در دزفول چادرهایی برای استفاده رزمندگان برپا کرده بودند. یک بار، شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر عاشورا، به یکی از چادرها نگاه کرد و گفت: «چادرتان را درست کنید!» یکی از برادران که او را نمیشناخت، اعتراض کرد.
آقا مهدی جلو آمد، صورتش را بوسید و خندید. بعد کلنگ را از آن فرد معترض گرفت و گفت: «شما زحمت نکش.» او کلنگ را انداخت و رفت و آقا مهدی چادر را مجدداً برپا کرد. یکی از نیروها به آن فرد معترض گفت: چرا با آقا مهدی فرمانده لشکر این طور برخورد کردی؟ مگر او را نمیشناختی؟
او که از رفتار خود به شدّت پشیمان شده بود، گریه کنان پیش آقا مهدی آمد تا عذر خواهی کند. آقا مهدی گفت:
«مسئلهای نیست. من هم مثل تو یک فرد هستم. با تو کار میکنم و برادر تو هستم.»
خاطره ای از شهید مهدی باکری
منبع : راوی: اکبر سعادت لو، ر. ک: روایت عشق، ص 71 - 72
میزان علاقه مقام معظم رهبری به چمران
خانم دکتر نقل میکردند: یک بار که در اوایل جنگ آقا (مقام معظم رهبری) به جبهه تشریف آورده بودند، صبح سر سفره در حضور دکتر و برخی دیگر از فرماندهان و رزمندگان فرمودند، «من ایشان (دکتر چمران) را از برادرم بیشتر دوست دارم.»
«فاطمه نواب صفوی فرزند شهید نواب صفوی، قبل از پیروزی انقلاب در آمریکا مشغول تحصیل بود. در آستانه پیروزی انقلاب به ایران بازگشت و با آغاز جنگ تحمیلی به جبههها شتافت و با سردار شهید دکتر چمران در بسیاری از صحنههای نبرد حاضر بود. همسرش در همان سالیان آغازین دفاع مقدس به شهادت رسید. در گفت و شنودی که از نظر می گذرانید، او به بازگویی پارهای از خاطرات خویش از شهید سرافراز دکتر چمران پرداخته است.»
*چگونه با شهید دکتر چمران آشنا شدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. من و همسرم در سال 1356 در آمریکا تحصیل می کردیم و به موازات آن هم با انجمنهای اسلامی فعال در آنجا همکاری داشتیم. به یاد دارم که در یکی از سمینارهایی که توسط همین انجمنها برگزار شد، یکی از سخنرانان پیرامون فعالیتهای «حرکه المحرومین» در جنوب لبنان و نقش امام موسی صدر و دکتر چمران در شکلگیری آن مجموعه و تداوم فعالیتهای آن، سخن گفت و من برای اولین بار نام دکتر را آنجا شنیدم.
در سال 57 و در آستانه پیروزی انقلاب که به ایران بازگشتیم، ایشان هم از لبنان به ایران آمدند و من با علاقه و دورادور، فعالیتهای ایشان را دنبال میکردم تا اینکه جریان کردستان پیش آمد و با توجه به شوری که در آن مقطع برای حضور در عرصه های مختلف کمک به انقلاب در من و بسیاری دیگر وجود داشت، به سوی کردستان رفتیم. خاطرم هست قبل از رسیدن به کردستان، یکی از عناصر نظامی از دکتر چمران به شدت بدگویی میکرد و مثلاً میگفت او در لبنان بسیاری از فلسطینیها را کشته یا تارومار کرده است. سخنان این فرد موجب شد تا نسبت به دکتر ذهنیتی منفی پیدا کنم و اولین دیدار حضوریم با ایشان، که در آن برهه فرماندهی نیروهای نظامی را در کردستان داشتند، به سردی برگزار شود و در مجموع رغبت چندانی به همکاری با ایشان در خودم احساس نمیکردم.
2 ماه بعد مسافرتی به لبنان داشتم که همسر دکتر هم همراه من بودند. من در مدت حضور در جنوب لبنان، علیالخصوص در محدوده تشکل حرکهالمحرومین، واقعاً به کذب بودن سخنانی که در مورد عملکرد دکتر در جنوب لبنان از آن فرد شنیده بودم، پی بردم و این را از الطاف خدا میدانم. کاملاً مشهود بود که مردم جنوب، علیالخصوص کودکان یتیم جنوب لبنان پس از امام موسی صدر، به دکتر به چشم یک پدر و حامی رئوف نگاه میکنند. شاید اغراق نباشد اگر بگویم که برخی از آنها ایشان را تا سر حد پرستش دوست داشتند. به هر حال رفع آن ذهنیت منفی در جریا این سفر و نیز دوستی نزدیک با همسر محترم ایشان موجب شد که ارتباط من با ایشان بسیار نزدیک شود.
*شهید چمران درباره شخصیت شهید نواب صفوی چه میگفتند؟
قسمتی از وصیت نامه شهید مجید محمودی :
مادر پیری دارم ، یک زن و سه بچه قد و نیم قد ؛
از دنیا چیزی ندارم جز یک پیام :
قیامت یقه تان را می گیرم اگر ولی فقیه را تنها بگذارید.
شهید مجید محمودی
(فرزند عباس متولد 1338 . تاریخ شهادت 22/1/62 .محل شهادت : فکه)
ظاهرا اهل ملارد استان تهران
شهید عباس تیماجی، از جمله شهدای بزرگواری است که با علم به شهادت به راهی که در آن پای گذاشته است ، نامه نامهای به همسرش می نویسد و آخرین توصیه های لازم را برای تربیت فرزند به مادر وی سفارش می کند. دست نوشته ای که اکنون به عنوان سندی زنده و پویا از تعهد و اخلاص رزمندگان اسلام همچنان متجلی است و جوانان امروز می توانند این وصیت نامه را الگوی عملی زندگی خود بکنند.
این شهید بزرگوار در مطلع نامه خود می نویسد : یک نامه برای زینب نوشتم که آن را پیش خودت نگه دار و هنگامی که زینب به سن پانزده سالگی رسید به وی بده .
خدمت نور چشمم و عصاره جانم زینب
شادی روح پاکش صلوات بفرستید
نه این است که از این زندگی خسته شدم و نه اینکه میخواهم از این دنیا فرار کنم، بلکه می خواهم این جان بی قابل را به عنوان هدیه ی کوچکی به اسلام تقدیم کنم. شهید حمید محمودی
حاج حسین یکتا :
سال ها باید بگذرد تا دنیا شهدای ما را بشناسد، ما دو ماه پیش رفته بودیم هندوستان و در آنجا جمعی از مسلمانان کشمیر که حدود 400 تا 500 دانشجو بودند ما را دعوت کردند،این جوانان در بین یک میلیارد هندوستانی زندگی می کردند و در آن فرهنگ جامعه گوشه ای جمع شده بودند و کتابی می خواند و همه با هم گریه می کردند.
من از یکی از دوستان پرسیدم مگر مقتل می خوانند، گفت نه کتاب پرواز تا بی نهایت شهید بابایی که به زبان اردو آن را ترجمه کرده اند، آنها می گفتند ما می خواهیم عاکف را پیدا کنیم و از وی اجازه بگیریم که خاک های نرم کوشک را به اردو ترجمه کنیم.
مگر در دنیا چه خبر است چه کسی برنده و چه کسی باخته است؟ آن مادری برنده است که جوانش را هشت سال سیر ترشی انداخت و به جبهه نفرستاد؟ و یا آن مادری که با کار بچه اش را بزرگ کرد و فرستاد کردستان تا سرش از تنش جدا شود و به بچه اش گفت برو جبهه تا شهید شوی؟
برگردیم و کتاب هایی پیدا کنیم که به ما سبک زندگی را نشان می دهد آزاده ها کتاب هایشان پر از آموزه های سبک زندگی است. در کتاب «پایی که جا ماند» رزمنده می گوید عراقی ها عکس امام را در جیبم پیدا و پاره کردند و روی صورتم ریختند؛ اما امروز ما می بینیم که در عراق می گویند خمینی سبز به ما بده چقدر همه چیز عوض شده است حالا صدام کجاست؟
به گفته امام خمینی(ره) خودش خود را کشت، مگر امام خمینی(ره) نگفته بود که صدام جز خودکشی راهی ندارد، حالا قذافی کجاست؟ مبارک کجاست؟ در راهیان نور بودیم که یک دختر آمریکایی جلوی مرا گرفت و گفت می شود از این خاک ها را کمی به نیویورک ببرم؟ گفتم مگر این خاک چه چیزی دارد؟ آن دختر گفت در نیویورک می توانم با آن صحبت کنم تا دلم آرامش بگیرد؛ مگر امام خمینی(ره) نگفته بود که تا ابد اینجا و این خاک دارالشفاء دوستداران است.
حاکمیت شهدا بر دلها شروع شده است شهدا دارند بر عالم حکومت می کنند، واقعا زشت است بچه لبنانی از بچه ایرانی جلو بزند، بچه حرب اللهی های لبنان به خودم می گفتند که هر جا گیر می کردیم خاک های نرم کوشک می خواندیم آخر ما چقدر سند بیاوریم که خمینی(ره) حق بود و شهدا حق بودند؟
امام (ره) فرمودند ما یک لحظه از این جنگ پشیمان نیستیم تکلیف ما چیست؟ چرا شهدا می خواستند و می شد و ما می خواهیم، نمی شود؟ چرا آنها می گفتن و می شود و ما می گوییم و نمی شود؟ ما باید دلمان را به دست بگیریم و در خانه علی ابن موسی الرضا(ع) برویم و به شهید برونسی توسل کنیم.
جنگ امروز شروع شده است، جنگ این دفعه نفر به نفر و نفس به نفس است، تصرف عقول و قلوب شروع شده است آنها می خواهند عقل جوان های ما را درگیر کنند و به شک بیندازند. امروز یک عبدالحسین برونسی آرزوست. یک حسن باقری و کاوه و همت آرزوست. ما شهرمان را ول کردیم هنوز خدا هست هنوز حضرت زهرا(سلام الله علیها) هست، فکری به حال شهر دلمان بکنیم.
جوان بسیجی دغدغه دار باید به داد دختر و پسرهای امروز برسد، این طوری نمی شود جنگ را مدیریت کرد. نبرد نبرد نابرابری است جنگ ایمیل به ایمیل است، چت به چت، وبلاگ به وبلاگ و کامپیوتر به کامپیوتر در این جنگ باید خون دل خورد.
یک بچه بسیجی باید در یک جیبش شربت آلومینیوم ام جی و در یک جیبش قرص قلب زیر زبانی باشد، *زشت است؛ دشمن بیاید در وطن و شهر ما جایی را بگیرد امروز دشمنان وارد صحنه شدند ولی شهیدان نیز آمده اند تا در دوران پر از فساد شبهه و فسق فجور «مستشهدین بین یدی» را تربیت کنند؛ اگر امام زمان(عج) بیاید دانه درشت ها را انتخاب می کنند؛ بیایید، دانه درشت صحنه مبارزه با کفر باشید.
*منظور از قرص زیر زبانی و... این است که درد داشته باشد باشد و از درد دغدغه ها خوابش نبرد و از بس که شبانه روز کار انقلابی نفس به نفس می کند با این قرص ها خودش را سر پا نگه بدارد[از زیادی کار و تکاپو]، و با این قرص ها بخوابد[از فرط دلمشغولی ]!
11 فروردین 1395
تنگه چزابه
این پوستر . جدیده و به نیت حمایت و دفاع از خط اصیل انقلاب و حامیان ولایت و رهبری و مومنان واقعی و علمای راستین طراحی شده است. و مخصوصا برای تنبه و سرزنش آن کسانی که در انتخابات سال 94 مجلس و خبرگان ، مؤمنین را نشناختند ؛ بویژه تهرانی ها !
به مناسبت سالگرد شهادت سردار بزرگ الغدیر شهید حسن انتظاری کتاب نشون به اون نشونی نوشته ی سیده زهره علمدار را تقدیم شما دوستان می کنیم.
در این کتاب به طور کامل به توضیح زندگی نامه و خاطرات شهید حسن انتظاری پرداخته شده است.
برای دانلود کتاب نشون به اون نشونی اینجا را کلیک کنید.
نشانی سایت : سردار شهید حسن انتظاری
عملیات بزرگ خیبر با رمز یارسولالله در جبهه جنوب، هورالهویزه و شمال بصره در وسعت تقریبی200 کیلومتر مربع با هدف تصرف و تأمین جزایر مجنون و بخشی از هورالهویزه از سوم اسفند62 آغاز شد و تا بیست و دوم اسفند به طول انجامید.
در این عملیات، رزمندگان اسلام در ابتدا با ورود به جزایر مجنون، از اصل غافلگیری و سرعت بهره گرفته و تعدادی از یگانهای مستقر در جزیره را به هلاکت رساندند. در ادامه با فشار بیامان سپاه توحید، دشمن بعثی کیلومترها به عقب رانده شد و نیروهای اسلام با یک حرکت حماسی و باور نکردنی برای دشمن، رودخانه دجله را پشت سر گذاشتند.
در روزهای بعد، رزمندگان اسلام در حالی که دشمن به شدت از گلوله شیمیایی استفاده میکرد، با وارد ساختن ضربات سنگین، موفق به پیشروی شده و بعثیان را به عقب راندند. با گذشت دو هفته از شروع عملیات، رزمندگان اسـلام موفق شدند تا موقعیت مناطق آزاد شده، از جمله جزایر مجنون را تثبیت کنند و ابتکار عمل را به دست گیرند.
این عملیات سرانجام پس از19 روز نبرد سنگین با نتایج زیر پایان یافت:
تلفات نیروی انسانی دشمن: 1140 نفر اسیر و15000 نفر کشته و زخمی
سایر نتایج: به تصرف درآمدن منطقهای به وسعت بیش از1180 کیلومتر مربع، از جمله جزایر مجنون
تجهیزات و امکانات: تانک و نفربر:330 دستگاه انهدامی،42 دستگاه اغتنامی، هواپیما:6 فروند انهدامی، دستگاه مهندسی:60 دستگاه اغتنامی، خودرو:200 دستگاه انهدامی.
عملیات بزرگ خیبر با دستاوردهای ارزشمند، از جمله عملیاتهای موفق رزمندگان اسلام محسوب میشود، به نحوی که عراق را مجبور به استفاده گسترده از سلاحهای ممنوعه شیمیایی کرد. با تصرف جزیره مجنون، یکی از حوزههای مهم نفتی در اختیار رزمندگان اسلام قرار گرفت و دشمن را در باز پسگیری آن ناکام گذاشت.
فرمانده تیپ 21 زرهی امام رضا (ع) نیشابور در استان "حلب" سوریه شهید شد.
به گزارش ـ مدافعان حرم ـ یک منبع آگاه خبر شهادت یکی دیگر از سرداران سپاه پاسداران در سوریه را تائید کرد.
سردار سرتیپ پاسدار "محسن قاجاریان" فرمانده تیپ 21 زرهی امام رضا (ع) نیشابور در حین انجام ماموریت مستشاری در استان حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد.
زمان و مکان مراسم تشییع و بزرگداشت این سردار دلاور متعاقبا اعلام خواهد شد.
طی روزهای اخیر عملیات بزرگی در استان حلب آغاز شد که این عملیات امروز چهارشنبه چهاردهم بهمن ماه به شکست محاصره شهرهای شیعه نشین نبل والزهرا منجر شد.
شهرهای نبل و الزهرا محل زندگی شصت هزار تن از شیعیان سوریه است و این دو شهر شیعه نشین از بیش از سه سال پیش در محاصره کامل گروه های تکفیری قرار داشت.
منبع modafeon.blog.ir