سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
امکانات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مقاله سبک زندگی» ثبت شده است

حقوق والدین بر فرزندان

یکی از بحث‌های مهم و ارزشمندی که همواره در جوامع انسانی مطرح بوده و هست، بحث حقوق است که با زندگی انسان‌ها ارتباط مستقیم دارد و از طبیعت اجتماعی بودن انسان سرچشمه گرفته است.

موضوع حقوق در مکتب انبیای الهی، به‌ویژه در مکتب نورانی اسلام مورد توجه خاص قرار گرفته و با عبارت‌ها و تعبیر‌های مختلفی از آن سخن به میان آمده است.

از منظر اسلام، انسان در مقابل تمام نعمت‌های الهی پیرامون خود، موظف و مسئول است. او باید در عین استفاده و بهره‌مندی از این نعمت‌ها شکرگزار لطف الهی باشد و حقوق آنها را به جا آورد؛ از جمله این نعمت‌ها، نعمت داشتن پدر و مادر است؛ پدر و مادری که زحمت‌های زیادی را با دل و جان برای رشد و پرورش فرزند متقبل می‌شوند.

خداوند کریم در قرآن مجید در 23 آیه صراحتاً و یا ضمناً فرزندان را به رعایت این حقوق امر فرموده است.[1]

پیامبران بزرگ، بهترین الگوهای بشری هستند که پیامبر اکرم(ص) در میان همه آنها درخشش و ویژگی خاصی دارد؛ بنابراین به‌عنوان «اسوه حسنه» برای رهپویان راه کمال و سعادت، معرفی شده است.

حق والدین بر فرزندان از دیدگاه پیامبر(ص)

وقتی آیه «و بالوالدین احسانا» نازل شد، شخصی از حضرت رسول(ص) پرسید: «منظور از احسان چیست؟» حضرت فرمود: «نیکو صحبت کردن؛ و آنچه از شما درخواست می‌کنند، برآورده‌کردن، هر چند خودتان به آن نیازمند باشید.»[2]

افضل اعمال

شخصی نزد حضرت رسول(ص) آمد و عرض کرد: «افضل اعمال نزد خداوند چیست؟» حضرت(ص) فرمود: «محبوب‌ترین عمل نزد پروردگار، نماز است.» آن مرد عرض کرد: «بعد از آن؟» فرمود: «محبت به والدین و جهاد فی سبیل‌الله.»[3]

حق والدین بر فرزند

شخصی خدمت پیغمبر اسلام(ص) آمد و عرض کرد: «حق والدین بر فرزند چیست؟» حضرت فرمود: «آنها را با اسم صدا نزند، جلوتر از آنها راه نرود، پیش از آنها ننشیند و کاری نکند که مردم، پدرش را لعنت کنند.»[4]

اطاعت‌کردن از پدر و مادر

۰ نظر موافقین ۰ ۰۶ دی ۹۹ ، ۰۰:۰۲
ع . شکیبا---۱۲۹۷

حق و باطل

پیکار دائمی حق و باطل

تاریخ بشریت با حوادث گوناگون و کش و قوسهای بسیار خود، همواره صحنه ی نبرد دائمی نیروهای حق و باطل بوده است. نبرد بی امانی که از ریارویی حق و باطل و خیر و شر و درست و نادرست منشاء گرفته و اینک نیز ادامه دارد.

درست است که حق و باطل دو مفهوم انتزاعی و قرار دادی است و معیارهای آن در بیشنهای مختلف و مکتب های فکری گوناگون تفاوت می کند اما به هر حال با توجه به مستقلات عقلی و معیارها و ضابطه های مشترکی که نوع انسانها به سائقه ی عقل و فطرت آنها را می پذیرند می توان در مفهوم حق و باطل به نحوی به توافق رسید، و اگر چنین توافقی دست نداد واضح است که منظور ما از حق و باطل در این بحث مفهومهای تعریف شده در مکتب انبیای الهی است که معیارهای خاص خود را دارد.

در هر حال حق و باطل یا خیر و شر در طول تاریخ همواره روی در روی هم بوده و هر کدام طرفداران و مبلغانی داشته اند و بسیاری از درگیری ها و جنگها در اثر تضاد میان حق و باطل رخ داده که گاهی به پیروزی آن و گاهی به پیروزی این انجامیده است.

امیرالمومنین (ع) این حقیقت را با ظرافت خاصی بیان می کند و حاکمیت متناوب حق

[صفحه 56]

و باطل را در قرون و اعصار خاطرنشان می سازد و بخصوص این مطلب امیدوار کننده را متذکر می شود که هرچند طرفداران حق اندک باشند بازهم احتمال پیروزی آنان بر اهل باطل بعید نیست.

حق و باطل و لکل اهل فلئن امر الباطل لقدیما فعل و لئن قل الحق فلربها و لعل و لقلما ادبر شئی فاقبل.[1] .

حقی است و باطلی و برای هر کدام اهلی است پس هرگاه باطل حکومت کند از دیرباز این اتفاق افتاده است و اگر حق کاستی گیرد احتمال آن می رود. بسیار کم اتفاق می افتد که چیزی که رفته است بازگردد.

در بیان دیگری طرفداران حق را مخاطب قرار می دهد و از آنها می خواهد که هرگز از این جهت که احیانا در اقلیت قرار دارند و از امکانات کمتری برخوردارند، وحشت نکنند و دچار یاس و دلتنگی نشوند. این مساله وحشت آور است که انسان در راه باطل گام بردارد:

ایهاالناس لاتستوحشوا فی طریق الحق لقله اهله[2] .

ای مردم در طریق حق به دلیل کمی طرفداران آن وحشت نکنید.

لایونسنک الا الحق و لا یوحشنک الا الباطل.[3] .

جز حق چیزی مایه ی انس تو نباشد و جز باطل چیزی تو را به وحشت نیندازد.

از این سخنان امام چنین برمی آید که کثرت یا قلت طرفداران و هواخواهان یک فکر و مکتب نمی تواند ضابطه ای برای درستی و نادرستی آن باشد و چنان نیست که اگر اکثریتی خواستار چیزی شدند و به دنبال هدفی رفتند، الزاما حق با آنها است و اقلیت به راه خطا می روند. بلکه برعکس ممکن است اقلیتی با آگاهی خاصی هدفی را دنبال کنند

[صفحه 57]

که حق است و خیر و صلاح با آن مطابقت می کند. بنابراین نه انبوهی جمعیت نشانه حقانیت است و نه کم بودن طرفدار دلیل تباهی و فساد است. اریک فروم درباره سلامت جامعه به درستی گفته است:

«آنچه طرز تفکر یک جامعه را به بیراهه می کشاند تایید عمومی افکار و تصورهای آنان است. مردم ساده لوح تصور می کنند که شرکت اکثریت مردم در یک فکر یا احساس، دلیل ارزشمند بودن آن است و جز آن حقیقت دیگری در میان نیست. این تایید هیچ گونه مبنای منطقی ای برای سلامت روان ندارد. همان طور که ممکن است دو فنر دارای یک فکر نادرست مشترک باشند، امکان دارد که میلیونها نفر نیز در داشتن یک فکر نادرست شریک باشند.»[4] .

واقعیت این است که در تمام زمانها طرفداران حق در اقلیت بوده اند ولی هواخواهان باطل جمعیت بیشتری داشته ان و این در حالی است که انسان بر اساس فطرت پاک خود حق را دوست می دارد و باطل را طرد می کند پس چگونه انسان برخلاف میل فطری و ذاتی خود گام برمی دارد و بیشتر به سوی شر و فساد کشیده می شود و باطل را انتخاب می کند؟

با استفاده از بیانات امام در نهج البلاغه، به این سوال می توان به دو گونه پاسخ داد:

الف - باطل هرگز خود را بی پرده و عریان نشان نمی دهد بلکه همیشه در پوششی از حق و با چهره ای موجه و معصوم جلوه می کند و آنچه از باطل عرضه می شود در واقع باطل صرف نیست بلکه آمیزه ای از حق و باطل است که فریبکارانه ارائه شده و رونق بازار یافته است.

امام این حقیقت بلند را با بیانی که خاص خود اوست چنین فرموده است: فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین و لو ان الحق خلص من لبس البال انقطعت عنه السن المعاندین و لکن یوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنا لک یستولی الشیطان علی اولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من الله الحسنی.[5] .

[صفحه 58]

اگر باطل به طور کامل از حق جداگردد برای آنها که در جستجوی حق هستند پوشیده نمی ماند و اگر حق از پوشش باطل خلاص شود، زبان معاندان از آن قطع می گردد ولی قسمتی از این و قسمتی از آن را می گیرند و به هم می آمیزند. اینجاست که شیطان بر دوستان خود غلبه می کند و تنها کسانی که مورد رحمت خداوند قرار گرفته اند نجات پیدا می کنند.

بدین سان آمیختگی حق با باطل و خدعه و نیرنگ به کار گرفته شده در این شگرد ماهرانه، باطل را قابل عرضه می کند و سبب می شود که جمعیت به سوی آن جلب شوند. در چنین شرایطی وظیفه حق پرستان این است که با موشکای حق را از باطل جداسازند تا مردم چهره ی کریه باطل را بی نقاب و عریان تماشا کنند و از آن دوری جویند. این کاری است که امیرالمومنین (ع) آن را انجام می دهد:

و ایم الله لابقرن الباطل حتی اخرج الحق من خاصرته.[6] .

به خدا سوگند شکم باطل را می شکافتم تا حق را از درون آن خارج سازم.

فلا نقبن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه.[7] .

باطل را می شکافیم تا حق از درون آن خارج شود.

به عقیده ی امام یکی از هدفهای بعثت و رسالت انبیاء نیز همین است. آنها با تلاشهای پیگیر و رهنمودهای روشنگرانه ی خود حق را بوضوح نشان دادند و در نتیجه نیروهای باطل سرکوب شدند و هیبت گمراهان از بین رفت. امام در توصیف پیامبر گرامی اسلام (ص) و در مقام بیان ماموریتهای آن بزرگوار می فرماید:

و المعلن الحق بالحق و الدافع جیشات الاباطیل و الدامغ صولات الاضالیل.[8] .

[صفحه 59]

او کسی است که حق را به حق آشکار کرد و لشکرهای باطل را دفع نمود و صولت گمراهان را درهم شکست.

ب - طرفداری از حق و التزام به آن دشوار است زیرا این کار برای انسان تعهدهایی به وجود می آورد که با نفس راحت طلب انسان سازگاری ندارد. اما باطل چنان نیست. اهل باطل هیچ گونه تعهد و مسئولیتی برای خود نمی بینند، آنان عنان نفس را رها کرده اند و در اعمال شهوتها و جاه طلبی ها برای خود محدودیتی قایل نیستند. اگر آدمیزاد، ارزشها و اصالتهای انسانی را کنار بگذارد و زندگی حیوانی را برگزیند، طرفداری از حق برای او دشوار خواهد بود. بنابراین یکی دیگر از علل کثرت پیروان باطل و قلت پیروان حق، دشواری طرفداری از حق و آسانی طرفداری از باطل است. امام ضمن بیان این حقیقت، تحمل آن دشواری را شیرین و گوارا و برخورداری از این آسانی را دردآور و مشکل آفرین می داند:

ان الحق ثقیل مریئی و الباطل خفیف و بیئی.[9] .

همانا حق، سنگین اما گواراست و باطل سبک اما بلاخیز و مرگ آور است.

طبق این بیان، باطل هرچند هم آسان و فریبنده باشد عاقبت خوشی ندارد و سرانجام از بین خواهد رفت و همانند باتلاقی متعفن و بیماری زا و آلوده است ولی حق با همه دشواریها چون مطابق با اساس خلقت است گوارا و پابرجاست. به تعبیر قرآن، باطل مانند کف روی آب است که بالاخره هیچ و پوچ خواهد شد و حق مانند باران رحمتی است که در زمین فرومی رود و مردم از آن برخوردار می شوند.[10] .

همانا حق، سنگین اما گواراست و باطل سبک اما بلاخیز و مرگ آور است.

طبق این بیان، باطل هرچند هم آسان و فریبنده باشد عاقبت خوشی ندارد و سرانجام از بین خواهد رفت و همانند باتلاقی متعفن و بیماری زا و آلوده است ولی حق با همه دشواریها چون مطابق با اساس خلقت است گوارا و پابرجاست. به تعبیر قرآن، باطل مانند کف روی آب است که بالاخره هیچ و پوچ خواهد شد و حق مانند باران رحمتی استکه در زمین فرومی رود و مرحوم از آن برخوردار می شوند.[11] .

و سخن آخر:

من صارع الحق صرعه.[12] .

آن کس که با حق دربیفتد، زمین می خورد.

[صفحه 60]


صفحه 56، 57، 58، 59، 60.

http://photos02.wisgoon.com/media/pin/photos02/images/o/2015/12/27/7/1451189722324190.jpg


  1. نهج البلاغه، خطبه ی 16.
  2. نهج البلاغه، خطبه ی 201.
  3. نهج البلاغه، خطبه ی 130.
  4. اریک فروم، جامعه سالم، ترجمه ی اکبر تبریزی، ص 30.
  5. نهج البلاغه، خطبه ی 50.
  6. نهج البلاغه، خطبه ی 104.
  7. نهج البلاغه، خطبه ی33.
  8. نهج البلاغه، خطبه ی 72.
  9. نهج البلاغه، حکمت 376.
  10. رجوع شود به: سوره رعد، آیه 17.
  11. رجوع شود به: سوره رعد، آیه 17.
  12. نهج البلاغه، حکمت 408.
۱ نظر موافقین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۰۷
ع . شکیبا---۸۱۵
http://img.asemooni.com/holy-yusef-5.jpg
احد داوری

توصیه حضرت یعقوب برای فرزندان در قرآن در کنار توصیه حضرت ابراهیم علیه السلام آمده است که بیانگر اهتمام ویژه یعقوب علیه السلام می باشد: (بقره: 132)؛ اما با توجه به ذکر کامل ماجرای حضرت یوسف علیه السلام می توان نحوه تعامل و برخورد یعقوب علیه السلام با فرزندانش را به عنوان یکی از نمونه های کامل تبیین کننده شیوه زیست و نحوه رفتار معین کرد؛ نمونه هایی از این رفتار را ذکر می کنیم:

الف: ایجاد صمیمیت بین پدر و فرزند به طوری که یوسف علیه السلام همه اسرار خود را با پدر در میان می گذارد: إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (یوسف 4 و 5)؛ [یاد کن] زمانى را که یوسف به پدرش گفت اى پدر من [در خواب] یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم دیدم [آنها] براى من سجده مى‏‌کنند یعقوب] گفت اى پسرک من خوابت را براى برادرانت‏ حکایت مکن که براى تو نیرنگى مى‏‌اندیشند زیرا شیطان براى آدمى دشمنى آشکار است.

 ب: نهایت تلاش برای سازش دادن میان برادران و جلوگیری از اختلافات؛ به طوری که وقتی برادران می خواهند یوسف را با خود به گردش (و در واقع برای کشتن) ببرند علت ممانعت از فرستادن یوسف را به خود منتسب می کند که من ناراحت می شوم؛ و اشاره ای به اهداف برادران نمی کند: قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ (یوسف: 13)؛ گفت اینکه او را ببرید سخت مرا اندوهگین مى‏کند و مى‏‌ترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد.

ج: پناه به خدا و صبر در برابر مصیبت هایی که از ناحیه فرزندان به وی می رسید: وَ جَآؤُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ (یوسف: 18)؛ پیراهنش را [آغشته] به خونى دروغین آوردند [یعقوب] گفت [نه] بلکه نفس شما کارى [بد] را براى شما آراسته است اینک صبرى نیکو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصیف مى‏‌کنید خدا یاری‌ دهنده است.

و نیز زمانی که برادران، برادر یوسف را نیز می خواستند تا با خود برای گرفتن آذوقه به مصر ببرند: قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَى أَخِیهِ مِن قَبْلُ فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (یوسف: 64) [یعقوب] گفت آیا همان گونه که شما را پیش از این بر برادرش امین گردانیدم بر او امین سازم پس خدا بهترین نگهبان است و اوست مهربان‌ترین مهربانان .

 و زمانی که دو پسرش را از دست داد باز به خدا پناه برد: قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ  (یوسف: 86)؛ گفت من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا مى‏‌برم و از [عنایت] خدا چیزى مى‏دانم که شما نمى‏دانید.

د: نهایت دلسوزی برای فرزندان، حتی فرزندانی که داغ عزیزترین کسانش را بر دلش نهادند و یوسفش را برای مدت ها از پدر دور کردند باز به فکر فرزندانش بود که گفت: و گفت اى پسران من [همه] از یک دروازه [به شهر] در نیایید بلکه از دروازه‏‌هاى مختلف وارد شوید و من [با این سفارش] چیزى از [قضاى] خدا را از شما دور نمى‏‌توانم داشت فرمان جز براى خدا نیست بر او توکل کردم و توکل‏ کنندگان باید بر او توکل کنند : وَقَالَ یَا بَنِیَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِی عَنکُم مِّنَ اللّهِ مِن شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (یوسف: 67)

هـ: نهایت تلاش برای یافتن فرزندان و امید به خدا که حتی پس از اینکه برادر یوسف را از دست داد باز هم فرزندانش را به سراغ هر دو گمشده اش فرستاد: یَا بَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ ( یوسف: 87)؛ اى پسران من بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از رحمت‏ خدا نومید مباشید، زیرا جز گروه کافران کسى از رحمت‏ خدا نومید نمى‏‌شود.

 و: دعا  در حق فرزندان گناهکار ولی نادم: قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ( یوسف: 97 و 98)؛ گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم گفت به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى‏خواهم که او همانا آمرزنده مهربان است.

ادامه متن را در مقاله «بررسی مصادیق خانواده متعالی در سبک زندگی اسلامی از منظر قرآن کریم» در وبلاگ مطالعات قرآنی و حدیثی مطالعه نمایید. davariahad.blog.ir

دانلود مقاله : بررسی مصادیق خانواده متعالی در سبک زندگی اسلامی از منظر قرآن کریم -احد داوری

۰ نظر موافقین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۲۳
ع . شکیبا---۶۴۵