مصاحبه اختصاصی با دختر سردار شهید بروجردی
*** شما فرزند یک شهید معروف و بزرگی مثل شهید بروجردی هستید که نقش موثری در پیروزیهای جنگ داشتند. فرزند یک چنین شهیدی بودن چه حسی دارد؟
همه شهدا اهداف شان یکی بود. این معروف و غیر معروف را ما به وجود آورده ایم وگرنه هیچ فرقی برای خدا ندارند. برای من هم همین طور است. برای من دختر شهید بودن خیلی با ارزش است و از این جهت، بسیار به خود افتخار میکنم و میبالم اما معروف بودنشان برای من خیلی ملاک نیست.
خیلی از شهدای ما این طور بودند. این خیلی با ارزش است که استعدادها و خلاقیتهای نهفته خیلی از جوان های ما در آن موقعیت شکوفا شد و جوان 18 ساله، 20 ساله و 22 ساله توانست فرماندهی یک گروه را بر عهده بگیرد و به قلب دشمن بزند. این شهدا توانستند با خلاقیت هایی که به ذهنشان می زد با وجود کمبود مهمات و تحریم نظامی و اقتصادی، با توکل به خدا به پیروزی برسند و همه اینها به ایمان شهدا برمیگردد.
*** وقتی پدرتان شهید شدند چند ساله بودید؟ خاطره ای از پدر به خاطر دارید؟
من موقع شهادت پدرم تقریباً سه ساله بودم خاطرهای از ایشان ندارم تنها تصاویری مات و مبهم از او به یاد دارم. علت هم این بود که هم سن من کم بود و هم این که ایشان را به خاطر حضور مستمر در کردستان کم دیدیم.
*** چطور توانستید با نبودن پدر کنار بیایید و زندگی بدون وجود ایشانن را بپذیرید؟
البته همسران شهدا خیلی زحمت کشیدند که جای پدر شهید را پر کنند ولی واقعیت این است که نه کسی جای پدر را میتواند پر کند و نه کسی جای مادر را میتواند بگیرد. ما هم سعی کردیم در کنار حس کردن جای خالی پدر، واقعیت ها را هم بپذیریم؛ شاید بچه های شهدا این هنر را داشتند که از بچگی واقعیت پذیر باشند. باید این طور میبودند، چون واقعیت همین است.
*** در شرایط امروز، با این همه مشکلی که به سبب نبودن پدر متحمل شدید، باز هم مصم هستید راه پدرتون رو ادامه میدهید؟
اصلاً شکی در این نیست. ادامه دادن راه شهدا نه تنها یک وظیفه شرعی، انقلابی و وجدانی است بلکه ما نباید از کنار این همه ارزش که برای آن خون ریخته شده است، به راحتی عبور کنیم.
*** نظر همه فرزندان شهدای امروز همین است و دنباله رو راه پدرشان هستند؟
شهید باکری جمله قشنگی گفته اند که شاید فکر کنیم تنها در مورد مسئولین ماست اما در مورد همه صدق میکند. زیاد این جمله را شنیدیم که گفتهاند مردم بعد از جنگ سه دسته می شوند؛ دستهای بر می گردند؛ دستهای بی تفاوت میشوند و دسته ای در همین راه می مانند.
این حرف شهید باکری در مورد همه اعم از مسئولین، مردم، خانواده های شهدا، پیر و جوان، مرد و زن و کوچک، بزرگ، مسئول و غیر مسئول مصداق دارد.
*** شما سختی هایی که یک همسر شهید متحمل میشود را از نزدیک دیدهاید، گوشهای از این رنجها را برای ما بازگو میفرمایید؟
همسر شهید بودن هم سختی های خودش را دارد که واقعا زبان از بیان آن قاصر است. بالاخره اگر لطمهای که این زن بزرگ در جنگ به سبب فقدان همسرش دیدهاست را کنار بگذاریم، حمله های زبانی و نگاهی از جمله سختیهایی است که یک همسر شهید متحمل میشود. یک زن برای این که در جامعه امروز و دیروز ما بتواند یک تنه، دو، سه فرزند را بزرگ کند و به سرانجام برساند از خود و تمایلات فردیاش می گذرد و تفریح و گردش، همه تعطیل می شود!
این که چه سختیهایی از درون متحمل میشود، چیزی است که فقط خودش می داند و خدا!
*** در این سالها مادرتان پیش شما ابراز دلتنگی کرده است تا با درد و دل با شما کمی درد و دلتنگیهای درونی اش را التیام بدهد؟
تا وقتی ما بچه بودیم اصلاً از دلتنگیهایشان بروز نمیدادند، شاید برای این بود که باعث ناراحتی ما نشوندو ما به فکر نرویم که مادرمان احساس ناراحتی و دلتنگی دارد ولی وقتی بزرگ تر شدیم، بعد از ازدواج مان شاید خیلی کم بروز میدادند.
*** حتما برایتان پیش آمده است که بسیار دلتنگ پدر شدهاید. آن زمانی که بیشترین حس دلتنگی را داشتید و خیلی احساس تنهایی کردید و به وجود پدرتان خیلی نیاز داشتید، کی بوده است؟
واقعیت این است که من مثل هر دختری دوست داشتم سر ازدواج و عقدم پدرم هم باشد. این چیزی است که همه دخترا دوست دارند.
*** چطور در آن جا خود را تسلی دادید؟
شاید ما فرزندان شهدا این هنر راخیلی زود یاد گرفتیم که سریع واقعیت پذیر باشیم یعنی همان موقع که احساساتی می شویم و دلمان می گیرد، یک نگاه به عکس پدر سریع ما
را به واقعیت بر میگرداند و آرام میشویم.
*** پدر شما بیشتر به چه شخصیتی میان خویشاوندان، دوستان، آشنایان و همرزمان شناخته شده است؟
از تعاریف مادر و دوستانشان این چنین بر میآید که او فردی بسیار با اخلاق، با ایمان و توکل به خدا بوده است.
خیلی از صفات عالی در همه شهدا هست. فردی که این مسیر را می رود دارای چنین خلقیات عالی بودند وگرنه چرا بقیه به این مقام و سعادت دست پیدا نکردند اما در بعضی ها انگار بعضی صفات بسیار چشم گیرتر است.
صفات اخلاقی که ما از زبان دوستان شان زیاد میشنویم همین با اخلاق و با ایمان بودن و توکل زیاد به خدا داشتن بوده است و در واقع وقتی وارد کردستان می شوند هم با همین اخلاق و ایمانشان مردم کردستان را جذب می کنند.
*** بسیاری از مردم کردستان از برادران و خواهران اهل تسنن ما هستند. برخی گروه های ضد انقلاب نیز در این منطقه نسبت به نیروهای بسیجی و سپاهی خشونت بسیاری داشتند و حتی بریدن سر بچههای بسیجی و سپاهی امر رایجی بوده است. در چنین شرایطی چطور پدر شما به عنوان یک پاسدار و فرماندهای که شیعه است این قدر موفق میشود و لقب مسیح کردستان را به ایشان می دهند؟
ما از مطالعه خاطرات دوستانشان به این نتیجه میرسیم که فقط به سبب اخلاق ایشان بود که توانستهاند در کردستان موفق باشند. ایمان و توکل به خدا شرط اول است اما موفقیت فردی خودشان در کردستان فقط به سبب اخلاق نیکو ایشان بوده است چون با خوی نیکو توانست در قلب مردم کردستان وارد شود. یعنی با خود مردم کردستان مینشست، گریه میکرد، میخندید. در مراسم عروسیشان بود و در مشکلاتشان سهیم بود. در خاطراتشان آمده است که خانوادهای زن باردار داشتند و در آن شبها که خیلی خطرناک بود و میترسیدند بیرون بیایند، ایشان هماهنگ میکند یک هلیکوپتر این خانم باردار را به محل امنی برساند. این طور بودند که وارد قلب مردم میشدند و آرام آرام قدم جلو میگذارد و پیشنهاد تشکیل سازمان مردمی پیشمرگان کرد مسلمان را میدهد و مردم استقبال میکنند.
در واقع با خود مردم در میان می گذارد که کردستان را ما باید توسط خود شما مردم نجات دهیم وگرنه کسی از بیرون کردستان نمیتواند کمک کند باید خودتان صف مردم را از صف ضد انقلاب جدا کنید و مردم هم چنین میکند.
*** بعد از شهادت پدرتان همچنان با این سازمان دیدار و آشنایی دارید؟
گاهی در سالگرد شهید بروجردی نمایندگانی از این سازمان شرکت میکنند و بوده است که یکی دو سفر که مادر و برادرم کردستان رفتند در مراسمات دیدار داشتند. آنها ارادت دارند و برای ما هم تجدید خاطره میشود.
*** چرا به شهید برجردی مسیح کردستان می گویند؟
شاید به سبب همین اخلاق نیکوی ایشان بوده است زیرا حضرت مسیح هم با اخلاق نیکو مردم را جذب کرد و مردم حرفهای او را پذیرفتند و در نهایت نجات پیدا کردند. من فکر میکنم ایشان به خاطر اخلاق نیکو، توانست هدفها و برنامههایی را که در ذهن داشت با کمک مردم اجرا کند. وقتی چنین سازمانی را تشکیل می دهد و مردم خودشان شهر را از دست ضد انقلاب نجات میدهند، همین لقب شایسته ایشان است.
*** گستره ولایت پذیری پدر شما تا چه حد بوده؟ چه اندازه نسبت به ولایت فقیه اطاعت و ارادتتت داشتند؟
خیلی شدید. فعالیت های قبل از انقلاب پدرم هم خیلی زیاد بود . 4-5 سال در دوران قبل از انقلاب فعالیت جدی داشتند و در چاپ اعلامیههای امام و در مواردی مسلحانه ورود پیدا می کردند و همه این ها را با اجازه مستقیم از امام یا غیر مستقیم از طریق روحانیونی که با امام ارتباط داشتند، بوده است.
اطاعت ایشان به قدری بود که در یکی از این برنامه ها که طرح ریزی شده بود و مقدمات آن به طور کامل انجام شده بود، در دقیقه 90 گفته می شود که این کار انجام نشود. با وجود این که همه چیز آماده بوده است به سبب این دستوراز امام، اجازه نمیدهد کار پیش برود.
*** ایشان شیعه بودند و تعامل مثبتی با برادران و خواهران اهل سنت داشتند ما این امتیاز را در شهید چمران هم میبینیم. عامل موفقیت ایشان در یک منطقه سنی نشین چه بوده است؟
رهبر ما میگوید که هیچ اختلاف و تفرقه ای بین شیعه و سنی نیاندازید. همرزمان پدرم تعریف میکنند که همیشه کتاب نهجالبلاغه در جیب پدر بنده بوده است با وجود این که خیلی به شیعه بودن خود افتخار می کرده و همیشه نهج البلاغه همراه او بوده اما وسط مردم کردستان و جامعه تسنن موفق بوده و عامل موفقیت این است که به ریشه های اصلی می پرداخت.
پدرم آن جا هم از حضرت علی میگوید و وسط جمع نماز میخواند و او را به عنوان امام جماعت پیش نماز قرار میدهند. وقتی ریشه ها را بگیرید و با حرف مذهب خودشان حرف بزنید به دل شان می نشیند.
*** چرا وقتی ایشان در شرایط جنگی توانسته چنین کند چرا ما در شرایط عادی چنین نکنیم مقام معظم رهبری هم فتواهای مهمی در این زمینه دارند.
واقعیت همین است همیشه جنگ است و الان هم جنگ نرم است و رهبر هم همیشه این عدم اختلاف را تأکید میکنند.
اختلاف بین شیعه و سنی و اقلیت های قومی مذهبی، مایه شادی و سوء استفاده دشمن است. در کشور ما عقاید و مذاهب زیاد است این هنر ماست که بتوانیم همه با هم سر ریشه ها تأکید کنیم و وحدت داشته باشیم.
ما همه به خدا و قرآن و پیامبر واحد اعتقاد داریم؛ این ریشه ماست و ما نباید سر جزییات و اختلافات به هم دیگر به خصومت بپردازیم. شیعه برای ما خیلی احترام دارد ولی وقتی حرف از جنگ عقاید است که میبینیم دشمن دارد به این دید به ما نگاه می کند که کوچکترین اختلاف ما را به تفرقه بکشاند، وظیفه ما این است وگرنه این مختص زمان ما نیست زمان امامان ما هم بوده است. ما وظیفه داریم از اختلاف پرهیز کنیم و اختلافات را با بحث ها و گفتگوهای علمی و دوستانه بحث کنیم.
*** فعالیتهای ایشان قبل از انقلاب را بیشتر توضیح میدهید؟ سابقه آشنایی ایشان با مردم کردستان و اعضای سازمان پیشمرگان کرد مسلمان به فعالیتهای ایشان قبل از انقلاب بر میگشت ؟
ایشان 4-5 سال قبل از انقلاب و 5 سال هم بعد از انقلاب فعالیت داشتند .
این ها یک گروه به نام گروه توحیدی صف داشتند که قبل انقلاب با مرجعیت امام قدم جلو گذاشته بودند قدم به قدم جلو میگذارد.
پس از انقلاب و درگیری در کردستان امام فرمان میدهد هر کس می تواند به سمت کردستان برود و پدر من جزو نفرات اولی بود که وارد کردستان می شود و به مادر من هم می گوید که من تهران بر نمی گردم مگر این که جنازه من را برگردانید و در عمل هم همین می شود. بعد از انقلاب سازمان پیشمرگان کرد مسلمان را با خود مردم کردستان توافق می کند. من نشنیدم که خارج از کردستان هم کسی در این گروه بوده باشد. افراد دیگری هم بودند که در کردستان نقش موثری داشتند اما علت موفقیت بسیار این سازمان خود مردمی بودند که این سازمان را تشکیل دادند.
*** از برنامههای حاضر پیشمرگان کرد مسلمان اطلاع دارید؟
تا آن جا که میدانم این گروه همچنان از نظام پشتیبانی میکنند و فعالیت دارند و به سپاه کردستان کمک میکنند. در زمان جنگ تمام اهدافشان دفاع از شهر بود. هم دفاع از دشمن داخلی و هم دفاع در برابر دشمن خارجی علی الخصوص داخلی. اینها چون کرد بودند ارتباط شان با مردم بهتر بود و زبان هم را بهتر متوجه میشدند و با ایجاد همدلی توانستند در خارج کردن هم دشمن داخلی و دشمن خارجی از کردستان اقدامات شایسته ای را انجام دهند.
*** عکس العمل مادر شما در برابر این حرف شهید که گفتند من از کردستان بر نمیگردم مگر جنازه ام را برگردانند چه بود؟
خب مادرم ایشان را شناخته بودند و این کارهای پدر را تأیید می کرد و می گفت ما مطمئنیم که غیر از جنازه شما را ما نمیتوانیم برگردانیم. مادر من هم مانند پدر بود. وقتی شخص شیفته یک مسیری باشد کار دیگری جز این که رهروان آن راه را کمک کند، نمیکند.
*** نوع ارتباط پدرتان با ضد انقلاب و نیروهای معارضی که علیه نظام اقدام میکردند و دستگیر میشدند، چگونه بود؟
موفقیت وی در این 5 سال که در کردستان بودند تنها نتیجه اخلاق مداری و از عبادت شب تا صبح و نماز شب خواندن بود. این عبادت، ایمان و اعتقادات از شب تا صبح برای این است که خود را آماده کند تا صبح تا شب بتواند با مردم ارتباط برقرار کند. سالگرد هاشون دسته ای از کردستان می آیند و خاطراتشان را تعریف می کنند و همه هم روی این موضوع تأکید می کنند.
در مورد مردم که مثال هایی زدم اما در خصوص دشمن این که عده ای را به عنوان زندانی میگرفتند که ضد انقلاب بودند. وی وارد زندان میشد و با آن ها حرف می زد و برایشان مسائل را تجزیه تحلیل می کردند. این ها ضد انقلابی بودند و افکارشان متفاوت بود.
در خاطراتشان هست که میگفتند که داخل نروید بلایی سرتان می آورند اما ایشان حتی اسلحهشان را هم بیرون میگذاشت. ساعتها مینشست و خیلی دوستانه و نه از یک موضع برتر با این ها گفتگو میکرد. ما ساعتها پشت در منتظر بودیم و دلمان شور میزد و بعد میدیدیم خیلی خندان و خوشحال بیرون میآمدند و از همان ضد انقلابها گروهی را جذب میکردند. ما چقدر از پشت در مراقب بودیم که اتفاقی نیفتد و بلایی سرشان نیاورند اما ایشان از همان ضد انقلاب ها گروهی را جذب میکردند.
*** خانم بروجردی، رسالت امروز خانواده شهدا را در شرایط فعلی چگونه میبینید؟
به نظر میآید که فرزندان شهدا باید به آن رسالتشان خیلی شدید تر وفادار باشد. وفاداری به همان آرمانهایی که پدرشان برای آن ها رفته اند، بسیار مهم است. اصل آرمان یکی بوده است اما وقتی وصیت نامه ها را ورق میزنیم هر کدام به یک ابعادی توجه داشتند. ما باید این هنر را داشته باشیم و این آرمان ها را هم ذکر و هم نمایان کنیم.
امروز جامعه ما از این آرمانها به لحاظ زمانی دور شده است، فاصله زمانی زیاد شده است چون از لحاظ فرهنگی کم کار کردیم، فاصله فرهنگی مان هم کم شده است امروزه وقتی با بچه های نسل جدید راهنمایی، دبیرستانی و حتی بچه های دانشگاهی اصلاً شهدا را نمیشناسند این از ضعف کار ما بوده است.
من فرزند شهید یک طور، مسئولین هم یک طور دیگر و به طور کلی هرکس به سهم خود کوتاهی کرده است که امروز این قدر از فرهنگ شهدا دور هستیم.