سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۷ آبان ۰۳، ۱۱:۰۹ - Setayesh
    great
پیوندها
امکانات

۱۱۱ مطلب با موضوع «خانواده» ثبت شده است

https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/lifestyle/6114_25f_4x3-compressed.jpg

راه معالجه مفاسد اخلاقی

«هان ای عزیز،
از خواب بیدار شو . از غفلت تنبه پیدا کن و دامن همت به کمر زن، و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار، و تا عمر باقی است و قوای تو در تحت تصرف توست و جوانی برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده و ملکات رذیله بر تو چیره نگردیده، چاره ای کن و دوایی برای رفع اخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن و راهی برای اطفاء نائره شهوت و غضب پیدا نما .


بهترین علاج ها که علماء اخلاق و اهل سلوک از برای این مفاسد اخلاقی فرموده اند این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود می بینی، در نظر بگیری و بر خلاف آن تا چندی مردانه قیام و اقدام کنی و همت بگماری بر خلاف نفس تا مدتی، و بر ضد خواهش آن رذیله رفتار کنی و از خدای تعالی در هر حال توفیق طلب کنی که با تو اعانت کند در این مجاهده، مسلما بعد از مدت قلیلی آن خلق زشت رفع شده و شیطان و جندش از این سنگر فرار کرده جنود رحمانی به جای آنها برقرار می شود .


مثلا یکی از ذمائم اخلاق که اسباب هلاکت انسان است و موجب فشار قبر است و انسان را در دو دنیا معذب می دارد، بد خلقی با اهل خانه یا همسایگان یا هم شغلها یا اهل بازار و محله است، که این زاییده غضب و شهوت است .


اگر انسان مجاهد مدتی در صدد برآید که هر وقت ناملایمی پیشآمد می کند از برای او و آتش غضب شعله ور می شود و بنای سوزاندن باطن را می گذارد و دعوت می کند او را بر ناسزا گفتن و بدگویی کردن، بر خلاف نفس اقدام کرده عاقبت بد و نتیجه زشت این خلق را یاد بیاورد در عوض ملایمت به خرج بدهد و در باطن شیطان را لعن کند و به خدا از او پناه ببرد، من به شما قول می دهم که اگر چنین رفتاری کنید، بعد از چند مرتبه تکرار ، آن خُلق به کلی عوض شده و خُلق نیکو در باطن ممکلت شما منزل می کند .

از نصایح امام خمینی (ره) در کتاب چهل حدیث

خدایا ما را بر آن موفق بدار

مطالب مرتبط: امام خمینی (ره) ، سبک زندگی  ، اخلاق اسلامی

موضوعات: خانواده سبک زندگی امام خمینی (ره) اخلاق اسلامی
۰ نظر موافقین ۱ ۱۴ مرداد ۹۷ ، ۱۵:۳۳
ع . شکیبا---۵۳۶

زن ها دو وقت آدم را خیلی دوست دارند:

یکی  در   بیمارستان

یکی هم در قبرستان !

موضوعات: اجتماعی فرهنگی خانواده سبک زندگی خاطرات و یادداشت ها مطالب عمومی و متفرقه
۰ نظر موافقین ۰ ۱۶ تیر ۹۷ ، ۱۶:۱۲
ع . شکیبا---۵۹۹
https://www.chaabok.com/wp-content/uploads/2017/08/730237_338.jpg

انتقاد مخبر دزفولی از معضل کنکور/ شر کنکور باید کم شود

به گزارش خبرنگار مهر، محمدرضا مخبر دزفولی به مناسبت سی و سومین سالگرد تاسیس شورای عالی انقلاب فرهنگی در نشست خبری که صبح امروز برگزار شد، با اشاره به برگزاری کنکور گفت: کنکور در حال حاضر  یک معضل است و باعث می شود استعدادها و توانایی های دانش آموزان سرکوب شود.

** جوانان را از شر کنکور نجات دهید
دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در پاسخ به خبرنگاری درباره مصوبات این شورا پیرامون موضوع کنکور گفت: عوامل گوناگونی در حذف کنکور مداخله می کنند، البته قوانینی در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسیده ولی گاهی دستگاه‌های اجرایی توجه به قوانین نمی کنند ولی واقعیت این است که ما باید به سمت حذف کنکور برویم و راهی جز حذف نداریم.
وی دلایلی را برای حذف کنکور برشمرد و گفت: کنکور ذهن فرزندان ما را از اینکه خلاقیت ها و توانمندی های خود را بروز دهند جلوگیری می کند چون با این روند تست زنی و تفکر اینکه فقط برای کنکور برنامه ریزی کنیم یک آفت جدی در آموزش و پرورش است. 
مخبر افزود: از طرف دیگر معلوم نیست بهترین ها را با تست زدن چند ساعته بتوانیم برای دانشگاه انتخاب کنیم چون دانش آموزان با استرس در آزمون شرکت می کنند در حالی که دانش آموزان در دوره زمانی چند ساله می توانند ارزیابی شوند.
وی مشکلات کنکور را نه فقط مربوط به دانش آموزان که به چند میلیون خانواده دانست و گفت: مردم را نگران می کنیم و هزینه‌های بسیاری را به خانواده‌ها تحمیل می‌کنیم در حالی که بسیاری از خانواده ها توان پرداخت پول های گزاف برای آموزش های گوناگون کنکور را ندارند. 
مخبر دزفولی همچنین گفت: ما باید روش های گوناگون دیگر را جایگزین سنجش دانش دانش‌آموزان و استعدادهای آنها کنیم که از سال 92 قرار بوده به تدریج و سال به سال سهم معدل و ظرفیت های دوره تحصیلی از 15 درصد به 80 یا 85 درصد برسد در حالی که الان این گونه نیست و بیش از 90 درصد از ارزیابی با همان تست چند ساعته کنکور است.
وی افزود: بنابراین به دنبال آن هستیم که رویکرد خود را درباره کنکور عوض کنیم و من چند سال است که مطرح می کنم افرادی وارد این قضیه شوند و جوانان ما را از این آفتی که گریبانگیر نظام آموزش و پرورش و نظام آموزش عالی شده نجات دهند.
قانون حذف کنکور در آبان ماه 1386 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید و قرار شد سوابق تحصیلی دانش آموزان، جایگزین آن شود ولی تاکنون این اقدام عملیاتی نشده و در سالهای 91 و 95 نیز اصلاحیه هایی از طرف مجلس برای این قانون درنظر گرفته شد.

موضوعات: اجتماعی فرهنگی خانواده سبک زندگی خبرهای متنوع مطالب عمومی و متفرقه اطلاعات عمومی علمی پژوهشی اقتصاد و جهاد اقتصادی
۰ نظر موافقین ۱ ۰۸ تیر ۹۷ ، ۱۵:۲۹
ع . شکیبا---۴۸۷

• یک روز دیدم آمده دانشگاه دنبال من. چند بار همدیگر را آنجا دیده بودیم. برای من زیاد غیرعادی نبود که آمده. فقط وقتی که گفت آمده خواستگاری من‌، تعجب کردم. خنده‌ام گرفت، فکر کردم لابد شوخی می‌کند، منِ شلوغ کجا و حمیدِ ساکت و محبوب کجا! مطمئن بودم که خانواده‌ام هم زیاد راضی نیستند. خندیدم، گفتم: « باید فکر کنم، باید خیلی فکر کنم.» گفت: « اگر غیر از این بود سراغت نمی‌آمدم ».

 شهید حمید باکری

• دفتری داشتیم که قرار گذاشته‌ بودیم هرکسی هر موردی از آن یکی دید، در آن دفتر بنویسد. این دفتر همیشه از اشکالاتی که درباره من بود، پرمی‌شد. حمید می‌گفت: « تو چرا این‌قدر به من بی‌توجهى! چرا هیچی از من نمی‌نویسى؟» چه داشتم که بنویسم؟...

• آن روزها هر بار که می‌خواست برود، بدجوری بی‌طاقتی نشان می‌دادم و گریه می‌کردم. تا اینکه یک‌ بار رفتم سر وقت آن دفترچه یادداشت و دیدم نوشته هر وقت که می‌روم،‌ به جای گریه بنشین برایم قرآن بخوان! این‌طوری هم خودت آرام می‌گیرى، هم من با دل قرص می‌روم.»

• خانه ساده و کوچک، آن خانه قشنگمان را که به یاد می‌آورم، دلم از غرور و شادی پر می‌شود. ما برای شروع زندگی‌مان، ‌از هیچ‌کس هدیه‌ای نگرفتیم؛ چون فکر می‌کردیم اگر هدیه بگیریم، بعضی چیزها تحمیلی وارد زندگی‌مان می‌شوند، حتی اسباب و اثاثیه‌ای را که به نظر ضروری می‌آیند، نگرفتیم. تمام وسایل زندگی ما همین‌ها بود:‌ یکی دو تا موکت، یک کمد، یک ضبط و چند جلد کتاب، یک اجاق گاز دو شعله کوچک هم خریدم، که تا همین اواخر داشتم.

وقتی که گفت آمده خواستگاری من‌، تعجب کردم. خنده‌ام گرفت، فکر کردم لابد شوخی می‌کند، منِ شلوغ کجا و حمیدِ ساکت و محبوب کجا!

• همه می‌دانستند وقتی حمید از جبهه برگردد، امکان ندارد جای دیگری برود و فقط می‌توانند در خانه پیدایش کنند. تمام وقتش را می‌گذاشت برای من و بچه‌ها. سعی می‌کرد همان وقت کم را هم با ما باشد .

• برادر حمید [شهید مهدی باکرى]، از تبریز زنگ زد و پرسید:« بچه چیه؟» گفتم:‌« دختر». گفت: « برای جبهه فرمانده گردان می‌خواهیم. دختر می‌خواهیم برای چه؟» شوخی می‌کرد. من هم به شوخی گفتم:« می‌روم پس می‌دهم.» به حمید گفتم که مهدی چه گفته، گفت: «[تو هم] می‌گفتی اگر پاسدار نشود، زن پاسدار می‌شود... می‌گفتی زن پاسدار شدن، خیلی سخت‌تر از پاسدار شدن است».

شهید حمید باکری

• یک ‌بار گفت:« می‌آیی نماز شب بخوانیم؟» گفتم:‌« بله.» او ایستاد به نماز و من هم پشت سرش نیت کردم. نماز طولانی شد، من خسته شدم، خوابم گرفت، گفتم:« تو هم با این نماز شب خواندنت... چقدر طولش می‌دهى؟ من که خوابم گرفت،‌ مؤمن خدا... .» گفت: ‌« سعی کن خودت را عادت بدهى. مستحبات، انسان را به خدا نزدیک ‌ترمی‌کند».

• می‌گفت :‌« امام باید فقط فکر کند. ما دست‌های امامیم و هر فکری کرد، ما باید عمل کنیم.» می‌گفت :‌ «  امام فکرهای بزرگی دارد و باید دست‌های خوبی داشته باشد تا بتواند فکرش را عملی کند.» وقتی امام برای بار اول وصیت‌ نامه نوشت، حمید خیلی گریه کرد (این را از قول دوست‌هایش می‌گویم).

• زندگی‌مان خیلی ساده بود. هیچ‌ وقت از دنیا حرف نمی‌زدیم. اگر هم خریدن وسیله‌ای ضرورت پیدا می‌کرد، به خصوص بعد از به دنیا آمدن بچه‌ها، درست یک ربع قبل از رفتن حمید، از نیازم به آن وسیله می‌گفتم و او هم سریع می‌رفت می‌خرید و می‌آورد. همیشه به من می‌گفت:« درست زمانی برو خرید که واقعاً‌ معطل مانده باشی».

دفتری داشتیم که قرار گذاشته‌ بودیم هرکسی هر موردی از آن یکی دید، در آن دفتر بنویسد.

• حمید کسی نبود که بتوان او را ندیده گرفت. صبور و به معنای واقعی کلمه سنگ صبور بود. کسی بود که می‌توانستی راحت با او زندگی کنی و هرگز احساس ناراحتی نکنى. همیشه سعی می‌کرد همه چیز را خوب درک کند و سؤال به وجود نیاورد. احساس می‌کردیم او و مهدی به جایی رسیده‌اند که همان ارتباط با خداست. به روحیه توکل حمید که فکر می‌کنم، به این نتیجه می‌رسم که هر چه به دنیا توجه کنیم، به جایی نمی‌رسیم، اما حمید با آن دست خالی و دل قرصش، این راه را خندان می‌رفت و این اصلاً شعار نیست.

شهید حمید باکری

من کنارش بودم و این را در عمل درک کردم که چه توکلی داشت و چطور به ائمه عشق می‌ورزید. همچو آدمی که هر کسی را، هر قدر هم که ضعف داشته باشد، دنبال خودش می‌کشد. من حالا افتخار می‌کنم که دنبال او کشیده شدم... .

•  به من خیلی محبت داشت اصلاً‌ یادم نمی‌اید با من بلند حرف زده باشد... وقتی اعتراض مرا می‌شنید، می‌گفت: «من آدم ضعیفی هستم، ‌فاطمه! تو از آدم ضعیف چه انتظاری دارى؟»

• تمام آنهایی که من و حمید را می‌شناسند، می‌گویند: « احساس می‌کنیم حمید خیلی سخت شهید شده.» نه اینکه دوست نداشته باشد شهید شود، نه، بلکه منظورشان این بود که او در اوج علاقه‌اش به من و بچه ها شهید شده و خودش هم این را خیلی خوب می‌دانسته است. نه او، ‌که حاج همت هم... و حمید،‌ حمید، حمیدِ من... .

• حرفِ تربیت بچه‌ها که می‌شد، اصلاً ‌از خودش حرف نمی‌زد و تمام فعل‌ها را مفرد ادا می‌کرد. یک‌ بار عصبانی شدم و حتی کارمان به دعوا کشید، گفتم:‌«چرا همه‌اش می‌گویی تو؟ بگو باهم بزرگشان می‌کنیم!» گفت: ‌«من یقین دارم که تنها بزرگشان می‌کنی».

• من از حمید، فقط چشم‌هایش را یادم می‌اید که همیشه قرمز بود... من سفیدی چشم‌های حمید را ندیده بودم. احساس می‌کردم این چشم‌ها دیگر سفیدی ندارند. وقتی گفتند شهید شده، اولین چیزی که گفتم این بود که:« بهتر.» گفتم: «الحمدلله... حالا دیگر می‌‌خوابد،‌ خستگی‌اش درمی‌اید».

‌« امام باید فقط فکر کند. ما دست‌های امامیم و هر فکری کرد، ما باید عمل کنیم.»

• یک بار به حمید گفتم:‌ «خوش به حال احسان که پدری مثل تو دارد.» گفت:‌ «حسودی می‌کنى؟» گفتم:‌ « برای اولین بار می‌خواهم اعتراف کنم، آره حسودی می‌کنم.» گفت:‌ «منظور؟» گفتم:‌ «حیف نیست همچین پسرى... بی‌پدر، بزرگ بشود؟» گفت:« من فقط برای احسان خودم جبهه نمی‌روم. من برای تمام احسان‌ها می‌روم.» این‌طوری نبود که به بچه‌اش بی‌علاقه باشد، او در اوج محبت و علاقه‌اش به آنها و من رفت.

• هجدهم بهمن رفت و آخرهای بهمن تماس گرفت. دیگر از یک زمان نامعین احساس‌شدنی که می‌گذشت، به ثانیه‌شماری می‌افتادم تا با همان سر و صورت و لباس و پوتین خاکی بیاید و بگوید: « اگر بدانی چه بوی گندی می‌دهم، ‌فاطمه!» این روزها به خودم می‌گویم: « دیگر لیاقت شستن لباس‌هایش را هم ندارم.»

شهید حمید باکری

• اول گفتند مهدی زخمی شده و بعد که مقدمه‌ها را چیدند و گفتند شهید شده و من خیلی رک گفتم:‌ « نه. آقامهدی شهید نشده؛ حمید من شهید شده، من خودم می‌دانم.» .... فکر می‌کردم دیدن جنازه حمید خیلی برایم فاجعه‌آمیز است.

 احساسم این بود که حمید را برده‌اند ارومیه و من دارم پشت سرش می‌روم آنجا. در راه مرتب گریه می‌کردم. می‌گفتم: « باز تو دوان‌‌دوان رفتی و من دارم پشت‌ سرت می‌آیم،‌ چرا باز زودتر از من رفتى؟...» تازه آنجا [ارومیه] بود که خبر دادند حمید مفقود شده و جنازه ندارد. اصلاً‌ فکرش را هم نمی‌کردم که ممکن است حمید جنازه نداشته باشد. بعد به خودم تسلی دادم که حمید می‌دانسته برای من سخت است جنازه‌اش را ببینم، برای همین شاید آرزو کرده مفقودالاثر باشد.

• اگر قرار بود یک ‌بار دیگر زندگی کنم... باز با حمید باکری ازدواج می‌کردم... . باز بعد از شهادتش می‌رفتم قم... و باز افتخار می‌کردم که فقط چهار سال با حمید زندگی‌ کرده‌ام و همه چیز را از او یاد گرفته‌ام. من حاضر نیستم این چند سال زندگی با حمید را با هیچ چیز گران‌بهایی عوض کنم. به آسیه هم همین را گفتم. حتی به او گفته ام «هر وقت یک حمید پیدا کردی با او ازدواج کن، ‌ولی برو یک حمید پیدا کن!»


منبع : تبیان  - بر گرفته از سایت حوزه

6 بهمن ، سالروز شهادت سردار حمید باکری قائم مقام لشکر31 عاشورا در جزیره مجنون (1362 ش)

شادی روح مطهرش صلوات

موضوعات: خانواده سبک زندگی شهیدان خاطرات و یادداشت ها جبهه و جنگ و رزمندگان
۰ نظر موافقین ۰ ۰۶ اسفند ۹۶ ، ۱۷:۴۱
ع . شکیبا---۹۱۳

https://s2.ninifile.com/statics/forum/editor/images/2020/4/3c908cb6-6064-49dc-a707-f8977ebaef32/a7455ab8-0fb0-4f53-9a10-76f1abd27278.jpg?width=600&quality=65&crop&bgcolor=white&autorotate=true

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :

إنّ اللّه َ لا یُحِبُّ کلَّ فاحِشٍ مُتَفَحِّشٍ .

 خداوند شخص دشنام گوى  بد دهن را دوست ندارد.

کنز العمّال : 8078

مطالب مرتبط: پیامبر اکرم (ص) ، اهل بیت (ع) ، احادیث و روایات  

موضوعات: مذهبی اجتماعی فرهنگی خانواده سبک زندگی اخلاق اسلامی
۲ نظر موافقین ۲ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۱۴
ع . شکیبا---۵۵۱

زن بداخلاق و خوش اخلاق

رسول خدا صلی الله علیه واله می فرمایند :
ویلٌ لامرأة أغضبت زوجها، و طوبی لامرأة رضی عنها زوجها.

وای بر زنی که شوهرش را ناراحت کند و خوشا به حال زنی که شوهرش از او راضی باشد.

بحار الأنوار، جلد 103، صفحه 245

سایت تخصصی حدیث های ناب

ویل چیست ؟

ویل نام چاهی است در جهنم

http://newsader.com/wp-content/uploads/2015/10/15ad3c52f1.jpg

http://novi.ba/storage/2015/04/13/552ba6c8-9bd8-4fe9-9c8f-2e9fb0765237-hole2.jpg

موضوعات: مذهبی فرهنگی خانواده سبک زندگی اخلاق اسلامی
۰ نظر موافقین ۳ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۵۲
ع . شکیبا---۸۲۵

http://www.tanzimekhanevadeh.com/picture/2250.jpg

سلام وخسته نباشید خدمت استاد پواحمد من چند ماه پیش هم سوالی کردم ولی متاسفانه ماه ها منتظر موندم تو رو خدا این بار جواب بدید

خیلی مهمه من سیزده ساله ازدواج کردم یه پسر ۱۱ساله دارم شوهرم کارگره اصلا باهام رو راست نیست هنوز با وجود این همه سال گذشته

نمیدونم چقدر حقوق میگیره همه چیز رو ازم پنهان میکنه به برادراش که همه سالم و مشغول کار هستن پول میده چون الکی زنگ میزنن حقوق

نگرفتیم پول میریزه حسابشون هیچ وقت پس نمیدن بارها دعوا کردم که اونا دارن سوء استفاده میکنن ازت بهش میگم حق پسرمونه

و من رو میبخشی درست نیست من واسه ایند بچم پس انداز میکنم همیشه مجبورش میکنم وام بگیره تا شاید به خاطر قسط بگه پول ندارم

ازهمه بدتر با وجود اینکه از خیلی نیازهای اولیه خودم گذشتم تا بتونیم صاحب خونه بشیم باز بهم اعتماد نمیکنه و نمیگه حقوقش چقدره تا اگه بهشون پول

میده من متوجه نشم حتی وام گرفته بدون اینکه بهم بگه واین موضوع رو همکارشون گفتن چون نمیدونستن ازم پنهان کرده تورو خدا زود جواب

بدید بگید،چکارکنم که باهام رو راست باشه

 در . منتشر شده در روابط زوجین

پاسخ استاد پور احمد را میتوانید به صورت صوتی گوش دهید:

 

دانلود  5.23MB

جهت دانلود فایل های صوتی بر روی لینک دانلود کلیک کرده و پس از باز شدن روی آن راست کلیک کرده و گزینه Save Target As و یا Save Link As را انتخاب کنید.

موضوعات: اجتماعی فرهنگی خانواده سبک زندگی مطالب عمومی و متفرقه دعاها و ذکرها
۰ نظر موافقین ۰ ۱۶ دی ۹۶ ، ۱۷:۵۵
ع . شکیبا---۵۶۴

در گفتگوی تفصیلی تسنیم با مرضیه علمی عنوان شد

همسر شهید مدافع حرم: فکر نمی‌کردم با دعای من شهید بشود/روز خواستگاری گفت هر کجا مظلوم باشد من آنجایم

شناسه خبر: 1051435 سرویس: فرهنگی
همسر شهید احمد اعطایی

مرضیه علمی همسر شهید مدافع حرم احمد اعطایی می‌گوید: آرزویش، شهادت بود. همیشه می‌گفت: «برایم دعا کن تا شهید شوم.» برایم خیلی سخت بود ولی به قدری زیاد می‌گفت که بعد از نمازها، دعا می‌کردم ولی هیچ وقت، فکر نمی‌کردم که دعا کنم و شهید بشود.

خبرگزاری تسنیم: اهل تساهل و تسامح نبود که بگوید به خاطر تفکرات مخالف، سکوت می‌کنم و از ارزش‌ها نمی‌گویم. سر هر مسأله‌ای هم که کوتاه می‌آمد سر موضوع ولایت و رهبری کوتاه نمی‌آمد. ولایت فقیه را با هیچ مصلحت اندیشی معامله نمی‌کرد. همسرش می‌گوید: «به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود:"هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان" و می‌گفت: "کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(ع) و همه این‌ها به هم وصل هستند."»

احمد روز خواستگاری یک شرط گذاشت. انگار آینده را می‌دید و برنامه ریزی می‌کرد. با همسرش شرط گذاشت و تاکید کرد: هر کجا ظلم باشد، آرام نمی‌نشیند و برای دفاع می‌رود. با قبول این شرط همسر هم در اجر جهاد او شریک شد و البته هفت سال زندگی مشترک حاصل همین از خودگذشتگی بود. هرچند همسر جوانش شرط او را پذیرفته بود اما معتقد است: «هیچ وقت فکر نمی‌کردم من دعا کنم و او شهید بشود.» مرضیه علمی همسر شهید مدافع حرم احمد اعطایی این روزها راوی مرد میدان‌های مقاومت و مردانگی است که آرزویش شهادت در راه خدا بود. در صبوری و مقاومت این زن همین بس که می‌گوید:«خیلی سخت بود از کسی که دوستش داری، دل بکنی و او را راهی کنی. البته به همسرم گفته بودم که من یک زن هستم، احساسات دارم و گریه می‌کنم، ولی شما برای دفاع برو. راضی بودم.»

پاسدار بسیجی شهید مدافع حرم«احمد اعطایی» متولد 7 شهریور 1364 و ساکن محله فلاح تهران بود و مهندسی برق می‌خواند. او داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم و مردم مظلوم سوریه، راهی آن دیار می‌شود که در 21 آبان ماه 94 و آخرین روز ماه محرم الحرام، همراه با سه تن دیگر از دوستانش«سید مصطفی موسوی»، «مسعود عسگری» و «محمدرضا دهقان امیری» به شهادت می‌رسد. گفتگوی تفصیلی مرضیه علمی همسر شهید اعطایی با تسنیم را در ادامه می‌خوانید:

*تسنیم: چطور با احمد آقا آشنا شدید؟

با همسر برادر شوهرم، دوست بودیم که ایشان، من را به خانواده همسرم معرفی کرد و برای خواستگاری آمدند.

روز خواستگاری تاکید کرد هر کجا ظلم باشد، آرام نمی‌نشیند و برای دفاع می‌رود/من هم این شرط را قبول کردم

*تسنیم: قبل از ازدواج، به این که همسفر زندگی مشترکتان چه خصوصیتی داشته باشد، فکر می‌کردید؟ ویژگی خاصی برای شما مهم بود؟

موضوعات: خانواده سبک زندگی شهیدان مدافعین حرم
۰ نظر موافقین ۰ ۱۹ آذر ۹۶ ، ۱۹:۵۰
ع . شکیبا---۶۳۶

دعای ازدواج جوانان

نمازمخصوص گشایش بخت

نماز مخصوص گشایش بخت و ازدواج

هرکس این عمل را در ساعت سعد و مطابق با طالع خود انجام دهد هر آنچه از خدا خواسته به او داده خواهد شد.

از حضرت علی (ع) روایت شده است:
که حضرت نمازی را برای کسانی که قصد ازدواج دارند و میخواهند همسر خوبی اختیار کنند بیان فرمودند :
دو رکعت نماز که در هر رکعت بعد از سوره حمد سوره مبارکه یاسین خوانده شود و بعد از نماز 100 مرتبه بگوید ((الحمدلله)) و سپس بگوید:


اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی زَوْجَةً صَالِحَةً وَدُوداً وَلُوداً شَکُوراً قَنُوعاً غَیُوراً

إِنْ أَحْسَنْتُ شَکَرَتْ وَ إِنْ أَسَأْتُ غَفَرَتْ

وَ إِنْ ذَکَرْتُ اللَّهَ تَعَالَى أَعَانَتْ وَ إِنْ نَسِیتُ ذَکَّرَتْ

وَ إِنْ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهَا حَفِظَتْ وَ إِنْ دَخَلْتُ عَلَیْهَا سُرَّتْ

وَ إِنْ أَمَرْتُهَا أَطَاعَتْنِی وَ إِنْ أَقْسَمْتُ عَلَیْهَا أَبَرَّتْ قَسَمِی

وَ إِنْ غَضِبْتُ عَلَیْهَا أَرْضَتْنِی

یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ هَبْ لِی ذَلِکَ فَإِنَّمَا اَسئَلُهُ

وَ لا اَجِدُ اِلّا ما مَنَنتَ وَ اَعطَیتَ

سپس حضرت فرمود: هرکس این عمل را انجام دهد هر آنچه از خدا خواسته به او داده خواهد شد.

این نماز از مجربات است و  مرحوم محدث نوری (ره)  می فرمایند: این نماز را به چند نفر سفارش کردم بعد از انجام آن از ازدواج خویش راضی بودند.

مطالب مرتبط :دعاهای رفع گرفتاری ،  دعاها و ذکرها  ، ازدواج

موضوعات: مذهبی فرهنگی خانواده سبک زندگی
۱ نظر موافقین ۱ ۲۴ مهر ۹۶ ، ۲۰:۲۳
ع . شکیبا---۸۹۴

http://ahlolbait.com/files/u947/arzesh-kar_0.jpg

18. امام صادق (ع) :ایما امراة قالت لزوجها: ما رایت قط من وجهک خیرا فقدحبط عملها؛ (27).من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 440.

هر زنی به همسرش بگوید: «من از روی تو خیری ندیدم» عملش ضایع و حبط خواهد شد.

در ضمن چند روایت گذشته، به برخی از حقوق متقابل زن و شوهراشاره شد؛ از جمله خارج نشدن از خانه بدون اجازه شوهر، حفظ آبرو و اموال شوهر در غیاب او، تامین خوراک و پوشاک و قهرا مسکن زن، چشم پوشی از اشتباهات او و بالاخره در روایت فوق به این نکته توجه داده شده است که زن نباید زحمات شوهرش را در نیکی به او و برآوردن نیازهای او نادیده بگیرد و با گفتن جملاتی دلسرد کننده که حاکی از عدم قدردانی از زحمات شوهر است، موجب سردی روابط میان خود وهمسرش شود که چه بسا پیامدهای ناگواری را به دنبال دارد.

چند روایت بعدی، گویای برخی از صفات زنان شایسته است.

مطالب مرتبط: امام صادق (ع) ، احادیث و روایات  ، سبک زندگی

موضوعات: مذهبی خانواده سبک زندگی
۳ نظر موافقین ۰ ۲۶ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۴۰
ع . شکیبا---۲۸۳۷

http://www.talab.ir/wp-content/uploads/2016/02/1033691856-talab-ir.jpg

به نظر ما یک کانون پیوند لازم است تا خانواده ها در صورت بروز اختلاف و ناراحتی به آنجا مراجعه کنند  و آنها با استفاده از مشاوران مجرب و توانمند ، گره از مشکلات زوجین بگشایند.

اولین مراجعه زن یا مرد به دادگاه یا پاسگاه مشکلات آنان را پیچیده تر می کند  و آنها انتظار چنین برخوردی را از سوی همسر خود ندارند. لذا بسیار ناراحت می شوند و بعد از آن حاضر نیستند کوتاه بیایند و این مراجعه برای آنان سنگین است.

اما اگر یک نهاد مشاوره ای نیمه دولتی (مثلا مردم نهاد ) اما با نظارت دولتی مثل بهزیستی یا سازمان جوانان یا ... وجود داشته باشد مشکلات زوجین و حتی سایر اعضاء خانواده  را  ساده تر بررسی و برطرف می کند و خیلی به زوجین برنمی خورد. و در آخر اگر راه چاره ای نبود آنوقت آنها را به دادگاه یا پاسگاه ارجاع بدهند.
بیشتر مردم افتخارشان به این است که پایشان به پاسگاه و دادگاه نرسیده است، آن وقت بخواهند برای حل مشکلات ساده زندگی خود به آنها مراجعه کنند . حساب کنید چقدر سخت شان است. اما اگر یک دفتر حمایتی باشد (حمایت از خانواده یا تحکیم خانواده و تا حدی هم قدرت اجرایی و مشاوره و ارجاع داشته باشد در مرحله نخست مراجعه خانواده ها به حل مشکلات آنها کمک می کند بدون اینکه به آبروی آنها و آبروی خانوادگی شان لطمه ای بزند.

بالاخره این کانون پیوند باعث می شود که حرمت خانواده ها نشکند و ناراحتی آنها شدت پیدا نکند. اصل قرآنی حکمیت و داوری هم می تواند توسط این کانون ها انجام شود.

کانون پیوند یا بنیاد ازدواج و حمایت از خانواده ( بنیاد ازدواج و تحکیم خانواده)

چنین کانونی می تواند سه بخش کاری داشته باشد:

الف) تشکیل خانواده : ازدواج جوانان و همسان یابی و مشاوره ازدواج

ب) تحکیم خانواده : رفع و رجوع مشکلات زوجین خصوصا همسران جوان قبل از دادگاه

ج) تثبیت خانواده : رسیدگی به مشکلات اعضای خانواده باهم (مثلا پسر و پدر یا پسر و مادر یا دختر و مادر و ... )

پناه بر خدا - دوشنبه اول آبان 1391 ساعت 00:30

-------------------------------------------------------

خبرهای مرتبط:

معاون فرهنگی قوه قضاییه در کارگروه ازدواج و طلاق مطرح کرد:                 چهارشنبه 24 تیر 1394

ضرورت احیای سنت «حکمیت قرآنی و کارآمدسازی نهاد داوری» برای جلوگیری از طلاق

تحکیم بنیان خانواده مهمترین ماموریت معاونت فرهنگی قوه قضائیه است      19  مرداد 1394

مطالب مرتبط: خانواده ، سبک زندگی ، ازدواج

موضوعات: اجتماعی فرهنگی خانواده سبک زندگی
۰ نظر موافقین ۱ ۲۴ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۱۸
ع . شکیبا---۸۱۹

عوامل موثر در تربیت انسانعوامل مؤثر در تربیت انسان

منبع : ره رستگاری، ج 1، ص: 277 , غضنفری، علی

کما أَرْسَلْنا فِیکمْ رَسُولًا مِنْکمْ یتْلُوا عَلَیکمْ آیاتِنا وَ یزَکیکمْ وَ یعَلِّمُکمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ وَ یعَلِّمُکمْ ما لَمْ تَکونُوا تَعْلَمُونَ.[1]

[همان گونه رسولی از خودتان به میان شما فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آنچه نمی دانستید به شما یاد دهد.]

دو عامل در تربیت انسان مؤثر است، عاملی مربوطه به درون انسان می باشد و عاملی نیز از بیرون وجود او در وی اثر می گذارد؛ عامل درونی همان وراثت است که از طریق ژنها، خصوصیات والدین و نسلهای گذشته به آیندگان منتقل می شود، عامل بیرونی سلسله عللی هستند که، قبل و بعد از تولد در تکوین شخصیت آدمی می توانند مؤثر باشند.

وراثت

موضوعات: مذهبی اجتماعی فرهنگی خانواده سبک زندگی
۰ نظر موافقین ۰ ۱۴ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۱۵
ع . شکیبا---۱۱۴۶

می‌خواست به سوریه برود، در تهران شهید شد

اشک در چشم‌هایمان بی‌قراری می‌کند تا نام شهیدی به گوشمان می‌رسد. این روزها تصاویر شهادت سرافرازانه بار دیگر تنفر از داعش را در دل‌ها زنده کرده است. ازسویی دیگر هنوز بحث عکس‌های سلفی نمایندگان در شبکه‌های اجتماعی بالاست. با دیدن این عکس‌ها و شهادت شهید محسن حججی به یاد شهدای ترور مجلس شورای اسلامی افتادم. راستی اگر امثال شهید جواد تیموری‌ها درب اصلی صحن مجلس را نمی‌بستند، آنانی که با اشتیاق با خانم موگرینی عکس می‌گرفتند می‌توانستند در برابر داعشیان بایستند و از خود دفاع کنند؟
 
عاطفه دلاوری همسر شهید تیموری از این شهید عزیز می گوید:
او درباره شیوه آشنایی‌اش با شهید می‌گوید: باب ازدواج ما را حضرت زهرا(سلام الله علیها) باز کردند. من قبل از ازدواج در مسجد حضرت زهرا(سلام الله علیها) فعالیت داشتم و خودم را کنیز این حضرت می‌دانستم. روزی برای سعادت خودم دعا می‌کردم و از حضرت زهرا همسری ولایی و عاشق اهل بیت خواستار شدم که هم مداح باشد و هیئتی و عاشق اهل بیت(علیه السلام) و هم خوش‌اخلاق و مهربان. شب‌های فاطمیه در مسجد حضرت زهرا(سلام الله علیها) بودم که مادر بزرگوار شهید بنده را دیدند و بنده را برای آقا جواد پسندیدند. این مقدمه آشنایی ما شد، مادر می‌گفتند من آن شب با نذری از حضرت زهرا(سلام الله علیها) عروسم را خواسته بودم. روزها گذشت و قرار بر دیدار یار شد. روز خواستگاری رسید، دو رکعت نماز خواندم و به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بانوی مهربانی متوسل شدم. آن ساعت از حضرت خواستم که هوای ما را داشته باشد، با دیدن آقا جواد متوجه شدم که حضرت زهرا(سلام الله علیها) دعایم را مستجاب کرده است. بعدها فهمیدم آقا جواد هم همان روز دو رکعت نماز خوانده بودند و خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را به یاری گرفته بودند.
تو سرداری، سردار عشق
خانم دلاوری ادامه می‌دهد: در جلسه خواستگاری مهم‌ترین ملاک برای هردوی ما دینداری و اخلاق نیکو بود. آقا جواد آن‌روز به من گفت که زندگی باید همچون زندگی امام علی(علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) باشد، باید راه شهدا و ولایت را ادامه دهیم و پشتیبان آن‌ها باشیم. از حجابم تعریف کردند. پرسیدم عصبانی شوید، چه می‌کنید؟ لبخندی زد و گفت عصبانیت در مرام بچه‌های حضرت زهرا(سلام الله علیها) نیست. خدا می‌داند تا روز شهادت حتی یک‌بار هیچ بداخلاقی و عصبانیتی از او ندیدم.
اولین‌باری که بعد از محرمیت با هم بیرون رفتیم، به سر مزار بردار شهیدشان رفتیم و آنجا با هم عهد بستیم که همیشه کنار هم باشیم. آقا جواد گفت: بانو! من نظامی هستم و آماده برای سر دادن، من هم گفتم شما سرداری؛ سردار عشق!
کربلا را خیلی دوست داشت، وقتی با هم به کربلا رفتیم انگار که به معشوقش رسیده باشد. با عشق روی زمین بین‌الحرمین قدم می‌زد، به ضریح مبارک نگاه می‌کرد. نمی‌دانم چه می‌گفت، اما زیرلب لبخندی می‌زد و می‌گفت: «آقا هماهنگه؟» حالا فهمیدم که آقا جواب داده بودند که هماهنگه…
همسر شهید ادامه می‌دهد: او ولایت فقیه را مرجع عشق می‌دانست و می‌گفت آقای ما نایب امام زمان(علیه السلام) است و برای ولایت و فرموده رهبری باید سر داد. ما تمامی خبرهای مدافعان حرم را پیگیری می‌کردیم. مشتاقانه، همسرم برای سوریه اقدام و ثبت‌نام کرده بود. مدام برای اعزام، پیگیر اخبار سوریه بود. اوایل راضی نبودم، اما درنهایت این اواخر مرا هم راضی کرده بود. تمام وصیت شهدای مدافع را بلد بود. روزهای آخر ما مثل روزهای اول آشنایی عاشقانه بود. هرروز عشق ما به‌مدد خدا از روز قبل بیشتر می‌شد. روزهای آخر بی قراری‌اش را حس می‌کردم. ماه رمضان بود و روزها با زبان روزه از سرکار که می‌آمد بیشتر به من کمک می‌کرد. روزهای آخر مدام خرید می‌کرد و خانه را از خرید خالی نمی‌گذاشت.  به همه اقوام سر زدیم، اهل صله‌رحم بود، اما روزهای آخر عجیب پیگیر بود و منزل همه رفتیم. شب آخر به همه دوستانش زنگ زد. از روزی که شهید شده است، کاملاً حضورش را درکنار خودم احساس می‌کنم.
یاعلی گفت و پَرکشید
همسر شهید تیموری ادامه می‌دهد: روز شهادت خیلی عاشقانه‌تر از هرروز خداحافظی کردیم، اما باز برگشت و نگاهم کرد، انگار دل‌نگران من بود. دوباره خداحافظی کرد و گفت امروز تنها نمان برو منزل مادرت، گفتم باشه حاج‌آقا، دوباره برگشت گفت شب می‌آیم دنبالت می‌برمت بیرون، آماده باش انشاءالله! گفتم چشم. دوباره رفت و برگشت کمی نگاهم کرد و گفت بانو یاعلی(علیه السلام). نمی‌دانم چرا در آن لحظه دلم ریخت، اما متقابلاً گفتم یا علی(علیه السلام) حاج‌آقا. در را بست و رفت. ساعت ده قرار هرروز بود که باید زنگ می‌زد اما نزد. گفتم حتماً سرش شلوغ است. آماده شدم که منزل مادرم بروم، گفتم به آقاجواد زنگ بزنم که تلفن زنگ خورد. فکر کردم آقا جواد است که خواهرش از آن‌سوی خط از آقا جواد پرسید. تلفن که قطع شد دلهره‌ام بیشتر شد. این‌بار متوجه شدم که در مجلس درگیری پیش آمده است.
اخبار را دیدم، نگران بودم، اما نمی‌دانستم چه‌کاری می‌توانم انجام دهم. به همه‌جا زنگ زدم، اما همه اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند. همه فامیل زنگ می‌زدند و احوال آقاجواد را می‌پرسیدند. حالم بد بود. درنهایت تماس گرفتند که تیر خورده و راهی بیمارستان شده است. وقتی وارد بیمارستان شدم فهمیدم که کار از تیر هم گذشته است. همه راهروهای بیمارستان را به‌دنبالش گشتم. به همه اصرار می‌کردم که بگویند مجید سالم است، اما مرا به‌سمت زیرزمین هدایت کردند. در آهنی بزرگی را باز کردم، بازهم باورم نمی‌شد که جواد مرا تنها گذاشته، اما با باز شدن پوش زیپ‌دار متوجه شدم که دیگر کنار من نیست و به‌سوی معبودش پرکشیده است.
آقاجواد آن‌روز برای نجات جان نمایندگان مجلس با این‌که چندین گلوله در تنش بود به‌سمت در اصلی رفت و آن در را بست. آنجا فریاد می‌زده است تا مردم و سایر همکاران خود را از تیررس داعش در امان نگه دارد. سه تیر به سرش خورد تا اسلام و میهن از شر دشمنان محفوظ بماند.
منبع: وارث
موضوعات: خانواده سبک زندگی شهیدان مدافعین حرم انتخابات
۰ نظر موافقین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۰۹:۰۹
ع . شکیبا---۶۰۱

13960516000580_Test_PhotoH.jpg (311×205)

به گزارش «نوری از بهشت»، فارس نوشت:

سخنان مادر گرامی رهبر معظم انقلاب درباره روش تربیت فرزندان‌شان

مدت زمان: 01:28

کیفیت: متوسط، 480P,قالب: mp4,حجم: 5 MB

کیفیت: کم، 360P,قالب: mp4,حجم: 4 MB

کیفیت: خیلی کم، 240P,قالب: mp4,حجم: 2 MB 


سلامتی رهبر عزیز انقلاب و شادی روح پاک مادر گرامی شان صلوات

موضوعات: مذهبی خانواده سبک زندگی مقام معظم رهبری خاطرات و یادداشت ها پدر و مادر ، والدین
۳ نظر موافقین ۰ ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۱۷
ع . شکیبا---۵۱۶