«انتظار به معنای این است که ما باید خود را برای سربازی امام زمان آماده کنیم.» ۱۳۸۱/۰۷/۳۰
دعا جھت رفع ھر همّ وغم و مرضى و ترس از پیشآمدھاى بد
این دعا را بنویسید و ھمراه خود داشته باشید:
بسم الله الرحمن الرحیم
یا هُو یا مَن هُو یا مَن لَیس هُوَ اِلا هُو ، صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد
وَاجعَل لِّحامِلِ کِتابی هذا مِن کُلِّ هَمٍّ وَ غَمٍّ وَ اَلَمٍ وَ مَرَضٍ وَ خَوفٍ فَرَجاً وَ مَخرَجا ،
مُحَمَّدٌ عَلیٌّ فاطِمَةُ الحَسَن وَ الحُسَینُ عَلیٌّ مُحَمَّدٌ جَعفَرٌ مُوسی عَلیٌّ مُحَمَّدٌ عَلیٌّ اَلحَسَنَ (م ح م د) عَلَیهِمُ الصَّلوةُ وَالسَّلام.
برای رفع بیماری کرونا این دعا را بنویسید یا ذخیره کنید و هر روز آن را بخوانید.
دعا کنید از کشور عزیز ما و از همه بلاد مسلمین دور شود .
طرحهای دیگر این دعا در ادامه مطلب
آیین شیرخوارگان حسینی با حضور پرشور مادران و شیرخوارگان عاشورایی در روز ششم محرم در سراسر کشور برگزار شد.
این مراسم در بیش از ۵ هزار نقطه از ۳۲ استان کشور برگزار شد، به جز ایران اسلامی همایش شیرخوارگان حسینی در بیش از ۴۰ کشور جهان هم برگزار میشود.
این مراسم در نخستین جمعه در دهه اول محرم هر سال برگزار میشود و به منظور گرامیداشت مقام طفل شیرخواره امام حسین(ع) و شهادت مظلومانهاش، باحضور کودکان شیرخوار و مادرانشان برگزار و عاشقان اباعبدالله با قرائت نذرنامهای فرزندشان را نذر قیام صاحبالزمان(عج) میکنند.
ذکر مصیبت اباعبدالله و یاران باوفایش، حضرت علیاصغر(ع) و مادر گرامیاش حضرت رباب(س) به همراه سخنرانی و گهوارهگردانی از جمله برنامههای این مراسم نورانی است و مادران با پوشاندن لباس سبز و سربند یاعلیاصغر(ع) در سوگ طفل ۶ماه امام حسین(ع) مرثیهسرایی میکنند.
حاج محمد باقر منصوری اردبیلی مداح خوش الحان آستان اهل بیت(علیهم السلام) شب گذشته و مصادف با سالروز شهادت حضرت امام جواد(ع) در بیمارستان ارومیه دعوت حق را لبیک گفت.
محمد باقر منصوری، مداح جوان اردبیلی در سطح کشورهای اسلامی بسیار خوشنام و شناخته بود، وی چندی پیش در محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز با مداحی بسیار زیبا، در حسینیه امام خمینی(ره) توجه و تحسین مخاطبان را برانگیخت.
در ادامه یکی از سوزناکترین و حزنانگیزترین مداحیهای وی با مطلعِ " اباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یاد ما هم باش" را مشاهده میکنید.
شادی روحش سه تا صلوات بفرستید
در میان مردم کمتر کسی پیدا می شود که نام و آوازهی آیت الله شیخ حسنعلی مقدادی اصفهانی (معروف به نخودکی) را نشنیده باشد.
گرچه قریب به هشتاد سال از وفات این عارف وارسته می گذرد، ولی نسل جدید ارتباط معنوی خوبی با ایشان برقرار کرده است.
شاهد این ادعا می تواند ازدحام جمعیتی باشد که در هر ساعتی از شبانه روز گوشهی صحن عتیق (انقلاب)، در حرم مطهر رضوی (علیه آلاف التحیة و الثناء) در کنار مرقد آن عالم جلیل القدر قابل مشاهده است.
بسیاری از افراد با اعتقاد راسخ به زیارت آن جناب مشرف می شوند و حاجات مادی خود را دریافت می کنند.
برخی نیز برای رفع گرفتاری های دنیوی یا بر آمدن حوائج خود، از دستور العمل های عرفانی او استفاده می نمایند.
فرزند ایشان «حاج شیخ علی مقدادی (ره)» در کتاب «نشان از بی نشان ها» نقل می کند:
سالها پیش پدرم فرموده بودند:
« باری مصمم شدم که به نجف اشرف رحل اقامت افکنم، لیکن در آن هنگام که در یکی از اطاقهای صحن عتیق رضوی در مشهد، به ریاضتی سرگرم بودم، در حال ذکر و مراقبه، دیدم که درهای صحن مطهر عتیق بسته شد و ندا بر آمد که حضرت رضا سلام الله علیه اراده فرموده اند که از زوار خویش سان ببینند.
پس از آن، در محلی جنب ایوان عباسی، در همین نقطه که اکنون مدفن پدرم می باشد، کرسی نهادند و حضرت بر آن استقرار یافتند و به فرمان آن حضرت درب شرقی و غربی صحن عتیق گشوده شد، تا زوّار از در شرقی وارد و از در غربی خارج گردند. در آن زمان دیدم که پهنه صحن مالا مال از گروهی شد که برخی به صورت حیوانات مختلف بودند و از پیشاپیش حضرتش می گذشتند و امام علیه السلام دست ولایت و نوازش بر سر همه آن زوار حتی آنها که به صور غیر انسانی بودند، می کشیدند و اظهار مرحمت می فرمودند.
پس از آن سیر و شهود معنوی و مشاهده آن رأفت عام از امام علیه السلام، بر آن شدم که در مشهد سکونت گزینم و چشم امید به الطاف و عنایات آن حضرت بدوزم. »
پدرم، پس از ذکر این واقعه، محل استقرار کرسی امام علیه السلام را برای مدفن خود، پیش بینی و وصیت فرمودند و بالاخره به خواست خدا، قبل از اذان صبح دوشنبه، در همان نقطه مبارک مدفون شدند.
داستان زیر، ملاقات آن عارف وارسته با مولای عصر خویش حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) است.
مرحوم حاج شیخ حسنعلى نخودکى مى فرمودند: (براى مسأله یک سال تمام به عبادت وریاضت مشغول شدم ودرخواست من این بود که شرفیاب حضور حضرت ولى عصر (علیه السلام) شوم وسرمایه اى از آن حضرت بگیرم.
پس از یک سال، شبى به من الهام شد که فردا در بازار خربزه فروشان اصفهان اجازه ملاقات داده شده است.
در اصفهان بازارچه اى بود که تمام دکّانهاى اطراف آن خربزه فروشى بود وبعضى هم که دکّان نداشتند خربزه را قطعه قطعه مى کردند ودر طبقى مى گذاشتند وخورده فروشى مى کردند.
فرداى آن شب پس از غسل کردن و لباس تمیز پوشیدن با حالت ادب، روانه بازار شدم. وقتى داخل بازار شدم از یک طرف حرکت مى کردم و اشخاص را زیر نظر مى گرفتم ناگاه دیدم آن دُرّ یگانه عالم امکان، در کنار یکى از این کسبه فقیر که طبق خربزه فروشى دارد نزول اجلال فرموده است.
مۆدّب جلو رفتم و سلام عرض کردم. جواب فرمودند و با نگاه چشم فرمودند: (چه مى خواهى؟)
عرض کردم: (استدعاى سرمایه اى دارم).
آن حضرت خواستند جندک (پول خورد آن زمان) به من عنایت کنند.
من عرض کردم: (براى سرمایه مى خواهم).
پس از پرداخت آن خوددارى فرمودند ومرا مرخّص کردند.
وقتى به حال طبیعى آمدم فهمیدم که هنوز قابل نیستم! لذا یک سال دیگر به عبادت و ریاضت به منظور رسیدن به مقصود مشغول شدم.
پس از آن روز گاهى به دیدن آن مرد عامى خربزه فروش مى رفتم و گاهى به او کمک مى کردم. روزى از او پرسیدم: (آن آقا که فلان روز این جا نشسته بودند چه کسى هستند؟)
گفت: (او را نمى شناسم، مرد بسیار خوبى است گاهگاهى این جا مى آید و کنار من مى نشیند و با من دوست شده است. بعضى از اوقات که وضع مالى من خوب نیست به من کمک مى کند).
سال دوّم تمام شد باز به من اجازه ملاقات در همان محلّ عنایت فرمودند. در این دفعه آدرس را مى دانستم، مستقیماً به کنار طبق آن مرد رفتم ودیدم حضرت روى کرسى کوچکى نزول اجلال فرموده است.
سلام عرض کردم. جواب مرحمت فرمودند و باز همان چند جندک را مرحمت فرمودند و من گرفته سپاسگزارى کردم و مرخّص شدم.
با آن چند جندک مقدارى پایه مُهر خریدم ودر کیسه اى ریختم و چون فنّ مُهرکنى را بلد بودم هر چند وقت، کنار بازار مى نشستم و چند عدد مهر براى مشتری ها مى کندم، البته به قدر حداقلى که به آن قناعت مى شود، و از آن کیسه که در جیبم بود پایه مهر برمى داشتم بدون آنکه به شماره آنها توجّه کنم.
سالهاى سال کار من موقع اضطرار استفاده از آن پایه مهرها بود و تمام نمى شد و در حقیقت در سر سفره احسان آن بزرگوار مهمان بودم).
منبع: نشان از بی نشان ها. علی مقدادی
سفیانی همانطور که از نامش پیداست از نوادگان ابوسفیان و فرزند هند جگرخوار است. او شورش کرده و مدّت 9 ماه جنگ و خونریزی شدیدی به وجود میآورد. پیامبر اکرم(ص) در روایاتی، از جمله روایت زیر، تمامی جنبش سفیانی را به طور خلاصه شرح میدهد و محلّ خروج او را نیز «وادی یابس» بیان میکنند.
از حُذیفه روایت شده است: «پیامبر(ص) از فتنهای که بین مشرق و مغرب واقع خواهد شد یاد نمود و فرمود، در حالی که آنها گرفتار فتنه هستند، ناگهان سفیانی از وادی یابس (بیابان خشک) بر آنها خروج کند، تا آنکه در دمشق فرود آید. آنگاه دو لشکر را به سوی مشرق و مدینه روانه کند تا به زمین بابل از شهر نفرین شده (بغداد) برسد. او بیش از سه هزار نفر را بکشد و بالغ بر یکصد زن را به زور تصاحب کند و سیصد نفر از اولاد فلان عبّاس را به هلاکت رساند، آنگاه به کوفه هجوم آورده، اطراف آن را ویران سازد. سپس از آنجا خارج شده به سوی شام حرکت کند. در این هنگام لشکری با پرچم هدایت از آن منطقه به پا خیزد و با لشکر سفیانی رو در رو گردد و آنها را چنان تار و مار کند که یک نفر هم که خبر مرگ بقیه را ببرد باقی نماند و آنچه از اسیرها و غنیمتها در دست آنهاست باز پس گیرند.
امّا لشکر روم وارد مدینه شده و سه شبانه روز به غارت و چپاول آنجا پردازند، آنگاه به سوی مکّه روانه گردند تا به بیابان رسند. خداوند در این هنگام جبرئیل را به سوی آنها فرستد و فرماید: «ای جبرئیل برو آنها را نابود کن»، پس جبرئیل ضربهای به آن زمین زند که آنها را در خود فرو برد. هیچ یک از آنها نجات نیابد مگر دو نفر از قبیله جهینه».(2)
همچنین در نسخه خطی ابن حماد از امام کاظم(علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «سفیانی از فرزندان خالد، پسر ابوسفیان مردی با سر درشت و چهرهای آبلهگون، در چشمش نقطهای سفید پیداست، او از سمت دمشق که «دره خشک» نامیده میشود، با هفت نفر که یکی از آنها درفشی آماده اهتزاز با خود دارد، خروج میکند».(3)
پینوشتها:
1- تونهای، مجتبی، موعودنامه: فرهنگ الفبایی مهدویت، ص 751.
2- بحارالانوار، ج 52، ص 75.
3- نسخة خطی ابن حماد، ص 75 به نقل از کورانی، علی، عصر ظهور.
همه مسلمانان و افرادی که به پروردگار و ائمه اعتقاد دارند منتظر ظهور موعودی هستند که روایات فراوانی در راستای ظهورش وجود دارد.
فردی از خاندان مطهر حضرت محمد (ص) که با آمدنش عالم دگرگون شده و عدل و داد حاکم خواهد شد.
اما این وعده حتمی نشانه هایی برای خود دارد و منجی پاکی که آمدنش بشارت داده شده است دشمنان فراوانی دارد که باشگاه خبرنگاران جوان قصد دارد در این مطلب نگاهی کلی به نشانه های ظهور و دشمنان حضرت مهدی (عج) داشته باشد، پس پیشنهاد می کنیم این مطلب را از دست ندهید.
استاد بزرگوار حضرت آیتالله حاج آقا حسن صافی اصفهانی داستانی از امام زمان(عج) را نقل میکردند که بسیار شنیدنی و عبرت آموز است:
در کربلای معلّی یکی از علما که به علوم غریبه آگاهی داشته است، تصمیم میگیرد که به وسیله علم جفر خود را به امام عصر(عج) برساند. در نتیجه، در داخل یکی از غرفههای صحن امام حسین(ع) به محاسبات این علم میپردازد، و پاسخی که دریافت میدارد این بوده است که امام زمان(عج) داخل صحن با پیرمردی قفلساز در حال صحبت هستند.
او ابتدا تردید میکند که مبادا قسمتی از برنامه را اشتباه کرده باشد. بار دوم و سوم نیز حساب میکند و نتیجه همان میشود. در این هنگام عزم خود را بر دیدار جزم میکند که هر چه بادا باد. میبیند آری حضرت صاحب الزمان(عج) در همان زاویه صحن که به وسیله آن علم درک کرده است، با آن مرد قفلساز مشغول گفتگو هستند. چون میبیند که آقا در حال خداحافظی هستند، رو به امام به سرعت حرکت میکند. امام(عج) از آن پیرمرد خداحافظی کرده و رو به سوی ایشان میآیند. و وقتی با او رودررو قرار میگیرند، میفرمایند: «فلانی تو هم مثل این پیر مرد قفل ساز شو تا من به سراغ تو بیایم» و از کنارش میگذرند.
این عالم میگوید: همان وقت به سراغ این پیرمرد قفلساز رفتم تا او و رفتار و روحیاتش را شناسایی کنم. از او پرسیدم: «این آقایی که با ایشان صحبت داشتی، که بود؟» در پاسخ گفت: «تا آن جا که میدانم آقا سیدمهدی، فرزند مرحوم آقا سیدحسن، هستند که پدرشان هم به رحمت خداوند رفته است». از نوع جواب او به زودی متوجه شدم که آقا خود را به او معرفی کردهاند، ولی این بنده خدا متوجه نشده است که ایشان امامعصر(عج) هستند. نزدیک بود او را از حقیقت امر آگاه سازم، ولی به خود آمدم که اگر این کار صلاح این بنده خدا بود، خود آقا به او توجه میدادند. ازحالات آقا و زمان آشنایی او با آقا و غیره پرسیدم...
دقت کردم ببینم که این پیرمرد چه ویژگی خاصی دارد که امام مرا به آن دعوت فرمودهاند، عاقبت دریافتم که در کنار تقید ایشان به مسائل شرعی و کسب حلال، بارزترین ویژگی اخلاقی او این است که سخت به قول و قرارش با مردم پایبند است و اگر میگوید قفل شما فلان موقع آماده است، آن را حتماً سر وقت و شاید زودتر آماده کرده است.
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
قائم آل محمد
چرا به امام زمان (عج) قائم آل محمد می گویند؟
ابوحمزه ثمالی می گوید: از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) پرسیدم: اى فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نیستید؟
فرمود: بلى!
عرض کردم: پس چرا فقط امام زمان (علیه السلام) قائم نامیده شده است؟
فرمودند: هنگامى که جدّم امام حسین علیه السّلام کشته شد فرشتگان گریستند و ضجّه زده و به درگاه الهى نالیده و گفتند: اى خدا و اى سرور ما آیا از کسى که برگزیده و فرزند برگزیده و بهترین خلق تو را کشته غافل هستى؟
خداى عزّ و جلّ به ایشان وحى نمود: اى ملائکه من آرام باشید قسم به عزّت و جلال خودم از قاتلین او انتقام خواهم گرفت اگر چه در زمان بعد باشد، سپس ائمّه اى که از فرزندان امام حسین علیه السّلام هستند را به ایشان نشان داد، آنها مسرور و خوشحال شدند در بین فرزندان حضرت یکى از آنها ایستاده و نماز مى خواند، حقّ تعالى فرمود: با این قائم از قاتلین او انتقام خواهم گرفت.
محمد بن على،ابن بابویه، علل الشرائع ، ترجمه: محمد جواد ذهنى تهرانى،انتشارات مؤمنین، قم،1380ش،ص531.
یکی از علما، آرزوی زیارت حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج می برد. مدتها ریاضت کشید و آنچنان که در میان طلاب حوزه نجف مشهور است، شبهای چهارشنبه به «مسجد سهله» می رفت و به عبادت می پرداخت، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش گردد.
مدتها کوشید ولی به نتیجه نرسید. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست و ریاضتها کشید، اما باز هم نتیجه ای نگرفت. ولی شب بیداری های فراوان و مناجات های سحرگاهان، صفای باطنی در او ایجاد کرده بود، گاهی نوری بر دلش می تابید و حقایقی را می دید و دقایقی را می شنید.
روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان(ع) برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی». به عشق دیدار، رنج این مسافرت توانفرسا را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد. روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند: «الان حضرت بقیة اللّه ، ارواحنافداه، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!» با اشتیاق ازجا برخاست. به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید دید حضرت ولی عصر(ع) آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند. همین که سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند.
در این حال، دید پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی بخرید که من به سه شاهی پول نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است، گفت: خواهرم! این قفل دو عباسی (هشت شاهی) ارزش دارد؛ زیرا پول کلید آن، بیش از ده دینار نیست، شما اگر ده دینار (دو شاهی) به من بدهید، من کلید این قفل را می سازم و ده شاهی، قیمت آن خواهد بود!
پیرزن گفت: نه، به آن نیازی ندارم، شما این قفل را سه شاهی از من بخرید، شما را دعا می کنم.
پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمانی، من هم که مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم منفعت ببرم، به هفت شاهی می خرم، زیرا در معامله دو عباسی، بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من هفت شاهی می خرم و باز تکرار می کنم: قیمت واقعی آن دو عباسی است، چون من کاسب هستم و باید نفعی ببرم، یک شاهی ارزانتر می خرم!
شاید پیرزن باور نمی کرد که این مرد درست می گوید، ناراحت شده بود و با خود می گفت: من خودم می گویم هیچ کس به این مبلغ راضی نشده است، التماس کردم که سه شاهی خریداری کنند، قبول نکردند؛ زیرا مقصود من با ده دینار (دو شاهی) انجام نمی گیرد و سه شاهی پول مورد احتیاج من است.
پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید؛ همین که پیرزن رفت امام(ع) به من فرمودند: «آقای عزیز! دیدی و این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمی گذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی می کنم.»1
*برگرفته از: محمدرضا باقی اصفهانی، عنایات حضرت مهدی(ع) به علما و طلاب، ص204-202، به نقل از: سرمایه سخن، ج1.
1 .ملاقات با امام عصر، ص268.
برای ما هم دعا کنید...