یک مادر صبر و دعا.

آری باید با همه کوشش و مجاهدتها به یک جنگ تمام عیار بر علیه تمامی کفار و ظالمان عالم دست زد و در این راه مطمئن بود که مردم غیور سختی ها را تحمل کرده و تا پیروزی حق بر باطل از پای نخواهند نشست که حق ماندنی است و پیروز.

برادران و خواهران جنگ ایران و عراق جنگ ایدئولوژی متضاد است.

جنگ دو ایده و در طول تاریخ با هم ستیز کرده اند.

جنگ حسین و یزید است که اینک کربلایی دیگر و محرمی دیگر تکرار می شود.

حسین زمان را می بینیم که بر علیه یزیدیان و صدامیان زمان شورش می کند و کاخ ستم آنان را به لرزه در می آورد.

آری رهبر مسلمانان جهان را می گویم که مصمم است با یاری الله و پشتوانه ملت رزمنده ، جهاد آزادیبخش را بر علیه رژیم کافر عراق تا سقوط کامل آنان ادامه دهد.

نیت ما هم باید این باشد که جنگ تا آزادی ملت مسلمان عراق به درازا بکشد و ما هم با این عزم به جنگ آمده ایم و مطمئن هستیم که ملت عراق نان و خرما بدست در دروازه بغداد و کربلا منتظر رسیدن برادران ایرانی هستند. برادران و خواهران پیام من این است که به فکر رزمندگان باشید و به فکر کسانی که ممکن است از معنویت به دور باشند ، با آنان از قرآن بگویید و از اسلام، و این مفاهیم را به آنان نشان دهید خواهید دید که اگر اسلام درست عرضه شود کسی نمی ماند که به اسلام نگرود.

به نقل از : تمدن لر

۰ نظر موافقین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۵۱
ع . شکیبا---۲۹۰

 شهید "حسین علی‌قلی‌نژاد" سمت چپ تصویر

حسین عاشق سیدالشهدا(ع) بود، همیشه برای امام‌حسین(ع) نوحه می‌خواند و صدایش را ضبط می‌کرد؛ او خیلی دوست داشت شهید شود، برای خدا رفت و شهید هم شد؛ من از شهادت حسین ناراحت نشدم، الان که پیکر حسین شناسایی شده است، خیلی خوشحالم.

۱۴ مهر ۱۳۹۸

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، همزمان با ماه عزای سیدالشهداء(ع)، ورود دو پیکر تازه‌ تفحص‌ شده دوران دفاع مقدس به شهر تهران، حال و هوای محله جوادیه تهران را حسینی‌تر کرد.

شهیدان «حسین‌ علی‌قلی‌نژاد» و «محسن ساری» که در عملیات بدر به شهادت رسیده‌اند، پیکر مطهرشان در شرق دجله  کشف و با آزمایش DNA شناسایی شد و پس از 35 سال به فراق خانواده‌های خود پایان دادند.

از کوچه پس کوچه‌های محله جوادیه که عبور می‌کنیم، بیرق‌های امام‌حسین(ع) و نام نورانی شهیدان والا مقام در ابتدای هر کوچه، مانند ماهِ تابانی خودنمایی می‌کند. دقایقی از اذان مغرب می‌گذرد‌؛ برای تکریم  خانواده شهید "حسین علی‌قلی‌نژاد" وارد منزل شهید می‌شویم؛ مادر شهید که حالش مانند روزهای ابتدایی تولد حسین است، سجاده‌ی نمازش را جمع می‌کند و برای گفت‌وگو در مورد شهید، همراه سه فرزند خود آماده می‌شود.

شهیدی که مادرش خواب حضور او در پیاده‌روی اربعین را دید+ وصیت صوتی شهید

گفت‌وگو را با یکی از برادران شهید آغاز کردیم.

بیشتر بخوانید

* از کودکی حسین برایمان تعریف کنید؟

برادر شهید: حسین سال 1346 به دنیا آمد؛ اسم اصلی حسین که با آن اسم در گوشش اذان گفتند، عباس بود. اما آن اسمی که در مدرسه ثبت نام کردند حسین است، یعنی حسین دو اسمه بود.

مدرک سیکلش را که گرفت، ترک تحصیل کرد، چون پدرمان قطع نخاع بود برای کسب درآمد در کفاشی مشغول به کار شد،  بعد از انقلاب، کفاشی را رها کرد و وارد مسجد شد و با بسیجی‌ها در مسجد فعالیت می‌کرد.

با شروع جنگ، حسین سه ماه آموزش دید و بعد از آن وارد کادر سپاه شد، البته وقتی وارد سپاه شد ما نمی‌دانستیم، سال 1363 که در جبهه مجروح شده بود، ما متوجه شدیم که او پاسدار است.

۱ نظر موافقین ۱ ۱۴ مهر ۹۸ ، ۱۳:۳۷
ع . شکیبا---۲۵۲
فرمانده شهید عباس باقری تشکری

نام و نام خانوادگى: عبّاس باقرى تشکّرى

 نام پدر: على

تاریخ و محلّ تولّد: 1344/12/8 ـ مشهد

تاریخ ومحلّ شهادت: 1362/12/15 ـ جزیره‏ مجنون

آخرین سمت: فرمانده گردان عبدالله از لشکر 5 نصر

عبّاس باقرى تشکّرى  فرزند على در سال1344در شهرستان مشهد متولّد شد.

صورتى نورانى داشت. انگار سیّد بود. کودکى پر جنب وجوش، باهوش و فعّال بود. براى یادگیرى قرآن به مسجد کرامت مى‏رفت. قران مى‏خواند و به دیگران یادمى‏داد. از همان کودکى نمازخواندن را شروع کرد به طورى که از 10 سالگى به صورت کامل نمازمى‏خواند.


دوره‏ ى ابتدایى را در مدرسه‏ ى طوسى در مشهد به پایان برد و دوره ‏ى راهنمایى را در مدرسه‏ ى کوچه زردى گذراند. دوره متوسّطه را در مدرسه شریعتى آغاز کرد، امّا با شروع جنگ تحمیلى به جبهه رفت و براى امتحانات مرخصّى مى‏گرفت و تا سوّم دبیرستان توانست تحصیل علم کند. کتاب‏هاى تاریخى،علمى، هنرى ،مذهبى و کتاب‏هاى شهید مطهّرى را نیز مطالعه مى‏کرد. نسبت به حجاب بسیار حسّاس بود. در تظاهرات و راهپیمایى‏ هاى علیه‏ رژیم شاه شرکت مى‏کرد. بعد از پیروزى انقلاب وارد بسیج شد. اعلامیّه‏ هاى امام را درخانه‏ ها مى ‏انداخت. بعد از مدّتى با تشکیل سپاه پاسداران عضو سپاه شد. به نماز اهمیّت مى‏داد. با شروع جنگ تحمیلى، زمانى که به جبهه مى‏رفت، مى‏گفت: «ما مى‏رویم تا حسین زمان را یارى کنیم.»و مى‏گفت: «تا زنده‏ام باید به جبهه بروم.» عبّاس در منطقه خط‏ شکن بود. در جبهه معاون گردان عبدالّله بود. او به خانواده ‏اش نگفته بود که فرمانده است چون دنبال پست و مقام نبود.

آر پى جى زن بود. در عملیّات بستان، محرّم، والفجر مقدّماتى و والفجر 3 شرکت داشت. در عملیّات بستان از ناحیه‏ ى شکم مجروح شد. بار دوّم از ناحیه‏ ى سر مجروح گردید. ولى در هر حال از رفتن به جبهه خوددارى نمى‏ کرد. حتّى دیگران را هم براى کمک به جبهه تشویق مى‏کرد. على باقرى تشکّرى ـ پدر شهید که خود ایشان نیز در جبهه بوده است ـ مى‏گوید: «در جبهه مراسم سوگوارى و سینه زنى برگزار مى‏ کرد.» در آخرین دیدارش با خانواده ، آن‏ها را براى رفتن به جبهه دعوت کرد. پدر به نقل از مادر شهید مى‏گوید: «آخرین بارى که مى‏ خواست به جبهه برود، گفت: این آخرین دیدار است و دیگر بر نمى‏ گردم. و از همه حلالیّت طلبید.» همچنین مى‏گوید: «زمانى که دوستانش شهید مى‏ شدند، براى آن‏ها مجلس ختم مى‏ گرفت. و هر وقت کسى مفقود مى‏ شد، مى‏ گفت: خوشا به سعادتش! مى‏ گفت: اگر همه شهید شوند، پس چه کسى بجنگد.» او دوست داشت مفقودالأثر باشد. مادر شهید مى‏گوید: «خواب دیدم که یک خانم محترمى به منزل ما آمد و دفترى را آورد و گفت: امضاکن. گفتم: من سواد ندارم. گفت: مى‏توانى امضاکنى. وقتى ازخواب بیدار شدم، عبّاس به شهادت رسیده بود.» عبّاس باقرى تشکّرى در تاریخ 15/ 12/ 1362، در عملیّات خیبر به درجه‏ ى رفیع شهادت نایل گردید. امّا جنازه‏ ى او به دست نیامد و در تاریخ 1/ 5/ 1363 روح او تشییع شد و در بهشت رضا(ع)مشهد به یاد او سنگ قبرى گذاشته شد.

وصیتنامه شهید:

شهید در وصیّت نامه ‏ى خود مى‏گوید:

«بار پروردگارا، ترا شکر که شربت شهادت، این یگانه راه رسیدن انسان به خودت را به این بنده‏ ى حقیر مسکین و گناهکار ارزانى داشتى و من تنها راه سعادت خویش را شهادت در راهت یافتم. اى پدران و مادران و اى برادران و خواهران گرامیم، این را بدانید که شهیدان ما رفتند و بار مسئولیّت شان را بر دوش ما گذاشتند و ما هم باید این مسئولیّت را به پایان برسانیم و به دیگر برادران بسپاریم. اگر براى اسلام خدمت نکنید، فردا نزد خدا رو سفید نیستید. امروز راه این نایب بر حقّ امام زمان (عج)، این فرزند امام حسین(ع) و این روحانیّت در خطّش دیگر روشن است. بعد از شهادت من از رفتن برادرانم به جبهه جلوگیرى نکنید. از شهادت من ناراحت نشوید که خداوند لطفى بر شما کرده است و شاید این امتحانى براى شما و براى خانواده‏ه اى شهدا باشد که با از دست دادن چند فرزند خود، هنوز ازپا ننشسته ‏اند و خود نیز به جبهه آمده ‏اند. مادرم، شما باید مانند مادر وهب باشید که وقتى سر فرزندش را برایش انداختند، او هم سر رابرداشت و به طرف دشمن پرتاب کرد و گفت: چیزى را که در راه خداداده ‏ام، پس نمى‏ گیرم. از شما نمى‏ خواهم که عزادارى نکنید، ولى هر وقت خواستید عزادارى کنید براى امام حسین(ع) و 72 یار او عزادارى کنید و براى حضرت زهرا (س) گریه کنید. از شما مى ‏خواهم که لباس سیاه به تن نکنید، چون در جشن لباس سیاه نمى ‏پوشند و شمابه آن‏هایى که نمى ‏دانند ما و دیگر رزمندگان براى چه هدفى به جبهه‏ ها رفتیم و به شهادت رسیدیم، بگویید: براى دفاع از اسلام و حفظ ناموس به جبهه ها رفتند و براى همین هدف به شهادت رسیده ‏اند. از شما پدر و مادر مى‏ خواهم که دست از امام، اسلام و روحانیّت برندارید. چون اگر خداى نکرده چنین اتّفاقى بیفتد، شما را از فلسطینى‏ ها بدتر مى‏ کنند. چون امام فرمودند: دشمن از اسلام سیلى خورده است و اگر پیروز شوند، اسلامى باقى نمى ‏گذارند. برادرانم از شما تقاضا دارم که اسلحه من و دیگر برادرانم را به زمین نگذارید. من از خداوند سبحان سلامتى امام و کلیه خدمتگزاران به اسلام را خواهانم.

و از کسانى که در زمان حیات، آن‏ها را مورد اذیّت قرار داده‏ ام مى‏خواهم که مرا عفو کنند. برایم یک ماه نماز بخوانید و 20 روز، روزه بگیرید.»

خاطرات زیبایی از مادر و خواهر شهید عباس تشکری 

نتیجه: شهدا آن زمان اینگونه جنگیدند. حالا مردم و به ویژه مسئولین باید در مقابل فشارهای سیاسی و اقتصادی دشمن ایستادگی و مقاومت کنند و از خون شهدا و راه امام  و رهبری محفاظت کنند.

مطالب شهدا و رزمندگان جبهه و جنگ

۱ نظر موافقین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۰۲
ع . شکیبا---۳۸۸

https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1396/10/18/7366843_963.jpg

سردار شهید عبدالحسین‌ برونسی‌  

نام پدر:حسین‌علی‌

محل تولد:شهرستان مشهد 

تاریخ تولد:1321/6/3

تاریخ شهادت :1363/12/25 

محل شهادت :شرق دجله

منطقه :عملیات بدر 

مسؤلیت :فرمانده‌تیپ‌ لشکر 5 نصر 

کودکی‌ را که‌ عصر روز بیست‌ و سوم‌ شهریور ماه‌ هزار و سیصد وبیست‌ و یک‌ صدای‌ گریه‌اش‌ در گلو پیچید عبدالحسین‌ نام‌ نهادند. وقتی‌ در لباس‌ سربازی‌ به‌ روستا آمد مردم‌ از خوشحالی‌ در پوست‌ خود نمی‌گنجیدند. ورود مأمورین‌ اصلاحات‌ ارضی‌ شاه‌ و عدم‌ قبول‌ آب‌ و ملک‌ باعث ‌مهاجرتش‌ به‌ شهر مشهد شد.


مشاغل‌ متفاوت‌ را آزمود و چون‌ در هر کدام ‌شبهه‌ای‌ بود دست‌ به‌ بنایی‌ زد. با ارشادات‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ با مسایل‌ سیاسی‌ آشنا شد و پا در رکاب ‌مبارزه‌ با رژیم‌ پهلوی‌ گذاشت‌ و مأمورین‌ ساواک‌ در زیر شکنجه‌ دندانهایش‌ را شکستند. انقلاب‌ که‌ پیروز شد، جزو اولین‌ افراد اعزامی‌ به‌ کردستان‌ بود.عرصه‌های‌ نبرد حق‌ علیه‌ باطل‌ بستر مناسبی‌ بود که‌ استعداد بالقوه‌ او ب ه‌فعل‌ در آید و از فرماندهی‌ گروهان‌، به‌ فرماندهی‌ تیپ‌ هجدهم جوادالائمه ‌برسد و دراین‌ سالها رشادت‌ و ایثارگری‌ او زبانزد خاص‌ و عام‌ بود تا آنجا که‌ دشمن‌ چنان‌ هراسی‌ از برونسی‌ داشت‌ که‌ برای‌ سرش‌ جایزه‌ تعیین‌ کرد. این‌ سردار سرفراز بعد از زیارت‌ خانه‌ خدا به‌ مرحله‌ای‌ از شهود رسیده‌بود که‌ زمان‌ و مکان‌ شهادت‌ خودش‌ را می‌دید و سرانجام‌ در عملیات‌ بدر، پس‌ از رشادت‌ بسیار در چهار راه‌ خندق‌ در 1363/12/25 به‌ شهادت‌ رسید.

دو خاطره از شهید

1) آقای تونی می گوید: شهید برونسی روز قبل از عملیات بدر روحیه عجیبی داشت. مدام اشک می ریخت، علت را که پرسیدم آقای برونسی گفت: دارم از بچه ها خداحافظی می کنم چرا که خوابی دیده ام. سپس افزود: به صورت امانت برای شما نقل می کنم و آن اینکه: در خواب بی بی فاطمه زهرا (سلام الله علیه) را دیدم که فرمود: فلانی! فردا مهمان ما هستی، محل شهادت را هم نشان داد. همین چهار راهی که در منطقه عملیاتی بدر (پد)فرود هلی کوپتر است و به طرف نفت خانه و جاده آسفالت بصره _ الاماره می رود و من در همین چهار راه باید نماز بخوانم، و بالاخره نیز این خواب در همان جا و همان وقتیکه گفته بود، به زیبایی تعبیر شد. و خود سردار شهید، شهادتین را خواند و بدینگونه عاشقی، فرهیخته ، به سوی خدا پر کشید.

 

2) پیش از اینکه عملیات بدر آغاز شود ، ما به عنوان مسئول پشتیبانی می رفتیم خدمت فرماندهان محترم از جمله شهید برونسی ، ظهر بود ساعت حدود 11/30 الی 12بود ، کنار جمعی از فرماندهان گردان هایشان نشسته بود از جمله یکی از فرمانده ها شهید فرومندی بود که نشسته بودند ، من جلو رفتم و احوالپرسی کردم و بعد پیرامون عملکرد گردان ابوالفضل(سلام الله علیه) که در عملیات تشکیل شده بود ، سؤال کردم که از نحوه پشتیبانی عملیات خیبر راضی بوده اید ؟ گفت : من از کار راضی هستم . خدا انشاء ا... کمکتان کند . اما یک چیزی که به من گفت که خیلی من را تکان داد ، گفت : فلانی ما از عملیات خیبر ، سالم برگشتیم . این دفعه به شما می گویم ، آن دستوری که حضرت امام در رابطه با منطقه بصره دادند که اگر بخواهیم به اهدافمان برسیم . من دو راه بیشتر ندارم . می گفت : این دفعه یا به اهدافی که نظر حضرت امام است می رسیم و یا جنازة من برمی گردد ،به غیر از این دو راه ، راه دیگری وجود ندارد ، خیلی برای من جالب بود . بعد با خودم گفتم : آقای برونسی اینطوری محکم صحبت نکن . گفت : قطعاً هیچ شکی ندارم . در این عملیات یا به اهدافی که نظر امام است می رسیم یا اینکه جنازة من بر می گردد . بعد از عملیات هم دیدم که واقعاً همینطوری شد ، جنازه اش هم برنگشت .

https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQI_umjxeN4og7Hjah3iMLOKmfTTM84_r7Qj8K-FRyFg5LwMr9Urw

کتاب: خاکهای نرم کوشک - سعید عاکف  ، خاطرات شهید برونسی

خیلی کتاب زیبایی است . هر کس بخونه عاشقش میشه

زندگینامه شهید برونسی

مطالب شهدا و رزمندگان جبهه و جنگ    شهدای فرمانده  

۳ نظر موافقین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۳۰
ع . شکیبا---۴۰۹

بازگشت پیکر مطهر"شهید معظمی گودرزی" به وطن پس از 36 سال+عکس

 پیکر مطهر "شهید عباس معظمی گودرزی"، پس از ۳۶سال گمنامی به بروجرد بازگشت.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از بروجرد، شلمچه آینه‌ای است که تمام جبهه با خاک‌های سرخش در آن می‌درخشد، خلاصه عشق است و قطعه‌ای از بهشت، دریچه‌ای آسمانی که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت می‌وزد. شلمچه تندیس زیبای عشق است که در میدان ایثار قد کشیده، شهر شهود و شهادت است، تابلوی حماسه و عرفان که بر تارک تاریخ ایران اسلامی می‌درخشد.جایگاه اهل زیارت است نه اهل زر، زیارتگاه دلدادگانی که خود زائرانی بودند که در نیمه‌راه سفر عاشقی پرپر شدند، به مولای عشق پیوستند و زیباترین حدیث بندگی را با بندبند وجودشان و با قطره‌قطره خون‌شان نوشتند.

و دیشب بروجرد میزبانی میهمانی عزیز از دیار عاشقان شلمچه بود. میزبان شهید«عباس معظمی گودرزی»، شهیدی که در عنفوان جوانی بهترین راه را انتخاب کرد و در صحنه‌ای قدم گذاشت که شاید هرکسی نتواند.

مادر، وقتی می‌رفتم جوان بودی خودت پشت سرم آب ریختی و گفتی برو در پناه خدا. حال که آمده‌ام موهایت سپید شده و صورتت چروک برداشته، چشمانت سویی ندارد. چقدر خمیده شده‌ای مادر. چقدر دلتنگت بودم مادر. دیشب کبوتر عاشق پرواز ما دیگر تنها نبود. همه آمده‌بودند. مادر پیر و خمیده‌ای که بغض انتظار در چشمانش موج  می‌زد و خواهرانی که هیچ‌وقت بزرگ‌شدنشان را ندیده‌بود.

میثاق با آرمان‌ها

دیشب حسینیه ثارالله ناحیه مقاومت سپاه بروجرد میزبان کبوتری عاشق بود. کبوتری که حال‌وهوای شهر را عوض کرد. مردم قدرشناس بروجرد با تجمع کنار پیکر مطهر شهید«عباس معظمی گودرزی» و با برگزاری دعا، نیایش و عزاداری، بار دیگر با امام شهدا و شهیدان حق علیه باطل میثاقی دوباره بستند.

در مراسم وداع با شهید تازه تفحص‌شده همه آمده‌بودند پیر و جوان، زن‌ و مرد، حتی آن‌هایی که اصلاً جنگ را ندیده‌بودند هم در این مراسم باشکوه شرکت کرده‌بودند تا دین‌شان را ادا نمایند. مردم قدرشناس بروجرد هیچ‌وقت روزهای جنگ و آن همه رشادت‌های عزیزان رزمنده را فراموش نخواهند کرد.

مادر شهید عباس معظمی گودرزی

پاس‌داشتی برای شهید

آن‌ها آمدند تا بیعت دوباره ببندند، بگویند که هیچ‌وقت صحنه را خالی نخواهند گذاشت و همیشه و همه‎جا کنار مقام معظم رهبری خواهند ماند، هر زمان که مولا و مقتدای‌شان اذن دهد لباس رزم پوشیده و پا در میدان مبارزه خواهند گذاشت.

 بر هیچ‌کس پوشیده نیست که امنیت و اقتدار کنونی ایران اسلامی مرهون ایثار و فداکاری‌های شهدایی است که با گذشتن از جان شیرین خود، نهال انقلاب اسلامی را آبیاری کردند و ارزش‌های الهی و اسلامی را در این سرزمین زنده نگه داشتند. آن‌ها آمدند تا بگویند که عباس‌ها هنوز زنده‌اند و هیچ‌وقت یادشان از دل مردم این دیار و این سامان بیرون نمی‌رود.

شهید «عباس معظمی گودرزی»، فرزند شاه‌ولی، اول فروردین ماه سال 1340 در شهرستان اشترینان شهر بروجرد در استان لرستان به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا سیکل ادامه داد و بعد به مشاغلی هم‌چون کارمند و متصدی پرداخت. هنوز ازدواج نکرده‌بود که از طریق لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) به جبهه اعزام شد. سرانجام در سن 21 سالگی در 25 تیرماه سال 1361 در منطقه «شلمچه» مفقودالاثر شد.

او در عملیات رمضان در مجروح و اسیر شد، اما در همان زمان اسارت و قبل از انتقال به کشور عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد. پیکرش در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقودالجسد قرار گرفت. حالا با تلاش گروه‌های تفحص شهدا پس از 36 سال به کشور بازگشت و از طریق کارت شناسایی هویتش مشخص شد.

انتهای پیام/

۲ نظر موافقین ۳ ۰۶ بهمن ۹۷ ، ۱۸:۳۰
ع . شکیبا---۵۰۲