پیامبر خدا (ص): روز غدیر خم ، بزرگترین اعیاد امت من است.
پیامبر خدا (ص): روز غدیر خم ، بزرگترین اعیاد امت من است.
قالَ الْکاظِمُ علیه السلام: مَنْ اَتاهُ اَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فِى حاجَةٍ فَاِنَّما هِىَ رَحْمَةٌ مِنَ اللّهِ ساقَهَا اللّهُ فَاِنْ فَعَلَ ذلِکَ فَقَدْ وَصَلَهُ بِوِلایَتِنا وَهِىَ مَوْصُولَةٌ بِوِلایَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلِّ.
امام کاظم علیه السلام فرمود: وقتى برادر مؤمنى نیاز خود را به مؤمنى عرضه مى کند این عرضه نعمتى است از خداوند که بسوى او فرستاده شده است پس اگر مؤمن نیاز او را بر طرف نماید این کار او را به ولایت ما مى رساند و او به ولایت خدا متّصل است.
بحار الأنوار: ج 74 ، ص 313
مطالب مرتبط: امام کاظم، اهل بیت (ع) ، احادیث و روایات
ولایت فقیه ، همان ولایت رسول الله هست.
امام خمینی (ره):
قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است. . و اینها از ولایت رسول الله هم میترسند! شما بدانید که اگر امام زمان - سلام الله علیه - حالا بیاید، باز این قلمها مخالفاند با او.
ولایت فقیه هست که جلوی دیکتاتوری را میگیرد
امام خمینی (ره):
مع الاسف اشخاصی که اطلاع ندارند بر وضعیت برنامههای اسلام، گمان میکنند که اگر چنانچه «ولایت فقیه» در قانون اساسی بگذرد، این اسباب دیکتاتوری میشود. در صورتی که ولایت فقیه هست که جلو دیکتاتوری را میگیرد. اگر ولایت فقیه نباشد، دیکتاتوری میشود. آن که جلو میگیرد از اینکه رئیس جمهور دیکتاتوری نکند، آن که جلو میگیرد از اینکه رئیس ارتش دیکتاتوری نکند، رئیس ژاندارمری دیکتاتوری نکند، رئیس شهربانی دیکتاتوری نکند، نخست وزیر دیکتاتوری نکند؛ آن فقیه است. 18 آبان 1358
ولایت فقیه و رئیس جمهور
به حرفهای آنهایی که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب میکنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند [اعتنا نکنید] اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت، یا خداست، یا طاغوت. اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. 1358/7/12
ولایت مطلقه فقیه در فقه شیعه به دو معنا استعمال می شود:
1.ولایت فقیه، منحصر به ولایت بر قضاوت، ولایت بر محجورین و. .. نیست، بلکه ولایت او شامل زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی نیز می شود.
2.اختیارات «ولی امر» در زمامداری منحصر به اجرای احکام اولیه و ثانویه نیست. به عبارت دیگر وظیفه او، رهبری جامعه است به گونه ای که مصالح جامعه، در پرتو هدایت های الهی، به خوبی تأمین شود. و نیازمندی های متنوع و تغییرپذیر جامعه، در شرایط مختلف بدون پاسخ نماند و جامعه از رشد و ترقی باز نماند. از این رو اگر در شرایط ویژه ای، یکی از مصالح و نیازمندی های جامعه با یکی از احکام اولیه در تزاحم قرار گرفت در چنین صورتی «ولی فقیه» باید بین آن دو مقایسه کند؛ پس اگر مسأله ای که با حکم اولی در «تزاحم» قرار گرفته، دارای مصلحتی برتر برای جامعه باشد در این صورت ولی فقیه می تواند، آن حکم اولیه را موقتاً تعطیل کند و مصلحت برتر جامعه را بر آن مقدم بدارد در این باره چند مطلب گفتنی است:
1.ولایت مطلقه فقیه از قواعد رافع تزاحم است؛ یعنی، مطلق بودن ولایت، گره گشا در تزاحم احکام و مصالح اجتماعی است و نشانه واقع نگری اسلام در برخورد با مقتضیات زمان است.
2.ولایت مطلقه، خود مقید به قیودی است؛ نه اینکه از هر حیث مطلق باشد. این قیود عبارت از این است که:
یک. او باید مجری احکام الهی باشد و حق ندارد خود سرانه و دلخواهانه عمل کند که این فلسفه اصلی ولایت فقیه است.
دو. مصالح جامعه را باید رعایت کند.
سه. در زمانی می تواند حکم اولی شرعی را موقتاً تعطیل کند که با یکی از مصالح اهم جامعه، در تزاحم باشد نه با خواست و میل یا مصلحت شخصی، و یا مصلحتی در رتبه فروتر از حکم اولی شرعی.
اکنون اگر واقع بینانه بنگریم، درخواهیم یافت که «ولایت مطلقه» ـ به معنایی که گذشت ـ یکی از مهم ترین راه حل هایی است که اسلام برای خروج از بن بست ها در عرصه تزاحم مصالح پیش بینی کرده و بدون آن عملاً حکومت، با مشکلات بسیار زیادی رو به رو خواهد شد. از طرف دیگر این مقدار از اختیارات در هر حکومتی وجود دارد بلکه حاکمان دیگر کشورها از اختیاراتی بسیار بیشتر از اختیارات ولی فقیه بهره مند می باشند.
از آنچه گذشت روشن می شود که «مطلقه بودن» به معنایی که ذکر شده، هیچ پیوندی با «دیکتاتوری و استبداد» ندارد. آنچه موجب توهم دیکتاتوری شده، تشابه لفظی «ولایت مطلقه» با «رژیم های مطلقه» (Absolutist) است که در آن حاکم مطلق العنان می باشد. در حالی که مطلقه در معنای فوق، اساساً با آن متفاوت است. حضرت امام ره در این باره فرمودند:
اینهایی که می گویند دیکتاتوری، اسلام را نمی فهمند چی هست. فقیه اسلام را نمی دانند. خیال می کنند ما، هر فقیه، هر فقیه، هر چه هم فاسد باشد این حکومت، فقیه اگر پایش را این طور بگذارد، اگر یک گناه صغیره هم بکند از ولایت ساقط است. مگر ولایت یک چیز آسانی است که بدهند دست هر کس؟ اینها که می گویند که دیکتاتوری پیش می آید ـ نمی دانم ـ این مسائل پیش می آید، اینها نمی دانند که حکومت اسلامی حکومت دیکتاتوری نیست. مذهب مقابل اینها ایستاده. اسلام مقابل دیکتاتورها ایستاده. و ما می خواهیم که فقیه باشد که جلوی دیکتاتورها را بگیرد. نگذارد رئیس جمهور دیکتاتوری کند. نگذارد نخست وزیر دیکتاتوری کند. نگذارد رئیس مثلًا لشکر دیکتاتوری بکند. نگذارد رئیس ژاندارمری دیکتاتوری بکند. نه اینکه بخواهیم دیکتاتوری درست کنیم. فقیه می خواهد چه کند دیکتاتوری را؟! کسی که زندگی عادی دارد و نمی خواهد این مسائل را، دیکتاتوری برای چه می خواهد بکند؟ حکم فرمایی در کار نیست در اسلام. علاوه حالا در این قانون اساسی که این قدر احتیاط کاری هم شده، آقایان هم این قدر احتیاط کاری کرده اند که یک دفعه مردم بیایند خودشان تعیین کنند یک خبره هایی را، این دیکتاتوری است؟! این خبره ها را یکی بیاید بگوید که در یک شهری از این شهرها یک کسی فشار آورد روی مردم که بیایید به این شخص رأی بدهید. حتی تبلیغات هم نشد. مردم اینها را می شناختند. مردم می دانستند اینها را. اگر صد دفعه دیگر ما بخواهیم خبرگان تعیین کنیم، یا خود این آقایان تعیین می شوند یا یکی مثل اینها.
صحیفه امام، ج 11، ص: 307
برای آگاهی بیشتر ر. ک: مبانی حکومت دینی، حسین جوان آراسته، صص 38- 35
مقدمه:
یکی از مهمترین شاخصه ها در کارگزاران نظام اسلامی بحث ولایتمداری است. مقدمتا عرض کنم گاهی وقت ها آنقدر با این مفاهیمِ بسیار مهم و این اصول اساسی از طرف دوست و دشمن بازی میشود که گاهی از طرف دوستان به آن بی اعتنایی می شود مثل همین ولایتمداری یا استکبارستیزی و خیلی از مسائل دیگری که شما با آن آشنا هستید. شاید یکی از راهبردهای کم رنگ کردن این ارزشها در جامعه ی خوب ما همین باشد که ما کم کم بگوییم: «این حرفهای کلی به چه درد میخورد؟ باید یک شاخص بدهی که روی زمین بشود اندازه گرفت والا هرکس که بیاید کاندیدا بشود می گوید من ولایتمدارم!»
از یک طرف درست است؛ اگر شاخص آن گونه تبیین نشود که قابل تشخیص در افراد و جریان و اندیشه ها باشد، آن شاخص یک چیز کلی می شود که همه میتوانند خودشان را بدان متصف کنند مثل اینکه بگویید باید مسلمان باشد! درحالی که از ابوسفیان مسلمان است تا آنطرف: پیامبر! اما اگر اسلام را به گونه ای که خدا و پیامبر و اهل بیت خواسته اند تعریف کنید آن موقع می بینید که معنا خیلی دقیق تر است. اگر مومن و انقلابی را درست تعریف کردید و اگر آن شاخص به معنای واقعی شاخص شد، آنموقع می بینید چقدر ارزشمند است! تازه متوجه می شویم که چرا اینقدر امام عزیز و رهبر معظم انقلاب، اصرار دارند در ادبیات سیاسی خودشان این واژه ها را که حاکی از اصول ما هستند زیاد به کار ببرند! اما چرا اصرار دارند؟ اگر اینقدر بدون ما به ازاست و اینقدر گنگ و مبهم است برای چه باید این دو بزرگوار بر این ادبیات خاص اصرار داشته باشند؟
سخنرانی حجت الاسلام مهدوی ارفع
قم، حسینیه انقلاب
---------------------------------
ولایت مداری
قسمت دوم