سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
امکانات

۱۴۷ مطلب با موضوع «جبهه و جنگ و رزمندگان» ثبت شده است

وصیتنامه شهید محمدرضا باروزه

شهید محمدرضا باروزه
نام پدر : مراد
شغل: ستوان دوم ارتش جمهوری اسلامی
سن هنگام شهادت: 27 سال
تاریخ تولد : 1337/09/02
تاریخ شهادت :1365/01/11
محل شهادت : سلیمانیه عراق
مزار: خرم آباد لرستان - بهشت رضا

وصیت نامه شهید محمدرضا باروزه را به شرح زیر می خوانیم:

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و درود بیکران بر خفتگان غرقه بخون اسلام و آزادی بر آنان که فریاد تکبیرشان سینه ظلم را درهم دریده و غرش سلاحشان لرزه بر اندام استکبار و خونهای پاکشان تداوم دهنده انقلاب گردیده است و با سلام به حامی راستین مستضعفان و به  یاور مظلومان به پیر سوخته در اسلام به اسوه تقوی و فضیلت به او که هر کلامش نوید بخش، هر حرکتش تاریخی، و هر فریادش دشمن کوب است بر عزیزترین عزیزان بر منجی بشر، او که روحی دوباره در کالبد خسته و خموش ما دمید تا خروش برآریم و خود را بیابیم سالها از غرور گذراندیم اما چه اندوختیم و حال که میرویم آیا کسی هست که به فریاد ما برسد دنیا مزرعه ای برای آخرت است اما ما کشاورز خوبی بوده‌ایم یا ، یا فقط بایستی بگوئیم خدایا ما را برگردان تا دوباره زندگی کنیم و گناه نکنیم.

 دوران کودکی را با سرگرمی می گذارندیم تا به سنین نوجوانی رسیدیم اما فرزند خوبی برای پدر و مادر نبودیم. به دوران جوانی و تکلیف که رسیدم با غرور جوانی هم نتوانستم بنده خوبی برای خدا باشم. به سنین بالاتر که رسیدم همسری شایسته خداوند نصیبم کرد آنچه که از او می خواستم بود اما باز هم نتوانستم همسر شایسته ای باشم.

با این پرونده، خداوند مگر با گذشت و رحمتش بر ما نظر بی افکند.

  ای عزیزان این آمدن و رفتن ها بایستی درس باشد بایستی تذکر باشد بخود بیایم  و راه را پیدا کنیم. اصولاً راه پیداست و روشن  اما به راه نمی رویم، و رهروی در جلو اما بدنبال او نمی رویم. امیدوارم خداوند به همه شما شناخت و قدرت عمل به آن را عنایت بفرماید از پدر و مادرم که عمری را برای من زحمت کشیده اند و مشقت ها بردند تشکر و قدردانی می کنم.

 اما این سپاس به هیچ عنوان نمی تواند جوابگوی زحمات طاقت فرسای آنها باشد مگر لطف و عنایت خدا شامل حال آنها شود از خواهران و برادرم می خواهم اگر از من بدی دیدید حلالم کنید و از خداوند برایم طلب آمرزش و مغفرت کنید اما توصیه ای دارم که امیدوارم بدان عمل کنید زیرا موضوعی است که از شما بعنوان یک برادر می خواهم و اگر می خواهید که روح من از شما راضی باشد بدان عمل کنید که این از هر سوگ و ماتمی برایم دلنشین تر است به خداوند پناه ببرید.

دنیا زودگذر است بدانید و بفکر آخرت باشید عبادتتان را که فقط برای رضای خدا و توشه خودتان است انجام دهید و مبادا سستی کنید وضع ظاهر و حجاب را بخاطر احترام به اسلام عزیز حفظ کنید که اینها برای من بهتر از هر کاری است که شما انجام دهید. اما ای همسر عزیز و دلسوز من بدان که تو آن بودی که من خواستم و خدا می خواهد. تو همسری کامل و شایسته بودی برای من منتهی فرصت نشد و زمان اجازه نداد تا بتوانم شوهری شایسته در حق تو باشم.

اخلاق نیکوی تو و تقوای درونی تو برای من سرمشق و الگو بود. می خواستم به تو خوبی کنم اما موفق نبودم امیدوارم در عالم روح هم کنار تو باشم تا آرام بگیرم و به تو خدمت کنم تو هم سعی کن در زندگی همچنان که محکم و استوار بودی محکم باش و پایدار.

مبادا ناملایمات صبر عظیم تو را خدشه دار کند. از اقوام و دوستان و آشنایان بخواهید اگر بدی کردم حلالم کنند و برایم طلب آمرزش کنند. مقدار ناچیزی مال دنیا هم که بعد از من ماند پس از خرج و مخارج بر طبق شرع اسلام و دستور و فتوا رفتار شود. در زندگی سعی کردم آنچه را در توان دارم برای خدمت به اسلام و انقلاب انجام دهم.

همواره تلاشم براین بود تا کاری را که مشکل تر بود و در توان داشتم انجام دهم از جان خود نیز در راه خدا دریغ نکردم اما تا چه حد موفق بوده ام آیین را خدا می داند و پرونده اعمال به کدام دستم است خدا خودش رحم کند و ما را به راه راست هدایت کند همواره از خدای می خواستم که مرگی با عزت و با ارزش به من عطا کند و درجه رفیع شهادت که بالاترین درجه تقرب است نصیبم کند که امیدوارم خداوند این توفیق را نصیب این بنده ناچیز و گناهکارش بفرماید.

به نقل از : تمدن لر

موضوعات: شهیدان جبهه و جنگ و رزمندگان
۰ نظر موافقین ۱ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۱۰
ع . شکیبا---۲۴۰

وصیت نامه شهید دکتر محمدجواد چوبکار

 

شهید دکتر محمدجواد چوبکار

نام پدر : محمدعلی

محل تولد : بروجرد

تاریخ تولد : 1339

استان : لرستان

تحصیلات : پزشک

مسئولیت : فرمانده بهداری غرب کشور

محل شهادت : مهران

تاریخ شهادت : 1367

 

رشحاتی از فیض الهی

از قرآن می گویم از کلماتش، کلماتی که به یکایکش ایمان داریم و بر ایمانمان ایستاده ایم تا آخرین لحظه و تا آخرین قطره خون، و برای همین قرآن است که می جنگیم تا پایدار بماند که پایدار می ماند که ضامنش و حافظش خداست.

و اما بعد، حالا که ملزم به نوشتن وصیتم شده ام می خواهم چند جمله ای از راهم بگویم و از ارزشی که برای آن قائلم .

شاید این سخن موقعی موثرتر واقع خواهد شود که از دهان کسی که تا شهادت فاصله ای ندارد شنیده شود.

از جهاد می گویم از جهادی اسلامی که برهمه ما واجب شده است و می بایست برحسب وسعت و ظرفیتی که داریم برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی مان کوشش نماییم به امید اینکه انقلابمان طلیعه ای باشد برای حاکم شدن عدل الله بر تمام جهان و برچیده شدن بساط تمام طاغوتیان زمان . من وظیفه خودم می دانم که در جهاد مسلحانه بر غلیه کفار شرکت نمایم تا از انقلاب، از اسلام و از قرآن و ناموس ملی دفاع کنم و این کار واجب است بر هر جوان این سرزمین تا نشان دهد که فرزند خلف این ملت است .

 اما فراموش نکنیم که این جهاد تنها در بعد مسلحانه نیست و در ابعاد دیگر نیز همه اقشار ملت باید جهاد خود را شروع کنند تا دسیسه ابرقدرتها عقیم بماند.

جهاد یک روستایی کشت و کار است و جهاد یک کارگر و یک کاسب، زحمات بیشتر کشیدن است و جهاد یک مادر صبر و دعا.

آری باید با همه کوشش و مجاهدتها به یک جنگ تمام عیار بر علیه تمامی کفار و ظالمان عالم دست زد و در این راه مطمئن بود که مردم غیور سختی ها را تحمل کرده و تا پیروزی حق بر باطل از پای نخواهند نشست که حق ماندنی است و پیروز.

برادران و خواهران جنگ ایران و عراق جنگ ایدئولوژی متضاد است.

جنگ دو ایده و در طول تاریخ با هم ستیز کرده اند.

جنگ حسین و یزید است که اینک کربلایی دیگر و محرمی دیگر تکرار می شود.

حسین زمان را می بینیم که بر علیه یزیدیان و صدامیان زمان شورش می کند و کاخ ستم آنان را به لرزه در می آورد.

آری رهبر مسلمانان جهان را می گویم که مصمم است با یاری الله و پشتوانه ملت رزمنده ، جهاد آزادیبخش را بر علیه رژیم کافر عراق تا سقوط کامل آنان ادامه دهد.

نیت ما هم باید این باشد که جنگ تا آزادی ملت مسلمان عراق به درازا بکشد و ما هم با این عزم به جنگ آمده ایم و مطمئن هستیم که ملت عراق نان و خرما بدست در دروازه بغداد و کربلا منتظر رسیدن برادران ایرانی هستند. برادران و خواهران پیام من این است که به فکر رزمندگان باشید و به فکر کسانی که ممکن است از معنویت به دور باشند ، با آنان از قرآن بگویید و از اسلام، و این مفاهیم را به آنان نشان دهید خواهید دید که اگر اسلام درست عرضه شود کسی نمی ماند که به اسلام نگرود.

به نقل از : تمدن لر

موضوعات: شهیدان جبهه و جنگ و رزمندگان
۰ نظر موافقین ۰ ۳۰ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۵۱
ع . شکیبا---۴۴۰
دیدار با پیکری که سر بر بدن نداشت
حماسه‌ کربلای پنج-47/ روایت زندگی سردار شهید "یونس زنگی آبادی"

دیدار با پیکری که سر بر بدن نداشت

دست کشیدم روی پاهای حاجی. مصطفی، پسرم، هم بود. چشم‌هایش ضعیف است. دست کشیدم روی پاهای پدر شهیدش و کشیدم به صورت و چشم‌هایش. خودم هم پاهایش را بوسیدم.

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از کرمان، سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی سال 1340 هجری شمسی در خانواده ای متدیّن، در روستای زنگی آباد کرمان به دنیا آمد. پدرش ملاحسین مردی مؤمن و عاشق اهل بیت بود، وقتی از دنیا رفت یونس دوازده سال بیشتر نداشت. با شروع زمزمه های انقلاب در حالی که دانش آموز دبیرستان بود در تظاهرات و حرکت های انقلابی نقش جدی داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی به کردستان رفت و در سال ۱۳۶۰ رسماً به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. تدبیر و شجاعت و جسارت او درعملیات های مختلف باعث شد تا وی را فرماندهی بنامیم که تمام زندگی اش در جبهه های جنگ خلاصه میشد. خاک شلمچه و عملیات کربلای ۵ با شکوهترین فراز زندگی سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی بود. حماسه شورانگیز حاج یونس دراین عملیات نام بلند او را برای همیشه در کنار سرداران رشید اسلام و مردان بزرگ ایران زمین جاودانه کرده است.

من دست از «خمینی» بر نمیدارم

مدت زیادی نبود که خدا به حاج یونس فرزندی داده بود. به حاجی گفتم: حاجی، دلت برای بچّه ات تنگ نشده؟ جبهه و جنگ بس نیست؟ شما به اندازه ی خودت در جنگ بوده ای! حاج یونس لبخندی زد و گفت: اگر صدتا بچّه هم داشته باشم و روزی صدمرتبه هم خبر بیاورند بچّه ات را ازت گرفته اند، من دست از «خمینی» بر نمیدارم و جبهه و جنگ را به هر چیز دیگری ترجیح میدهم.

امروز تکلیف ما این است که مثل یک برادر از آنها پذیرایی کنیم

موضوعات: فرهنگی شهیدان جبهه و جنگ و رزمندگان
۰ نظر موافقین ۱ ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۱:۵۰
ع . شکیبا---۱۰۴۵
قاسم سلیمانی چگونه «قاسم سلیمانی» شد؟
در گزارش زیر به بازخوانی مسیر پر فراز و نشیبی که سردار قاسم سلیمانی در دوران دفاع مقدس گذراند تا زمانی که به یک فرمانده راهبردی تبدیل شد پرداخته‌ایم.
سردار قاسم سلیمانی جزو آخرین نفراتی بود که به جمع فرماندهان ارشد سپاه در دوران دفاع مقدس پیوست و اجازه پیدا کرد در جلسات قرارگاهی حضور پیدا کند.

فرماندهان ارشد سپاه در دوران دفاع مقدس شامل سه دسته راهبردی، عملیاتی و تاکتیکی بودند. فرماندهان راهبردی، محسن رضایی، رحیم صفوی، حسن باقری، غلامعلی رشید و علی شمخانی بودند. فرماندهان عملیاتی نیز، فرماندهان قرارگاه‌ها و فرماندهان تاکتیکی، فرماندهان تیپ‌ها و لشکرها بودند.

قاسم سلیمانی تا زمانی که فرمانده گروه ثارالله بود، امکان حضور در جلسات فرماندهان نداشت و در آستانه عملیات فتح المبین (اسفند و فروردین 61) و با ارتقا گروه ثارالله به تیپ، برای نخستین بار در جلسات فرماندهی حضور پیدا کرد.

قاسم سلیمانی اگرچه با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کرمان به این نهاد انقلابی پیوست، اما در غائله کردستان حضوری نداشت و به عنوان مربی آموزشی در کرمان فعالیت داشت. در هفت - هشت ماه نخست جنگ تحمیلی نیز نشانی از حضور وی در جبهه‌های نبرد جنگ تحمیلی، چه در غرب و چه در جنوب نیست.

گفته می‌شود او برای نخستین بار در بهار یا تابستان سال 60، جمعی از نیروهای پاسدار و بسیجی کرمان را که خود آموزش داده بود،  به جبهه جنوب و پادگان گلف (پایگاه منتظران شهادت) آورد. گلف ستاد عملیات سپاه در جنوب (اهواز) بود و جلسات فرماندهی در آنجا برگزار می‌شد. نیروهایی هم که از شهرهای مختلف کشور عازم جنوب می‌شدند، ابتدا به گلف می‌رفتند و سپس در خطوط عملیاتی توزیع و سازماندهی می‌شدند.

شاید قاسم سلیمانی آمده بود که برگردد؛ اما دیدار او با حسن باقری در گلف موجب شد تا برای همیشه در جبهه‌های جنگ ماندگار شود. سلیمانی شیفته حسن باقری شده بود و فرماندهی و منش او را دوست داشت. حسن باقری به سلیمانی و نیروهایش ماموریت داد تا در محور کرخه کور مستقر شوند و خط پدافندی تشکیل دهند.

در عملیات طریق القدس که آذر ماه سال 60 و با هدف آزادسازی بستان اجرا شد، اولین تیپ‌های سپاه شکل گرفت. سپاه تا پیش از آن با واحدهای گردان در عملیات‌ها حضور پیدا می‌کرد. در عملیات ثامن‌الائمه که با هدف شکست محاصره آبادان اجرا شد، 12 گردان سپاه در کنار یگان‌های ارتش حضور داشتند.

تیپ‌های کربلا، امام حسین (ع) و عاشورا به فرماندهی مرتضی قربانی، حسین خرازی و محمدعلی (عزیز) جعفری، اولین تیپ‌هایی بودند که شکل گرفتند. قاسم سلیمانی در عملیات طریق القدس فرمانده یکی از گردان‌های تیپ کربلا بود که در آن عملیات از ناحیه دست مجروح شد. دستی که از پیکر حاج قاسم سالم ماند، همان دستی بود که در عملیات طریق القدس جراحت دید.
 
پس از عملیات طریق القدس، سپاه سازمان رزم خود را توسعه داد و تیپ‌های جدیدی از جمله تیپ 27 محمد رسول الله (ص) را تا قبل از عملیات فتح المبین ایجاد کرد. استعداد یگان نظامی قاسم سلیمانی کمتر از تیپ بود و همچنان گروه رزمی ثارالله نامیده می‌شد، تا اینکه حدود دو هفته قبل از عملیات فتح المبین، با تلاش حسن باقری، گروه رزمی ثارالله به تیپ ارتقا یافت و قرار شد امور پشتیبانی این تیپ تازه تاسیس توسط تیپ امام حسین (ع) انجام بگیرد. قاسم سلیمانی برای نخستین بار، دو هفته قبل از اجرای عملیات فتح المبین در جلسات فرماندهان سپاه در جنگ حضور پیدا کرد.

سلیمانی نخستین بار که در جلسات فرماندهان حضور پیدا کرد، بسیاری از فرماندهان را نمی‌شناخت. او از یکی از فرماندهان که او را می‌شناخت، خواست تا دیگران را معرفی کند. سلیمانی از آن جلسه با احمد کاظمی و دیگر فرماندهان آشنا شد.

فرماندهان در روزهای پایانی سال 60، مشغول آماده‌سازی مقدمات برای اجرای عملیات بزرگ (عملیات‌های دوران دفاع مقدس با توجه به وسعت منطقه درگیری، نیروهای درگیر و اهداف تعیین شده به سه دسته بزرگ، متوسط و محدود، تقسیم می‌شوند) فتح المبین با هدف آزادسازی سرزمین‌های اشغالی شمال استان خوزستان بودند. قاسم سلیمانی از پشتیبانی تیپ امام حسین (ع) گلایه‌هایی داشت، اما خجالت می‌کشید آن موضوع را با حسن باقری در میان بگذارد.


تیپ ثارالله در عملیات فتح المبین ماموریت یافت تا زیرنظر قرارگاه قدس، هدفی را تصرف کند و با الحاق با یگان‌های همجوار مواضع آزادشده را تثبیت کنند و به ادامه پیشروی بپردازند؛ اما در آن عملیات قاسم سلیمانی و نیروهایش نتوانستند به هدف برسند و مانور عملیاتی قرارگاه با مشکل مواجه شد. قاسم سلیمانی در اولین حضورش در قامت فرمانده، موفق عمل نکرد و همین موجب شد تا برخی از فرماندهان راهبردی سپاه تصمیم بگیرند، قاسم سلیمانی از فرماندهی تیپ ثارالله برکنار و فرد دیگری جایگزین شود؛ اما حسن باقری از قاسم سلیمانی و استعداد او دفاع کرد و از دیگر فرماندهان خواست تا به او فرصت داده شود تا بتواند توانمندی‌ها و استعداد خود را نشان دهد.

عملکرد ناموفق تیپ ثارالله در عملیات فتح المبین موجب نشد که قاسم سلیمانی کنار بکشد. در عملیات بیت المقدس که عملیاتی چند مرحله‌ای و هدفش آزادسازی خرمشهر بود، تیپ ثارالله به قرارگاه‌ای مامور شد که نقش پشتیبانی و فرعی در عملیات داشت. در آن عملیات یگان‌های احمد متوسلیان، احمد کاظمی و... نقش اصلی را برعهده داشتند.

قاسم سلیمانی و نیروهایش در عملیات بیت المقدس عملکرد مناسبی داشتند؛ اما همچنان در تراز فرماندهی فرماندهانی همچون احمد متوسلیان، حسین خرازی، احمد کاظمی و... نبود.

ایران پس از آزادسازی خرمشهر و در راستای سیاست تنبیه متجاوز اقدام به اجرای عملیات بزرگ رمضان کرد. این عملیات، عملیات موفقی برای ایران نبود و رزمندگان ایرانی مجبور به عقب‌نشینی شدند. عدم موفقیت در این عملیات، اثر بسیار بدی بر روحیه فرماندهان گذاشت. محسن رضایی فرمانده کل سپاه دستور تشکیل جلسه‌ای با حضور تمامی فرماندهان داد. رضایی در آن جلسه وضعیت جنگ و شرایط فرماندهی و سختی‌های آن را تشریح کرد. فرماندهان همچنان در خود فرو رفته بودند. قاسم سلیمانی از میان فرماندهان برخواست و از فرماندهی جنگ حمایت و اعلام کرد که تا پایان با نیروهایش در کنار فرماندهان خواهد ایستاد.

محسن رضایی و قاسم سلیمانی

سردار فتح‌الله جعفری اولین فرمانده زرهی سپاه در خصوص آن جلسه می‌گوید: «خدا من را ببخشد. آن وقتی که قاسم سلیمانی برخواست و صحبت کرد، پیش خودم گفتم، آخر تو که یگانت همیشه عقب است، می‌خواهی در کنار فرماندهی جنگ بایستی؟ آن زمان قاسم سلیمانی فرمانده سرشناس و قدری نبود و در جلسات فرماندهی، گوشه‌ای می‌نشست و هرگاه از او چیزی می‌خواستند، توضیح می‌داد و گزارش‌هایش را ارائه می‌کرد.» البته فتح الله جعفری در سال‌ 62 و با تقویت واحد زرهی یگان ثارالله، نقش مهمی در ارتقا تیپ ثارالله به لشکر داشت. او به همراه غلامعلی رشید، محمد باقری و حسن‌طهرانی‌مقدم در تابستان سال 62 به کرمان رفتند و با حضور قاسم سلیمانی از فرمانده سپاه کرمان خواستند تا سپاه کرمان، یگان ثارالله را پشتیبانی بیشتری کند تا به لشکر ارتقا یابد و بالاخره با برگزاری جلساتی، موفق به تقویت یگان قاسم سلیمانی شدند.

قاسم سلیمانی و نیروهایش آرام آرام و به تدریج خود را نشان دادند و در عملیات‌های بزرگی خوش درخشیدند. در عملیات خیبر (اسفند 62)، لشکر محمد رسول الله (ص) به فرماندهی محمدابراهیم همت نقش مهمی در اجرای عملیات داشت و مسئولیت شکستن خط دشمن در طلائیه که مهمترین محور عملیات بود، برعهده این لشکر بود.

در لحظات حساسی از عملیات، لشکر محمد رسول الله (ص) نیازمند یاری و کمک شد.

همت به سراغ قاسم سلیمانی رفت. قاسم سلیمانی، معاون خود سیدحمید میرافضلی را مامور ساخت تا با همت همراه شود و به لشکر محمد رسول الله کمک برسانند که همت و میرافضلی در مسیر رفتن به جزیره مجنون جنوبی با اصابت گلوله خمپاره یا کاتیوشایی به شهادت رسیدند.

 لشکر ثارالله در عملیات‌های بزرگ والفجر هشت و کربلای پنج به یگان‌های اصلی و خط‌شکن تبدیل شد و قاسم سلیمانی و نیروهایش نقش مهمی در پیروزی‌های این دو عملیات داشتند. بسیاری از فرماندهان اوج درخشش قاسم سلیمانی را در این دو عملیات و عملیات والفجر 10 (اسفند 66) که در ارتفاعات شمالغرب اجرا شد، می‌دانند.

قاسم سلیمانی در نیمه نخست جنگ، گمنام و در میان فرماندهانی همچون احمد متوسلیان، حسین خرازی، احمد کاظمی و... ناشناخته بود. عدم اجرای موفق در عملیات فتح المبین نیز کارنامه او را ضعیف کرده بود، اما به تدریج به یکی از فرماندهان برجسته دفاع مقدس تبدیل شد.

سردار سلیمانی در سال 76 و در مراسم معارفه خود به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه گفت: «من از روزی که وارد سپاه و جنگ شدم، همواره دو چیز در کوله‌پشتی خود داشتم. نخست توکل به خدا و دوم اخلاص.»

منبع: جهان نیوز به نقل از تسنیم

مطالب مرتبط : حاج قاسم سلیمانی ، مدافعین حرم ، شهیدان

موضوعات: شهیدان جبهه و جنگ و رزمندگان
۰ نظر موافقین ۰ ۲۴ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۰۹
ع . شکیبا---۴۱۴

http://www.jahannews.com/images/docs/000714/n00714753-b.jpg

«چند روز قبل در حادثه تروری جان سالم به در برد، در فاصله کوتاهی به غرب کشور می‌رود، تا یکی از بزرگترین حوادث تاریخی 70 سال اخیر جهان، یعنی حمله به یک پایگاه نظامی آمریکا در برابر بخشی از انتقام خون شهید سپهبد سلیمانی را فرماندهی کند، در فاصله کوتاهی به تهران بر میگردد و در برابر دوربین‌های که در انتظار ریختن آبروی او در برابر شرمندگی سقوط هواپیمای بوئینگ است، قرار می گیرد»

این قسمتی از یک فیلم سینمایی خیالی هالیوودی و یا بالیوودی نیست، این بخشی از واقعیت رفتاری فرمانده هوا و فضای سپاه پاسداران، یعنی سردار سرافراز حاجی زاده است. آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها سالها برای نظامیان خود فیلم تخیلی ساختند، حتی کارشان به جایی رسید که از دل جنایات خود در ویتنام، عراق و افغانستان نیز قهرمان سازی هالیوودی کردند. اما خودشان نیز می‌دانند که آن قهرمانان خیالی هستند و آنچه امروز حقیقی‌تر از هر واقعیتی است، رفتار صادقانه سردار حاجی‌زاده ایرانی هست.

اما او چرا دیروز پای در مقتلگاه آبروی خود گذاشت؟
برای کسی که می تواند، با حادثه عین الاسد سالها و چه بسا ده‌ها سال قهرمان ملی باشد، رفتن به جلوی دوربین‌ها و ریختن آبرو – البته به ظاهر- با اصل حب نفس! منافات بزرگی دارد. واقعیت این است که آمدن او جلوی دوربین‌ها مصادق این جمله است: «من سردار حاجی زاده؛ از خط مقدم  بازگشته‌ام، تا از صداقت نظام دفاع کنم»

چه کسی در این شرایط که حتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز بر طبل پنهان کاری برخی مسئولین حادثه هواپیمایی اوکراینی می‌کوبد، باید از صداقت نظام دفاع می‌کرد؟! چه کسی باید صداقت نظام را تبدیل به باور عمومی می‌کرد که در جمهوری اسلامی فردی در جایگاه عالی‌ترین مقام نظام، پس از کامل شدن تحقیقات نظامی، بلافاصله و بدون در نظر گرفتن پیامدهای به ظاهر دنیایی- بخوانید سیاسی و امنیتی- دستور رفتار صادقانه با مردم و کشور را می‌دهد. اوست که می توانست از برخی دلایل تاخیر در اعلام نتیجه قطعی سقوط هواپیما بگویید.

آری برای این امر مهم اینبار باید کسی به مقتل آبروی خود برود که خود از آبرومندان انقلاب باشد. قرعه نه به نام سردار حاجی زاده خورد، بلکه دواطلبانه کاندیدای این صحنه بزرگ شد.

اما یک نکته را تاریخ بعدها بیشتر قضاوت خواهد کرد، مساله‌ای که بسیاری از ما داخلی‌ها نیز درک نکردیدم ولی روس‌ها در خارج از ایران فهمیدند!

خبرگزاری روسی اسپوتنیک درباره اقدام صادقانه فرمانده هوا و فضای سپاه نوشت: «شجاعت سردار حاجی زاده در تحمل مسئولیت هدف قرار گرفتن هواپیمان اوکراینی بسیار ستودنی می‌باشد و شاید بتوان گفت اولین بار است مسئولی جلوی دوربین ها می آید و با این شجاعت همه مسئولیت های یک اشتباه را گردن می گیرد. شاید تنها مساله ای که ماجرای هواپیما اوکراینی ثابت کرد، تکذیب اخبار مرتبط با تبانی ایران و آمریکا در حمله ایران به پایگاه های نیروهای آمریکایی در عراق بود. اگر تبانی ای وجود داشت قطعا نیروهای مسلح ایران با چنین شرایط پر تنش واضطرابی مواجه نمی شدند و قطعا چنین اتفاقی پیش نمی افتاد.»

آری او آبرویش را -بدون آنکه مقصر اصلی باشد- داد تا حکمتی الهی شکل بگیرد و تاریخ فردا نتواند انکار کند که انقلاب اسلامی، انتقام سردار ایران، سپهبد شهید قاسم سلیمانی را از آمریکایی‌ها گرفت و حاضر به معامله نشد.

گروه سیاسی جهان نیوز

هزینه های عملیات نظامی آمریکا در منطقه و مقابله ایران

موضوعات: جبهه و جنگ و رزمندگان خبرهای متنوع اخبار و مطالب سیاسی
۰ نظر موافقین ۲ ۲۲ دی ۹۸ ، ۱۱:۰۵
ع . شکیبا---۳۴۱

 شهید "حسین علی‌قلی‌نژاد" سمت چپ تصویر

حسین عاشق سیدالشهدا(ع) بود، همیشه برای امام‌حسین(ع) نوحه می‌خواند و صدایش را ضبط می‌کرد؛ او خیلی دوست داشت شهید شود، برای خدا رفت و شهید هم شد؛ من از شهادت حسین ناراحت نشدم، الان که پیکر حسین شناسایی شده است، خیلی خوشحالم.

۱۴ مهر ۱۳۹۸

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، همزمان با ماه عزای سیدالشهداء(ع)، ورود دو پیکر تازه‌ تفحص‌ شده دوران دفاع مقدس به شهر تهران، حال و هوای محله جوادیه تهران را حسینی‌تر کرد.

شهیدان «حسین‌ علی‌قلی‌نژاد» و «محسن ساری» که در عملیات بدر به شهادت رسیده‌اند، پیکر مطهرشان در شرق دجله  کشف و با آزمایش DNA شناسایی شد و پس از 35 سال به فراق خانواده‌های خود پایان دادند.

از کوچه پس کوچه‌های محله جوادیه که عبور می‌کنیم، بیرق‌های امام‌حسین(ع) و نام نورانی شهیدان والا مقام در ابتدای هر کوچه، مانند ماهِ تابانی خودنمایی می‌کند. دقایقی از اذان مغرب می‌گذرد‌؛ برای تکریم  خانواده شهید "حسین علی‌قلی‌نژاد" وارد منزل شهید می‌شویم؛ مادر شهید که حالش مانند روزهای ابتدایی تولد حسین است، سجاده‌ی نمازش را جمع می‌کند و برای گفت‌وگو در مورد شهید، همراه سه فرزند خود آماده می‌شود.

شهیدی که مادرش خواب حضور او در پیاده‌روی اربعین را دید+ وصیت صوتی شهید

گفت‌وگو را با یکی از برادران شهید آغاز کردیم.

بیشتر بخوانید

* از کودکی حسین برایمان تعریف کنید؟

برادر شهید: حسین سال 1346 به دنیا آمد؛ اسم اصلی حسین که با آن اسم در گوشش اذان گفتند، عباس بود. اما آن اسمی که در مدرسه ثبت نام کردند حسین است، یعنی حسین دو اسمه بود.

مدرک سیکلش را که گرفت، ترک تحصیل کرد، چون پدرمان قطع نخاع بود برای کسب درآمد در کفاشی مشغول به کار شد،  بعد از انقلاب، کفاشی را رها کرد و وارد مسجد شد و با بسیجی‌ها در مسجد فعالیت می‌کرد.

با شروع جنگ، حسین سه ماه آموزش دید و بعد از آن وارد کادر سپاه شد، البته وقتی وارد سپاه شد ما نمی‌دانستیم، سال 1363 که در جبهه مجروح شده بود، ما متوجه شدیم که او پاسدار است.

موضوعات: شهیدان جبهه و جنگ و رزمندگان
۱ نظر موافقین ۱ ۱۴ مهر ۹۸ ، ۱۳:۳۷
ع . شکیبا---۳۰۵

http://s5.picofile.com/file/8142519692/Image_0008.jpg

در یک تحلیل منصفانه از حوادث انقلاب خصوصاً از حوادث ده سال پس از پیروزی باید عرض کنم که انقلاب اسلامی ایران در اکثر اهداف و زمینه‌ها موفق بوده است و به یاری خداوند بزرگ در هیچ زمینه‌ای مغلوب و شکست خورده نیستیم، حتی در جنگ پیروزی از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آن‌ همه خسارات چیزی به دست نیاوردند. البته اگر همه علل و اسباب را در اختیار داشتیم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاتری می‌نگریستیم و می‌رسیدیم ولی این بدان معنا نیست که در هدف اساسی خود که همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده ایم.هر روز ما در جنگ برکتی داشته‌ایم که در همه صحنه‌ها از آن بهره جسته‌ایم.

ما انقلاب‌مان را در جنگ به جهان صادر نموده‌ایم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‌ایم، ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهان‌خواران کنار زدیم، ما در جنگ، دوستان و دشمنان‌مان را شناخته‌ایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیده‌ایم که باید روی پای خودمان بایستیم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ ریشه‌های انقلاب پر بار اسلامی‌مان را محکم کردیم، ما در جنگ حس برادری و وطن‌دوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم،

موضوعات: امام خمینی (ره) جبهه و جنگ و رزمندگان انتخابات کشورها و بیداری اسلامی
۱ نظر موافقین ۰ ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۰۷
ع . شکیبا---۱۶۰۰

این #کلیپ را حتما ببینید

پای صحبت مادر شهید بایرامعلی ورمزیاری و همرزمانش

قبل از عملیات والفجر4 یکی از شبها در کاسه گران بدیدن فرمانده گردان علی اکبر ، سردار شهید بایرامعلی ورمزیاری رفتم ، آقا مهدی (باکری ، فرماند شهید لشگر 31 عاشورا) به بنده توصیه کرده بودند شبها فرصت کردی به بچه ها در گردانها سری بزن ،  بچه ها عوالمی دارند که قابل وصف نیست ، نالة حزین کسانی که در دل شب زیرچتر آسمان پر ستاره به  بارگاه ربوبی وصل میشوند به دیده دل دیدنی است. ورمزیاری تا مرا دید و احوالپرسی  کردیم ، از احوال بچه های گردان و حال آنان را در پیروی از علی اکبر(ع) گفت و فرمودند: دیشب در عالم رویا امام حسین علیه السلام را دیدم که دست فرزندش علی اکبر(ع) را گرفته و دور و بر چادر های گردان علی اکبر میگردد ، ورمزیاری از امام خواسته بودند که آقا شما کی هستید؟. امام فرموده بودند: من حسین بن علی هستم و این جوان: فرزندم علی اکبر است و امشب برای زیارت بچه های گردان آمده ایم. ورمزیاری این سخنان را با حالی بیان میکردند که حال عجیبی داشتند و خود و بچه ها را برای عشق بازی در راه امام حسین آماده میکردند. صل الله علیک یا اباعبدالله.

 راوی و نویسنده : حاج جواد صبور نماینده سابق اردبیل

موضوعات: شهیدان خاطرات و یادداشت ها جبهه و جنگ و رزمندگان پدر و مادر ، والدین کربلا ، عاشورا ، امام حسین (ع) فیلم و کلیپ
۰ نظر موافقین ۲ ۲۷ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۵۸
ع . شکیبا---۱۴۲۱

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/7/79/President_Khamenei_visit_an_Iran-Iraq_war_battlefield.jpg

عکس دیدنی مقام معظم رهبری در کنار پاسداران انقلاب اسلامی در زمان جنگ

#من_یک_سپاهی_ام

موضوعات: مقام معظم رهبری جبهه و جنگ و رزمندگان مطالب عمومی و متفرقه عکس و تصویر و طراحی
۰ نظر موافقین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۷:۲۱
ع . شکیبا---۶۲۲

شهید-حجت-الله-رحیمی-2

هجدهم اسفند (شهادت حجت الله رحیمی)

شهید حجت الله رحیمی

23 ساله

دانشجوی رشته کامپیوتر

مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی باغملک خوزستان

محل شهادت خرمشهر - مقابل پادگان دژ

ستاد راهیان نور کشور

تاریخ ولادت ۲۴ اسفند ماه ۱۳۶۸

تاریخ شهادت ۱۸ اسفند ماه ۱۳۹۰ ساعت ۸:۱۰ صبح

مزار شهید - شهرستان باغملک (خوزستان)

شادی روح شهیدان صلوات

*********************

پای صحبت مادر شهید حجت الله رحیمی

از جوان‌ها می‌خواهم پا روی خون شهدا نگذارند!

موضوعات: شهیدان خاطرات و یادداشت ها جبهه و جنگ و رزمندگان بسیج و بسیجی
۲ نظر موافقین ۲ ۲۲ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۰۷
ع . شکیبا---۳۳۰۲

http://cdn.asriran.com/files/fa/news/1389/1/12/129936_606.jpg

چند سال خانوادگی با وسیله شخصی سعادت بازدید مناطق عملیاتی خوزستان را داشتیم که خیلی با صفا بود. شلمچه که چیز عجیبیه !  خیلی با صفاست و حال و هوای مسجد جمکران را دارد.

شلمچه قطعه ای از بهشت است.

و یک سال هم یادمان شهدای طلائیه و یادمان شهدای عملیات رمضان (پاسگاه زید)

پارسال هم که رفتیم تا سوسنگرد و بستان و نهایتا تا نزدیک مرز ، یادمان شهدای چزابه ، در حالی که اصلا نمی دونستم اونجا یادمان هست!

البته دهلاویه و هویزه به دلمان ماند...

راستش خیلی باصفاست . یعنی جزء زندگی آدم حساب نمیشه . قدم زدن جای پای شهدا یه حال و هوایی داره که گفتنی نیست. بالاخره هر سفری سختی و مشکلاتی هم داره اما خوب شیرینی هر سفری هم به سختی هاشه . توکل بر خدا

البته واقعا شهدا خودشون راهنمایی می کنند . من هرچی بنویسم تا آدم خودش نره باور نمی کنه !

از ما گفتن ...

به هر طریقی شده این ایام نوروز  آدم بره ببینه و بدونه که رزمنده ها برای حفظ این آب و خاک چه کردند.

با کاروان های دانشجویی ، بسیجی ، اداری ، مسجد محل و ... خلاصه هرکدوم شده آدم حرکت کنه بره.

اگه نشد با وسیله شخصی . خانوادگی یا دوستانه .

یا اصلا چند نفری با وسیله عمومی

یه کاروان هایی هم هستند خودرو شخصی ها با مدیرش هماهنگ می کنند به اونها ملحق میشن و به صورت ده بیست ماشینه با هم بازدید می کنند. از نظر خورد و خوراک و استراحت و راوی یه محاسنی داره. از همه شهرها هم هستند. تو این لینک تلفن هاشون هست. (راهیان نور)

ولی ما با وسیله شخصی با توکل بر خدا حرکت می کردیم و می رفتیم هرجا که دلم ندا میداد و بعد هم خدا خودش هدایت می کرد و شهدا هم راهنمایی می کردن.

تو  پای به راه در  نِه  و  هیچ مپرس      خود راه بگویدت که چون باید رفت

یا علی

التماس دعا

 
 یا ابا صالح پس کی می آیی دریافت
یاران چه غریبانه ...             دریافت

راهیان نور1

http://www.iribnews.ir/files/fa/news/1395/9/27/578768_713.jpg

شلمچه قطعه ای از بهشت...

یادمان شهدای طلائیه - زاویه کوشکیادمان شهدای طلائیه

http://media.mehrnews.com/old/Original/1393/01/21/IMG13165477.jpg

یادمان شهدای تنگه چذابه

یادمان شهدای تنگه چزابه - انتهای جاده سوسنگرد و بستان

تانک عراقی 1

تانک بجا مانده از دشمن بعثی

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1389/10/20/80482_452.jpg

این هم از مردان مرد دوران دفاع مقدس

تنظیم 95/12/21

سه پایگاه اینترنتی جهت ثبت نام و راهنمایی در مورد کاروان های راهیان نور :

ستاد مرکزی راهیان نور              راهیان نور               کوله بار

موضوعات: مقام معظم رهبری خاطرات و یادداشت ها جبهه و جنگ و رزمندگان عکس و تصویر و طراحی
۴ نظر موافقین ۱ ۲۱ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۵۵
ع . شکیبا---۱۶۸۵

هفدهم اسفند (شهادت حاج همت )

شهید حاج محمد ابراهیم همت

سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت

تاریخ و محل ولادت : 13/فروردین/1334 -  شهرضا - اصفهان

تاریخ و محل شهادت : 17/ اسفند / 1362 - جزیره مجنون

مسئولیت ها : فرماندهی لشگر 27 محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله)

عملیات ها : فتح المبین / بیت المقدس / رمضان / خیبر

مزار شهید : حرم امامزاده شاهرضا – شهرضا (اصفهان)

شادی روح شهیدان صلوات

مطالب شهدا و رزمندگان جبهه و جنگ

موضوعات: شهیدان جبهه و جنگ و رزمندگان بسیج و بسیجی
۰ نظر موافقین ۰ ۱۶ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۰۳
ع . شکیبا---۱۲۰۳
فرمانده شهید عباس باقری تشکری

نام و نام خانوادگى: عبّاس باقرى تشکّرى

 نام پدر: على

تاریخ و محلّ تولّد: 1344/12/8 ـ مشهد

تاریخ ومحلّ شهادت: 1362/12/15 ـ جزیره‏ مجنون

آخرین سمت: فرمانده گردان عبدالله از لشکر 5 نصر

عبّاس باقرى تشکّرى  فرزند على در سال1344در شهرستان مشهد متولّد شد.

صورتى نورانى داشت. انگار سیّد بود. کودکى پر جنب وجوش، باهوش و فعّال بود. براى یادگیرى قرآن به مسجد کرامت مى‏رفت. قران مى‏خواند و به دیگران یادمى‏داد. از همان کودکى نمازخواندن را شروع کرد به طورى که از 10 سالگى به صورت کامل نمازمى‏خواند.


دوره‏ ى ابتدایى را در مدرسه‏ ى طوسى در مشهد به پایان برد و دوره ‏ى راهنمایى را در مدرسه‏ ى کوچه زردى گذراند. دوره متوسّطه را در مدرسه شریعتى آغاز کرد، امّا با شروع جنگ تحمیلى به جبهه رفت و براى امتحانات مرخصّى مى‏گرفت و تا سوّم دبیرستان توانست تحصیل علم کند. کتاب‏هاى تاریخى،علمى، هنرى ،مذهبى و کتاب‏هاى شهید مطهّرى را نیز مطالعه مى‏کرد. نسبت به حجاب بسیار حسّاس بود. در تظاهرات و راهپیمایى‏ هاى علیه‏ رژیم شاه شرکت مى‏کرد. بعد از پیروزى انقلاب وارد بسیج شد. اعلامیّه‏ هاى امام را درخانه‏ ها مى ‏انداخت. بعد از مدّتى با تشکیل سپاه پاسداران عضو سپاه شد. به نماز اهمیّت مى‏داد. با شروع جنگ تحمیلى، زمانى که به جبهه مى‏رفت، مى‏گفت: «ما مى‏رویم تا حسین زمان را یارى کنیم.»و مى‏گفت: «تا زنده‏ام باید به جبهه بروم.» عبّاس در منطقه خط‏ شکن بود. در جبهه معاون گردان عبدالّله بود. او به خانواده ‏اش نگفته بود که فرمانده است چون دنبال پست و مقام نبود.

آر پى جى زن بود. در عملیّات بستان، محرّم، والفجر مقدّماتى و والفجر 3 شرکت داشت. در عملیّات بستان از ناحیه‏ ى شکم مجروح شد. بار دوّم از ناحیه‏ ى سر مجروح گردید. ولى در هر حال از رفتن به جبهه خوددارى نمى‏ کرد. حتّى دیگران را هم براى کمک به جبهه تشویق مى‏کرد. على باقرى تشکّرى ـ پدر شهید که خود ایشان نیز در جبهه بوده است ـ مى‏گوید: «در جبهه مراسم سوگوارى و سینه زنى برگزار مى‏ کرد.» در آخرین دیدارش با خانواده ، آن‏ها را براى رفتن به جبهه دعوت کرد. پدر به نقل از مادر شهید مى‏گوید: «آخرین بارى که مى‏ خواست به جبهه برود، گفت: این آخرین دیدار است و دیگر بر نمى‏ گردم. و از همه حلالیّت طلبید.» همچنین مى‏گوید: «زمانى که دوستانش شهید مى‏ شدند، براى آن‏ها مجلس ختم مى‏ گرفت. و هر وقت کسى مفقود مى‏ شد، مى‏ گفت: خوشا به سعادتش! مى‏ گفت: اگر همه شهید شوند، پس چه کسى بجنگد.» او دوست داشت مفقودالأثر باشد. مادر شهید مى‏گوید: «خواب دیدم که یک خانم محترمى به منزل ما آمد و دفترى را آورد و گفت: امضاکن. گفتم: من سواد ندارم. گفت: مى‏توانى امضاکنى. وقتى ازخواب بیدار شدم، عبّاس به شهادت رسیده بود.» عبّاس باقرى تشکّرى در تاریخ 15/ 12/ 1362، در عملیّات خیبر به درجه‏ ى رفیع شهادت نایل گردید. امّا جنازه‏ ى او به دست نیامد و در تاریخ 1/ 5/ 1363 روح او تشییع شد و در بهشت رضا(ع)مشهد به یاد او سنگ قبرى گذاشته شد.

وصیتنامه شهید:

شهید در وصیّت نامه ‏ى خود مى‏گوید:

«بار پروردگارا، ترا شکر که شربت شهادت، این یگانه راه رسیدن انسان به خودت را به این بنده‏ ى حقیر مسکین و گناهکار ارزانى داشتى و من تنها راه سعادت خویش را شهادت در راهت یافتم. اى پدران و مادران و اى برادران و خواهران گرامیم، این را بدانید که شهیدان ما رفتند و بار مسئولیّت شان را بر دوش ما گذاشتند و ما هم باید این مسئولیّت را به پایان برسانیم و به دیگر برادران بسپاریم. اگر براى اسلام خدمت نکنید، فردا نزد خدا رو سفید نیستید. امروز راه این نایب بر حقّ امام زمان (عج)، این فرزند امام حسین(ع) و این روحانیّت در خطّش دیگر روشن است. بعد از شهادت من از رفتن برادرانم به جبهه جلوگیرى نکنید. از شهادت من ناراحت نشوید که خداوند لطفى بر شما کرده است و شاید این امتحانى براى شما و براى خانواده‏ه اى شهدا باشد که با از دست دادن چند فرزند خود، هنوز ازپا ننشسته ‏اند و خود نیز به جبهه آمده ‏اند. مادرم، شما باید مانند مادر وهب باشید که وقتى سر فرزندش را برایش انداختند، او هم سر رابرداشت و به طرف دشمن پرتاب کرد و گفت: چیزى را که در راه خداداده ‏ام، پس نمى‏ گیرم. از شما نمى‏ خواهم که عزادارى نکنید، ولى هر وقت خواستید عزادارى کنید براى امام حسین(ع) و 72 یار او عزادارى کنید و براى حضرت زهرا (س) گریه کنید. از شما مى ‏خواهم که لباس سیاه به تن نکنید، چون در جشن لباس سیاه نمى ‏پوشند و شمابه آن‏هایى که نمى ‏دانند ما و دیگر رزمندگان براى چه هدفى به جبهه‏ ها رفتیم و به شهادت رسیدیم، بگویید: براى دفاع از اسلام و حفظ ناموس به جبهه ها رفتند و براى همین هدف به شهادت رسیده ‏اند. از شما پدر و مادر مى‏ خواهم که دست از امام، اسلام و روحانیّت برندارید. چون اگر خداى نکرده چنین اتّفاقى بیفتد، شما را از فلسطینى‏ ها بدتر مى‏ کنند. چون امام فرمودند: دشمن از اسلام سیلى خورده است و اگر پیروز شوند، اسلامى باقى نمى ‏گذارند. برادرانم از شما تقاضا دارم که اسلحه من و دیگر برادرانم را به زمین نگذارید. من از خداوند سبحان سلامتى امام و کلیه خدمتگزاران به اسلام را خواهانم.

و از کسانى که در زمان حیات، آن‏ها را مورد اذیّت قرار داده‏ ام مى‏خواهم که مرا عفو کنند. برایم یک ماه نماز بخوانید و 20 روز، روزه بگیرید.»

خاطرات زیبایی از مادر و خواهر شهید عباس تشکری 

نتیجه: شهدا آن زمان اینگونه جنگیدند. حالا مردم و به ویژه مسئولین باید در مقابل فشارهای سیاسی و اقتصادی دشمن ایستادگی و مقاومت کنند و از خون شهدا و راه امام  و رهبری محفاظت کنند.

مطالب شهدا و رزمندگان جبهه و جنگ

موضوعات: شهیدان جبهه و جنگ و رزمندگان
۱ نظر موافقین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۱۱:۰۲
ع . شکیبا---۴۷۸

https://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1396/10/18/7366843_963.jpg

سردار شهید عبدالحسین‌ برونسی‌  

نام پدر:حسین‌علی‌

محل تولد:شهرستان مشهد 

تاریخ تولد:1321/6/3

تاریخ شهادت :1363/12/25 

محل شهادت :شرق دجله

منطقه :عملیات بدر 

مسؤلیت :فرمانده‌تیپ‌ لشکر 5 نصر 

کودکی‌ را که‌ عصر روز بیست‌ و سوم‌ شهریور ماه‌ هزار و سیصد وبیست‌ و یک‌ صدای‌ گریه‌اش‌ در گلو پیچید عبدالحسین‌ نام‌ نهادند. وقتی‌ در لباس‌ سربازی‌ به‌ روستا آمد مردم‌ از خوشحالی‌ در پوست‌ خود نمی‌گنجیدند. ورود مأمورین‌ اصلاحات‌ ارضی‌ شاه‌ و عدم‌ قبول‌ آب‌ و ملک‌ باعث ‌مهاجرتش‌ به‌ شهر مشهد شد.


مشاغل‌ متفاوت‌ را آزمود و چون‌ در هر کدام ‌شبهه‌ای‌ بود دست‌ به‌ بنایی‌ زد. با ارشادات‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌ با مسایل‌ سیاسی‌ آشنا شد و پا در رکاب ‌مبارزه‌ با رژیم‌ پهلوی‌ گذاشت‌ و مأمورین‌ ساواک‌ در زیر شکنجه‌ دندانهایش‌ را شکستند. انقلاب‌ که‌ پیروز شد، جزو اولین‌ افراد اعزامی‌ به‌ کردستان‌ بود.عرصه‌های‌ نبرد حق‌ علیه‌ باطل‌ بستر مناسبی‌ بود که‌ استعداد بالقوه‌ او ب ه‌فعل‌ در آید و از فرماندهی‌ گروهان‌، به‌ فرماندهی‌ تیپ‌ هجدهم جوادالائمه ‌برسد و دراین‌ سالها رشادت‌ و ایثارگری‌ او زبانزد خاص‌ و عام‌ بود تا آنجا که‌ دشمن‌ چنان‌ هراسی‌ از برونسی‌ داشت‌ که‌ برای‌ سرش‌ جایزه‌ تعیین‌ کرد. این‌ سردار سرفراز بعد از زیارت‌ خانه‌ خدا به‌ مرحله‌ای‌ از شهود رسیده‌بود که‌ زمان‌ و مکان‌ شهادت‌ خودش‌ را می‌دید و سرانجام‌ در عملیات‌ بدر، پس‌ از رشادت‌ بسیار در چهار راه‌ خندق‌ در 1363/12/25 به‌ شهادت‌ رسید.

دو خاطره از شهید

1) آقای تونی می گوید: شهید برونسی روز قبل از عملیات بدر روحیه عجیبی داشت. مدام اشک می ریخت، علت را که پرسیدم آقای برونسی گفت: دارم از بچه ها خداحافظی می کنم چرا که خوابی دیده ام. سپس افزود: به صورت امانت برای شما نقل می کنم و آن اینکه: در خواب بی بی فاطمه زهرا (سلام الله علیه) را دیدم که فرمود: فلانی! فردا مهمان ما هستی، محل شهادت را هم نشان داد. همین چهار راهی که در منطقه عملیاتی بدر (پد)فرود هلی کوپتر است و به طرف نفت خانه و جاده آسفالت بصره _ الاماره می رود و من در همین چهار راه باید نماز بخوانم، و بالاخره نیز این خواب در همان جا و همان وقتیکه گفته بود، به زیبایی تعبیر شد. و خود سردار شهید، شهادتین را خواند و بدینگونه عاشقی، فرهیخته ، به سوی خدا پر کشید.

 

2) پیش از اینکه عملیات بدر آغاز شود ، ما به عنوان مسئول پشتیبانی می رفتیم خدمت فرماندهان محترم از جمله شهید برونسی ، ظهر بود ساعت حدود 11/30 الی 12بود ، کنار جمعی از فرماندهان گردان هایشان نشسته بود از جمله یکی از فرمانده ها شهید فرومندی بود که نشسته بودند ، من جلو رفتم و احوالپرسی کردم و بعد پیرامون عملکرد گردان ابوالفضل(سلام الله علیه) که در عملیات تشکیل شده بود ، سؤال کردم که از نحوه پشتیبانی عملیات خیبر راضی بوده اید ؟ گفت : من از کار راضی هستم . خدا انشاء ا... کمکتان کند . اما یک چیزی که به من گفت که خیلی من را تکان داد ، گفت : فلانی ما از عملیات خیبر ، سالم برگشتیم . این دفعه به شما می گویم ، آن دستوری که حضرت امام در رابطه با منطقه بصره دادند که اگر بخواهیم به اهدافمان برسیم . من دو راه بیشتر ندارم . می گفت : این دفعه یا به اهدافی که نظر حضرت امام است می رسیم و یا جنازة من برمی گردد ،به غیر از این دو راه ، راه دیگری وجود ندارد ، خیلی برای من جالب بود . بعد با خودم گفتم : آقای برونسی اینطوری محکم صحبت نکن . گفت : قطعاً هیچ شکی ندارم . در این عملیات یا به اهدافی که نظر امام است می رسیم یا اینکه جنازة من بر می گردد . بعد از عملیات هم دیدم که واقعاً همینطوری شد ، جنازه اش هم برنگشت .

https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQI_umjxeN4og7Hjah3iMLOKmfTTM84_r7Qj8K-FRyFg5LwMr9Urw

کتاب: خاکهای نرم کوشک - سعید عاکف  ، خاطرات شهید برونسی

خیلی کتاب زیبایی است . هر کس بخونه عاشقش میشه

زندگینامه شهید برونسی

مطالب شهدا و رزمندگان جبهه و جنگ    شهدای فرمانده  

موضوعات: شهیدان خاطرات و یادداشت ها جبهه و جنگ و رزمندگان
۳ نظر موافقین ۰ ۱۵ اسفند ۹۷ ، ۱۰:۳۰
ع . شکیبا---۴۷۷