سلسله مراتب در خانواده
خانواده مانند دیگر نظامهای انسانى و اجتماعى دارای یک سازمان است. در هر سازمان، هر فرد برای خود جایگاه ویژه اى دارد که نشانه قدرت و تأثیر او بر دیگران است. در جوامع انسانى سازمانى که همه افراد در آن در یک رتبه باشند، دیده نمى شود.(1) بسیارى از صاحب نظران خانواده، مانند مینوچین و جى هى لى، وجود سلسله مراتب شفاف و صریح درون خانوادگى را پیش فرض کارایى خانواده در نظر مى گیرند. ملاک سلامت و بیماری خانواده این واقعیت است و خانواده درمان گری، مانند مینوچین، هدف درمان را «نشاندن والدین پشت فرمان» اعلام مى کند. نظم و انسجام خانواده نیز به سلسله مراتب مناسب آن بستگى دارد.(2)
تعالیم اسلام نیز بر لزوم سلسله مراتب در خانواده تأکید مى کند. از لوازم سلسله مراتب، اقتدار بیشتر برخى اعضا در خانواده است. اقتدار کافى و در عین حال عادلانه شرط ضرورى انجام وظیفه است. در صورتى که وظیفه ای بر عهده ی عضوى گذاشته شود در حالى که قدرت و امکانات انجام آن را نداشته باشد، تحقق وظیفه براى او ناممکن یا دشوار خواهد بود. در نظام خانواده نیز باید وظایف همراه با اقتدار کافى تفویض شود. از مباحث گذشته روشن شد که والدین در خانواده بیشترین و مهم ترین وظایف را بر عهده دارند و به همین جهت، باید از اقتدار کافى و بیش از دیگران برخوردار باشند. در راستاى این امر، تعالیم اسلام مانند بیشتر نظریه پردازان خانواده،(3) بر مدیریت والدین در خانواده تأکید مى کند. پیروی و همراهى با والدین لازم است(4) و نافرمانى از آنها فقط در صورت اصرار آنها بر گناه و شرک به خداوند، مجاز مى باشد. البته حتى در این صورت نیز برخورد مناسب و مؤدبانه با والدین ضروری است.(5) براى حفظ اقتدار والدین و تسهیل نقش مهم آنها در کارایى خانواده و حل مشکلات آن، دین اسلام برخى عبادتها را در صورت ناخشنودى والدین، نادرست اعلام مى کند.(6) رضایت خدا، منوط به رضایت والدین و خشم و ناخشنودى آنها از فرزند، موجب خشم و غضب خداوند مى گردد.(7)
اگر این سلسله مراتب در خانواده رعایت نشود و والدین از اقتدار کافى برخوردار نباشند و در تصمیم گیری های مهم به خواسته های فرزندان تن دهند، یا هر عضو جدا از دیگران تصمیم گیرى کند، خانواده انسجام لازم را از دست خواهد داد؛ زیرا محور خانواده، یعنى والدین قادر به حل مشکلات نخواهند بود و خانواده ممکن است در اثر خواسته هاى غیرمنطقى فرزندان، دچار آسیبهاى جدی شود. شاید به همین جهت پیامبر اسلام (ص) فرمود: «خدایا، به تو پناه مى برم از فرزندی که خدایم باشد.»(8)، بدین معنا که به والدین امر و نهى کند و آنها تسلیم او باشند.
تعالیم اسلام، افزون بر تأکید بر اقتدار والدین، به شوهر اقتدار بیشتری مى دهد. قرآن به این نکته تصریح کرده است: «مردان سرپرست زنان اند؛ به دلیل آنکه خداوند برخى را نسبت به بعضى دیگر برتری داده است و به دلیل آنکه عهده دار تأمین معیشت خانواده هستند؛ پس زنان درستکار فرمان بردارند….»(9) در آیه ای دیگر آمده است: «مانند وظایفى که بر عهده ی زنان است، وظایفى به نفع آنان بر عهده ی مردان است و مردان درجه ای از آنان برترند….»(10) در بسیارى ازکلمات اولیاى دین (ع)، مهم ترین مسئولیت زن در خانواده هماهنگى و همراهى با شوهر اعلام شده است. رسول خدا (ص) در این باره فرمود: «حقوق شوهر بر عهده ی همسر آن است که از او اطاعت کند، در مقابلش نافرمانى نکند، صدقه اى از اموال منزل بدون اجازه او ندهد، روزه ی مستحبى فقط با اجازه او بگیرد، از منزل بدون اجازه شوهر خارج نشود…. به ایشان عرض شد: چه کسى بزرگ ترین حق را بر عهده ی زن دارد؟ فرمود: همسرش.»(11) افزون بر لزوم اقتدار مرد در خانواده، احساس و تلقى این امر از سوى زن ضرورت دارد. حضرت على (ع) در این باره فرمود: «اگر زن، تو را صاحب اقتدار ببیند، بهتر است از آن که تو را به حال شکستگى و ضعف بنگرد.»(12)
براساس آیه ی قرآن و سخنان معصومین (ع)، فقه اسلامى و قانون مدنى در ایران (ماده 1105) در روابط زوجین، ریاست خانواده را از خصایص شوهر اعلام مى کند.(13) منظور از ریاست، تصمیم گیرى در امور خانواده بر اساس مراعات مصالح آن مى باشد که بعضى از آنها از نظر قانون گذار، انتخاب محل سکونت و عهده دارى امور اقتصادى خانواده و سرپرستى قانونى فرزندان است. در تبیین این قانون گفته شده است که هر گروهى را باید رئیسى باشد که کارها را هماهنگ کند در صورت بروز اختلاف، به نظر او رجوع و به این شکل وحدت آن گروه حفظ شود.(14) اگر خانواده رئیس نداشته باشد و زن و مرد در اداره ی امور آن برابر باشند، ناگزیر باید براى حل اختلاف در هر مورد جزئى به مراجعى بالاتر رجوع کنند و همین امر به انسجام و روابط مناسب اعضای خانواده آسیب مى رساند؛ بنابراین، ریاست خانواده مقامى است که برای ثبات و مصلحت خانواده به مرد داده شده است و امتیاز و حق فردى براى شوهر محسوب نمى شود. این امر بیشتر یک وظیفه اجتماعى برای تأمین سعادت خانواده است و مرد نباید از آن سوء استفاده کند، یا برخلاف روش مناسب هر جامعه و یا مصلحت ویژه هر خانواده و به شکل تحکم و اجبار، آن را به کار برد.
با توجه به ترجمه مفسران فارسى زبان قرآن و نکاتى که بیان شد، کلمه «قوام» در آیه یاد شده امور مهمى را در بر دارد: الف – مرد وظیفه دارد نیازهای جسمانى و روانى زن را به طور مناسب تأمین کرده و زمینه احساس اطمینان و آرامش وى را فراهم آورد. ب – در اداره ی خانه و خانواده، مرد باید شرایط زن را درک کرده و با مراعات حال او، از وى حمایت کند و خانواده را بر اساس سرپرستى ای که دارد، عادلانه اداره کند.(15) این سرپرستى مبتنى بر ضوابط و اصولى است که آزادى زن و فرزندان را در چهارچوب شرع و عرف جامعه تأمین مى کند.(16) قوام بودن مرد با شرکت دادن زن و فرزندان در اداره خانه به گونه ای که در بحث مشورت در خانواده بیان خواهیم کرد، منافاتى ندارد. البته قوامیت به معنای فصل الخطات بودن مرد در مواردى است که خانواده دچار اختلاف شده و شرایط، مستلزم آن است که عضوی از خانواده سخن آخر را بگوید و دیگران بپذیرند. با این تبیین از ریاست خانواده، نگرش اسلام پدرسالاری در خانواده نیست؛ زیرا این مفهوم از نوعى حکومت برای پدر حکایت مى کند، در حالى که سرپرستى خانواده با رعایت مصالح و حدود مشخص، امری دیگر است.(17)
اینک مناسب است به بررسى و تبیین دلایل تعیین مرد به عنوان سرپرست خانواده بپردازیم. سرپرستى خانواده در بعد اقتصادى و اجتماعى و فصل الخطاب بودن در مواردی که مشورت و گفتگو به حل اختلافها کمک نکرده است، مستلزم توان و طاقت ویژه ای است که فرد را در رویارویى با تنیدگى ها، اضطرابها و نگرانى ها از پای در نیاورد. بدون تردید این مسئولیت را باید یکى از والدین بپذیرد، و از جهتهای متعدد مى توان مرد را براى ایفاى این مسئولیت مناسب تر دانست. زن به جهت برخى ویژگى هاى طبیعى خاص خود، در بعد احساسات و عواطف از مرد قوى تر است.(18) جذابیت عاطفى زن و شیوه هاى تعامل عاطفى او با مرد نیز بسیار قوی تر از مرد است؛ برای نمونه، زنان دو برابر مردان از احساس همدلى برخوردارند.(19) افزون بر آنچه گذشت، پیوند عاطفى بسیار عمیقى بین مادر و فرزند برقرار مى شود که وحدت و هم زیستى مادر و کودک طى دوران باردارى و تغذیه کودک از سینه ی مادر در دوران شیرخوارى، نقش مهمى در این پیوند دارد. نتیجه این پیوند، توجه بسیار مادر و تلاش او در برآورده ساختن نیازهاى جسمانى و عاطفى کودک است. در خانواده، افزون بر فرزندان، نیازهاى عاطفى مرد نیز بسیار است که از همسر خود برآوردن آنها را انتظار دارد.
با این شرایط، اعطای سرپرستى خانواده به زن به دو جهت برای او مشکل آفرین است: اول این که زن به جهت ویژگى هاى روانى خود، بیشتر از طریق احساسات و عواطف با مسائل زندگى رو به رو مى شود که این امر به خودى خود مناسب و مطلوب است ولى در رویارویى با مشکلات زندگى، گاه عقل و منطق دور از احساس، بیشتر به کار مى آید و این امر او را به تعارض در تصمیم گیرى ها دچار مى کند و تحقیقاتى در بحث مدیریت زنان در سازمانها نیز به این پدیده اشاره کرده است.(20) دوم این که اعطاى سرپرستى خانواده به زن مسئولیت بزرگ ترى را به او تحمیل مى کند که او را در انجام هم زمان مسئولیتهاى مادرى و همسرى از یک سو و سرپرستى خانواده از سوى دیگر، به عجز مى کشاند. در این شرایط، زن ناگریز است مسئولیتى را فدای مسئولیت دیگر کند. تحقیقات نشان مى دهد که بسیارى از زنان در ایفای مسئولیتهاى اجتماعى همراه با مسئولیتهاى زندگى خانوادگى، به تعارضهاى غیر قابل حل دچار شده اند.(21)
نکته دیگر که در آیه قرآن نیز به آن تصریح شده،(22) به مسائل اقتصادی باز مى گردد. بر اساس قوانین اسلام، تأمین مخارج اقتصادى خانواده بر عهده مرد است. از آن جا که بسیارى از تصمیمات خانوادگى بار مالى دارد، طبیعى است کسى که باید مسئولیت تأمین این هزینه را برعهده گیرد، در تصمیم گیرى اولویت دارد؛ در غیر این صورت، ممکن است تصمیمى برای او گرفته شود که تحقق آن براى او دشوار باشد. در مجموع، با در نظر گرفتن شرایط زنان و مردان مى توان نتیجه گرفت که مردها در صورت برخوردارى از تدبیر، هوشمندی و درک کافى و توان روانى و اقتصادى مناسب، در پذیرش سرپرستى خانواده آمادگى بیشترى دارند. وجود اقتدار بیشتر در پدر خانواده، از زمینه هایى است که مى تواند خانواده را از اختلال کارکردها و بى نظمى در انجام وظایف و در نتیجه فروپاشى خانواده باز دارد.
پینوشتها:
1. هی لی، ج، روان درمانی خانواده،ص 171 – 179.
2. زیمون، مفاهیم و تئوری های کلیدی در خانواده درمانی، ص 235.
3. مگر برخی مانند بوژرمنی که هر نوع سازماندهی خانوادگی را که قدردانی و احترام متقابل در آن لحاظ شود می پذیرد. همان.
4. برخى فقها عدم اطاعت از والدین را که به نارضاینى و عقوق یا آزار آنها منجر شود، حرام مى دانند. (خانه کودک، احکام ما و کودکان، ص 125 و 219)
5. «و ان جهداک علی أن تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفا» لقمان، 15 و عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، نورالثقلین،ج 4، ص 202.
6. مانند روزه ی مستحبی فرزند، بدون رضایت والدین او (خانه ی کودک، احکام ما و کودکان، ص 221).
7. «رضی الرب فی رضی الوالدین و سخط الرب فی سخط الوالدین» نوری، مستدرک الوسائل، ج 15، ص 175.
8. «اللهم انی اعوذ بک من ولد یکون علی ربا» مجلسی، بحار الانوار، ج 86، ص 186.
9. «الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما أنفقوا من أمولهم فالصالحات قانتات…» نساء 34. «قوام» در نظر مترجمان فارسی قرآن، به معانی زیر به کار برده شده که همه متناسب با برداشت هایی است که در متن از آیه ارائه شده است: قوام: مسلط (خرمشاهی، بهاء الدین، 1374)؛ کارگزار و سرپرست (مجتبوی، جلال الدین، 1371)؛ سرپرست و نگهبان (مکارم شیرازی، ناصر، 1378) و سرپرست (فولادوند، محمد مهدی، 1373).
10. «و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه» بقره، 228.
11. حرعاملی، وسائل الشیعه، ج 14، ص 112.
12. «هن یزین انک ذو اقتدار خیر من ان یرین حالک علی انسار» همان، ص 120.
13. صفایی، سید حسین و اسدالله امانی، مختصر حقوق خانواده، ص 125.
14. رشید رضا، تفسیر المنار، ج 2، ص 380.
15. آیاتی مانند «کونوا قوامین بالقسط» نساء، 135 و «کونوا قوامین لله» مائده، 8 و «فان خفتم ألا تعدلوا فواحده» نساء، 3، این آیه را می توان شاهدی بر رفتار عادلانه مرد دانست. (سجادی، سید ابراهیم، «قرآن و مشارکت اجتماعی زنان»، پژوهشهای قرآنی، ش 27 و 28.
16. «و عاشروهن بالمعروف» نساء، 19.
17. رئوف، هبه، مشارکت سیاسی زن، ص 179.
18. بسیاری از صاحب نظران اسلامی این دیدگاه را دارند مانند: علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ج 5، ص 343؛ شهید مطهری، در نظام حقوق زن در اسلام، ص 163؛ علامه مجلسی در بحارالانوار، ج 45، ص 2؛ علامه محمد حسین فضل الله در من وحی القرآن، ج 7، ص 161. برخی صاحب نظران دیگر نیز این دیدگاه را دارند: ویل دورانت در لذات فلسفه، ص 139، روژه پیره در روان شناسی اختلاف زن و مرد و هاشمی در مقدمه ای بر روان شناسی زن (نقل از سجادی، «قرآن و مشارکت اجتماعی زنان»، پژوهشهای قرآنی، ش 27 و 28، ص 54).
19. آذربایجانی و دیگران، روان شناسی اجتماعی…، ص 350.
20. Ayman. R. Leadership ،p. 158.
21. آذربایجانی و دیگران، روان شناسی اجتماعی…، ص 187 – 197 و ص 447 – 450.
22. «بما أنفقوا…» نساء، 34.