وسوسه شیطان و راهکارهای مقابله با آن در قرآن
وسوسة شیطان و راهکارهای مقابله با آن در قرآن |
||
پژوهشنامه معارف قرآنی | ||
مقاله 3، دوره 5، شماره 18، پاییز 1393، صفحه 63-89 اصل مقاله (645.07 K) | ||
نویسنده | ||
استادیار دانشگاه شیراز | ||
چکیده | ||
دشمنی کردن در قالب دوستی و خیانت کردن با ابراز خیرخواهی، موفّقیّت بیشتری برای دشمنان به ارمغان میآورد، بیآنکه هزینة مالی و جانی در این مسیر صرف شود. نخستین موجودی که از این شیوه بهره جست، ابلیس بود. دشمنی او از روی حسادت نسبت به مقام والای آدم سرچشمه میگیرد. گرچه شیطان بر انسان سلطه ندارد، امّا از ابزارهایی مانند نفس امّاره و اختیار انسان استفاده کرده است و با شیوههایی همچون وسوسه، وعدههای دروغ، تفرقهافکنی، اغفال، فسادانگیزی و مانند آن، آدمیان را به سوی گمراهی سوق میدهد. امّا اگر انسان مؤمن و باتقوا به خدا پناهنده شود و بر او توکّل نماید، از شرّ شیطان ایمن خواهد بود. در این نوشتار، ابتدا به معرّفی ابلیس و شیطان پرداخته شده است و آنگاه اهداف آنان از منظر قرآن تبیین شده است. در ادامه نیز روشها و ابزارهای تهدید شیطان معرّفی، و در پایان، راهکارهای قرآن برای رهایی از این خطر برشمرده شده است. | ||
کلیدواژهها | ||
قرآن؛ تهدید پنهان؛ ابلیس؛ شیطان؛ انسان | ||
اصل مقاله | ||
تهدیدهای ابلیس را میتوان اوّلین و جدّیترین تهدید پنهان و نرم1 قلمداد کرد؛ زیرا این تهدید همزمان با آغاز خلقت انسان است. زمانی که خداوند آدم را آفرید و به ملائکه دستور داد تا در مقابل او سجده کنند، ابلیس از این فرمان تمرّد کرد2. سپس او از روی خودخواهی و انتقامجویی تصمیم گرفت که انسانها را گمراه کند (ر.ک؛ الأعراف/16ـ17؛ الحجر/39؛ الإسراء/ 62 و ص/82). او بر تهدید خود، به عزّت خداوند قَسَم یاد کرد3. تاریخ عملکرد او تاکنون نشان میدهد که تهدید جدّی است، بلکه تا پایان عمر انسان و تا قیامت ادامه دارد4 (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 19: 344). در این پژوهش تلاش شده است به پرسشهای ذیل با استعانت از قرآن کریم پاسخ داده شود: 1ـ تهدید پنهان شیطان در کدام ابعاد و با چه مؤلّفههایی صورت میپذیرد؟ 2ـ ابزار تهدید شیطان در برابر انسان کدامند؟ 3ـ روشها و اهداف شیطان در اعمال مقاصد تهدیدآمیز خود چیست؟ 4ـ قرآن مجید چه راهکارهایی برای مقابله با این تهدید پیش روی انسان قرار میدهد؟ 1ـ معنای تهدید پنهان شیطان در تعریف مفهوم تهدید پنهان شیطان میتوان گفت: مجموعة اقدامهایی است که شیطان به منظور تغییر در اعتقادات، ارزشهای اخلاقی و الگوهای رفتاری انسان و در نهایت، نافرمانی او از دستورهای خداوند، از طریق فریب، وسوسه، تزیین و مانند آن انجام میدهد. 2ـ ابلیس و شیطان واژة «شیطان» از مادّة «شطن» به معنای «بُعد یا دوری از خیر» است. همچنین به معنای «ریسمان طویل و مضطرب» نیز گفته شده است (ر.ک؛ طریحی، 1375، ج 6: 271ـ272). برخی معتقدند کلمة «شیطان» به موجود سرکش و متمرّد، اعمّ از انسان، جن و یا جنبندگان دیگر اطلاق میشود و به معنی روح شریر و دور از حق نیز آمده است. اینکه به ابلیس هم شیطان اطلاق شده، به خاطر فساد و شرارتی است که در او وجود دارد. همچنین واژة «إبلیس» از مادّة «بلس» به معنای «یأس و رانده از قرب و رحمت» آمده است (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج1: 191ـ193 و طیب، 1378، ج 8: 32). 3ـ تفاوت شیطان و ابلیس ابلیس، اسم شیطان خاصّی است که به واسطة نافرمانی، از درگاه خداوند رانده شد و شیطان یک مفهوم کلّی است به معنای موجود متمرّد و طغیانگر که ابلیس و دیگر شیاطین را از جنّ و انس و یا حتّی حیوانات شامل میگردد. 4ـ اهداف تهدید پنهان شیطان هدف اصلی شیطان، فریب دادن انسان برای نافرمانی از خداوند و گرایش به طاغوت است. این همان گمراهی آشکار است که برای آن قسم یاد کرده است (ص/82). اهداف دیگر شیطان مطابق آیات قرآن به قرار زیر است. 4ـ1) کفر و ناسپاسی از جمله اهداف شیطان تلاش برای ممانعت از سپاسگزاری انسان از نعمتهای الهی است. شیطان در مقابل پروردگار ابراز میکند که بندگان تو را به گونهای گمراه میکنم که بیشتر آنان شکرگزاری نخواهند کرد: ﴿لاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾ (الأعراف/17). در آیة دیگر میفرماید: ﴿وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ﴾ (سبأ/13). این عبارت مطابق وعدة شیطان است. در باب اینکه شیطان از کجا دانست که اکثر انسانها ناسپاس خواهند شد، دو وجه قابل بیان است. یکی اینکه او چنین چیزی را حدس زد و این گمانهزنی درست از آب درآمده است (ر.ک؛ سبأ/20). وجه دیگر این است که نفس قوای زیادی دارد که تنها یکی از این قوا، یعنی قوّة عقلی، نفس را به عبادت و اطاعت خداوند فرامیخواند و بقیّة این قوای نوزدهگانه، گرایش به لذّات جسمانی و شهوانی دارند، بهویژه که این قوا در ابتدای خلقت، کاملتر از قوّة عقل و دارای استیلای بیشتری هستند. امّا عقل در ابتدای خلقت در نهایت ضعف قرار دارد (ر.ک؛ فخر رازی، 1420ق.، ج 14: 216). پس قوایی که انسان را از عبادت دور میکنند، هم از نظر قدرت در ابتـدای خلقت قویترند و هم از نظر تعداد بیشتر هستند. بدیهی است که شیطان با علم به این ویژگیهاست که چنین ادّعایی میکند. برخی نیز گفتهاند که شیطان این اخبار را از ملائکه شنیده بود (ر.ک؛ کاشانی، 1336، ج 4: 12)، یا اینکه آنها را در لـوح محفـوظ مشاهـده کرد (ر.ک؛ ارمی علوی، 1426، ج 9: 229). در هر صورت، به خاطر غفلت از نعمتهای الهی است که مرتکب ناسپاسی میشوند. شیطان همچنین در مقابل مهمترین اصول اعتقادی انسان قرار میگیرد و با گستاخی انسان را دعوت به کفر میکند و بعد هم بیزاری میجوید: ﴿کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکَ﴾ (الحشر/16). او هر انسانی را به سوی کفر دعوت نموده است و برای اینکه دعوتش را بپذیرد، متاعهای زندگی دنیا را در نظرش زینت داده است و روگردانی از حق را با وعدههای دروغین و آرزوهای بیجا در نظر وی جلوه میدهد و او را گرفتار کفر میسازد، به طوریکه در طول عمر از کفر خود ابراز خرسندی میکند تا مرگ فرارسد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 19: 214). گامهای نخستین از طرف خود انسان برداشته میشود و اجازة ورود شیطان داده میشود. کسانی که دریچههای روح خود را به روی شیاطین ببندند، آنها قدرت عبور از آن را نخواهند داشت. آیات دیگر قرآن نیز شاهد این حقیقت است: ﴿إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ﴾ (النّحل/100). 4ـ2) براندازی هدف دیگر شیطان گمراهی و نابودی نسل آدم است: ﴿لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إَلاَّ قَلِیلاً﴾ (الإسراء/62). «حنک» دو معنا دارد: یکی عبارت از دریافت کامل است و دیگری به معنای طنابی است که به گردن حیوان انداخته و او را میکشند. در معنای اوّل، شیطان میگوید آنها را با اغوا ریشهکن میکنم و در معنای دوم، یعنی آنها را به سمت گناه سوق میدهم (ر.ک؛ فخر رازی،1420، ج 21: 367). معنای دوم نیز نتیجهاش نابودی است. 4ـ3) ترویج فحشا و منکر ﴿لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ (النّور/21 و ر.ک؛ البقره/168). دشمنی آشکار شیطان این است که شما را به فساد، فحشا و ترویج آن دستور میدهد که البتّه به حدّ اجبار نمیرسد. از مصادیق این فساد، همان خوردن مال حرام و فساد مالی به شکلهای مختلف آن مانند رباخواری، کمفروشی دزدی و سرقت اموال، خوردن مال یتیمان، انواع اختلاسهای پیچیده و رانتخواری است. فساد در مسائل اخلاقی و جنسی که به دلیل قدرت غالب آن، ابزار خوبی برای بروز دشمنی شیطان خواهد بود که متأسّفانه نشانههای آن را از جمله بدحجابی و بیحجابی، روابط نامشروع جنسی و مانند آن در جوامع مختلف میبینیم. 5ـ ابعاد تهدید پنهان شیطان تهدید پنهان و نرم شیطان در دو بُعد اساسی نظری و عملی صورت میگیرد. در بُعد نظری، شیطان در پی زایلسازی اعتقادات و باورهای انسان است تا پایبندی او به خداوند را سُست کند و راه را برای عملیات گمراهسازی بعدی هموار سازد. بنیان و زیرساخت، ایمان هر انسان مؤمن، عبارت است از عقاید و بینشی که او نسبت به عالم هستی، مبداء و مقصد آن دارد. اگر این باورها به سُستی گرایش پیدا کند، نوبت به تردید، نافرمانی و معاصی میرسد. به همین دلیل است که شیطان ابتدا همین نقطه را هدف قرار میدهد. امّا در بعد عملی، شیطان با سُست کردن معتقدات، راحتتر انسان را به مقصود شیطانی خودش دعوت میکند. انسانی که ایمان او ضعیف شده است، به آسانی به دام او میافتد و مطابق دستورهایش عمل میکند. به خداوند شرک میورزد و از بندگان ضعیف و مانند خود درخواست کمک مینماید، مالاندوزی و دنیاگروی پیشه میکند و تحت تأثیر وسوسههای شیطان قرار گرفته است و به انواع گناهان آلوده میشود. خشم و شهوت چشم بصیرت او را کور میسازد و در نهایت، زیانکار در دنیا و آخرت میگردد. 5ـ1) مؤلّفههای تهدید شیطان در ابعاد نظری و عملی در بُعد نظری میتوان به دو مؤلّفة شرک و کفر یا ناسپاسی، و در بُعد عملی به تکبّر، خودپسندی و حسادت اشاره کرد که این مؤلّفهها از متن مقدّس قرآن به دست میآید. در بُعد نظری و مؤلّفة شرک، پذیرش سلطة شیطان از شاخصهای بارز به شمار میرود: ﴿إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِینَ هُم بِهِ مُشْرِکُونَ﴾ (النّحل/100). سلطنت شیطان منحصر در کسانی است که او را ولیّ خود میگیرند تا او به دلخواه خود امور ایشان را تدبیر کند و نیز در کسانی است که به خدا شرک میورزند و به جای خدا، شیطان را ولیّ خود میگیرند. در اینجا مراد از شرک، شرک در اطاعت است. 5ـ1ـ1) هواپرستی یکی دیگر از شاخصهای بُعد نظری با مؤلّفة شرک، هواپرستی است: ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ﴾ (الجاثیّه/23). شخص هواپرست میداند خدایی دارد که باید او را بپرستد، لیکن به جای خدای سبحان، هوای خود را میپرستد. مؤثّرترین راه نفوذ شیطان هویپرستی است، چراکه تا پایگاهی در درون انسان وجود نداشته باشد، شیطان قدرت بر وسوسهگری ندارد و پایگاه شیطان چیزی جز هواپرستی نیست. هواپرستی انسان را تا مرحلة مبارزه با خدا پیش میبرد، همانگونه که شیطان به چنین سرنوشت شومی گرفتار شد، و امر به سجده بر آدم را غیرحکیمانه پنداشت! گاهی یک لحظه هـواپرستی محصـول تمام عمر انسان و حسنات اعمال صالح او را بر باد میدهد (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج21: 265ـ266). برخی انسانها خود و مصلحت خویش را بر هر چیز دیگری ترجیح میدهند تا جایی که عباداتی از قبیل نماز، روزه و مانند آن را تا زمانی که مزاحم خواستههایش نباشد، انجام میدهد. چنین کسی هوای خود را معبود حقیقی خود قرار داده است و بقیّة امور را نه هدف، بلکه وسیله قرار داده است. این عمل به جای عبادت، عادت است و بدین دلیل هوی گفته شده است که فرد را به سوی آتش متمایل میسازد (ر.ک؛ مغنیه، 1424، ج7: 29). 5ـ1ـ2) خودداری از سجده در مقابل آدم سجده نکردن در مقابل آدم از شاخصهای مشهور بُعد عملی تهدید ابلیس است. عامل اصلی این تمرّد، استکبار و خودپسندی ابلیس است: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ﴾ (البقره/34 و ر.ک؛ الأعراف/11). ابلیس با این تمرّد مرتکب سه تخلّف عملی، اخلاقی و اعتقادی شد. تخلّف عملی او سرپیچی از سجده در مقابل آدم بود که در عمل، مخالف فرمان حق گردید و عاصی و متمرّد شد (الکهف/48). خلاف اخلاقی او استکبار نسبت به آدم بود. خلاف اعتقادی ابلیس، انکار عدل الهی بود، چون تصوّر میکرد امر خدا از روی مصلحت نیست. از کلام او استنباط میشود که به خدا نسبت جهل داده است (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 1: 509 ـ511). 5ـ1ـ3) سعی در بیرون راندن آدم و حوّا از بهشت از شاخصهای بُعد عملی شیطان این است که نسبت به آدم حسادت ورزید و تلاش عملی خود را برای انتقام از او و فرزندانش از همان ابتدا آغاز کرد. یکی از این تلاشها آن بود که با وسوسه و فریب آدم و حوّا، آنها را از مقام بهشتی که در آن قرار داشتند، ساقط کند: ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ﴾ (البقره/36 و ر.ک؛ الأعراف/ 27). 5ـ1ـ4) مخالفت با مقام خلافت آدم این نیز از شاخص بارز ابلیس در بُعد عملی تهدید اوست. خداوند به ملائکه که ابلیس نیز در بین آنان بود، اعلام میکند که آدم را خلیفة خود در زمین قرار میدهد، امّا آنان مخالفت میکنند (ر.ک؛ البقره/30). مخالفت اوّلیّه به همة فرشتگان از جمله ابلیس که در این جمع قرار دارد، نسبت داده شده است، امّا وقتی که خداوند حقیقت امر را بر فرشتگان از طریق تعلیم اسماء به آدم آشکار ساخت، از سخن خود برگشتند و تسلیم امر خدا شدند. مسلّم این است که تنها ابلیس از مخالفت خود بازنگشت. همة قراین بعدی، از جمله سجده نکردن و فریب آدم، این نکته را تأیید میکند. از آیات قرآن برمیآید که ابلیس قبل از به وجود آمدن صحنة خلقت آدم و سجدة ملائکه، کافر بود5 و سجده نکردن و مخالفت ظاهری او ناشی از مخالفتی بوده که در باطن مکتوم داشته است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج1: 118). برخی مفسّران عبارت ﴿إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ (البقره/30) را چنین بیان کردهاند که منظور از آنچه نمیدانید، همان وجود ابلـیس در میان ملائـکه است که از جنس آنـان نیست (ر.ک؛ ابنکثیر، 1419ق.، ج1: 125). 6ـ ابزارهای شیطان 6ـ1) نفس امّاره عامل قریب نفوذ شیطان در اندیشة آدمی، نفس امّاره اوست. خدای سبحان همین وسوسه منسوب به شیطان را در بعضی از آیات شریفه به نفس امّاره انسان منسوب میسازد:﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ﴾ (ق/16). این اِسناد نشان میدهد که اگرچه راه نفوذ شیطان، اندیشة انسان است، امّا محور اندیشههای شیطانی، نفس امّارة آدمی است (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 3: 393ـ403). وسوسه نفس همان خیالات شیطانی و خطورات قلبی و هواهای نفسانی است (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 12: 245). علمای اخلاق برای نفس سه حالت یا مرحله قائل هستند که در قرآن نیز به آنها تصریح شده است: مرحلة نخست، «نفس امّاره» (ر.ک؛ یوسف /53) یا نفس سرکش است که انسان را به گناه فرمان میدهد و به هر سو میکشاند و به همین دلیل، به آن امّاره ـ یعنی بسیار امرکننده ـ گفتهاند. مرحلةدوم، «نفس لوّامه» است (ر.ک؛ القیامة/ 1ـ2) که پس از تعلیم و تربیت و مجاهدت، انسان به آن دست مییابد. در این مرحله ممکن است بر اثر طغیان غرایز، گهگاه مرتکب خلافهایی بشود، امّا به زودی پشیمان میگردد و به ملامت و سرزنش خویش میپردازد. سپس تصمیم بر جبران گناه میگیرد و دل و جان را با آب توبه میشوید. مرحلة سوم، ﴿نفس مطمئنّة﴾ است (الفجر/ 27ـ30) و آن مرحلهای است که پس از تصفیه، تهذیب و تربیت کامل، انسان به مرحلهای میرسد که غرایز سرکش در برابر او رام میشوند (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 9: 438). 6ـ2) اختیار انسان با توجّه به بیان قرآن و سخنان معصومان، بالاترین درجة اختیار در میان مخلوقات به انسان داده شده است. شیطان نیز با همین ابزاری که به کمک آن و با راهنمایی پیامبران میتوان به سعادت رسید، به اغوای انسان میپردازد و راه را بر او مشتبه میسازد تا به جای اطاعت از فرمان الهی و تقرّب به او، در خدمت شیطان قرار، و از خالق خویش فاصله گیرد. آیات قرآن به خوبی نشان میدهد که شیطان از اختیار انسان سوء استفاده کرده است و او را فریب داده است و انسان نیز با اختیار خویش دعوت شیطان را پذیرفته است: ﴿وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم﴾ (ابراهیم/ 22). همچنین از آیات قرآن استفاده میشود که وسوسههای شیطان، هرگز اختیار را از انسان نمیگیرد، بلکه او یک دعوتکننده بیش نیست (النّحل/100). تسلّط نداشتن شیطان هم مورد تأیید خداوند است (الحجر/42) و هم خود شیطان به آن اقرار دارد (ابراهیم/22). 7ـ روشهای شیطان شیطان در گمراه ساختن آدمی از کوچکترین امور آغاز میکند و گامبهگام پیش میرود تا به اهداف خود دست یابد. برخی از این روشها چنین است: 7ـ1) وسوسه شیوة معمول شیطان برای گمراه ساختن انسان، وسوسه است. وسوسه به معنی حدیث نفس و با صدای آهسته به سوی چیزی دعوت کردن آمده است. او گاهی نصیحت و خیرخواهی به نظر انسان میآورد، ولی گاهی معنا را با صوت خفی به او القا میکند (ر.ک؛ قرشی، 1371، ج 7: 220). قرآن در خصوص وسوسه شدن آدم و حوّا میفرماید: ﴿فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ﴾ (الأعراف/ 20؛ ر.ک؛ طه/120). شیطان در صدد وسوسة آدم و حوّا برآمد و برای رسیدن به این مقصود، انواع دامها را بر سر راه آنان گسترد. نخست به وسوسه کردن آنان مشغول شد تا لباسهای اطاعت و بندگی خدا را از تـن آنان بیرون کند و عورت آنها را که پنهان بود، آشکار سازد. برای رسیدن به این هدف، بهترین راه را این دید که از عشق و علاقة ذاتی انسان به تکامل و زندگی جاویدان، استفاده کند و هم عذر و بهانهای برای مخالفت فرمان خدا برای آنان بتراشد. آدم که نمیتوانست باور کند کسی این چنین قسم دروغی یاد کند و چنین دامهایی بر سر راه او بگذارد، سرانجام تسلیم فریب شیطان شد (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 6: 116ـ117). برخی مفسّران معتقدند ما از چگونگی وسوسة شیطان آگاه نیستیم، بلکه از پیامبر(ص) یا امام معصوم(ع) دریافتهایم که اغوای به بدی در شکلی واقع میشود که تکیه بر نقطهضعف فطری انسان دارد (ر.ک؛ شاذلی، 1412ق.، ج 3: 1269). امروزه نیز شیطان به همین گونه در فرزندان آدم القا میکند که به جمعآوری پول و ثروت بپردازد، چرا که این مال و ثروت است که موجب رفاه و آسایش انسان میشود. به همین سبب، میبینیم که اکثـر انسانها فریب چنین دسیسههایی میخورند و تمام نیروی آنها صرف جمعآوری مال و مقام دنیوی میشود. در مقابل، خداوند میفرماید مال و ثروتی که انسان جمع میکند، موجب ماندگاری او نخواهد شد (الهمزة/2ـ3). پس شیطان همانگونه که آدم و حوّا را با حیله و نیرنگ جاودان ماندن، از مقام برتری که داشت، به زیر کشاند، فرزندان او را نیز با همین شگـرد از رسیـدن به خدا بازمیدارد. 7ـ2) غافل کردن اگر شیطان بتواند کسی را غافل کند، دیگر رنج تزیین و ایجاد جهل مرکّب را متحمّل نمیشود (ر.ک؛ جوادی آملی، 1381، ج 3: 393ـ403). تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن، برابر با خروج از مقامات الهی و محرومیّت از آنهاست (ر.ک؛ قرائتی، 1383، ج 1: 97). شیطان بر این باور بود که خداوند به خاطر آدم، او را گمراه ساخته است و او نیز فرزندان آدم را با اغفال خود گمراه کرده است و از این روی، انتقامجویی خواهد کرد: ﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ (الحجر/39). این معنایی است که از جملة ﴿أَغْوَیْنَاهُمْ کَمَا غَوَیْنَا﴾ (القصص/63) نیز استفاده میشود. خدای تعالی اقدام او را انکار نکرد، بلکه در آیة ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ﴾ (البقره/26)، به آن تصریح نموده است. منظور از اغوای شیطان از سوی خداوند متعال، اغوا و اضلال ابتدایی نیست، بلکه به عنوان مجازات است و جملة ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی﴾ هم آن را افاده میکند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 12: 162). خداوند کسی را گمراه نمیکند، لیکن اگر کسی با ارادة خود راه انحراف را برگزیند، خدا او را به حال خود رها میسازد و این رها کردن بزرگترین کیفر و قهر الهی است. ابلیس نیز چون با اراده خود تکبّر و لجاجت کرد، خداوند او را به حال خود رها کرد (ر.ک؛ قرائتی، 1383، ج 4: 460). 7ـ3) وعدة دروغ یکی دیگر ازشیوههای شیطان در راستای رسیدن به اهداف خود فریب دادن انسانها و وعدههای دروغین اوست. انسانها گاهی به وعدهها دلخوش هستند و به آنها اعتماد میکنند. امّا مهم این است که این وعده از ناحیة چه کسی و به چه منظوری داده میشود. گاهی این خداوند است که به قصد بصیرتافزایی و هدایت افراد بشر وعده میدهد. البتّه او وعدههای راستین میدهد که هیچ تخلّفی در آن نیست: ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ (آلعمران /9). امّا گاهی وعدهدهنده شیطان است که با هدف گمراهسازی، وعدههایی میدهد که فریب و دروغ است. قرآن اطمینان میدهد که شیطان با وعـدههای دروغ به سراغ شما میآید: ﴿مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًاً﴾ (النّساء/120 و الإسراء/64). وعدههای شیطان عبارت است از وسوسههایی که او بدون واسطه میکند، برخلاف آرزومند ساختن که از نتایج وسوسه است و منظور از آن، هر امر خیالی است که قوّة وهم از آن لذّت میبرد. به همین دلیل بود که خدای تعالی تمنّی و یا به عبارت دیگر، استفاده از آرزوهای دروغین بشر را غرور نخواند، بلکه وعدة شیطان را غرور خواند (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج5: 85). آری، هم خدا و هم شیطان وعده دادهاند، ولی وعدة الهی راست است: ﴿وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ﴾ (الحج/47)، ولی وعدههای شیطان جز دروغ و فریب چیز دیگری نیست: ﴿مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًاً﴾ (النّساء/120 و الإسراء/64). نشانة وعدههای دروغین شیطان، دعوت به تنگنظری و فساد است. گاهی شیطان وعدة فقر میدهد: ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾ (البقره/268). امّا وعدة الهی به مغفرت، فضل و بخشش است: ﴿وَاللّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾ (البقره/268). معنای اینکه شیطان وعدة فقر به انسان میدهد، این است که انسان را با وسوسة خود تحریک میکند تا برای اموال دنیا، حریص، بخیل و مشغول مشاجره گردد. همچنین از انفاق در راه خدا بترسد که مبادا تهیدستی دامنگیر او شود (ر.ک؛ نجفی خمینی، 1398، ج 2: 156). 7ـ4) آسانسازی گناهان جلوه دادن و آسانسازی و کوچکنمایی گناهان بزرگ و زمینهسازی برای ارتکاب آن از طریق ظاهر کردن کار زشت در نمایی زیبا، همراه با ایجاد آرزوهای طولانی انسان، از روشهای مرموز شیطان است: ﴿إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ﴾ (محمّد/ 25). کلمة «تسویل» به معنای جلوه دادن چیزی است که نفس آدمی حریص بر آن است، به گونهای که زشتیهایش هم در نظر زیبا شود (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 18: 241). بنابراین، ﴿سَوَّلَ لَهُمْ﴾ یا به معنای زیباسازی زشتیها و وارونه نمایاندن واقعیّتهاست و یا به معنای «تسهیل» و آسانسازی است؛ یعنی شیطان راه انحراف را برای انسان آسان جلوه میدهد و ﴿أَمْلی﴾ یا به معنای مهلت دادن و یا به معنای امداد و یاری رساندن است. 7ـ5) زینت دادن زیبا جلوه دادن اعمال ناپسند، از روشهای کارساز برای ابلیس و شیطان تلقّی میشود. امروزه بسیاری از گناهان، قبح و زشتی خود را از دست دادهاند و برخی از ارزشها رنگ باختهاند و بسیاری ضدّ ارزشها به عنوان ارزش در انظار جامعه جلوهگر شده است. به عنوان مثال، حجاب و پوشش که نه تنها در باورهای دینی، بلکه در فطرت پاک انسانی از ارزشهای والای انسانی تلقّی میشود. امّا تلاش شیطان به جایی رسیده است که این ارزشها جابهجا شده است و برهنگی از فرهنگ ارزشی به شمار میرود، بهگونهای که حیا، عفّت، مردانگی و غیرت کمفروغ شده است و کسانی که ملتزم به این ارزش و پوشش هستند، به عنوان کهنهپرست و غیرمترقّی معرّفی میشوند. امروزه بسیاری افراد به گناهانی مانند ساز و آواز، بیحجابی و ظلم افتخار میکنند و خوب میپندارند. عبادتهایی مثل نماز، روزه و حج را پست و بد میشمارند (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 8: 38ـ39). شیطان خورشیدپرستی و سجده در مقابل آن را در نظر ملکة سبا و قوم او زیبا جلوه داد، به گونهای که راه حق بر آنها مسدود ساخت و گمراهی ایشان را تثبیت نمود و مردم آن سامان به جای خداوند متعال، در مقابل خورشید به سجده و کرنش میافتادند (النّمل/24). نمونة دیگری که قرآن از تزیین شیطان بیان میکند، ترغیب دشمنان و کفّار است برای اینکه با مسلمانان وارد نبرد شوند. او علاوه بر اینکه جنگ با مسلمانان را کاری درست در نظر ایشان جلوه میدهد، تضمین هم میکند که آنان شکست نخواهند خورد و در این جنگ، او کنار آنان و پشتیبان آنها خواهد بود. امّا همانگونه که شگرد اوست، به هنگام رویارویی در میدان نبرد، پا به فرار میگذارد و بیزاری میجوید (الأنفال/48). زیبا جلوه دادن اعمال ناپسند، کار همیشگی شیطان بوده است (النّحل/63). البتّه تا زمانی که به او مهلت داده شده است، به این کار ادامه خواهد داد. در میان هر قومی و در هـر زمانی، او بدترین عمـلی را که زمینههای اجتماعی و فرهنگی آن فراهم بوده است، در نظر انسان چنان زینت میدهد که آن را یک افتخار میپندارد، همانگونه که عرب جاهلی زنده به گور کردن دختران خود را سند افتخار میدانست. امروزه نمونههای بسیاری از این تزیینات شیطانی را در اعمال بسیاری از افراد میبینیم که دزدیها، غارتگریها، تجاوزها و جنایات خود را با تعبیرهای مختلف توجیه میکنند و در زیر لفّافههای فریبنده قرار میدهند (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج11: 285). دربارة قوم عاد و ثمود نیز شیطان همین شیوه را دنبال کرد و موجب هلاکت آنان گردید (العنکبوت/38). خداوند راه نجات اقوام پیشین را از ناملایمات روزگار چنین معرّفی میکند که انسانها روی به سوی پروردگار آورند و تضرّع و خشوع کنند و در برابر حضرت او تسلیم باشند. امّا آنان قساوت قلب به خرج دادند و شیطان هم از این فرصت فراهمشده سوء استفاده کرد و این عمـل نادرست را در نظر ایشان زیبا جلوه داد تا در هلاکت بیفتند (الأنعام/43). برخی مفسّران مصادیق اصلی اعمالی را که شیطان در نظر صاحبان آن میآراید، کفر، گمراهی، طغیان و فساد معرّفی کردهاند (ر.ک؛ مغنیه، 1424ق.، ج4: 526). از مصادیق دیگر آن میتوان تکذیب انبیاء، شرک به خدا، حمل معجزات بر سحر، ظلم و اذیّت، ارتکاب معاصی، کبر، عُجب، عناد، عصبیّت و مانند آن را اضافه کرد (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج 8: 148). 7ـ6) آرزوهای طولانی برانگیختن آرزوهای طولانی یکی دیگر از شیوههای ابلیس برای گمراهی انسانها و احیای سنّتهای جاهلی و تغییر آفرینش است. عمر طبیعی یک انسان با اهداف بلند و فراطبیعی، به اندازهای نیست که مجال تحقّق آرزوهای پایانناپذیر را داشته باشد. زمان زیادی لازم است تا انسان به بندگی محض برسد و به مقام قرب ربوبی راه یابد. امّا این جایگاه چیزی نیست که شیطان نسبت به آن بیتفاوت باشد، بلکه تلاش میکند انسان را از رسیدن به این مقصد بازدارد. از جمله تلاشهای شیطان در این مسیر، ایجاد آرزوهای بلند دنیایی در ذهن و قلب اوست. کسی که به آرزوهای دنیایی دل بندد، علاوه بر اینکه به آن آرزوها به شکل کامل دست نمییابد، از مسیر اصلی خود نیز بازمیماند. این چیزی است که شیطان خود به آن اعتراف میکند: ﴿وَلأُضِلَّنَّهُمْ وَلأُمَنِّیَنَّهُمْ...﴾ (النّساء/119). او آرزوی بیشتر ماندن در دنیا را به دل انسان میافکند تا مردم دنیا را بر آخرت ترجیح دهند و تصوّر کنند که به دنبال زندگی دنیا، بهشت و جهنّم و نیز پاداشی و کیفری نخواهد بود. برخی گفتهاند منظور شیطان این است که آرزوها و هوسهای باطل در دل ایشان میافکنم و شهوات و زیورهای دنیا را در نظرشان میآرایم و هر دستهای را به هر چه دلخواهش هست، فرامیخوانم تا از اطاعت خدا بازمانند و به دنبال معـصیت بروند (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 3: 173). آرزوها میتواند طاعت خدا و توحید او را به طاعت شیطان و شرک او مبدّل کند (ر.ک؛ طوسی، بیتا، ج 3: 333). بنابراین، از جمله مصادیق آرزوهای باطل، طول عمر و انکار عالم آخرت و عذاب آن است (ر.ک؛ آلوسی، 1415ق.، ج 3: 144 و قمی، 1368، ج 3: 544). همچنین ترغیب به ترک توبه و دستور به تأخیر آن، از مصادیق آرزوها به شمار رفته است (ر.ک؛ ابنکثیر، 1419ق.، ج 2: 367؛ قرطبی، 1364، ج 5: 389 و ابنجوزی، 1422ق.، ج 1: 474). تشویق به برخی اعمال ممنوعة دیگر نیز که از خرافات قبل از ظهور اسلام محسوب میشود، از این مقوله شمرده شده است (ر.ک؛ زمخشری، 1407ق.، ج 1: 567). آرزو و تمنّی اثر زیادی در انسان ضعیفالنّفس دارد و مظاهر مختلفی همچون حبّ جاه و مال دارد که همة این موارد در حبّ دنیا جمع میشود. در نتیجه، چنین انسانی حقیقت خویش را فراموش خواهد کرد و از سوی دیگر، انگیـزة انجام گناه در او شدّت خواهد یافت (ر.ک؛ موسوی سبزواری، 1409ق.، ج 9: 288). 7ـ7) نجوا نجوا از القائات شیطان است تا در کسانی که ایمان آوردهاند، دلتنگی پدید آورد: ﴿إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ (المجادله/ 10). شیطان منافقان و بیماردلان را تشویق کرده بود که با یکدیگر نجوی کنند تا مسلمانان را اندوهگین کنند و خیال کنند بلایی بر سرشان خواهد آمد. خدای سبحان بعد از آنکه نجوی را با آن شرایط برای مؤمنان تجویز فرمود، مؤمنان را خاطرجمع کرد که این توطئهها نمیتواند به شما گزندی برساند، مگر اینکه به اذن خداوند باشد. پس بر خدا توکّل کنید و از ضرر نجوای منافقان اندوهگین نشوید. او وعده داده که هر کس بر او توکّل کند، خدا برایش کافی است (الطّلاق/3). اگر به خدا ایمان دارند، باید بر او توکّل کنند که او در دفع شرّ دشمنان کافی است. 7ـ8) ایجاد فراموشی فراموشی از نگرانیهای همیشگی بشر بوده است، چراکه از این طریق خسارتهای زیادی متوجّه او شده است که حتّی برخی از آنها جبرانناپذیر بوده است و گاهی هستی آنها را نیز به مخاطره انداخته است. از همه مهمتر اینکه فراموشیهایی هستند که موجب خسران در آخرت و ابدیّت انسان میشوند. به همین دلیل، شیطان از این شیوه نیز برای رسیدن به مقاصد خود استفاده میکند: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾ (المجادله/19). نسیان به معنای فراموشی و گاهی نیز به معنای ترک فعل است (ر.ک؛ قرطبی، 1364، ج17: 306). این فراموشی از چند روی میتواند مصداق داشته باشد. گاهی فراموشی در قلب، گاهی در سلوک و گاهی در عمل صورت میپذیرد که البتّه شیطان به همة این موارد تمسّک میجوید. وقتی که فردی ذکر خدا را فراموش کند، به همین حال باقی نمیماند، بلکه بدون اینکه نجاتدهندهای داشته باشد، پیوسته در دام شیطان قرار دارد و او را تا اسفلالسّافلین میکشاند (ر.ک؛ مدرّسی، 1419ق.، ج 15: 188). خداوند متعال در آیة دیگری پیامبر(ص) را به این خطر شیطانی هشدار میدهد: ﴿وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ (الأنعام/68). از نظر مفسّران شیعه، گرچه ظاهر آیه خطاب به پیامبر اسلام(ص) است، امّا در واقع، مقصود دیگران هستند؛ زیرا پیامبر(ص) معصوم از خطا و فراموشی است. اگر چنین نباشد، سخن و عمل وی حجّت نخواهد بود (ر.ک؛ مغنیه، 1424ق.، ج 3: 206). مورد دیگر به فراموشی انداختن یکی از زندانیانی بود که یوسف به او سفارش میکند او را نزد پادشاه یاد کند تا شاید از زندانی که به ناحق گرفتارش شده، رهایی یابد. امّا شیطان این سفارش را از یاد او برد و باعث شد عمر یوسف مدّتها در زندان صرف شود: ﴿فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ﴾ (یوسف/42). آیة دیگر در این زمینه، مربوط به مقدّمة جریان ملاقات حضرت موسی(ع) با خضر(ع) است: ﴿قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا﴾ (الکهف/63). گویا شیطان خواسته است با این کار، موسی(ع) و همراهش دیرتر به ملاقات آن عالم دست یابند (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج12: 485). 7ـ9) ایجاد دشمنی یکی از شیوههای مستمر استکبار، ایجاد اختلاف میان مردم برای رسیدن به آمال خود بوده است. مبتکر این شیوه، شیطان است. قرآن میفرماید شیطان از طریق قمار و شراب بین شما دشمنی میاندازد تا به اهداف خود برسد: ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَن ذِکْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ﴾ (المائده/91). او میخواهد شما را از ذکر خدا و نماز بازدارد. اینکه عداوت و بغضاء تنها از آثار شراب و قمار دانسته شده، از این جهت است که این اثر در آن دو ظاهرتر است؛ زیرا نوشیدن شراب باعث تحریک سلسلهاعصاب میشود و عقل را تخدیر و عواطف عصبی را به هیجان درمیآورد. در این حالت است که سر از رسوایی درآورده، هر فسق و فجوری را چه دربارة مال و آبروی خود، چه دربارة دیگران در نظرش زینت داده، او را به هتک جمیع مقدّسات دینی و اجتماعی وامیدارد. دزدی، خیانت و دریدن پردة حیا درباره محارم خود، فاش کردن اسرار، ورود به خطرناکترین ورطههای هلاکت و امثال آن را در نظرش ناچیز جلوه میدهد. آمار ممالک به اصطلاح مترقّی که نوشیدن مشروبات الکلی در بین آنان رواج دارد، نشان میدهد که ارقام جنایات و حوادث ناگوار در اثر نوشیدن آن بسیار وحشتناک است. اگر فردی در راه قمار پیروز شد و از این راه، مالی به دست آورد، چون این مال را به زحمت کسب نکرده، در راه صحیح هم خرج نمیکند. اگر در قمار مغلوب شود و مال خود را ببازد که همین بیپولی و زیانکاری، او را به کینهتوزی نسبت به حریف قمارباز خود وادار میکند و در نتیجه، یک عمر را توأم با حسرت یا خشم و عصبانیّت سپری میکند (ر.ک؛ طبـاطبـائی، 1417ق.، ج6: 123). همچنین گفته شده، افراد بر سَرِ مال و همسر خود قمار میکردند، سرانجام افراد مال و همسر باخته، در پس زانوی غم مینشستند و نقشه میکشیدند که انتقام خود را از رقبا بگیرند. بدین ترتیب، قماربازی نتیجهای جز کینه و عداوت ندارد (ر.ک؛ طیّب، 1378، ج4: 462). قرآن کریم بارها به عداوت خود شیطان نیز اشاره کرده است (ر.ک؛ یس/60؛ الأعراف/22؛ البقره/168 و 208؛ الأنعام/143؛ یوسف/5؛ الزّخرف/62 و الإسراء/53). امّا در مقابل، خداوند بین قلوب انسانها الفت و دوستی برقرار میکند (ر.ک؛ آلعمران/103؛ الأنفال/63 و الحجرات/10). 7ـ10) فسادانگیزی گامبهگام شیطان در رسیدن به اهداف خود، شیوة گامبهگام نیز پیشه میکند؛ از جمله اینکه در امر به فحشا و منکر از این طریقـه استفاده میکند:﴿وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ (النّور/ 21). نفوذ افکار و اعمال شیطانی گاه به صورت تدریجی و کمرنگ است و اگر در همان گامهای نخست کنترل نشود، زمانی انسان متوجّه میگردد که کار از کار گذشته است. بنابراین، هنگامی که نخستین وسوسههای اشاعة فحشا یا هر گناه دیگری آشکار میشود، باید همان جا در مقابل آن ایستـاد تا این آلودگی گسترش پیدا نکند. دوستی با افراد فاسد، شرکت در مجالس آنان، ارتکاب گناهان کوچک، ارتکاب گناهان بزرگ و در نهایت، قساوت قلب و بدعاقبتی و پایانی شوم، نمونهای از گامهای شیطان است (ر.ک؛ قرائتی، 1383، ج6: 160). پس باید با هوشیاری مواظب گامهای نخست شیطان بود و از همراهی با او ممانعت به عمل آورد تا مقهور دامهای مخفی او نشد. 7ـ11) تهاجم همهجانبه دشمن قسم خورده تا به هر شکلی که بتواند برای گمراهسازی انسان هجوم آورد: ﴿ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ﴾ (الأعراف/17). با این عبارات، شیطان نقشه و روش خود را بیان میکند و میگوید: ناگهان بندگان تو را از چهار طرف محاصره میکنم تا از راهت منحرف سازم. از این آیات میتوان استفاده کرد که مقصود از ﴿مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ﴾، حوادث ناگواری است که در زندگی برای آدمی پیش میآید و مراد از «خَلف»، اولاد و اعقاب اوست. مقصود از ﴿إِیمَانِهِم﴾، سعادت و دین او و منظور از ﴿شَمَائِلِهِم﴾، بیدینی میباشد، بدین معنا که فحشا و منکرات را در نظر آدمی جلوه داده، وی را به ارتکاب معاصی و آلودگی به گناهان و پیروی هوای نفس و شهوات وادار میسازد. ممکن است تعبیر جهتهای ذکر شده در آیه، کنایه از این باشد که شیطان، انسان را محاصره میکند و سعی دارد به هر وسیلة ممکن برای وسوسه و گمراهی او بکوشد (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج6: 110). از امام باقر(ع) روایت شده است که منظور از «حملة پیش رو» این است که آخرت را در نظر ایشان بیارزش میکنم و منظور از «حملة پشت سر»، این است که آنها را به جمع مال و بخل از ادای حقوق واجب تشویق میکنم تا مال برای ورثه باقی بماند. مقصود از «حملة سمت راست» این است که دین آنها را فاسد میکنم و گمراهی را در نظر آنان نیکو جلوه میدهم. منظور از «حملة سمت چپ» این است که لذّتها و شهوات را بر دلهای ایشان غالب میکنم (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج4: 623 و مجلسی، 1403ق.، ج60: 152). همچنین نقل شده است که ملائکه پس از اینکه شیطان گفت از این چهار طریق به انسان حمله میکنم، به خداوند عرض کردند: آیا راهی برای نجات انسان از دست شیطان وجود دارد؟ خداوند پاسخ داد برای انسان دو جهت نجات باقی میماند: یکی بالا و دیگری پایین. وقتی که انسان دستان خود را برای دعا از روی خضوع بالا میآورد و زمانی که پیشانی خویش را از روی خشوع بر زمین مینهد، خداوند گناهان هفتادسالة او را میآمرزد (ر.ک؛ فخر رازی، 1420ق.، ج14: 214ـ215). خداوند به گونه چندضلعی دیگری از حملههای شیطان چنین اشاره میکند: ﴿وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَرَجِلِکَ وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا﴾ (الإسراء/64). معنای آیة شریفه این است که با آوازت از ذرّیّه و فرزندان آدم، هر که را که میتوانی گمراه و به معصیت وادار کن. اینکه فرمود: ﴿وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ﴾، معنایش این است که برای به راه انداختن آنان به سوی معصیت به لشکریان سواره و پیادهات دستور بده تا پیوسته بر سَرِ آنان بزنند: ﴿وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾، شراکت شیطان با آدمی در مال و فرزند، سهم بردن از منفعت و اختصاص است، مثل اینکه آدمی را وادار کند به تحصیل مال که خداوند آن را از راه حرام مایة رفع حاجت آدمی قرار داده است یا آنکه از راه حلال کسب کند ولیکن در معصیت به کار برد و در اطاعت خدا صرف نکند. پس هر دو از آن مال منتفع شدهاند با اینکه او از رحمت خدا تهیدست است. یا آنکه از راه حرام فرزندی برای آدمی به دنیا آید و یا از راه حلال به دنیا آیند، ولی به تربیت دینی و صالح تربیتش نکند و به آداب خدایی مؤدّبش نسازد. در نتیجه، سهمی از آن فرزند را برای شیطان قرار داده است و سهمی را به خودش اختصاص داده است (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج13: 146ـ147). گرچه مخاطب در آیات فوق، شیطان است و خداوند به عنوان یک فرمان تهدیدآمیز به او میگوید هر چه از دستت ساخته است، بکن، ولی در واقع، هشداری است به همة انسانها که راههای نفوذ شیطان را دریابند و از تنوّع وسائل وسوسههای او آگاه شوند. قرآن در آیة فوق به چهار بخش مهمّ و اصولی از این وسائل اشاره میکند و به انسانها میگوید که از چهار طرف مراقب خویش باشند. این چهار طرف عبارتند از: هجمة تبلیغاتی، تهاجم نظامی، تخریب اقتصادی و انسانی و نیز جنگ روانی (ر.ک؛ مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج12: 183ـ187). نمونههایی از آثار این هجمهها مانند بدحجابی و تأثیرهای مخرّب آن، همجنسبازی، فساد مالی و مانند آن را امروزه در جوامع مشاهده میکنیم. 8ـ راههای مقابله با تهدیدهای پنهان شیطان قرآن حکیم برای مقابله با این تهدیدهای مداوم شیطان، راهکارهای مؤثّر و روشنی دارد. برخی از آنها عبارتند از: 8ـ1)توبه اوّلین قدم برای مقابله با شیطان، پاکسازی خود از آلودگیهایی است که شیطان در انسان ایجاد کرده است. بهترین چیزی که گناهان را میشوید، از نظر قرآن، توبه است. دل را باید از زنگارها زدود تا نور الهی بتواند در آن جای گیرد. نخستین اقدامی که شیطان به واسطة آن آدم را به لغزش کشاند، با توبه جبران شد: ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ (البقره/37). نقل شده است که شیطان از قبول توبة انسان از سوی خداوند ناراحت شد. یاران خود را جمع و از آنان استمداد کرد. هر یک سخنی گفتند، ولی یکی از آنها گفت: من انسان را وسوسه میکنم و توبه را از یادش میبرم. ابلیس از این طرح استقبال کرد (ر.ک؛ ابنبابویة قمی، 1376: 465). اهمیّت توبه به حدّی است که اگر کسی موفّق به انجام آن شود و به دنبال آن، عمل صالح به جای آورد، نه تنها گناهی برای او نگاشته نمیشود، بلکه خداوند اعمال ناپسند وی را به حسنات و نیکیها تبدیل میکند (ر.ک؛ الفرقان/70). 8ـ2) ذکر و یاد خداوند ذکر مداوم و فراوان خداوند یکی از چیزهایی است که از نظر قرآن حدّ معیّنی ندارد: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا﴾ (الأحزاب/41). به دلیل اینکه عوامل غفلت در زندگی مادّی بسیار فراوان است و تیرهای وسوسة شیاطین از هر سو به طرف انسان پرتاب میگردد، برای مبارزه با آن راهی جز «ذکر کثیر» نیست. «ذکر کثیر» به معنی واقعی کلمه، تنها با زبان نیست، بلکه توجّه داشتن به خداوند با تمام وجود است. یاد خدا، غذای روح و جان انسان و موجب آرامش آن است: ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ (الرّعد/28). نتیجة این آرامش بهشت الهی است (ر.ک؛ الفجر/ 27ـ30). اگر انسانهای باتقوا با وسوسه شیطان مواجه شوند، با ذکر الهی بصیرت یابند و به یاد این میافتند که پروردگارشان خداوند است که مالک و مربّی آنان است و همة امورشان به دست او رقم میخورد. پس باید به خود او مراجعه کرد و به او پناه برد تا فریب دغلها و وسوسههای شیطان را نخورد (ر.ک؛ الأعراف/201). یکی از گونههای ذکر پروردگار، دعا و تضرّع آهسته و درون نفس است: ﴿وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً﴾ (الأعراف/205 و 55). بنابراین، با ذکر، تضرّع و دعا میتوان از خداوند استمداد جست و از شرّ وسوسههای شیطانی رهایی یافت. 8ـ3) تقوا و خلوص تقوا سپری محکم است که میتواند انسان را از وسوسههای شیطان در امان نگه دارد. برای پیشگیری و مقاومت در برابر هجمههای شیطان باید در مسیر زندگی دژ استواری بنا نهاد تا از نفوذ تیرهای زهرآگین وسوسهاش در امان بود. این قلعة حصین چیزی جز تقوا نیست: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ (آلعمران/102). حقّ تقوی عبارت است از عبودیّت خالص که آمیخته به باطل و فاسدی از سنخ خودش، مانند هوای نفسانی نباشد. این معنا غیر از معنایی است که از این آیه به دست میآید: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ (التّغابن/16)؛ زیرا هر کس میتواند در خور قدرت و فهم خود این دستور را امتثال کند. امّا حقّ تقوی چیزی نیست که همة افراد بتوانند آن را به دست آورند؛ زیرا حقّ تقوی، ریشه در باطن و ضمیر انسان دارد. از این آیات چنین استفاده میشود که نخست خدای تعالی همة مردم را دعوت به حقّ تقوی نموده است و آنگاه دستور داده که در این مسیر قرار گیرند، همه برای رسیدن به این مقصد تلاش کنند و هر کس به قدر توانایی خویش در این مسیر گام بردارد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج3: 367ـ368). 8ـ4) استعاذه یوسف(ع) از طریق استعاذه و با ذکر ﴿مَعَاذَ اللّهِ﴾ (یوسف/23)، به خدا پناه برد و از شرّ شیطان رهایی یافت. حتّی خداوند هنگام خواندن قرآن به پیامبرش سفارش میکند که از شرّ شیطان رجیم به او پناه برد (النّحل/98). فایدة پناه بردن به خداوند این است که شیطان بر کسانی که ایمان آوردهاند و به پروردگارشان توکّل کردهاند، نفوذ و سلطهای ندارد و با پناه بردن به خدا، در انسان این حالت تحقّق پیدا میکند. شیطان خود در آغاز کار به این حقیقت واقف بود که بندگان مخلص خدا در مرحلهای از ایمان قرار دارند که او نمیتواند آنها را گمراه سازد (ص/82ـ83). به هر روی، اگر با سلاح ایمان به خدا پناه برده شود، خداوند نیز از او دفاع خواهد کرد: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ (الحج/38). البتّه مقصود، پناه بردن لفظی نیست، بلکه باید با تمام وجود به او پناه برد. 8ـ5) توکّل توکّل به خداوند متعال به همراه ایمان راسخ، مانع تسلّط شیطان خواهد بود: ﴿إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ (النّحل/99). توکّل از لوازم ایمان است و عبارت از اعتماد قلبی و وابستگی به نیروی قاهری است که هیچ قدرتی نمیتواند بر آن غلبه کند، بلکه موجب ثبات و استقامت شخص متوکّل در انجام عمل میشود. قوام صفت توکّل به آن است که خاطره و نیرنگ شیطانی را به خود راه ندهد و مؤثّر حقیقی و کافی را ساحت پروردگار بداند (ر.ک؛ حسینی همدانی، 1404ق.، ج 9: 540). در این صورت است که قدرت ایمان و توکّل شخص مؤمن و متوکّل بر ارادة شیطان غلبه میکند و سلطان او را بیاثر میکند. نتیجهگیری 1ـ تهدید پنهان و نرم، واقعیّتی است که پیوسته با انسان دست به گریبان بوده است و موجب نافرمانی فراوانی نیز شده است. پرسابقهترین این نوع تهدید، از ناحیة ابلیس یا شیطان در مقابل انسان بوده است. 2ـ تهدیدهای شیطان بر اثر سرخوردگی او و دوری از رحمت الهی و به قصد انتقامجویی از آدم و فرزندان او صورت پذیرفته است. 3ـ ابعاد این تهدید در دو شاخة عملی و نظری است که طیّ آن، باورها و رفتارهای مبتنی بر آن را به چالش میکشاند. 4ـ نفس امّاره و مختار بودن انسان از ابزارهایی است که شیطان در این تهدید به کار میگیرد. امّا با این ابزار بر انسان سیطره نمییابد و تنها او را به مقصود شیطانی خویش دعوت میکند. 5ـ دشمن قسم خورده تا به منظور گمراهسازی انسان، از روشهای متعدّد مانند وسوسه، فریب، وعدههای دروغ، فراهمسازی و تسهیل انجام گناه، فسادانگیزی و مانند آن بهره میجوید. 6ـ بهترین راه مقابله با تهدید شیطان از نظر قرآن، پناه جستن به خداوند متعـال است که از طریق ذکر مداوم ذات حق امکانپذیر است. این امر زمانی مؤثّر واقع میشود که انسان به خدای متعال ایمان داشته است و تقوای او را پیشه کند. با توبة واقعی، قلب خود را از زنگار معصیت و غبار گناه پاک ساخته، با اطاعت و بندگی خداوند آن را صیقل دهد. همچنین دست نیاز به درگاه ربوبی دراز کند و با دعا و تضرّع سَر به آستان دوست نهد تا زمینه را برای کسب فیوضات خداوندی فراهم سازد. پینوشتها 1ـ در واقع، مجموعه تحوّلاتی که دگرگونی فرهنگی و اعتقادی و رفتاری را در پی داشته باشد، تهدید نرم است. گاهی تهدید را همان بیان و به کارگیری ابزار، به قصد آسیب رساندن، نابود کردن یا تنبّه دادن دیگران از روی انتقام یا ارعاب دانستهاند (ر.ک؛ افتخاری، 1385: 8ـ40). 2ـ ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ* فَسَجَدَ الْمَلَائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ*إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ﴾ (ص/72ـ74). 3ـ ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ (ص/82). 4ـ ﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ*قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ*إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴾ (ص/79ـ81). 5ـ ﴿کانَ مِنَ الْکافِرِینَ﴾ (البقره/34). |
||
مراجع | ||
منابع و مآخذ قرآن کریم. آلوسی، سیّد محمود. (1415ق.). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم. تحقیق علی عبدالباری عطیّه. چاپ اوّل. بیروت: دارالکتب العلمیّة. ابنبابویة قمی، محمّد بن علی. (1376). الأمالی (للصّدوق). چاپ ششم. تهران: کتابچی. ابنجوزی، ابوالفرج عبدالرّحمن. (1422ق.). زاد المسیر فی علم التّفسیر. تحقیق عبدالرّزاق المهدی. چاپ اوّل. بیروت: دار الکتاب العربی. ابنکثیر، اسماعیل. (1419ق.). تفسیر القرآن العظیم. تحقیق محمّدحسین شمسالدّین. چاپ اوّل. بیروت: دار الکتب العلمیّة. ارمی علوی، محمّدامین بن عبدالله. (1426ق.). تفسیر حدائق الرّوح و الرّیحان فی روابی علوم القرآن. تحقیـق هاشـم بن محمّدعلی مهدی. چاپ دوم. بیروت: دار طـوق النّجاة. افتخاری، اصغر. (1385). کالبدشکافی تهدید. دانشکده و پژوهشکدة فرماندهی و ستاد و علوم دفاعی. تهران: انتشارات سپاه. جوادی آملی، عبدالله. (1381). تسنیم. ج 3. چاپ اوّل. قم: مؤسّسة انتشاراتی اسراء. حسینی همدانی، سیّد محمّد. (1404ق.). انوار درخشان. چاپ اوّل. تحقیق محمّدباقر بهبودی. تهران: کتابفروشی لطفی. زمخشری، محمود. (1407ق.). الکشّاف عن حقائق غوامض التّنزیل. چاپ سوم. بیروت: دار الکتاب العربی. شاذلی، سیّد بن قطب. (1412ق.). فی ظلال القرآن. چاپ هفدهم. بیروت ـ قاهره: دارالشّروق. طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1417ق.). المیزان فی تفسیر القرآن. چاپ پنجم. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعة مدرّسین حوزة علمیّة قم. طبرسی، فضل بن حسن. (1372). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. چاپ سوم. تهران: انتشارات ناصر خسرو. طبری، ابوجعفر محمّدبن جریر. (1412ق.). جامع البیان فی تفسیر القرآن. چاپ اوّل. بیروت: دار المعرفة. طریحی، فخرالدّین، (1375). مجمع البحرین. تحقیق سیّد احمد حسینی. چاپ سوم. تهران: کتابفروشی مرتضوی. طوسی، محمّدبن حسن. (بیتا). التّبیان فی تفسیر القرآن. تحقیق احمد قصیر عاملی. بیروت: دار احیاء التّراث العربی. طیّب، سیّد عبدالحسین. (1378). أطیب البیان فی تفسیر القرآن. چاپ دوم. تهران: انتشارات اسلام. فخر رازی، محمّد. (1420ق.). مفاتیح الغیب. چاپ سوم. بیروت: دار احیاء التّراث العربی. قرائتی، محسن. (1383). تفسیر نور. چاپ یازدهم. تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن. قـرشی، سیّد علیاکبر. (1371). قاموس قرآن. چاپ ششم. تهران: دارالکتب الإسلامیّة. قرطبی، محمّد بن احمد. (1364). الجامع لأحکام القرآن. چاپ اوّل. تهران: انتشارات ناصر خسرو. قمی مشهدی، محمّدبن محمّدرضا. (1368). تفسیر کنز الدّقائق و بحر الغرائب. تحقیـق حسین درگاهی. چاپ اوّل. تهران: سازمان چاپ و انتشـارات وزارت ارشاد اسلامی. کاشانی، ملاّ فتحالله. (1336). تفسیر منهج الصّادقین فی إلزام المخالفین. چاپ سوم. تهران: کتابفروشی محمّدحسن علمی. مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحار الأنوار. چاپ دوم. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی. مدرّسی، سیّد محمّدتقی. (1419ق.). مِن هُدَی القرآن. چاپ اوّل. تهران: دار محبّی الحسین. مغنیه، محمّدجـواد. (1424ق.). تفسیر الکاشف. چاپ اوّل. تهران: دار الکتـب الإسلامیّة. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1374). تفسیر نمونه. چاپ اوّل. تهران: دارالکتب الإسلامیّة. موسوی سبزواری، سیّد عبدالأعلی. (1409ق.). مواهب الرّحمن فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسّسة اهل بیت(ع). |
||