شهید افتخار حسین
افتخار حسین اخلاقهای عجیب و خوبی داشت. بسیار به کارش علاقه داشت. از لحظه لحظه حضورش در جبهه استفاده میکرد. در مدت دو سال حضور در جبهه هیچ کدام از ما حتی برای یک دقیقه هم ایشان را بدون لباس نظامی ندیدیم. حتی با لباس نظامی میخوابید.
بعد از عملیات همه لباس راحت میپوشیدند و استراحت میکردند. بچهها میگفتند حالا که دیگر در رزم نیستیم لباسهایت را عوض کن. افتخار حسین در پاسخ میگفت: مگر میشود فدایی زینب (علیها سلام) لحظهای فکر کند از جهاد فارغ شده است. من لحظه به لحظه آماده جانفشانی هستم. ما فراغتی نداریم، وجدانم اجازه نمیدهد غیر این لباس، چیز دیگری تن کنم.
بعد از عملیات بچهها استراحت میکردند، اما همسرم تمام اسلحهها را بازرسی میکرد و آنها را روغن میزد و آماده میکرد. میگفتند: خب بیا استراحت کن اگر خراب شد دوباره از واحد تجهیزات اسلحه میگیریم. ایشان میگفت: نه این اسلحهها از بیتالمال است. رها کردنشان اسراف است. رعایت نکردن همین چیزهای کوچک باعث میشود که از خانم دور شویم و خانم ما را قبول نکند.
افتخار حسین توجه خاصی به نماز اول وقت داشت. تا آنجا هم که میتوانست نماز به جماعت برگزار میکرد. حتی در شرایط خط مقدم و در شرایطی که در عملیات بودیم به نماز اول وقت توجه داشت. در مواردی رزمندگان به ایشان اعتراض میکردند که الان خطر دارد چه موقع نماز خواندن است. در چند قدمی داعش هستیم. شرایط ترسناکی است هر لحظه امکان دارد اتفاق بدی بیفتد و شما نماز اول وقت میخوانی. شما فرمانده هستی باید تمرکز داشته باشی. میتوانید نمازتان را بعداً بخوانید. افتخار حسین همه این اعتراضها را با جان و دل میشنید و در پاسخشان با سعه صدر و آرامش میگفت: مگر امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا چه کرد. حال و روز خودتان را با امام حسین (علیه السلام) مقایسه کنید. امام در آن شرایط تیرباران نمازشان را اقامه کردند. اصلاً ما برای چه و از چه دفاع میکنیم؟ خانم زینب (علیها سلام) برای چه اسیر شد؟ چه چیزهایی را تحمل کردند تا اسلام ناب محمدی به دست ما برسد. ما باید اهل عمل باشیم. ما به امام حسین (علیه السلام) اقتدا کردهایم. امام نمازشان را در اول وقت خواندند. همه رزمندهها میگفتند افتخار حسین همچون پدری مهربان برای ما بود و ما در جبهه فقدان پدر خودمان را حس نمیکردیم.
همسر شهید به نقل از همرزمان شهید