امروز یکم ربیع الاول هجری قمری مصادف با سالروز هجرت پیامبر گرامی اسلام از مکه به مدینه است که به دلیل اهمیت در اسلام به عنوان مبدأ تاریخ مسلمانان در دو تقویم هجری شمسی و هجری قمری منظور شده است.
هجرت حضرت محمد (ص) که گاهی به خلاصه هجرت نیز خوانده میشود، واقعهٔ هجرت حضرت محمد (ص)، پیامبر اسلام و همراهانش از شهر مکه به یثرب است که در سال ۶۲۲ میلادی صورت گرفت و منجر به ایجاد اولین حکومت اسلامی در یثرب که بعدها مدینة النبی یا مدینه نامیده شد، گردید.
روزنامه ایران با حجت الاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه ، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی در باره حجاب گفت وگو کرده است.
بخشهایی از مصاحبه را می خوانید:
این روزها ادعاهایی از برخی محققان و عالمان دینی درباره الزامی نبودن حجاب شنیده میشود. این اظهارنظرها چقدر منطبق با دین و شرع و قانون ماست؟
این روزها برخی هملباسیهای بنده مدعی شدهاند که ما هیچ دلیل شرعی بر الزام حجاب نداریم! این در حالی است که وجوب شرعی حجاب محرز است و این ادعا واضحالبطلان است چرا که ما 24 آیه در خصوص اهمیت حجاب در قرآن داریم. لذا، حجاب یکی از ضروریات دین است و انکار آن، انکاری جاهلانه است.
حضرت امام علی علیه السلام در یک روایت به برخی فتنههای آخرالزمانی و راهکارهای عبور از آنها اشاره میفرماید.
بخش عمدهای از خطبههای نهج البلاغه که در آنها اشاره به امام زمان(عج) دارد، مربوط به علائم و نشانههای آخرالزمان است. از جمله حضرت در خطبه 187 می فرمایند:
هان ای مردم در آینده پشت کردن روزگار خوش و قطع شدن پیوندها و روی کار آمدن خردسالان را انتظار کشید؛ أَلَا بِأَبِی وَ أُمِّی هُمْ مِنْ عِدَّةٍ أَسْمَاؤُهُمْ فِی السَّمَاءِ مَعْرُوفَة
این روزگاری است که ضربات شمشیر بر مؤمن آسانتر از یافتن مال حلال است؛ ذَاکَ حَیْثُ تَکُونُ ضَرْبَةُ السَّیْفِ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ الدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّه
روزگاری که پاداش گیرنده از دهنده بیشتر است و آن روزگاری که بی نوشیدن شراب مست میشوید؛
ذَاکَ حَیْثُ یَکُونُ الْمُعْطَى أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ الْمُعْطِی؛ ذَاکَ حَیْثُ تَسْکَرُونَ مِنْ غَیْرِ شَرَاب
با فراوانی نعمتها بدون اجبار سوگند میخورید و نه از روی ناچاری دروغ میگویید؛ بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَ النَّعِیمِ وَ تَحْلِفُونَ مِنْ غَیْرِ اضْطِرَارٍ وَ تَکْذِبُونَ مِنْ غَیْرِ إِحْرَاج
آن روزگاری است که بلاها شما را میگزد چونان گزیدن و زخم کردن دوش شتران از پالان! ذَاکَ إِذَا عَضَّکُمُ الْبَلَاءُ کَمَا یَعَضُّ الْقَتَبُ غَارِبَ الْبَعِیر
آه! آن رنج و اندوه چقدر طولانی و امید گشایش چقدر دور است! مَا أَطْوَلَ هَذَا الْعَنَاءَ وَ أَبْعَدَ هَذَا الرَّجَاء
اى مردم، مهار این شتران فتنه را که پشت آنها حمل کننده و زر و بال است از دست بیندازید، و از گرداگرد امام خود پراکنده نشوید که عاقبت خود را سرزنش خواهید کرد، و بىباکانه در آتش فتنهاى که پیشاپیش آن قرار گرفتهاید نروید، از راه آن به یک سو شوید، و جاده را براى آن باز بگذارید، که به جان خودم قسم مؤمن در شعله آتش آن فتنه هلاک مىشود، و غیر مسلمان سالم مىماند!
أَیُّهَا النَّاسُ أَلْقُوا هَذِهِ الْأَزِمَّةَ الَّتِی تَحْمِلُ ظُهُورُهَا الْأَثْقَالَ مِنْ أَیْدِیکُمْ وَ لَا تَصَدَّعُوا عَلَى سُلْطَانِکُمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ فِعَالِکُمْ وَ لَا تَقْتَحِمُوا مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ فَوْرِ نَارِ الْفِتْنَةِ وَ أَمِیطُوا عَنْ سَنَنِهَا وَ خَلُّوا قَصْدَ السَّبِیلِ لَهَا فَقَدْ لَعَمْرِی یَهْلِکُ فِی لَهَبِهَا الْمُؤْمِنُ وَ یَسْلَمُ فِیهَا غَیْرُ الْمُسْلِم
مثل من در میان شما مثل چراغ فروزان در تاریکى است، تا آن که در آن تاریکى در آید از آن چراغ روشنى جوید. اى مردم سخنم را بشنوید و حفظ کنید، و گوش دلتان را آماده کنید تا بفهمید؛ إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَةِ یَسْتَضِیءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا فَاسْمَعُوا أَیُّهَا النَّاسُ وَ عُوا وَ أَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِکُمْ تَفْهَمُوا.
امیرالمؤمنین علیه السلام در انتهای سخنان خویش تقوا و عدم دوری از امام عصر و اتصال به منبع نورانی اهلبیت وحی علیه السلام را راهکار عبور از فتنههای سخت معرفی فرمودند.
اما حضرت در خطبه 150 نهجالبلاغه بعد از بیان روش امام زمان(عج) که روش صالحان است، در مورد قومی صحبت میکند که به دلیل صفات خاص از فتنهها به سلامت عبور میکنند ایشان میفرمایند:
ثُمَّ لَیُشْحَذَنَّ فِیهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَیْنِ النَّصْلَ
پس گروهى در آن زمان (فتنهها) صیقلى میشوند همان طور که آهنگر، شمشیر را صیقلی میکند
تُجْلَى بِالتَّنْزِیلِ أَبْصَارُهُمْ وَ یُرْمَى بِالتَّفْسِیرِ فِی مَسَامِعِهِمْ وَ یُغْبَقُونَ کَأْسَ الْحِکْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ
دیدههاى آنها به نور قرآن جلاء داده میشود و تفسیر در گوشهایشان جا گرفته شود و در شب جام حکمت را به آنها بنوشانند بعد از اینکه در بامداد هم آشامیده باشند.
نکته قابل توجه اینکه امام علیه السلام در مورد یک قوم (فِیهَا قَوْمٌ) صحبت میکنند. موضوع فردی نیست بلکه مشخصات یک عده افراد در قالب یک قوم بیان شده است. در این روایت سه موضوع مهم برای این قوم مطرح است:
1- بصر آنها با قرآن جلا داده میشود
2- تفسیر در گوشهایشان قرار داده میشود
3- مدام به آنها جام حکمت مینوشانند.
فضلا، طلاب و مبلغین حوزههای علمیه، تبلیغ دین و اهداف دینی را مهمترین وظیفه حوزهها خواندند و با اشاره به لوازم تبلیغ موثر و بهروز یعنی «شناخت مخاطب، شناخت آرایش حقیقی صحنه تبلیغات جهانی برای داشتن موضع تهاجمی و برخورداری از روحیه جهادی» تاکید کردند: نسل نوجوان و جوان در مقام صاحبان و سازندگان آینده کشور، باید مرکز توجه تبلیغات خلاقانه و متکی بر شیوهها و ابزارهای نوین باشد.
حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار که در آستانه ماه محرم انجام شد، نیاز کشور به فعالیتهای تبلیغاتی متکی بر تحقیق را بسیار بیشتر از فعالیتهای کنونی دانستند و با استناد به آیات متعدد قرآن مجید درباره تبلیغ و ابعاد و ظرایف آن، گفتند: دین خدا در سطح تودههای مردم جز با تبلیغ صحیح تحقق نمییابد.
ضروری بودن مسأله حجاب
پرسش :آیا حجاب ضروری دین است و انکار حجاب باعث کفر می شود؟
پاسخ :آری حجاب از ضروریات دین است و تمام فِرَق مسلمین آن را واجب مى شمرند و در قرآن مجید در آیات متعدّدى صریحاً آمده است حتّى غیر مسلمانان مى دانند چنین حکمى در اسلام وجود دارد و اگر کسی علم به ضروری بودن آن داشته باشد و آنرا انکار کند کافر می شود.
پایگاه آیت الله العظمی مکارم شیرازی مرجع تقلید شیعیان جهان
ما رئیس دزدها نیستیم!
مرحوم حامد می فرمود:
«شخصی در مجالس سیدالشهدا (ع) خدمت می کرد و زیر لب این شعر را می خواند:« حسین دارم چه غم دارم؟!»
شیخ رجبعلی با دیدن این شخص در دل گفت : سید الشهدا - ع - به این شخص تفضل خواهد کرد و او را از هم ها و غم های قیامت نجات خواهد داد.
پس از مدتی جناب شیخ رجبعلی شبی در خواب دید که محشر به پا شده و امام حسین (ع) به حساب مردم رسیدگی می کند و آن شخص هم در ابتدای صف، نزدیک حضرت قرار دارد. شیخ رجبعلی می گفت: با خود گفتم: امروز روز توست؛ گوارایت باد! ناگهان دیدم که امام حسین(ع) به فرشته ای امر می کند که آن مرد را به انتهای صف بیندازد؛ در آن هنگام حضرت نگاهی به من کرد و با ناراحتی فرمود:
شیخ رجبعلی! ما رئیس دزدها نیستیم!
از سخن حضرت تعجب کردم و پس از بیداری جستجو کردم که شغل آن مرد چیست و فهمیدم که عامل توزیع شکر است و شکر را به جای این که با قیمت دولتی به مردم بدهد، آزاد می فروشد.»
کتاب : کیمیای محبت
در قرآن مجید تنها در یک مورد بحث خمس به میان آمده (و البتّه تنها مسأله خمس نیست که در قرآن در ضمن یک آیه بیان شده، بلکه بسیارى از احکام قرآن هستند که در قرآن تنها یک بار به آن اشاره شده است و شک نیست که همان یک بار کافى است.)
و آن آیه 41 سوره انفال است:
«وَ اعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىْء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الیَتامى وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ اِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّهِ وَ ما اَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَىء قَدیرٌ;
بدانید هر غنیمتى که به دست شما مى رسد یک پنجم آن براى خدا و پیامبر و اهل بیت او و یتیمان و مستمندان و واماندگان در راه (از آنها) مى باشد، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدائى حق از باطل، روز درگیرى دو گروه (باایمان و بى ایمان) {= روز جنگ بدر} نازل کردیم، ایمان آورده اید ؛ و خداوند بر هر چیزى توانا است.»
موضوع مهمّى که در این آیه باید مورد بررسى دقیق قرار گیرد و در حقیقت تمام بحث در آن متمرکز مى گردد، در این است که آیا غنیمت که در آیه آمده است تنها شامل غنائم جنگى مى شود، یا هرگونه درآمدى را در بر مى گیرد.
مرحوم دولابی نقل کردند که:
در همسایگی مرحوم شهید مطهری خانم بیحجابی زندگی میکرد که یک باره چادری شده بود. خودش تعریف کرده بود که ما اصلاً اهل دیانت نبودیم. یک بار به قصد تفریح با شوهرم به مشهد رفتیم و چند روزی که آنجا بودیم در تفریحگاهها گذراندیم.
روز آخر که میخواستیم به تهران برگردیم من از خیابان جلوی حرم مطهر امام رضا(ع) عبور میکردم که از خیابان نگاهم به ایوان حضرت افتاد. سلامی کردم و رد شدم.
شب خواب دیدم که حضرت رضا(ع) فرمودند: کسی که دعای یا من تحل به عقد المکاره (که در مفاتیحالجنان و صحیفه سجادیه است) را بخواند ما دست او را میگیریم.
بعد از بیدار شدن از خواب آن دعا را خواندم و تمام زندگیم متحول شد و روح دیانت بر زندگی ما حاکم شد. ائمه(علیهمالسلام) حتی کوچکترین اظهار ارادت و محبتی را بیپاسخ نمیگذارند.
مصباح الهدی، ص283 و284
متن و صوت دعای یا من تحل به عقد المکاره در این وبلاگ - کلیک کنی
1396/04/31
1. موز
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، آزاده مصطفی ترک همدانی میگوید: مرحوم حجت الاسلام ابوترابی در دوران اسارت برایمان خاطرات و معجزات زیادی تعریف میکرد که خاطره زیر یکی از همان هایی است که ایشان برایمان گفت و در کتاب اروند منتشر شده است.
سید آزادگان گفت: در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونه ای که عراقی ها متوجه نشوند.
روزی جوان هفده ساله ضعیف و با جثهای نحیف، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «اذان میگویی؟ بیا جلو!»
یکی از برادران به نام اسدآبادی میدانست که اگر این مؤذن جوان ضعیف با آن جثه نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید. به سمت پنجره رفت و به نگهبان عراقی گفت: «من اذان گفتم نه او».
آن بعثی گفت: «او اذان گفت».
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام) عن وصیته لابنه محمد بن الحنفیة: «ایّاک و العجب، و سوء الخلق و قلّة الصبر فانّه لایستقیم لک علی هذه الخصال الثلاث صاحب و لایزال لک علیها من الناس مجانب».[1]
امیر المومنین(ع)در وصیتش بفرزند خود محمد بن الحنیفه فرمود: از خود بینی و بد خلقی و کم صبری دور باش که اگر این سه خصلت را داشته باشی هیچ رفیقی با تور است نیاید و همواره مردم از تو کناره گیرند.
این روایت از توصیه های پدرانۀ امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فرزند گرامی خود می باشد و چون آن حضرت پدر همۀ امّت است لذا این نصایح مربوط به همگان می شود. می فرمایند: از سه خصوصیت بر حذر باش که اگر دارای این سه خصلت باشی، مصاحب و همدمی پیدا نمی کنی و این صفات بین تو و مردم فاصله می اندازد:
1- عجب و خودشگفتی؛ و این امر تنها مربوط به عبادت هم نیست، بلکه ممکن است انسان از علم یا قدرت یا مقام یا محوبیتِ خود شگفت زده شود که این صفت از اوصاف خبیثۀ روح انسان است، و نتایج سوئی هم دارد؛ چون شخص معجب از اینکه دیگران خصوصیات او را درک نمی کنند گله مند شده و لذا به آنان با بغض نگاه می کند و از طرف دیگر چون دیگران را در حدّ خود نمی داند به آنان با دیدۀ تحقیر می نگرد و نیز چون خود را از دیگران برتر می داند، خود را صاحب حق می داند و لذا طلبکاری می کند!
2- سوء خلق؛ که در اینجا به معنای اخصّ کلمه یعنی ترشروئی و بدخلقی با دیگران می باشد.
3- بی تحمّلی و کم صبری؛ که اگر به انسان اعتراضی شود یا حرفی بر خلاف میل او زده شود، طاقت خود را از دست می دهد.
پی نوشت:
[1] خصال شیخ صدوق، باب الثلاثة، حدیث 178.
تاریخ انتشار : 1401/10/27
فی الفقیه، و من الفاظ رسول الله(صلی الله علیه وآله) الموجَزة: خیرُ ما اُلقی فی القلب، الیقین.[1]
بهترین چیزی که خدای متعال در دل انسان قرار می دهد، یقین است.
اگر یقین نبود و شک بر وجود انسان مستولی بود، اهداف برای انسان نامفهوم و مبهم بود. هدفها که روشن نبود، حرکت، حرکتِ مستقیم و صحیح و مستمری نخواهد بود. لذاست که خدای متعال در مورد پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: آمَن الرسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ آمن بالله و ملائکتِه و کتبه و رسُله.
با بیّنه حرکت کردن، با یقین حرکت کردن، تفاوت می کند با حرکتی که از روی تردید و شک باشد. لذا در دعاها هم درخواست یقین از خدا می شود؛ «و اجعل النور فی بصری و البصیرة فی دینی و الیقینَ فی قلبی».
آیا یقین چیزی است که وقتی پدید آمد، همیشه در دل انسان باقی بماند، یا باید آن را آبیاری کرد؟ دوّمی درست است، یقین حاصل می شود، لکن گاهی حوادث و عوارضی که در نفس برای انسان پیش می آید، مانند: شهوت، غضب، اَطماع و انواع و اقسام ضعف های اخلاقی، یقین را در انسان تضعیف می کند، تردید و شک بوجود می آورد. یکی از آثار بسیار سنگین و سختِ گناهان، از بین رفتنِ یقین است.
«ثمّ کان عاقبةَ الذین أساؤوا السوآء ان کذّبوا بآیات الله». وقتی انسان کار خلاف، کار غلط، بر اساس خواسته ها، شهوات نفسانی و ضعف های اخلاقی انجام می دهد، به تدریج برای این که عملِ خود را توجیه کند، پایۀ اعتقاداتِ خودش را مثل موریانه ای خودش از بین می برد و پوک می کند.
شباب عمر به دانش گذشت و شِیب به جهل! جوانی جوانیِ ایمانی، امّا شِیب و پیری، شیبِ جهالت! این، ناشی از همین است، یک تخلفی از انسان سر می زند، اگر تقوا بود، انسان جلوی آن را می گیرد؛ «انّ الذین اتَّقَوا اذا مسَّهم طائفٌ من الشیطان تذکَّروا» (اعراف:201)، به مجرّدی که شیطان نزدیک شد، به خود می آید، تذکّر پیدا می کنند.
تقوا اگر بود، این است. تقوا اگر نبود، این گناه اثر خودش را می بخشد، گناه بعدی می آید آن اثر را عمیق تر می کند و به تدریج آثار گناه موجب می شود که انسان پایه های عقیده اش هم ضعیف شود. بنابراین، مهمترین چیزی که خدای متعال در دل انسان می گذارد، یقین است و این یقین را باید حفظ کرد.
پی نوشت:
خاطره بیاد ماندنیِ خلبانِ زنِ نیروی دریایی آمریکا، کارا هولتگرین جمعی ناو هواپیمابر آبراهام لینکن… از کمک یک خلبان ایرانی
سال ۱۹۹۱ در جنگ اول خلیج فارس درگیری در اوج خودش بود که دستور ماموریت برام صادر شد، خیلی سریع با کابین دومم سرگرد توماس مسئول رادار هواپیما به سمت هواپیمای خودمون روی عرشه رفتیم و اف ۱۴ دی به شماره ۳۲۶۵ رفتیم.
امروز ۲۶ محرم مصادف با شهادت علی بن حسن مثلّث در زندان منصور دوانقی - سال ۱۴۶ هجری قمری است.
منصور دوانقی، دومین خلیفه عباسی به خاطر قیامهای محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن مثنّی در مدینه و بصره و مخالفتهای عدهای دیگر از بنی الحسن (ع) با دستگاه جور بنی عباس، نسبت به نوادگان امام حسن مجتبی (ع) که از علویان مبارز و ذی نفوذان عصر خود بودند، سخت گیریهای زیادی اعمال میکرد و زندگی را بر آنان بسیار دشوار مینمود.
وی، علاوه بر سرکوب قیامهای بنی الحسن (ع) و کشتن تعدادی از آنان، از جمله محمد (نفس زکیه) و ابراهیم (قتیل باخمری)، بسیاری از آنان را دستگیر و در سیاه چالهای مخوف زندانی کرد.
منصور، در سال ۱۴۰ قمری وارد مدینه شد و افراد سرشناس بنی الحسن (ع)، مانند عبدالله بن حسن مثنّی، ابراهیم بن حسن مثنّی، ابوبکر بن حسن مثنّی، حسن بن جعفر بن حسن مثنّی، عبدالله بن داوود بن حسن مثنّی، علی بن داوود بن حسن مثنّی، عباس بن داوود بن حسن مثنّی، محمد بن ابراهیم بن حسن مثنّی، اسحاق بن ابراهیم بن حسن مثنّی، عباس بن حسن مثلّث، علی عابد بن حسن مثلث و علی بن محمد نفس زکیه را دستگیر کرد و به مدت سه سال در مدینه زندانی کرد. در سال ۱۴۴ قمری نیز محمد دیباج (برادر مادری عبدالله بن حسن مثنّی) را بر آنان افزود و مأموران حکومتی، بر بدنش چندان تازیانه زدند که لباسش با پوست بدنش به هم آمیخت.
در همین سال، تمامی آنان را در بندهای آهنین کرده و با وضعیت رقت باری به سوی عراق حرکت دادند و در زندان هاشمیه (در حوالی کوفه) در سردابی نمور و تاریک زندانی نمودند و بر آنان بسیار سخت گرفتند. این فداکاران یکی پس از دیگری در آن زندان مخوف و هولناک مظلومانه به شهادت میرسیدند و بدون اینکه امکان تغسیل و تکفین آنان وجود داشته باشد، بر روی هم انباشته شده و مرگ سایرین را تسریع مینمودند.
نخستین کسی که از آن جمع به دیار باقی شتافت، علی بن حسن مثلث بن حسن مثنّی بن امام حسن مجتبی (ع) بود.
وی از عابدان و زاهدان عصر خود و به «علیّ الخیر» و «علیّ العابد» معروف بود و در عبادت و بندگی، به ویژه در نماز و تهجّد، حالت خشوع و حضور قلب کامل داشت. وی، در حالی جان داد که سرش در سجده عبادت بود. علی بن حسن مثلث، به هنگام شهادت، چهل و پنج سال داشت و دارای پنچ پسر و چهار دختر بود. یکی از فرزندانش حسین بن علی، معروف به شهید فخ است که سالهای بعد، بر ضد بنی عباس قیام کرد و در سرزمین فخ، همانند ابا عبدالله الحسین (ع) مظلومانه به شهادت رسید و اهل بیتش به اسارت دشمن در آمدند. (۱)
۱- نک: منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج۱، از ص ۲۵۰ تا ۲۷۸؛ وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص ۱۶۷
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حج