سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
امکانات

http://bayanbox.ir/view/9001324019512751840/nf00375674-3.jpg

موضوعات: انتخابات کشورها و بیداری اسلامی
۳ نظر موافقین ۱ ۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۳۹
ع . شکیبا---۸۰۲

سردار قاسمی در طرح ولایت خراسان رضوی:

مدت‌هاست که رهبری شمشیر به دست گرفته‌اند/ از انقلاب‌مان محافظت نکنیم نابود و پوک خواهد شد

فرمانده دوران دفاع مقدس گفت: برخی به رهبر معظم انقلاب می‌گویند چنانچه شما شمشیر به دست بگیرید، ما شما را حمایت خواهیم کرد و شمشیر به دست خواهیم گرفت؛ این افراد متوجه نمی‌شوند که مدت‌هاست که رهبری شمشیر به دست گرفته‌اند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو از مشهد، سردار سعید قاسمی امروز در هشتمین دوره طرح ولایت بسیج دانشجویی خراسان رضوی در مشهد در خصوص «رسالت‌های دانشجوی انقلابی»، خطاب به دانشجویان، آنان را پرچم داران امروز تفکر امام خمینی(ره) خواند و گفت: متاسفانه پس از گذشت 40 سال از انقلاب اسلامی یک سری مرض‌هایی وارد باغ انقلاب شده و این در حالی است که باغبان این باغ سال‌ها پیش آفاتی که ممکن است این انقلاب را درگیر خود کند را برشمرده بود.

 

وی بر پاسداری از انقلاب تاکید و تصریح کرد: بر اساس قانون طبیعت، چنانچه باغ را رها کنیم، بیماری وارد آن خواهد شد. همانگونه که ملخ به درختان حمله ور می‌شود آنان را نابود می‌کند، همان طور که کرم از درون درخت را پوک می‌کند و همان گونه که علف‌های هرز با محاصره کردن درخت، خود را تبدیل به متن می‌کنند و درخت را به حاشیه می‌رانند، چنانچه از انقلاب‌مان محافظت و پاسداری نکنیم، نابود و پوک خواهد شد و به حاشیه رانده می‌شود.

 

این فرمانده دوران دفاع مقدس ادامه داد: روزگاری باغبان این انقلاب، درختانی پرورش داد که محصولات مرغوبی را از آنان شاهد بودیم؛ اما درختان مرغوب‌مان را زدند.

 

وی با اشاره به این‌که امام راحل فرمودند «نگذارید انقلاب دست نااهلان بیافتد»، آیا ما گوش کردیم؟، خاطرنشان کرد: برخی به رهبری می‌گویند چنانچه شما شمشیر به دست بگیرید، ما شما را حمایت خواهیم کرد و شمشیر به دست خواهیم گرفت.

 

وی افزود: متاسفانه این افراد متوجه نمی‌شوند که مدت‌هاست که رهبری شمشیر به دست گرفته‌اند. این افراد نمی‌دانند که صحنه جنگ کجاست؟، دشمن کیست؟ و با چه کسانی باید بجنگیم؟

 

این فرمانده دوران دفاع مقدس با طرح این پرسش که چگونه است که ما متوجه جنگ نمی‌شویم، خطاب به این افراد ابراز داشت: مگر فساد و فحشا و برگزاری موسیقی را در دانشگاه‌ها نمی‌بینید؟ مگر نمی‌بینید که برخی از آشنایان‌تان را چگونه دشمن با خود برده است؟!

 

وی ضمن تاکید بر این نکته که قطار ریلی که روزگاری توسط باغبان انقلاب گذاشته شده رو به نابودی طی مسیر می‌کند، عنوان کرد: این مسیری که در حال طی کردن آن هستیم مسیر نابودی است. این مسیر، مسیر امام خمینی نیست. مسیر صلح امام حسن نیست، مسیر نابودی است.

 

قاسمی در ادامه سخنان خود به قطعنامه 598 اشاره کرد و ضمن بیان این مطلب که اکنون در سالروز تصویب این قطعنامه هستیم، گفت: 27 سال پیش در چنین روزهایی برخی با عنوان برجام مقدماتی، جام زهر را به امام خوراندند و مشاهده می‌کنید مسئولان ما به جای پرداختن به این قطعنامه در این روزها سخن از کودتای ترکیه می‌زنند. ترکیه‌ای که برای پیوستن به اروپا حاضر شده همه عزت خود را بفروشد.

 

قطعنامه  598 نقطه عطف تاریخی ماست نه کودتای ترکیه

 

این فرمانده دوران دفاع مقدس با تاکید بر این‌که 598 نقطه عطف تاریخی ماست نه کودتای ترکیه، بیان داشت: امام تحت فشارهای داخلی و خارجی مجبور به نوشیدن جام زهر شدند.

 

وی ادامه داد: سه روز پس از پذیرش قطعنامه، جنوب کشور مورد هجمه‌های وسیع عراق قرار گرفت و طی این سه روز 60 درصد زمین‌هایی که طی هشت سال دفاع به دست آورده بودیم را از دست دادیم. این‌ها ناگفته‌های دفاع مقدس ماست.

 

قاسمی با یادآوری این موضوع که دهلران، قصر شیرین، فومان، سرپل ذهاب و بسیاری دیگر از مناطق طی این سه روز سقوط کردند، گفت: در طول هشت سال عراق 12 هزار نفر اسیر از ایران و آن گاه پس از پذیرش قطعنامه طی سه روز ما  12 هزار اسیر دادیم!!

 

تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است

 

این فرمانده دوران دفاع مقدس در ادامه سخنان خود با بیان این موضوع که امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، ابراز داشت: آمار طلاق در مشهد و قم رکوردار است، آیا جنگ را نمی‌بینید و درک نمی‌کنید؟.

 

وی با تاکید بر این نکته که از مسیری که برای‌مان ساخته‌اند باید برگردیم، خاطرنشان کرد: چنانچه منتظرید که در دانشگاه‌ها سخنان و اندیشه امام را به شما بیاموزند، اشتباه می‌کنید در کلاس درس این اندیشه‌ها را نمی‌آموزد، مطالعه کنید.

 

وی در پایان تاکید کرد: غرب باوری و نوکری غرب یک بیماری قدیمی است که تمام باغ را به نابودی می‌کشاند.

موضوعات: جبهه و جنگ و رزمندگان انتخابات کشورها و بیداری اسلامی
۳ نظر موافقین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۴
ع . شکیبا---۵۹۲

مادر امام حسن عسکری (ع)
جدّه ،  مادر امام عسکری (ع) دارای چه مقامی بوده است؟
مادر امام حسن عسکری(ع) کنیزی به نام حدیث، سوسن یا سلیل و زنی لایق و صاحب فضیلت بود، ازآنجا که مادر بزرگ امام زمان (عج) است به جدّه نیز مشهور هستند. مرحوم شیخ عباس قمی در الانوار البهیه می نویسد: بعد از امام عسکری (ع) ، مادر حضرت مفزع الشیعه بود یعنی ملجاء و پناهگاه شیعه بود. اینقدر زن با جلالت و با کمالی بوده است که شیعه هر مشکلی برایش پیش می آمد به این زن عرضه می داشت.
مردی می گوید در خدمت عمه امام عسکری حکیمه خاتون دختر امام جواد (ع) رفتم با ایشان صحبت کردم راجع به عقاید و اعتقادات و مسئله امامت و غیره. ایشان عقاید خود را گفت تا رسید به امام عسکری(ع) . بعد گفت فعلا امام من فرزند اوست که الان مستور و مخفی است. گفتم حال که ایشان مخفی هستند اگر ما مشکلی داشته باشیم به کی رجوع کنیم؟ گفت به جده رجوع کنید. 

گفتم: عجب! آقا از دنیا رفت و به یک زن وصیت کرد؟! فرمود: امام عسکری(ع) همان کار را کرد که حسین بن علی (ع) کرد. حضرت امام حسین (ع) وصی واقعیش و وصی او در باطن علی بن الحسین(ع) بود ولی مگر بسیاری از وصایای خودش را در ظاهر به خواهرش حضرت زینب نکرد؟ عین این کار را حسن بن علی العسکری (ع) کرد. وصی او در باطن این فرزندی است که مخفی است ولی در ظاهر که نمی شد بگوید وصی من اوست. در ظاهر وصی خودش را این زن با جلالت قرار داده است.

www.tahoor.com

مطالب مرتبط: امام حسن عسکری (ع)، امام هادی (ع) ، اهل بیت (ع) ، احادیث و روایات

موضوعات: مذهبی فرهنگی خانواده اهل بیت (ع)
۰ نظر موافقین ۰ ۲۸ تیر ۹۵ ، ۰۹:۵۷
ع . شکیبا---۸۹۲

غرور و تکبر

غرور و تکبر چیست؟

غرور یعنی تمایل به چیزی که با هوای نفس موافق است و طبع انسان به آن تمایل دارد و تکبر یعنی خود بزرگ بینی. یعنی این که من خودم را بزرگ پنداشته و از دیگران بالاتر بدانم. ضد صفت غرور و تکبر تواضع و فروتنی است. تواضع یعنی اظهار نقصان مقدار خود از مقدار دیگران. تواضع دارای مراحلی است از جمله تواضع در برابر خدا، تواضع در برابر پیامبران، تواضع در برابر قانون تشریعی و تواضع در برابر قوانین تکوینی پروردگار و تواضع در برابر بندگان خدا.

غرور و تکبر باعث از خودبیگانگی و جهل نسبت به خویشتن و دیگران است. غرور انسان را از خدا دور می کند و به شیطان نزدیک می سازد. غرور و تکبر سرچشمه صفات رذیله دیگری مانند عجب، کینه و حسد نسبت به دیگران و تحقیر آن ها می باشد. و غرور و تکبر نوعی تورم شخصیت و از القائات شیطانی است. فرد متکبر موجود ذلیل است، که چون ذلت را در نفس خود ادراک می کند، می کوشد تا در سایه تکبر این نقص خود را بپوشاند و امام صادق ( علیه السلام) می فرمایند: سرچشمه تکبر چیزی جز عقده حقارت نیست.

تکبر با عزت نفس متفاوت است، هم در مبادی و هم در غایات و هم در ثمرات، تکبر مبدأش خودبینی و خودخواهی و جهل است و غایتش نفس و خودنمایی و نتیجه اش سرکشی و طغیان است ولی عزت نفس، مبدأش توکل علی الله و اعتماد بر حق تعالی و غایتش خدا است و ثمره اش ترک غیر است.

اسباب و علل غرور و تکبر یا امور دینی است یا دنیوی بدین شرح، غرور و تکبر نسبت به علم و دانش، غرور و تکبر به حسب و نسب و شرفت خانواده، غرور و تکبر به داشتن مال و جمال و زیبایی و غرور و تکبر به قدرت و شهوات دنیوی و غرور و تکبر به لطف و کرم خداوند و به عمل و عبادت.

نشانه های غرور و تکبر گاهی بسیار آشکار است به گونه ای که انسان در نخستین برخورد به آن پی می برد و می فهمد که فلان شخص گرفتار غرور است و گاهی حالت غرور و تکبر مخفی است و به این سادگی خود را نشان نمی دهد بلکه با دقت می توان به وجود چنین صفتی در خویشتن یا دیگران پی برد.

غرور و تکبر دارای اقسامی است یکی تکبر نسبت به خداوند و دیگری تکبر نسبت به خلق که این قسم خود بر دو نوع است، یکی تکبر بر انبیاء و رسل و ائمه و دیگری تکبر بر سایر مردم.

کبر، تکبر، استکبار از درجات غرور و تکبر می باشند که در معنی به هم نزدیکند.کبر یعنی خود بزرگ بینی و صفتی است که به مرحله عمل نرسیده و تنها در ذهن فرد وجود دارد و آثارش از عمل او مشخص نمی شود. تکبر زمانی است که اثر کبر در ظاهر انسان نمایان شود و به مرحله عمل برسد و استکبار یعنی طلب بزرگی کردن که شخص از دیگران طلب می کند که او را بزرگ بدانند.

غرور و تکبر برای انسان متکبر آثاری در زندگی دنیوی و اخروی اش دارد که از جمله آثار دنیوی می توان به کفر و بی ایمانی، مهر خوردن بر قلب، بازماندن از توبه، پذیرش شکست و آشکار شدن رذایل و ... نام برد. و از آثار اخروی هم می توان به ورود به جهنم، دوری از پیامبر، تحقیر و طرد شدن و جای گرفتن در جایگاه مخصوص متکبرین اشاره نمود.

راه های درمان

همان طور که می دانیم انسان مبتلا به بیماری برای درمان خود به پزشک مراجعه و بیماری خود را مداوا می کند. فردی هم که مبتلا به بیماری غرور و تکبر می باشد باید به راه های درمان غرور و تکبر مراجعه نماید. راه های درمان غرور و تکبر عبارتند از درمان علمی، درمان عملی، درمان تفصیلی و آزمایش های درمانی. بزرگان علم اخلاق در برخورد با بیماری خطرناک غرور و تکبر پیشنهاد کرده اند که انسان برای اطمینان از درمان کامل غرور و تکبر و اطمینان از ریشه کن شدن آن، خود را در معرض آزمایش قرار دهد تا از ریشه کن شدن بیماری مطمئن گردد.

نویسنده : زهره حسینی چالکی

مرتبط :  قرآن کریم ، دعاهای قرآنی ، احادیث و روایات

مطالب خواندنی و  شنیدنی

 

سبک زندگی    حجاب و بدحجابی   فهرست مطالب شهدا    مدافعین حرم 

شهیدان  امام زمان-عج   انتخابات     فلسطین    دعاها و ذکرها

  

از مطالب دیگر سایت دیدن کنید

موضوعات: مذهبی اجتماعی فرهنگی سبک زندگی قرآن کریم ؛ خواص آیات و سوره ها
۱ نظر موافقین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۰:۴۹
ع . شکیبا---۲۷۴۴

بانو مجتهده زینت السادات علویه همایونی درگذشت
زینت السادات علویه همایونی بنیان‌گذار اولین حوزه علمیه خواهران کشور و از شاگردان برجسته بانو مجتهده امین به علت بیماری و کهولت سن چشم از جهان فروبست.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در اصفهان، بانو مجتهده زینت السادات علویه همایونی مشهور به بانو همایونی، از شاگردان برجسته بانو مجتهده امین، و از چهره‌های ماندگار کشور بود که سال‌ها در تربیت طلاب و مبلغان خواهر در حوزه علمیه فعالیت‌های گسترده و فراوانی داشته و شاگردان ممتاز و برجسته‌ای در مکتب ایشان به تلمذ معارف اهل بیت(ع) نشستند.

 

زینت السادات علویه همایونی متولد 1296 در شهر اصفهان، فقیه مجتهده و استاد درس اخلاق حوزه علمیه، محقق، شاعر، نویسنده، عارف و از شاگردان برجسته بانو مجتهده امین بود.

 

در سال 1390 با ارسال پیامی از سوی دکتر محمود احمدی‌نژاد رئیس جمهور وقت طی همایشی از فعالیت‌های وی تجلیل به عمل آمد.

 

خانم همایونی اولین دانشجوی زن رشته الهیات در دانشگاه است که در سال 1343 در امتحان ورودی این رشته پذیرفته شد همچنین در سال 1344 با امتیازی که از سوی بانو امین داشت اولین حوزه علمیه خواهران را در کشور به نام مکتب فاطمه(س) تأسیس نمود هم چنین در سال 1388 نیز این بانوی عالمه به عنوان چهره ماندگار سال انتخاب گردید.

 

این بانوی با کرامت بیش از نیم قرن از عمر گرانمایه خود را در راه اعتلای قرآن کریم، تحصیل، تهذیب و تربیت شاگردانی در مکتب امام صادق (ع) سپری کرد و مایه فخر بانوان اصفهان بلکه بانوان ایران و حوزه های علمیه خواهران بودند.

 

از مهمترین آثار این استاد برجسته حوزه خواهران می‌توان کتاب‌های زن مظهر خلاقیت الله، نسیم ولایت، عشق ذوی‌القربی، زندگی نامه بانو امین، ترجمه اربعین الهاشمیه، ترجمه کتاب اسرارآلایات صدرالمتألهین شیرازی و کتاب سفرنامه که پیرامون شرح حال و زندگینامه ایشان است را نام برد.

 

بانو زینت السادات همایونی پس از غریب به یکصد سال زندگی با عزت و با کرامت در پرتو معارف اهل بیت(ع) و تربیت شاگردان بسیار در حوزه‌های علمیه و به جا گذاشتن آثاری ماندگار و درس‌هایی عملی از زندگی بر مبنای تعالیم مکتب اهل بیت(ع) صبح روز پنجشنبه دهم تیرماه سال 1395 به علت کهولت سن و بیماری چشم از جهان فروبست تا آخرین بازمانده مکتب علمی بانو مجتهده امین هم به زیارت استادش در زندگی ابدی بشتابد.

 

پیکر عالمه علویه همایونی شنبه 12 تیرماه مصادف 26 رمضان ساعت 9:30 صبح از مسجد سید اصفهان تشییع و در امامزاده شاهزاده ابراهیم این شهر به خاک سپرده می‌شود.

 

خبرگزاری رسا درگذشت این عالمه عامل را به ساحت مقدس امام زمان(عج) و بیت داغدار ایشان و همه شاگردان این شاگرد راستین مکتب امام صادق(ع) تسلیت گفته و علو درجات را برای ایشان آرزومند است./1304/202/ب3

شادی روح آن عالمه پرهیزگار و استادش صلوات

 

موضوعات: فرهنگی خبرهای متنوع مطالب عمومی و متفرقه
۲ نظر موافقین ۱ ۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۴۵
ع . شکیبا---۶۶۰

http://mohamadtagi.persiangig.com/image/52-52.jpg

در دزفول چادرهایی برای استفاده رزمندگان برپا کرده بودند. یک بار، شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر عاشورا، به یکی از چادرها نگاه کرد و گفت: «چادرتان را درست کنید!» یکی از برادران که او را نمی‌شناخت، اعتراض کرد.
آقا مهدی جلو آمد، صورتش را بوسید و خندید. بعد کلنگ را از آن فرد معترض گرفت و گفت: «شما زحمت نکش.» او کلنگ را انداخت و رفت و آقا مهدی چادر را مجدداً برپا کرد. یکی از نیروها به آن فرد معترض گفت: چرا با آقا مهدی فرمانده لشکر این طور برخورد کردی؟ مگر او را نمی‌شناختی؟
او که از رفتار خود به شدّت پشیمان شده بود، گریه کنان پیش آقا مهدی آمد تا عذر خواهی کند. آقا مهدی گفت:

«مسئله‌ای نیست. من هم مثل تو یک فرد هستم. با تو کار می‌کنم و برادر تو هستم.»
 

خاطره ای از شهید مهدی باکری
منبع : راوی: اکبر سعادت لو، ر. ک: روایت عشق، ص 71 - 72

http://s3.picofile.com/file/7411927204/1.jpg

http://bplus.ir/up/2013/02/0481.jpg

موضوعات: شهیدان خاطرات و یادداشت ها جبهه و جنگ و رزمندگان
۰ نظر موافقین ۱ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۱۰:۵۹
ع . شکیبا---۸۸۸

http://static1.moroornews.com/thumbnail/pKA9UuIXzZiA/4PGnmK8UREC9g4sLdX8SCiKi-d3pWuP5XS6YIy2SEnyMkcTzUEi30JchY9hXa5b4/%D8%AA%D9%84%D9%81%D9%86.jpg

روزی که شیطان تلفنی تماس گرفت و بی مقدمه گفت: "حاضرم رؤیای تو را تبدیل به واقعیت کنم"، به ناگاه شوکه شدم! باورم نمی شد! تنم خیس عرق شده بود! وحشت و ترس سرا پای وجودم را فرا گرفته بود! به هر زحمتی که بود خودم را جمع کردم و بالاخره قراری برای مصاحبه گذاشتم.
● روز مصاحبه: 
جناب شیطان با دو ساعت تاخیر حاضر شد. وقتی هم که رسید عذرخواهی کرد و گفت: 
مأموریت خطیری پیش اومد که از دوستان ساخته نبود و می بایست خودم انجام می دادم. 
پیش از انجام مصاحبه گفتم: 
با چه تضمینی باور کنم که در جریان مصاحبه بر مبنای صداقت در گفتار سخن خواهی گفت؟ 
خندید و گفت: دلیلی ندارد دروغ بگویم. چون من به حربه ای مجهزم که اگر پرده از تمام اسرار من برداشته شود باز هم می توانم به خواسته های خود دست یابم. 
▪ گفتم: چه حربه ای؟ 
ـ جواب داد: غفلت؛ انسانها را به خواب نوشین غفلت می برم و آن وقت نقشه هایم را عملی می کنم. 
سوگند یاد می کنم که تا انتقامم را باز نستانم شما آدمیان را لحظه ای آسوده نخواهم گذاشت، پیوسته بر سر راهتان در کمین می نشینم و راهزن راهتان می شوم. اکنون ببینید چگونه راه نجات را بر شما خواهم بست. 
● متن مصاحبه: 
▪ عبدالله: خودتان را معرفی کنید. 
ـ شیطان: فردی هستم از طایفه جن. مسمی به اسم خاص "ابلیس" و مشهور به اسم عام "شیطان"؛ البته اسامی و اوصاف دیگری هم دارم که چندان معروف نیستند نظیر وسواس، خنّاس، عزازیل، عفریت، شیصبان، حارث، مارد، غوی، رجیم، ابو مره، ابولبین، مذموم، مرید و…
▪ عبدالله: پیشه و شغل شما چیست؟ 
ـ شیطان: مشاغل فراوانی دارم؛ گاهی مسافر کشم؛ سر دو راهی حق و باطل می ایستم و مسافران را در جاده گمراهی در بست به سفر جهنم می برم. گاهی کشاورزم و بذر کینه و نفاق را در زمین دلها می افشانم. گاهی نقاشم؛ رنگ بطلان به چهره حقیقت می زنم و جامه کژی برقامت راستی می پوشانم. گاهی هم خلبانم؛ با بالهای وسوسه و القاء آنقدر بر فراز قلب آدمی چرخ می زنم تا باند مناسب برای فرود بیابم.
▪ عبدالله: دشمنی دیرینه ات با آدمی زاد از کجا سرچشمه می گیرد؟ 
ـ شیطان: ماجرا از آن روزی شروع شد که صحنه آرای خلقت، دست به کار آفرینش آدم شد. ملائک نه از روی اعتراض که از روی کنجکاوی گفتند: این موجود خاکی که می آفرینی بر روی زمین فسادها خواهد انگیخت و خونهای بسیارخواهد ریخت.اگر قصد تو طاعت بردن است که ما در فرمانبری مطاعیم. واگر مقصود تو تسبیح و تقدیس است که ما پیوسته در این کاریم.
▪ با ما بگوحکمت این کار در چیست؟ او در جواب فرمود: 
ـ در این کار رازهاییست سر به مهر؛ من آنچه را که در خشت خام می بینم شما در آینه هم نخواهید دید.
اینچنین بود که خالق به واسطه این مخلوق نوپای دو پا به خود بالید و بر ما فخر فروخت؛ آنگاه فرمانمان داد که: "در مقابل این مخلوق خاکی به خاک سجده فرو افتید!"
تمامی فرشتگان بی درنگ برآدم سجده بردند. 
این فرمان اما بر من بسیار گران آمد؛ چه آنکه من سوابقی درخشان داشتم، تنها ۶۰۰۰هزار سال (با حساب شما البته صد و نه میلیارد و پانصد میلیون سال دنیا)، خالصانه خدای را در آسمانها دوشادوش فرشتگان پرستیده بودم، آنقدر مستغرق در عبادت بودم که فرشتگان گمان می کردند که من نیز چون آنها فرشته ام، من نتوانستم بار این خفت را به دوش کشم. هر چه باشد آفرینش من از آتش بود وخلقت او از خاک، برتری من بر او چون آفتاب روز، روشن بود، من کجا می توانستم بر انسانی خاکزاد سجده برم. 
آری، آن روز گستاخانه در برابر خالق ایستادم و متکبرانه از این فرمان سر باز زدم. 
این شد که از درگاه ربوبی اش رانده شدم. از آن زمان به بعد کینه آدم را سخت به دل گرفتم و هر روز آتش این کینه در دلم شعله ورتر می شود. 
▪ عبدالله: این عبادتهای خالصانه که گفتی چگونه ترا از این تکبرورزی بازنداشت؟ 
ـ شیطان: من به زعم خود از روی خلوص خدای را می پرستیدم حال اینکه از ابتدا شائبه شرک و نفاق در خداپرستی ام راه داشت و این امتحان، شرک و نفاقم را آفتابی کرد. 
▪ عبدالله: با چه شیوه و شگردی انسانها را به دام می افکنی؟ 
ـ شیطان: با روش منحصر به فرد " گام به گام". من به طور معمول کارم را در چند مرحله انجام می دهم؛ نخست از طریق وسوسه های تحریک آمیزخود، افکاری پلید را بر قلب انسان القا می کنم، آنگاه آن اندیشه زشت را نیک جلوه می دهم، سپس در مرحله عمل با تزیینات گوناگون، اشتیاق فرد را برای ارتکاب گناه برمی انگیزم. 
این را هم اضافه می کنم که در مقام روش اساساً با حصر گرایی مخالفم؛ بر این باورم که همیشه نمی توان با روشی واحد به صید شکار رفت. وسوسه، تزیین و حتی تسویل، شاید برای اغلب انسانها سودمند افتد، اما حریم دفاعی برخی انسانها گاهی نفوذ ناپذیر است؛ اینجاست که ناگزیرم به حربه های دیگری چون وحی، نسیان و ایجاد فراموشی متوسل شوم. البته هنرمندیهای دیگری هم دارم؛ مثلا در هیئت و قالب اجسام، تمثل و تجسم می یابم و از این رهگذر، ابنای آدم را به سراشیبی سقوط در پرتگاه تباهی و عصیان، سوق، که چه عرض کنم، هل می دهم.
▪ عبدالله: بزرگترین آرزوی شیطان چیست؟
ـ شیطان: گفتن ندارد اما اغوای تمامی آدمیان در همه ادوار و اعصار تنها آرزوییست که در سر می پرورانم. 
▪ عبدالله: کدام عمل انسانها بیش از همه تو را خشمگین می کند؟ 
ـ شیطان: هر چند خوش ندارم از ابرازش اما برخی انسانها برحسب عادت، با سجده های طولانی، مدام مرا آزار می دهند و بینی مرا به خاک مذلت می مالند. 
▪ عبدالله: کدام عملشان تو را بیشتر خوشحال می کند؟ 
ـ شیطان: برای من بسی مسرت بخش است اینکه آدمی پشت سر هم گناه کند و توبه را مدام به تاخیر بیاندازد. 
▪ عبدالله: عجیبترین عمل انسانها کدام است؟ 
ـ شیطان: برسر سفره گناه می نشینند و از هر گناهی لقمه ای بر می گیرند، آنگاه معترضانه برمن خشم می آورند که سفره گناه را تو گستردی. 
عجبا! من فقط شما را سوی گناه خواندم؛ شما اما به سوی گناه دویدید، اگر طعم گناه در ذائقه شما شیرین افتاد دیگر چرا مرا مقصر و مسوول این تباهی و گمراهی می انگارید؟!
▪ عبدالله: شاید انسانها پر بیراهه نمی روند که تو را مقصر می دانند؟ 
ـ شیطان: چنین نیست. رسالت اغواگری را خداوند خود بر دوش من نهاده است؛ پست تبهکاری و اضلال از ناحیه خداوند به من اعطا شده است. او خود فرموده که هر که را از فرزندان آدم می توانم بلغزانم؛ با سواره نظام و پیاده نظام بر آنها بتازم؛ در ثروت و فرزند شریکشان گردم والبته من جز فریب و دروغ نویدشان نخواهم داد.
▪ عبدالله: چه اموری زمینه های نفوذ تو را بیش از پیش فراهم می کنند؟ 
ـ شیطان: زمینه های نفوذ من البته بی شمارند اما نقطه ضعفها، حساسیت ها، حقارت ها، حسادت ها، رقابت ها، محرومیت ها، عقده ها، شهرت طلبی ها، شهوترانی ها، افزون خواهی ها و... مناسبترین زمینه هایی (بخوانید زمین هایی) هستند که درخت دشمنی و بستر نفوذ مرا بارور می کنند. 
▪ عبدالله: اگر اجازه بفرمایید سوال را قدری خصوصی تر کنیم. شما آیا ازدواج هم کرده اید؟ 
ـ شیطان: آری، من در اوان جوانی با دختری به نام"لهبا" فرزند"روحا" از طائفه جن ازدواج کردم.
▪ عبدالله: این ازدواج ثمره ای هم داشت؟ 
ـ شیطان: البته که داشت. حاصل این ازدواج فرزندان بی شماری بودند که در وجود آمدند.
▪ عبدالله: سرنوشت آنها چه شد؟ 
ـ شیطان: در زمانهای کهن پیش از خلقت انسانها، میان طوایفی از جن و نسناس (طایفه ای به جای انسانهای فعلی) جنگ و خونریزی بالا گرفت و خداوند فرشتگان را فرمود که به زمین هبوط کنند، آنها هر دو طائفه از جمله فرزندان مرا به هلاکت رساندند و من از آنجا که خداپرست بودم از این معرکه جان سالم به در بردم.
آنگاه فرشتگان مرا به آسمان بردند و من در کنار ایشان، خدای را به جد می پرستیدم تا اینکه سخن از خلقت و خلافت آدم به میان آمد و در پی نافرمانی ام از آن جمع رانده شدم. 
▪ عبدالله: آیا در میان طائفه خود هواخواه و طرفدار هم داری؟ 
ـ شیطان: نه تنها در میان قبیله خود که در میان انسانها نیز. 
▪ عبدالله: متوجه منظور شما نشدم یعنی می فرمایید انسانها هم به سوی تو دست دوستی دراز می کنند؟ 
ـ شیطان: تعجب کردید؟! آری! عده ای هستند که مرا ارباب و سرپرست خود می انگارند، کارگزاران وخدمتگزارانی وفادار که اهداف شوم و توطئه های پلید مرا به خوبی جامه عمل می پوشانند. 
برسر سفره گناه می نشینند و از هر گناهی لقمه ای بر می گیرند، آنگاه معترضانه برمن خشم می آورند که سفره گناه را تو گستردی. 
▪ عبدالله: قلمرو فعالیتهای شما تا چه اندازه می تواند باشد؟ 
ـ شیطان: امور تکوینی از قلمرو نفوذ و سلطه من بیرون است؛ تنها در حوزه امور تشریعی مجال جولان دارم، یعنی اعمالی که بشر از روی اختیار و تکلیف ملزم به انجام آنهاست؛ چه می گویم؛ باید اعتراف کنم که در حوزه تشریع نیزدست من بسته است چرا که فعالیتم منحصر به اندیشه و روان (و نه جسم) آدمی است؛ آن هم در حدود دعوت واجابت؛ همین وبس. 
▪ عبدالله: حرف آخر؟ 
ـ شیطان(در حالیکه چهره اش از شدت خشم برافروخته بود): سوگند یاد می کنم که تا انتقامم را باز نستانم شما آدمیان را لحظه ای آسوده نخواهم گذاشت، پیوسته بر سر راهتان در کمین می نشینم و راهزن راهتان می شوم. اکنون ببینید چگونه راه نجات را بر شما خواهم بست.

ابوالقاسم شکوری
کارشناس دین و اندیشه

مطالب مرتبط: نماز ،  شیطان ، نماز ، مصاحبه

موضوعات: مذهبی فرهنگی مطالب عمومی و متفرقه
۱ نظر موافقین ۰ ۰۴ تیر ۹۵ ، ۱۵:۵۱
ع . شکیبا---۸۰۴

جنگ بدر. حضرت حمزه سید الشهدا (ع)

یکی از حادثه‎هایی که در آیات متعدد قرآن به فرازهایی از آن حادثه اشاره شده،[1] ماجرای جنگ بدر است که نخستین جنگ بزرگ مسلمانان با کفار قریش بود که شخص پیامبر در آن شرکت نمود و فرماندهی جنگ را در دست داشت. مسلمانان در این جنگ ضربة سختی بر دشمن وارد کردند. در آیات 45 و 46 سورة انفال شش دستور نظامی ذکر شده که در جنگ بدر موجب پیروزی مسلمانان گردید، که اگر مسلمانان در سایر جنگها رعایت کنند، پیروزی از آنِ آنها است، که در ذیل ذکر خواهد شد.
این پیروزی، بسیار عجیب بود، چرا که تعداد مسلمانان کمتر از یک سوم تعداد دشمن بود، تجهیزات آنها، قابل مقایسه با تجهیزات جنگی دشمن نبود، لطف سرشار الهی نصیب مسلمانان شد، چنان که در آیة 26 انفال می‎خوانیم:
«وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآواکُمْ وَ أَیدَکُمْ بِنَصْرِهِ...؛ به خاطر بیاورید هنگامی که شما گروهی کوچک و اندک و ضعیف، در روی زمین بودید، آن چنان که می‎ترسیدید مردم شما را بربایند، ولی خدا شما را پناه داد و یاری کرد...»

وقوع غزوه «بدر» اولین جنگ بین اسلام و کفر به فرماندهی پیامبر


جنگ بدر در سال دوم هجرت رخ داد، و موجب شکست مفتضحانة دشمن گردید. در این جا نظر شما را به خلاصه‎ای از این نبرد قهرمانانه جلب می‎کنیم:
«بدر» منطقة وسیعی است که دارای چاههای آب بوده و همواره کاروانها در آن جا توقف می‎کردند و از آبهای آن بهره‎مند می‎شدند.
بدر در جنوب غربی مدینه بین مدینه و مکه قرار گرفته و از این رو آن را بدر می‎گویند که نام صاحب آبهای آن «بدر» بوده است.
علت این جنگ این بود که: در ماه جمادی الاول سال دوم هجرت به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خبر رسید که «کرز بن جابر» با گروهی از قریش تا سه منزلی شهر مدینه آمده و شتران پیامبر را با چهار پایان افراد دیگر به غارت برده و به محصولات مدینه آسیب زده‎اند. رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بی‎درنگ پرچم جنگ را به علی ـ علیه السلام ـ سپرد، آن حضرت با جمعی از مهاجران به تعقیب آنها رفتند تا به چاه بدر رسیدند و سه روز هم در آن جا توقف کردند، هر چه جستجو کردند، کسی را نیافتند سپس به مدینه برگشتند (این غزوه را غزوة بدر اولی یا بدر صغری گویند).
از طرفی کفار، اموال مهاجران را در مکه، مصادره کرده بودند، و به طور کلی می‎خواستند، مسلمانان را در مدینه در فشار محاصرة اقتصادی قرار دهند، و روشن است که اگر این فشار ادامه می‎یافت، دست کم جلو توسعه و گسترش اسلام گرفته می‎شد.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای شکستن این محاصره، تدابیری اندیشید، بزرگترین تدبیرش این بود که عبور کاروانهای تجارتی مشرکان مکه را قدغن کند.
چهل نفر از مسلمانان را تحت فرماندهی حضرت حمزه که قهرمان رزم آوری بود، برای کنترل مسیر کاروانها فرستاد. پیامبر بیست شتر در دسترس آنها قرار داد. این چهل نفر تحت فرماندهی حمزه، به منطقه‎ای بین مدینه و دریای سرخ که راه عبور کاروانهای مکه بودند رفتند و از آن جا نگهبانی نمودند، منطقه‎ای که 130 کیلومتر عرض داشت و کاروانهای مکه چاره‎‎ای نداشتند جز این که از آن عبور کنند. چند روز گذشت دیدند کاروانی نمایان شد، وقتی کاروان نزدیک آمد معلوم شد که کاروان قریش است که سیصد نفر همراه کاروان می‎باشد، حمزه اعلام جنگ کرد، ولی کفار که از دلاوری‎ها و شجاعت حمزه اطلاع داشتند، پیشنهاد صلح کردند، حمزه نیز مصلحت امر را بر صلح دانسته، و جنگ واقع نشد. (این ماجرا را سریه حمزه گویند.)
چند هفته از این ماجرا گذشت. از گزارش گزارشگران اسلام که با دقت و هوشیاری مراقب عملیات دشمن بودند، معلوم بود که دشمن دست بردار نیست، و در فکر تدارک جنگ و ادامة محاصره اقتصادی و... است و پی فرصت می‎گردد.
در این شرایط به پیامبر چنین گزارش رسید: «کاروان بزرگی همراه دو هزار شتر (و به نقلی هزار شتر) که پنجاه هزار دینار کالا حمل می‎کند به سرزمین مدینه نزدیک شده و به طرف مکه می‎رود و رئیس این کاروان، ابوسفیان است، و چهل نفر از آن نگهبانی می‎کنند، و اکثر مردم مکه در آن کالاهای تجارتی شرکت دارند.»
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به اصحاب رو کرد و فرمود: «این کاروان قریش است به سوی آن بروید، شاید خدا به این وسیله در کار شما گشایشی بدهد.»
طولی نکشید 313 نفر از مسلمانان در رمضان سال دوم هجرت همراه پیامبر از مدینه به سوی بدر حرکت کردند که 77 نفرشان از مهاجران بودند و بقیه از انصار، و جمعاً هفتاد شتر و سه اسب بیشتر نداشتند.
ابوسفیان توسط جاسوسهایش از تصمیم پیامبر و مسلمانان آگاه شد. دو کار به نظرش رسید یکی این که فردی را از بیراهه به طور سریع به مکه بفرستد و مردم مکه را از، در خطر قرار گرفتن کاروان خبر دهد، دوم کاروان را از بیراهه به طرف مکه ببرد.
«ضمضم» پیام رسان ابوسفیان به مکه شتافت و مشرکان مکه را از ماجرا مطلع کرد، طولی نکشید که حدود هزار نفر با ساز و برگ کامل نظامی برای نجات کاروان از مکه خارج شدند.
ابوسفیان که می‎دانست تا رسیدن قوا از مکه، قطعاً‌ مورد هجوم مسلمانان قرار خواهد گرفت، مسیر راه را عوض نمود و از بیراهه فرار کرد و کاروان را به مکه رساند.
خبر فرار کاروان به سپاه مکه رسید. سران سپاه در مورد جنگ نظریات مختلف داشتند، نظر عده‎ای این بود که چون کاروان نجات یافته برگردیم، ولی عده‎ای اصرار داشتند که به حرکت ادامه بدهند.
ابوجهل طرفدار جنگ بود و افراد را تحریک می‎کرد. سرانجام تصمیم به جنگ گرفتند. پیامبر با 313 نفر از مسلمانان در بدر بودند که خبر فرار ابوسفیان با کاروانش به حضرت رسید، از طرفی گزارشگران گزارش دادند که لشکر دشمن تا پشت تپه بدر آمده است. شبی که فردایش جنگ بدر واقع شد مسلمانان تمام شب را بیدار بودند و در پای درختی تا صبح به نماز و دعا اشتغال داشتند.
صبح روز جمعه هفده رمضان بود که سپاه قریش با تجهیزات کامل جنگی از پشت تپه به دشت بدر سرازیر شدند، هنوز در میان قریش، اختلاف نظر در مورد جنگ وجود داشت، اما یک موضوع جنگ را حتمی کرد و آن این که:
یکی از سپاهیان قریش به نام «اسود مخزومی» که مردی خشن بود، چشمش به حوضی که مسلمانان درست کرده بودند افتاد، تصمیم گرفت یکی از این سه کار را انجام دهد، یا از آب حوض بنوشد یا آن را ویران کند و یا کشته شود، به دنبال این تصمیم از صف مشرکان بیرون تاخت و تا نزدیک حوض رسید، در آن جا با حضرت حمزه افسر رشید اسلام روبرو شد، حمزه یک ضربت به پای او زد که پایش از ساق جدا شد، در عین حال می‎خواست با حرکت سینه خیز، خود را به آب حوض برساند و از آن بنوشد، حمزه با زدن ضربه دیگر او را در آب کشت.
به دنبال این حادثه، به رسم دیرینة عرب، جنگ تن به تن شروع شد.
سه نفر از شجاعان دشمن به نامهای: «عتبه» و برادرش «شَیبُه» (از فرزندان ربیعه) و سومی ولید (فرزند عتبه) به میدان آمدند و مبارز طلبیدند.
سه نفر از انصار در صف مسلمانان در میدان تاختند، ولید آنها را شناخت، گفت: «شما اهل مدینه هستید به شما کاری نداریم، کسانی که از اقوام ما هستند باید به جنگ ما آیند.»
رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ پسر عموهایش عْبیده و علی ـ علیه السلام ـ و عمویش حمزه را به میدان فرستاد. به مناسبت سن، علی ـ علیه السلام ـ با ولید، حمزه با شیبه و عبیده با عتبه به جنگ پرداختند.
طولی نکشید که علی و حمزه رقیبان خود را از پای در آوردند، ولی عبیده کاری از پیش نبرد. هر دو ضربتی به هم زدند. علی ـ علیه السلام ـ پیش دستی کرد و عتبه را کشت، به این ترتیب در حملة اول، مشرکان به سوگ سه نامور شجاعشان نشستند.
پس از آن «عاص بن سعید» برای مبارزه با علی ـ علیه السلام ـ به میدان تاخت. علی ـ علیه السلام ـ او را نیز کشت، سپس حنظله پسر ابوسفیان و طعیمه و نوفل به میدان تاختند، علی ـ علیه السلام ـ آنها را نیز یکی پس از دیگری کشت، و پیوسته مبارزانی به میدان می‎آمدند و کشته می‎شدند.
سرانجام جنگ با پیروزی اسلام و شکست دشمن پایان یافت و از مسلمانان چهارده یا بیست و دو نفر به افتخار شهادت رسیدند.
از کفار، هفتاد نفر کشته شدند و هفتاد نفر اسیر گشتند، 35 یا 36 نفر از کشته‎شدگان، بر اثر ضربات پرچمدار اسلام در این جنگ یعنی علی ـ علیه السلام ـ به هلاکت رسیدند، بسیاری از کشته‎شدگان از سران شرک مانند ابوجهل، ولید بن عتبه، حنظلة بن ابوسفیان، عتبه و شیبه و... بودند.[2]
آری ابوجهل محرک اصلی جنگ و فرماندة دشمن که با غرور و تکبر سوگند یاد کرد تا با سپاهش به سرزمین بدر آید و سه روز در آن جا بماند و به سلامتی نجات کاروان، شراب بنوشد و خوانندگان بنوازند و شترانی ذبح کرده و غذای گسترده‎ای به راه اندازد، و صدای عربدة پیروزی و غرورش را به گوش جهانیان برساند، مفتضحانه در این جنگ شکست خورد. چوپان پیر و ضعیفی به نام عبدالله بن مسعود، سر او را از بدن جدا کرد و به نخی بست و آن را کشان کشان نزد پیامبر آورد.
به جای جام‎های شراب، جام‎های مرگ نوشیدند و در عوض خوانندگان، نوحه گرانشان به نوحه پرداختند.
شش دستور پیروزی
آیاتی از طرف خدا در این زمینه نازل شد و شش دستور مهم به مسلمانان داد. مسلمانان با به کار بردن آن شش دستور، این چنین دشمن را مفتضحانه تار و مار کردند، و اگر ما نیز امروز آن شش دستور را اجرا کنیم، حتماً به پیروزی نائل می‎شویم.
آن آیات عبارتند از آیه 45 و 46 و 47 سورة انفال که می‎فرماید:
«ای کسانی که ایمان آوریده‎اید هنگامی که با گروهی در میدان نبرد روبرو می‎شوید (این شش دستور را رعایت نمایید):
1. ثابت قدم باشید.
2. خدا را فراوان یاد کنید تا پیروز گردید.
3. از فرمان خدا و پیامبرش اطاعت کنید.
4. نزاع و کشمکش نکنید (اتحاد را حفظ کنید) تا سست نشوید و شوکتتان بر باد نرود.
5. استقامت کنید چرا که خداوند با استقامت کنندگان است.
6. و مانند آنها نباشید که از روی غرور و هواپرستی و خودنمایی (یعنی ابوجهل و همراهان او) به میدان (بدر) آمدند تا مردم را از راه خدا باز دارند، خداوند به آن چه عمل می‎کنند آگاه است.»


[1]. سورة انفال، آیات 5 تا 51 ـ سورة بقره آیة 217 و 218.
[2]. اقتباس از کحل البصر؛ اعلام الوری؛ ناسخ التواریخ هجرت، ج 1؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 270 به بعد؛ ارشاد مفید، ص 32 و...

موضوعات: مذهبی مطالب عمومی و متفرقه پیامبر گرامی اسلام (ص)
۲ نظر موافقین ۱ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۷:۲۹
ع . شکیبا---۱۶۰۷

http://sirw.ir/fa/wp-content/uploads/2016/06/22099_129.jpg

دو رکن خوشبختی

بانوی مجتهده امین در مقدمه کتاب به سوی خوشبختی می نویسد:

در افراد بشر مخصوصاً در جماعت بانوان کسی پیدا نمی‌شود که آرزوی خوشبختی و سعادت‌مندی در دل خود نپروراند، لکن چنین گمان می‌شود که سعادت و خوشبختی یک سرنوشت ازلی است و حصول آن مافوق تدبیر بشر است، این است که در مقام تحصیل آن بر نمی‌آید و کم کسی پیدا می‌شود که از بخت و اقبال خود راضی و خرسند باشد. ای خواهران محترم و ای دوشیزگان عزیز! اگر آرزوی خوشبختی و کامیابی دارید، گوش دل باز کنید تا من راه و روش و طرز رفتار یک خانم خوشبخت و سعادت مند را برای شما شرح دهم ، تا آن که بفهمید و تصدیق نمائید که خوشبختی و کامیابی در چیزهائی نیست که تصور می‌کنید و آرزو دارید. وقتی به آن برسید و در پس هر آرزوئی صدها آرزوی دیگر همراه دارید و عمر عزیز خود را به همین طور می گذرانید، این ها آرزوهای بچه گانه است و عقلائی نیست. خوشبختی در زیادی مال و ثروت نیست، خوشبختی در جاه و شهرت نیست، خوشبختی در اسباب تجملات نیست، خوشبختی در لباس مد و شیک نیست، ریشه خوشبختی و بدبختی را در باطن خود پیدا کن.

بدبختی و خوشبختی

پیش از آن که وسائل خوشبختی را فراهم کنید بایستی بدانیم خوشبختی چیست و بدبختی کدام است؟ بین حکماء و دانشمندان در موضوع خوشبختی و بدبختی و سعادت و شقاوت گفتگو بسیار است، هر کس از دریچه فکر خود به حسب آمالی که دارد خوشبختی و سعادت را طوری بیان نموده و برای اثبات آن می‌کوشد. اگر خوب دقت کنید می‌فهمید که خوشبختی دو رکن دارد:

رکن اول: آسایش بدن و صحت مزاج

رکن دوم: آسایش فکر و استراحت خیال و آرامش روح

بدن وقتی سالم است که سلول‌های بدن از حالت طبیعی خارج نشوند و اعتدال و قوا و تعادل اجزاء و توازن بین آنها بر قرار باشد و حفظ الصحۀ بدنی یکی از شرائط اساسی نیل به سعادت به شمار می رود، بلکه صحت بدنش اساس هر فضیلتی و منشاء هر نیک‌بختی و سعادتی است. ماها موظفیم که همیشه بدن خود را پاکیزه و سالم نگاه داریم، زیرا روح سالم در بدن سالم است و روح و بدن در یکدیگر تأثیر و تأثر کامل دارند، اگر لطمه‌ای به بدن وارد شود به طوری که اخلاط فاسده در بدن تولید شود و تعادل بین اعضاء و توازن بین قوا را زیان رساند، مسلماً روح را از حرکت صعودی باز می دارد، یعنی امراض بدنی مانع از ترقیات روحانی می‌شود و انسان را زبون و بیچاره می‌گرداند، آن وقت شقاوت و بدبختی راه باز می‌کند و به انسان هجوم می‌آورد، پس بایستی حتی الامکان مراعات حفظ الصحه نمود و بدن را سالم و معتدل نگاه داشت.

«آسایش فکری» وقتی تأمین می‌گردد که وحشت از «حوادث احتمالی» در کار نباشد و آرزوی مال از بین برود و هیچ خوشبختی به قدر راحت دل بزرگ نیست و آرامش روح وقتی نصیب بشر می‌گردد که دو اصل اساسی را کاملاً مراعات نماید:

اول عقائد صحیح و ایمان به مبداء و معاد،

دوم: اخلاق نیکو که منشاء اعمال نیک گردد

چنانچه گفته اند همه بدبختی ها از درون ما بر می خیزد و سبب آنها خود ما هستیم. ما سهواً می پنداریم که آنها از بیرون می‌آیند در صورتی که خود ما آنها را در داخل خود با سرشت خودمان می‌سازیم. دانشمندان گفته‌اند خوشبختی هر کس بسته به این است که او اصلاً به عالم طبیعت به چه نظر، نگاه می‌کند؛ یعنی روح او تا چه درجه تکامل کرده ، زیرا خوشبختی بیشتر مربوط به روح است و ریشه آن را در عقل و ادراک خود شخص بایست پیدا کرد و هر قدر درجه معرفت بالا رود معرفت نفس بهتر نمایان می‌شود و معرفت به حق که اصول دیانت است با معرفت به نفس ملازم یکدیگرند ، چنانچه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده: «هر کس خودش را شناخت خدای خود را می شناسد» و هر کس خود را شناخت مرتبه و مقام خود را نیز می‌شناسد و توقعات بیجا نمی نماید و حضرت امیر علیه السلام فرموده: «مَن سَألَ فَوقَ قَدرِهِ استَحَقَّ الحِرمانَ؛ یعنی هر کس سئوال کند بالاتر از قدر خود مستحق محروم شدن است.» پس عاقل هرگز در پی آرزو به آن چه در دسترس او نیست نمی‌گردد و خود را در طلب آن رنج نمی دهد.

فساد اخلاقی و شهوت پرستی و عیاشی و بی عفتی و دزدی و دروغ و خیانت و صدها جنایاتی که امروزه بین مردم شایع گردیده ناشی از عدم ایمان به مبدء و معاد است، ایمان یک عامل قوی و یک پلیس باطنی است که انسان را از کارهای زشت که منافی با تقوی و عفت است باز می دارد .کسی که دین و ایمان ندارد به هیچ وجه نباید از وی منتظر خیر و خوبی باشیم و هرگز سعادت و خوشبختی نصیب او نخواهد شد، زیرا که نفس انسان مثل اسب شروری ماند که اگر جلو وی را رها کنیم خودش و سوارش را به هلاکت می‌آندازد و یگانه جلوگیر او ایمان به خدایی است که عالم به ظاهر و باطن وی است و پس از آن جلوگیر شهوات عقل است که به میزان شرع عمل نماید. عقل بشر بدون چراغ ایمان راه سعادت و خوشبختی خود را نمی‌شناسد، عقل اگر به همراهی ایمان به سوی سعادت حرکت نمود، البته کامیاب خواهد شد و موفقیت نصیب او می‌گردد.

پس از اینجا معلوم می‌شود که اول قدم به سوی سعادت و خوشبختی تحصیل ایمان و عقائد صحیح به مبدء و معاد و تطبیق امور با قوانین محکمه اسلام است .

ای خواهران عزیز اگر طالب سعادت و نیک بختی می‌باشید و می‌خواهید از زندگی لذت ببرید و همیشه مسرور و شادمان و موفق و کامیاب باشید و از نعمت بزرگ الهی و حیات خود بهره مند گردید دل و سریره خود را از آلایش اخلاق زشت و صفات ناشایسته پاک گردانید و حسد و طمع و خود خواهی و بخل و کینه و آرزوهای بیجا و توقعات بی مورد در خود راه مدهید تا آن که آن فطرت اولیه‌ای که خداوند در روح شماها نهاده ظاهر گردد ، یعنی فطرت توحید که در آیات قرآنی اشاره به آن فرموده و در احادیث تصریح شده که : ( خداوند فطرت و طبیعت اولیه هر کس را بر توحید قرار داده).

اگر اخلاق ذمیمه و آمال نیویه و آرزوهای گوناگون قلب را فاسد نکنند و از طبیعت اولیه وی را خارج نگردانند دل و قلب آدمی به فطرت و طبیعت خداداد بسوی مبدء و خالق خود نگران است و در اثبات توحید و شناسائی مبدء خود ابداً احتیاج به ادلّه فلسفی ندارد ؛ بلکه اگر دل قدری تصفیه شود و جلاء پیدا کند ( به عین الیقین) ارتباط خود و موجودات را به حق تعالی مشاهده می‌کند .

اگر به چشم حقیقت نظر کنی جهان را      به هر چه می نگری جز خدا نخواهی دید

چنانچه موقع دعاء و عرض حاجات بسوی (قاضی الحاجات) مخصوصاً موقع اضطرار و بیچارگی و درماندگی خوب این مطلب نمایان می‌شود ،یعنی هر کس می فهمد که کسی هست که قادر به رفع گرفتاری اوست .

خلاصه اول قدم ما بسوی سعادت و خوشبختی این است که دارای ایمان به مبدأ و معاد باشیم.

 برگرفته از کتاب ارزشمند : روش خوشبختی، بانوی مجتهده امین، ص2-6.

http://images.persianblog.ir/400357_AVvoVoNa.jpg

http://banoamin.ir/wp-content/uploads/66.jpeg

http://92.50.2.210/database/BookImages/76/76815017.jpg

دریافت فایل این نوشته  PDF برای چاپ (دو صفحه)

موضوعات: مذهبی اجتماعی فرهنگی خانواده سبک زندگی علما و بزرگان
۰ نظر موافقین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۰۵:۱۱
ع . شکیبا---۱۲۰۸

شهید چمران ضدانقلاب را چگونه مجبور به ترک پاوه کرد؟

میزان علاقه مقام معظم رهبری به چمران

خانم دکتر نقل می‌کردند: یک بار که در اوایل جنگ آقا (مقام معظم رهبری) به جبهه تشریف آورده بودند، صبح سر سفره در حضور دکتر و برخی دیگر از فرماندهان و رزمندگان فرمودند، «من ایشان (دکتر چمران) را از برادرم بیشتر دوست دارم.»

«فاطمه نواب صفوی فرزند شهید نواب صفوی، قبل از پیروزی انقلاب در آمریکا مشغول تحصیل بود. در آستانه پیروزی انقلاب به ایران بازگشت و با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه‌ها شتافت و با سردار شهید دکتر چمران در بسیاری از صحنه‌های نبرد حاضر بود. همسرش در همان سالیان آغازین دفاع مقدس به شهادت رسید. در گفت و شنودی که از نظر می گذرانید، او به بازگویی پاره‌ای از خاطرات خویش از شهید سرافراز دکتر چمران پرداخته است.»

*چگونه با شهید دکتر چمران آشنا شدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. من و همسرم در سال 1356 در آمریکا تحصیل می کردیم و به موازات آن هم با انجمن‌های اسلامی فعال در آنجا همکاری داشتیم. به یاد دارم که در یکی از سمینارهایی که توسط همین انجمن‌ها برگزار شد، یکی از سخنرانان پیرامون فعالیتهای «حرکه المحرومین» در جنوب لبنان و نقش امام موسی صدر و دکتر چمران در شکل‌گیری آن مجموعه و تداوم فعالیتهای آن، سخن گفت و من برای اولین بار نام دکتر را آنجا شنیدم.

در سال 57 و در آستانه پیروزی انقلاب که به ایران بازگشتیم، ایشان هم از لبنان به ایران آمدند و من با علاقه و دورادور، فعالیتهای ایشان را دنبال می‌کردم تا اینکه جریان کردستان پیش آمد و با توجه به شوری که در آن مقطع برای حضور در عرصه های مختلف کمک به انقلاب در من و بسیاری دیگر وجود داشت، به سوی کردستان رفتیم. خاطرم هست قبل از رسیدن به کردستان، یکی از عناصر نظامی از دکتر چمران به شدت بدگویی می‌کرد و مثلاً می‌گفت او در لبنان بسیاری از فلسطینی‌ها را کشته یا تارومار کرده است. سخنان این فرد موجب شد تا نسبت به دکتر ذهنیتی منفی پیدا کنم و اولین دیدار حضوریم با ایشان، که در آن برهه فرماندهی نیروهای نظامی را در کردستان داشتند، به سردی برگزار شود و در مجموع رغبت چندانی به همکاری با ایشان در خودم احساس نمی‌کردم.

2 ماه بعد مسافرتی به لبنان داشتم که همسر دکتر هم همراه من بودند. من در مدت حضور در جنوب لبنان، علی‌الخصوص در محدوده تشکل حرکه‌المحرومین، واقعاً به کذب بودن سخنانی که در مورد عملکرد دکتر در جنوب لبنان از آن فرد شنیده بودم، پی بردم و این را از الطاف خدا می‌دانم. کاملاً مشهود بود که  مردم جنوب، علی‌الخصوص کودکان یتیم جنوب لبنان پس از امام موسی صدر، به دکتر به چشم یک پدر و حامی رئوف نگاه می‌کنند. شاید اغراق نباشد اگر بگویم که برخی از آنها ایشان را تا سر حد پرستش دوست داشتند. به هر حال رفع آن ذهنیت منفی در جریا این سفر و نیز دوستی نزدیک با همسر محترم ایشان موجب شد که ارتباط من با ایشان بسیار نزدیک شود.

*شهید چمران درباره شخصیت شهید نواب صفوی چه می‌گفتند؟

موضوعات: فرهنگی سبک زندگی حجاب و بدحجابی , چادر خاطرات و یادداشت ها جبهه و جنگ و رزمندگان
۰ نظر موافقین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۱
ع . شکیبا---۹۳۵

حضرت خدیجه کبری(س)| ۱

آنچه باید از برترین بانوی بهشت بدانید/ از ویژگی‌های حضرت خدیجه(س) تا عشق پیامبر(ص) نسبت به ایشان

در بیان ویژگی‌ها و فضائل حضرت خدیجه(س) همین بس که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: من او را از اعماق دل دوست داشتم.


به گزارش نامه، خدیجه(س)، پدر بزرگوارش «خویلد» قهرمان دلاورى بود که در دفاع از حریم کعبه، روز به یاد ماندنى آفرید و مادرش «فاطمه» بانویى با فضلیت بود. برای ایشان القاب بسیاری نقل شده است که از آن جمله می‌توان به صدیقه، مبارکه، ام‌المؤمنین، طاهره، راضیه و مرضیه اشاره کرد. یتمیان او را «اُمّ الیتامى»، بینوایان او را «اُمّ الصعالیک»، مؤمنان او را «اُمّ المؤمنین» وکوثر جارى خلقت نیز او را «اُمّ الزهراء» یا سرچشمه کوثر مى‌دانستند.


چرا بانوی اسلام، پیامبر(ص) را به پیامبری برگزید

حضرت خدیجه (س) علاوه بر جمال، کمال، ثروت وشرافت نسب، از دانش، بینش، اصالت اندیشه، قدرت تصمیم گیرى، دقت نظر، سلامت فکر، صلابت رأى، عقل وافر واندیشه صائب برخوردار بود، از این رهگذر خواستگارهاى فراوانى از سران بنى هاشم، سلاطین یمن واشراف طائف، با اموال وامکانات فراوان درصدد ازدواج با آن قلّه شرف برآمدند، ولى او دست رد بر سینه همه آنها زد ودل در گرو امین قریش داشت.

حضرت خدیجه (س) علت گزینش امین قریش را اینگونه بیان مى کند: اى پسر عمو! من دل در گرو تو دارم، زیرا: 1. تو خویشاوند من هستى؛ 2. تو از شرافت والا برخوردار مى باشى؛ 3. تو به امانت در میان قوم خود مشهور هستى؛ 4. تو فردى راست گفتار مى باشى؛ 5. تو از اخلاق نیکو برخوردار هستى.

حضرت خدیجه راز اصلى این گزینش را به صفیّه چنین بیان کرد: «من به طور قطع ویقین مى دانم که او از سوى پروردگار عالمیان مورد تأیید مى باشد».

وى همچنین از بانوى فرزانه اى به نام نفیسه بهره جست وبه همراه او به محضر رسول اکرم (ص) شتافت وعرضه داشت: من دخترى از تبار خویش براى شما در نظر گرفته ام. پیامبر پرسید: او کیست؟ حضرت خدیجه عرض کرد: « او کنیز تو خدیجه است»


در مراسم خواستگاری چه گذشت

موضوعات: اهل بیت (ع) پدر و مادر ، والدین اعمال روزها ، ماهها و مناسبت ها
۱ نظر موافقین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۵۸
ع . شکیبا---۱۰۳۹
پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب؛

«حمید سبزواری» با انقلاب زیست و وفادارانه در کنار آن ماند.

در پی درگذشت شاعر نامدار و هنرمند ثابت قدم آقای حمید سبزواری، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیام تسلیتی صادر کردند.

متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به شرح زیر است:

بسمه تعالی

با دریغ و تأسف خبر درگذشت شاعر نامدار معاصر جناب آقای حسین آقا ممتحنی معروف به حمید سبزواری را دریافت کردم. این نام ماندگار و پر افتخار، یادآور تلاش ارزنده ی هنرمندی سخت‌کوش و شجاع  در پشتیبانی از انقلاب در عرصه‌ی شعر و ادب است. حمید سبزواری، صریح و ثابت قدم و موقع شناس، هنر والا و فاخر خود را به خدمت گرفت تا انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن را از جنبه ی اثرگذار شعر روان و جذّّاب، تغذیه و تأمین کند. سرودها و منظومه های بلند و غزلها و قصیده های خوش ساخت و پر مضمون او، ثروت ادبیِ درخوری را تقدیم انقلاب کرد. با انقلاب زیست و برای اسلام و انقلاب سرود و وفادارانه در کنار انقلاب ماند. رحمت و رضوان خدا نصیب او باد. مصیبت درگذشت او را به خاندان گرامی و همه ی دوستداران بویژه همشهریان قدردان سبزواریش تسلیت عرض میکنم.

سیّد علی خامنه ای
۲۳ خرداد ماه ۱۳۹۵

موضوعات: مقام معظم رهبری خبرهای متنوع شعر و شاعری مطالب عمومی و متفرقه
۲ نظر موافقین ۱ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۴۴
ع . شکیبا---۹۱۲

یک شرکت چینی پهپادهایی را تولید کرده که قادر به رساندن افراد به نقاط مختلف است.

این پهپاد Ehang ۱۸۴ نام دارد و بصورت هوشمند عمل می کند. ظرفیت آن یک نفر است و به هنگام سوار شدن در داخل این پهپاد، شخص با نشان دادن مکان مورد نظر خود بر روی صفحه نمایشگر ۱۲ اینچی آن و فشردن دکمه بلند شدن، نیاز به انجام کار دیگری ندارد.در واقع این پهپاد هوشمند است و به صورت مستقل می تواند در صورت نیاز با برج مراقبت پرواز ارتباط برقرار کند.قرار است از این پهپادها همچون تاکسی و برای رفتن به مسافت های کوتاه و متوسط استفاده شود. این پهپاد منحصر به فرد برقی است و در صورت قرار گرفتن در ناوگان حمل و نقل می توان شاهد انقلابی در سرعت و افزایش تسهیل در استفاده از پهپادها به صورت شخصی بود.

موضوعات: خبرهای متنوع مطالب عمومی و متفرقه
۳ نظر موافقین ۳ ۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۵
ع . شکیبا---۶۱۸

سردار شهید حاج رضا رستمی مقدم(مدهنی) از فرماندهان دلاور استان لرستان در دوران هشت سال دفاع مقدس روز شنبه هفت جاری در نبرد با گروه‌های تکفیری داعش به جمع یاران شهیدش پیوست.

به گزارش خبرگزاری فارس از خرم آباد، پیکر پاک نخستین شهید مدافع حرم این شهرستان دقایقی پیش بر دوش مردم روزه‎دار خرم‌آباد تشییع شد.

بر پایه این گزارش دقایقی پیش با حضور آیت الله سیداحمد میرعمادی نماینده ولی فقیه در لرستان، هوشنگ بازوند استاندار لرستان، سردار مرتضی کشکولی فرمانده سپاه حضرت ابوالفضل لرستان، سردار محمد قنبری فرمانده انتظامی لرستان، جمعی از مسؤولان و اقشار مردم به ویژه خانواده‎های معظم شهدا، جانبازان و ایثارگران پیکر پاک سردار شهید حاج رضا رستمی مقدم نخستین شهید مدافع حرم شهرستان خرم آباد تشییع شد.

مراسم تشییع پیکر پاک این سردار رشید اسلام از پادگان امام حسین خرم آباد به سمت خیابان و میدان امام خمینی(ره) تشییع شد و سپس برای خاکسپاری به قبرستان سراب یاس خرم آباد انتقال یافت.

لازم به ذکر است، شهید رضا رستمی مقدم جمعه گذشته در حین درگیری با گروهک تکفیری-تروریستی داعش در سوریه به فیض شهادت نائل آمده است. 1395/03/19

http://media.mehrnews.com/d/2016/03/13/4/2027504.jpg?ts=1458370831520

موضوعات: شهیدان مدافعین حرم
۵ نظر موافقین ۳ ۱۹ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۷
ع . شکیبا---۱۰۴۱