گنبد حرم حضرت رقیه (س)- سوریه - دمشق
نوحه شنیدنی در مورد حضرت رقیه (س) با صدای حاج صادق آهنگران

گنبد حرم حضرت رقیه (س)- سوریه - دمشق
نوحه شنیدنی در مورد حضرت رقیه (س) با صدای حاج صادق آهنگران
شهید حمیدرضا اسداللهی
حمید شعری را شبها در حرم حضرت زینب(سلام الله عیه) می خواند و ناله می زد و می گفت:
« علوی می جنگم، مرتضوی می میرم، انتقام حرم زینب و من می گیرم، حسنی مذهبم و حسینی آیینم، پای ناموس علی شاهرگم و من میدم»
و در نهایت هم ترکش به شاهرگش نشست. لحظات آخر خون بدنش داشت تمام می شد. اصلا تقلا نمی کرد،
دوستی گفت حمید اذان شده نماز بخون. آرام آرام چشمهاش بسته می شد.
گفت حمید اربابت روز عاشورا تو معرکه نماز خوند توام باید وسط معرکه نماز بخونی،
به جای نماز بگو الله اکبر، صدایش نیامد ولی لبهایش تکان خورد و اینگونه نماز خواند و به ارباب باوفایش رسید.
همرزم شهید
منبع
http://www.abrobad.net/fa-ir/Article/Details/prayer-in-the-battle
1. بیت الاحزان
2. قبر مطهر چهار امام معصوم (ع)
3. قبر حضرت خدیجه کبری (س)
4. قبر عباس عموی پیامبر (ص)
5. دختران پیامبر (ص)
6. همسران پیامبر (ص)
7. فاطمه بنت اسد- مادر حضرت علی (ع)
تصاویر قبرستان بقیع در آن مقطع، از آن رو دارای اهمیت است که چند سال بعد، با روی کار آمدن آل سعود و وهابیون در عربستان و پایان قدرت عثمانیها در این دیار، گنبد و بارگاه موجود توسط فرقه ضاله وهابیت تخریب شد.
این اقدام در آن زمان، مورد اعتراض دولت ایران قرار گرفت .
گفتنی است، سعودیها سال 1340 قمری (1301 شمسی)، قدرت را در عربستان به دست گرفتند و سال 1343 قمری (1304 شمسی) ساختمانهای موجود در بقیع را تخریب کردند.
هشتم شوال سالروز تخریب بقیع توسط وهابیهای خبیث تسلیت باد
تصویر فوق مربط به قبل از تخریب قبر چهار امام معصوم در قبرستان بقیع است .(1342هجری قمری)
یک روضه امام زمانی و مطالب کامل تر در ادامه ....
بدرقه باشکوه با شهید راه قدس در اصفهان
مردم اصفهان روز شنبه در مراسم تشییع و خاکسپاری سردار شهید محمدرضا زاهدی سنگ تمام گذاشتند؛ آیینی که با حضور گسترده مردم روزهدار اصفهان و جمع زیادی از مسئولان لشکری و کشوری برگزار شد. دراین مراسم، که از میدان بزرگمهر بهسوی گلستان شهدای اصفهان برگزار شد، سیل خروشان جمعیت حاضر شده بودند تا شهید سرافزار راه قدس را با شکوه و عظمت بهسوی خانه ابدی بدرقه کنند.
شهید زاهدی در حالی در کنار همرزمان شهیدش، ازجمله سرداران شهید خرازی و ردانیپور، در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد که این آیین باشکوه میهمانان ویژهای داشت. سرلشکر محمدباقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، سردار حسین سلامی، فرماندهکل سپاهپاسداران و سردار اسماعیل قاآنی از میهمانان ویژه مراسم تشییع پیکر زاهدی در اصفهان بودند؛ مراسمی که با طرح گسترده مطالبه «پاسخ پشیمانکننده ایران» به شرارتهای رژیمصهیونیستی همراه بود.
وداع با شهدا در تهران
مردم شهر تهران نیز روز شنبه با حضور در آیین تشییع ۲ نفر از شهدای حمله تروریستی اخیر در دمشق، این شهدای سرافراز را با شکوه خاصی، بهسوی خانه ابدیشان بدرقه کردند. براین اساس مراسم تشییع شهید مدافع حرم، سردار محمدهادی حاج رحیمی، صبح شنبه با حضور جمعی از مردم و مقامهای لشکری و کشوری در شهرک شهید محلاتی برگزار و از مقابل مسجد پیامبر اعظم(ص) بهسوی مقبره شهدای گمنام برگزار شد. پیکر این شهید بزرگوار پس از تشییع به بهشت زهرا(س) منتقل شد و در قطعه۲۴ آرام گرفت. همچنین در مراسم دیگری، پیکر مطهر شهید راه قدس، «سیدمهدی جلادتی» در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) برگزار شد. پیکر این شهید والامقام در شبستان امامخمینی(ره) حرم مطهر حضرت سیدالکریم(ع) آرام گرفت.
شهید مدافع حرم در آغوش مردم بروجرد
بروجرد نیز از دیگر شهرهایی بود که روز شنبه پیکر یکی از شهدای حمله تروریستی به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق را با شکوه خاصی به آغوش کشید. مردم بروجرد با حضور گسترده در مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر مطهر شهید عباس صالحیروزبهانی، از میدان قیام بروجرد تا گلزار شهدای شهر، این شهید مدافع حرم را بدرقه کردند. این آیین درحالی با حضور گسترده و پرشور مردم بروجرد برگزار شد که «مجازات پشیمانکننده دشمن صهیونیستی» بهعنوان مطالبهای اساسی، ازسوی تشییعکنندگان مطرح میشد.
عملیات انتقام ایران با حداکثر ضربه
سرلشکر محمدباقری، رئیس ستادکل نیروهای مسلح در مراسم تشییع پیکر مطهر شهید زاهدی در اصفهان تأکید کرد که عملیات انتقام ایران از رژیمصهیونیستی با «حداکثر ضربه» به این رژیم همراه خواهد بود؛ عملیاتی که ابتکار آن در دست جمهوریاسلامی است و در زمان مناسب انجام خواهد شد. این مقام بلندپایه نظامی کشور با بیان اینکه پایان جنگ غزه روشن است، تأکید کرد شکست صهیونیستها در این جنگ قطعی است؛ «آنها در بحرانی فرو رفتهاند که خروج از آن خود بحرانی بزرگتر است. مردم هر روز مقابل دفتر نتانیاهو تجمع میکنند، سربازان فرار میکنند و حاضر به شرکت در جنگ نیستند، بخش زیادی از مردم از کشور رفتهاند، اقتصاد این حکومت از بین رفته و دوام آن امکانپذیر نیست. با وجود حمایتهای آمریکا و انگلیس و اروپای دروغگو و ریاکار، پای صهیونیستها به دادگاه لاهه باز شده و در شورای امنیت، آمریکا نتوانست قطعنامه آخر را علیه اسرائیل وتو کند.»
تأکید بر تحقق یک مطالبه ملی
عقیق: پیکر ۵ تن از شهدای حمله تروریستی اسرائیل که روز گذشته در منطقه المزه دمشق به شهادت رسیدند، دقایقی قبل وارد معراج شهدای تهران شد.
با اینکه حوالی اذان مغرب برگزاری این مراسم اطلاع رسانی شد اما حیات معراج شهدا مملو از جمعیت بود. بسیاری از خانواده ها با اینکه هوا کمی سرد است با بچه های کوچک برای وداع با این شهدا خود را به خیابان بهشت رساندند.
دقایقی مداحان اهل بیت به مرثیه خوانی برای مصائب خواندان پیامبر(ص) پرداختند و حضار در جوار شهدا به سینه هایشان زدند و اشک ریختند.
زنان و مردان سعی می کردند برای چند ثانیه هم که شده دستی به تابوت شهدا که مزین به پرچم کشورمان است، تبرک کنند و اشکی بریزند و در دل با این اولیای خدا نجوا کنند. یکی می خواهد عاقبتش شهادت باشد، یکی مریض دارد و دیگری گره به کار و بار زندگی اش افتاده است. هر کسی بتواند فرصت را مغتنم می شمارد تا خواسته درونی اش را به این بندگان خوب خدا بگوید و آنها را واسطه خیر کند.
گفتنی است پیکر شهید سردار امیدزاده فردا پس از تشییع در شهرک محلاتی تهران به زادگاهش کرمانشاه منتقل شده و آنجا به خاک سپرده خواهد شد.
همچنین پیکر شهید محمد امین صمدزاده در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا همجوار با شهید مدافع حرم میثم میردوستی دفن می شود و شهید حسین محمدی نیز در گلزار شهدای یافت آباد تهران، پس از تشییع در شهرک محلاتی، به خاک سپرده می شود.
شهیدان علی آقازاده و سعید کریمی نیز در شهر قم تشییع و به خاک سپرده خواهند شد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از خرمآباد، زمانی مسافر قدم در حریم حق میگذارد و خود را در وادی معبود میبیند، دیگر مسافر نیست بلکه مهمان ویژهای است که میزبانش حرم حق است.
در طول هشت سال دفاع مقدس، ایران اسلامی شهدای زیادی را نثار انقلاب کرد و غیورمردان لرستان نیز تا آخرین قطره خون پای حق و دفاع از میهن خویش ایستادند.
آری؛ لرستان مهد غیور مردانی است که لبیکگویان قلمرو نفس خویش را فتح کردند و از قید شیطان درون رهایی یافتند، عاشقانی که مردانه ایستادند و رفتند تا بمانند و ثبت تاریخ شوند.
یکی از عملیات غرورآفرین رزمندگان دلاور در طول هشت سال دفاع مقدس عملیات «حاج عمران» بود که از عملیات پیچیده دوران دفاع مقدس به شمار میرود؛ رزمندگان غیور لرستان در این عملیات نقش بیبدیلی داشتند و با حضوری قدرتمند در این عملیات نقشه دشمن را با شکست مواجه کردند.
رژیم بعث عراق در یک دفاع متحرک با 7 تیپ و 12 گردان کماندویی به هدف بازپسگیری پادگان حاج عمران، تصرف شهر پیرانشهر و مناطقی از خاک ایران اسلامی به منطقه «حاج عمران» حمله کرد.
نیروهای عراقی در عملیات «حاج عمران» بنا داشتند شهر پیرانشهر را تصرف و یک جبهه جدید در منطقه کردستان ایجاد کنند که با دلاوریهای رزمندگان در این عملیات، عراق سه هزار کشته و 200 نفر اسیر داد.
در تاریخ 23 اردیبهشت سال 65 دشمن با بهکارگیری تیپ و لشگرهای متعدد و حجم آتش سنگین توپخانه و پشتیبانی نیروهای هوایی توانست در همان ابتدای عملیات ارتفاعات 2519 را به تصرف خود درآورد.
فراخوانی یگان 57 به منطقه «حاج عمران»
در آن زمان پایداری و رشادتهای نیروها مؤثر نیفتاد و دشمن با توان زیاد به پیشروی خود ادامه داد، یگان 57 لرستان که در حال تدارک برای انجام عملیات در شاخ شمیران بود، جهت سد پیشرویهای خطرناک دشمن به منطقه حاج عمران فراخوانی شد.
نیروهای اطلاعاتی، گردانهای پشتیبانی رزم و 7 گردان از لشگر 57 که متشکل از گردان انبیاء، محرم، شهدا، ثارالله، محبین، ابوذر، مالک اشتر بودند توانستند در کمترین زمان ممکن منطقه را شناسایی و با انجام تک شبانه از حرکت دشمن بعثی جلوگیری کنند.
دانلود آهنگ گلبرگ سرخ لاله ها با صدای استاد حسام الدین سراج
گلبرگ سرخ لاله ها
در کوچه های شهر ما
بوی شهادت می دهد
بوی شهادت می دهد
این آهنگ / کمیاب است در اینترنت . دانلود کنید و داشته باشید .
حال و هوایش حال و هوای روزهای جنگ است وقتی شهدا را در گوشه گوشه ی این مملکت بر سر دستان تشییع می کنند.
نام و نام خانوادگی: بهنام محمدی راد
ولادت: بهمن 1345
شهادت: 1359/07/28
محل شهادت: خرمشهر
مردم خرمشهر، دلاوری های بهنام 13 ساله در بحبوحه روزهای نخستین جنگ را هرگز فراموش نمی کنند؛ آن زمان که خرمشهر زیر آتش گلوله و خمپاره دشمن می سوخت و بهنام ها در این شهر خونین، درس ایثار می آموختند. شهید بهنام محمدی راد، بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسیده است.
مادر این شهید روایت کرده است: بهنام در ایام جنگ می گفت مادر دلم می خواهد بروم پیش امام حسین (ع) و بدانم که بود. او به من کاغذی داد که داخل آن درباره غسل شهادت نوشته بود و گفت: مامان مرا غسل شهادت بده زیرا می خواهم شهید شوم، تو هم از خرمشهر برو، اینجا نمان می ترسم عراقی ها اسیرت کنند.
علیای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را؛ با شنیدن این شعر نام استاد شهریار در خاطرهها نقش میبندد. سیدمحمدحسین بهجت خشکنابی تبریزی متخلص به شهریار در سال ۱۲۸۰ هـ. ش. در تبریز متولد شد. او پسرحاجی میرآقا خشکنابی بود که در ۱۴ سالگی برای تحصیل در دارالفنون راهی تهران شده و سپس به تحصیل در مدرسه طب پرداخت. آنچه در رابطه با وی گفته میشود آنست که به خاطر ناکامی در عشق، تحصیل در رشته پزشکی را نیمهکاره گذاشته و شاعری را برگزیده است. او در سال ۱۳۶۷ در سن ۸۷ سالگی در بیمارستان مهر تهران درگذشت. مدفنش در مقبرهالشعرای محله سرخاب تبریز است. این تمام آن چیزی است که ما از استاد شهریار میدانیم، کمی بیشتر یا کمترش فرقی نمیکند. مهم این است که آیا این مقدار شناخت در رابطه با کسی که روز مرگش روز شعر و ادب فارسی نامگذاری شده کافی است. آیا با ساخت یک سریال چند قسمتی میتوان استاد شهریار را شناخت؟ با دکتر اصغر فردی؛ کسی که فراوان توفیق همنشینی با استاد را در سنین نوجوانی داشته، به گفت و شنود پرداختهایم. ایشان از نادر کسانی هستند که تا پایان عمر استاد در خدمتشان بودهاند. با تشکر از ایشان که در این گفت و شنود پذیرای ما بودند.
چطور با استاد شهریار آشنا شدید؟
یک شب در رادیو تبریز برنامهای به اسم (ادبیات و هنر) شعری با صدای شاعر پخش شد که بسیار سحرانگیز بود و مرا مجذوب خود کرد. در آن زمان من 12 یا 13 ساله بودم. با شنیدن آن صدا و آن شعر از والدین خود پرسیدم که این که بود؟ والدینم گفتند این صدای استاد شهریار بود. پس از آن به انجمن ادبی شهریار در تبریز مراجعه کردم. آن زمان در تبریز انجمنی به نام استاد شهریار دایر بود. در آن انجمن هر کس سروده خود را میخواند. خانمی از رادیو به انجمن آمده بود به نام خانم آقاجانی که اشعار ما را ضبط میکرد تا به عرض استاد شهریار برساند. من هم شعری نوشته بودم که گویا مورد توجه استاد قرار گرفته بود. استاد دستور داده بود که مرا نزد وی ببرند. توفیق عجیبی است که در آن سن و سال کم به خدمت استاد شهریار برسم.کمکم در پیشگاه استاد قرآن را فرا گرفتم و با دیوان حافظ، نظامی، خاقانی، متون، ادبیات عرب و... آشنا شدم. استاد به من موسیقی سازی و آوازی ایرانی را نیز آموخت. ایشان یکی از بهترین سه تارزنهای ایران بودند و سالها با ابوالحسن صبا ساز میزدند، البته زمانی که بنده به خدمت ایشان رسیدم دیگر ساز نمیزدند.
آن شعری که باعث شد استاد شما را نزد خود فرا بخوانند را به خاطر دارید؟
خیر- اما یک مصرع از آن را به یاد دارم. شهریارا بزم ما بی روی تو نوری ندارد.
خانواده شما به شعر و ادبیات علاقهمند بودند؟
خیر، در این عوالم نبودند.
شما در آن سن چه ویژگی بارز شخصیتی را در استاد دیدید که باعث شد مجذوب ایشان شوید؟
استاد مجموع زیباییها بود. رقت، رأفت و شاعری استاد به گونهای بود که انسان را مجذوب میکرد. استاد نگاهی بسیار نافذ و عبور کننده داشت. ایشان هیپنوتیزور ماهری بودند.
استاد شهریار در این زمینه آموزش دیده بود؟
روایتی برگرفته از خاطره همسر شهید مالامیری:
فاطمه نشسته بود گوشهی اتاق و با چشمانی قرمز یک نگاه به من میکرد، یک نگاه به دامن مشکی توردارش. همان دامنی که مهدی قبل از شهادتش برایش خریده بود. دو ماه پیش که دامن را به تن فاطمه کردم، با شیرین زبانی دوید بغل مهدی و گفت: « بابایی بابایی خوشچل شدم؟ ها ... خوشچل شدم؟» چرخی زد و خودش را برای مهدی لوس کرد. مهدی بغلش کرد و نشاندش روی زانو. بشری را هم نشاند روی زانوی دیگرش. بشری از کلاس پیش دبستانیاش تعریف میکرد و فاطمه برای اینکه از قافله ناز آوردن برای بابا عقب نیفتد، حرفهای بشری را به شکل دیگری تکرار میکرد و به خودش نسبت میداد. خندهی تیزی سر میداد و سرش را به زیر قبای مهدی میچسباند.
صحنهها یکی پس از دیگری جلوی چشمم رژه میرفتند، هنوز گوشی همراه مهدی گاهی صدای لرزشش میآمد و دل مرا میلرزاند. توی فکر بودم که بشری هم بیحال نشست روی زمین و خم شد روی بالش. هنوز ظرفهای میوه و شیرینی مهمانهای ظهر را از توی هال جمع نکرده بودم. سه ، چهار نفر از مسئولین حوزه آمده بودند برای عرض تسلیت و یک عکس بزرگ قاب کرده از مهدی با لباس طلبگی را گوشهی دیوار نشانده بودند.
توی فکر بودم که با صدای ناله فاطمه به خود آمدم. دویدم سمتش ، دست گذاشتم روی سرش، داغ بود خیلی داغ. دلم آشوب شد. صدای ناله بشری هم بلند شد. دستش را گرفتم ، دست او هم داغ بود. هر دو تا دخترم تب کرده بودند. خیلی تنها بودم، اشک توی چشمم جمع شد. در این دو ماه بعد از شهادت مهدی خیلی حواسم بود که دخترها اشک و گریه و بیتابی مرا نبینند، اما مگر میشد. هر بار که دخترها بهانه بابا را میگرفتند، بیاختیار اشکم درمیآمد.
هر چه دار و دوای گیاهی بلد بودم تا شب به دخترها دادم. انواع جوشاندهها را امتحان کردم. شب شد و از ترس اینکه تشنج کنند ، شربت استامینوفن به خوردشان دادم، اما فایده نداشت. فاطمه در بغل، دست بشری را گرفتم و خودم را به درمانگاه سر کوچه رساندم. یک پاکت دارو عایدم شد و دیگر هیچ. تا دو روز هر چه کردم تب دخترها پایین نیامد. توی خانه میچرخیدم و هر بار که چشمم به چشمهای درشت مهدی میافتاد و لبخندش را میدیدم، دلم میشکست. از نگاه سنگین بچهها میترسیدم و بغضم را فرو میدادم.
بالای سر بچهها نشسته بودم و هی پارچه خیس میکردم و روی پیشانی داغ آنها میگذاشتم. دلم میجوشید و توی فکر بودم. ناگهان یادم آمد دو هفته بعد از شهادت مهدی ، وقتی که دخترها خیلی بیتابی میکردند. رفتم پیش یک مشاور و از او خواستم تا راهنماییام کند. او تأکید کرده بود هر چه که بچهها را به یاد بابا میاندازد ، به حداقل برسان. بیاختیار افکار ذهنیام را به زبان آوردم: « هر چه که به یاد بابا میاندازد! »
یک دفعه پیش خودم گفتم: « نکنه این عکسی که دو روز پیش آوردند ، باعث شده دخترها تب کنند!؟ »
کوبیدم به پیشانیام: « یعنی واقعا میشه به خاطر اون عکس باشه!؟ »
دخترها خواب رفته بودند اما هنوز تبشان بالا بود. هر از چند گاهی از خواب میپریدند و ناله میکردند. مجبور بودم بالای سرشان بنشینم و هی پاشورشان کنم. پارچه خیس روی پیشانی و دستان لاغرشان بگذارم. سریع رفتم و عکس مهدی را روزنامه پیچ کردم و گذاشتم بالای کمد لباسی. دخترها صبح که بیدار شدند، نگاهی به گوشهی هال کردند ، عکس مهدی را که ندیدند. چشم چرخاندند و دیوارها را نگاه کردند. بدون اینکه چیزی بگویند نشستند سر سفره صبحانه. دلم آشوب بود : « یعنی این تب شدید فقط به خاطر عکس بابای شهیدشان بوده؟ خدایا ! »
ظهر نشده، تب بچهها قطع شد و نشستند همپای عروسکهایشان ، مامان بازی. اشک توی چشمهایم جوشید نمیدانستم این اشک را از خوشحالی حساب کنم یا از ناراحتی . رفتم اتاق خواب و در را بستم. عکس مهدی را از توی روزنامه بیرون کشیدم. نگاهی به چشمان مهدی کردم، بغضم ترکید.
سمت راست: شهید مفقود الاثر غلامرضا نظرپور فرد
شهید
شهیدان، ای عزیزانی که:
جان دادید برای حفظ جان ما،
خونتان ریخت برای نریختن خون ما،
به اسارت رفتید تا ما در بند نباشیم،
تیر خوردید برای استقلال ما،
پیکرتان در میدادین مین، همچون گل پرپر شد برای اصالت و عزت ما،
در سنگرها در زیر آتش بمب و موشک و تیر به نماز ایستادید تا معنای واقعی خلوص را به ما و آیندگان بفهمانید و برای جاودان ماندن سبکبالی و خدایی بودنتان در تاریخ این مرز و بوم،
در نبردهای تن به تن برای آوردن پیکر پاک و مقدس همرزمانتان و جلوگیری از افتادن پیکر پاکشان در دست دشمن، به دل آتش رفتید و گاهی در این پیشروی پیکر خودتان نیز به ملکوت پیوست
روحتان شاد و یادتان جاویدان
سمت راست: شهید والامقام مفقود الاثر غلامرضا نظرپور فرد
ای شهدای عزیز که نگاههای معصومانه و مظلومانه تان، خلوص و شفافیت و پاکی و درستی و شجاعت شما را نمایانگر بود، روحتان شاد
ای شهدایی که طرز نگاهتان نشان از نزدیکی پروازتان میداد، سلام بر شما،
ای شهدایی که صلابت نگاه و عمق تفکرتان زندگی بخش بازمانده ها ست، یادتان بخیر،
ای شهدایی که هر زمان فضایل اخلاقی و بزرگی و اصول انسانی را میجویم، اولین چیزی که به ذهنمتن خطور میکند شمایید، از نور معنویت خود و از خلوصتان اندکی نیز مارا بهره مند نمایید
دلنوشته: حامد نظرپور
شهید افتخار حسین
افتخار حسین اخلاقهای عجیب و خوبی داشت. بسیار به کارش علاقه داشت. از لحظه لحظه حضورش در جبهه استفاده میکرد. در مدت دو سال حضور در جبهه هیچ کدام از ما حتی برای یک دقیقه هم ایشان را بدون لباس نظامی ندیدیم. حتی با لباس نظامی میخوابید.
بعد از عملیات همه لباس راحت میپوشیدند و استراحت میکردند. بچهها میگفتند حالا که دیگر در رزم نیستیم لباسهایت را عوض کن. افتخار حسین در پاسخ میگفت: مگر میشود فدایی زینب (علیها سلام) لحظهای فکر کند از جهاد فارغ شده است. من لحظه به لحظه آماده جانفشانی هستم. ما فراغتی نداریم، وجدانم اجازه نمیدهد غیر این لباس، چیز دیگری تن کنم.
بعد از عملیات بچهها استراحت میکردند، اما همسرم تمام اسلحهها را بازرسی میکرد و آنها را روغن میزد و آماده میکرد. میگفتند: خب بیا استراحت کن اگر خراب شد دوباره از واحد تجهیزات اسلحه میگیریم. ایشان میگفت: نه این اسلحهها از بیتالمال است. رها کردنشان اسراف است. رعایت نکردن همین چیزهای کوچک باعث میشود که از خانم دور شویم و خانم ما را قبول نکند.
افتخار حسین توجه خاصی به نماز اول وقت داشت. تا آنجا هم که میتوانست نماز به جماعت برگزار میکرد. حتی در شرایط خط مقدم و در شرایطی که در عملیات بودیم به نماز اول وقت توجه داشت. در مواردی رزمندگان به ایشان اعتراض میکردند که الان خطر دارد چه موقع نماز خواندن است. در چند قدمی داعش هستیم. شرایط ترسناکی است هر لحظه امکان دارد اتفاق بدی بیفتد و شما نماز اول وقت میخوانی. شما فرمانده هستی باید تمرکز داشته باشی. میتوانید نمازتان را بعداً بخوانید. افتخار حسین همه این اعتراضها را با جان و دل میشنید و در پاسخشان با سعه صدر و آرامش میگفت: مگر امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا چه کرد. حال و روز خودتان را با امام حسین (علیه السلام) مقایسه کنید. امام در آن شرایط تیرباران نمازشان را اقامه کردند. اصلاً ما برای چه و از چه دفاع میکنیم؟ خانم زینب (علیها سلام) برای چه اسیر شد؟ چه چیزهایی را تحمل کردند تا اسلام ناب محمدی به دست ما برسد. ما باید اهل عمل باشیم. ما به امام حسین (علیه السلام) اقتدا کردهایم. امام نمازشان را در اول وقت خواندند. همه رزمندهها میگفتند افتخار حسین همچون پدری مهربان برای ما بود و ما در جبهه فقدان پدر خودمان را حس نمیکردیم.
همسر شهید به نقل از همرزمان شهید
مطالب مرتبط : حاج قاسم سلیمانی ، مدافعین حرم ، شهیدان