نام و نام خانوادگى: عبّاس باقرى تشکّرى
نام پدر: على
تاریخ و محلّ تولّد: 1344/12/8 ـ مشهد
تاریخ ومحلّ شهادت: 1362/12/15 ـ جزیره مجنون
آخرین سمت: فرمانده گردان عبدالله از لشکر 5 نصر
عبّاس باقرى تشکّرى فرزند على در سال1344در شهرستان مشهد متولّد شد.
صورتى نورانى داشت. انگار سیّد بود. کودکى پر جنب وجوش، باهوش و فعّال بود. براى یادگیرى قرآن به مسجد کرامت مىرفت. قران مىخواند و به دیگران یادمىداد. از همان کودکى نمازخواندن را شروع کرد به طورى که از 10 سالگى به صورت کامل نمازمىخواند.
دوره ى ابتدایى را در مدرسه ى طوسى در مشهد به پایان برد و دوره ى راهنمایى را در مدرسه ى کوچه زردى گذراند. دوره متوسّطه را در مدرسه شریعتى آغاز کرد، امّا با شروع جنگ تحمیلى به جبهه رفت و براى امتحانات مرخصّى مىگرفت و تا سوّم دبیرستان توانست تحصیل علم کند. کتابهاى تاریخى،علمى، هنرى ،مذهبى و کتابهاى شهید مطهّرى را نیز مطالعه مىکرد. نسبت به حجاب بسیار حسّاس بود. در تظاهرات و راهپیمایى هاى علیه رژیم شاه شرکت مىکرد. بعد از پیروزى انقلاب وارد بسیج شد. اعلامیّه هاى امام را درخانه ها مى انداخت. بعد از مدّتى با تشکیل سپاه پاسداران عضو سپاه شد. به نماز اهمیّت مىداد. با شروع جنگ تحمیلى، زمانى که به جبهه مىرفت، مىگفت: «ما مىرویم تا حسین زمان را یارى کنیم.»و مىگفت: «تا زندهام باید به جبهه بروم.» عبّاس در منطقه خط شکن بود. در جبهه معاون گردان عبدالّله بود. او به خانواده اش نگفته بود که فرمانده است چون دنبال پست و مقام نبود.
آر پى جى زن بود. در عملیّات بستان، محرّم، والفجر مقدّماتى و والفجر 3 شرکت داشت. در عملیّات بستان از ناحیه ى شکم مجروح شد. بار دوّم از ناحیه ى سر مجروح گردید. ولى در هر حال از رفتن به جبهه خوددارى نمى کرد. حتّى دیگران را هم براى کمک به جبهه تشویق مىکرد. على باقرى تشکّرى ـ پدر شهید که خود ایشان نیز در جبهه بوده است ـ مىگوید: «در جبهه مراسم سوگوارى و سینه زنى برگزار مى کرد.» در آخرین دیدارش با خانواده ، آنها را براى رفتن به جبهه دعوت کرد. پدر به نقل از مادر شهید مىگوید: «آخرین بارى که مى خواست به جبهه برود، گفت: این آخرین دیدار است و دیگر بر نمى گردم. و از همه حلالیّت طلبید.» همچنین مىگوید: «زمانى که دوستانش شهید مى شدند، براى آنها مجلس ختم مى گرفت. و هر وقت کسى مفقود مى شد، مى گفت: خوشا به سعادتش! مى گفت: اگر همه شهید شوند، پس چه کسى بجنگد.» او دوست داشت مفقودالأثر باشد. مادر شهید مىگوید: «خواب دیدم که یک خانم محترمى به منزل ما آمد و دفترى را آورد و گفت: امضاکن. گفتم: من سواد ندارم. گفت: مىتوانى امضاکنى. وقتى ازخواب بیدار شدم، عبّاس به شهادت رسیده بود.» عبّاس باقرى تشکّرى در تاریخ 15/ 12/ 1362، در عملیّات خیبر به درجه ى رفیع شهادت نایل گردید. امّا جنازه ى او به دست نیامد و در تاریخ 1/ 5/ 1363 روح او تشییع شد و در بهشت رضا(ع)مشهد به یاد او سنگ قبرى گذاشته شد.
وصیتنامه شهید:
شهید در وصیّت نامه ى خود مىگوید:
«بار پروردگارا، ترا شکر که شربت شهادت، این یگانه راه رسیدن انسان به خودت را به این بنده ى حقیر مسکین و گناهکار ارزانى داشتى و من تنها راه سعادت خویش را شهادت در راهت یافتم. اى پدران و مادران و اى برادران و خواهران گرامیم، این را بدانید که شهیدان ما رفتند و بار مسئولیّت شان را بر دوش ما گذاشتند و ما هم باید این مسئولیّت را به پایان برسانیم و به دیگر برادران بسپاریم. اگر براى اسلام خدمت نکنید، فردا نزد خدا رو سفید نیستید. امروز راه این نایب بر حقّ امام زمان (عج)، این فرزند امام حسین(ع) و این روحانیّت در خطّش دیگر روشن است. بعد از شهادت من از رفتن برادرانم به جبهه جلوگیرى نکنید. از شهادت من ناراحت نشوید که خداوند لطفى بر شما کرده است و شاید این امتحانى براى شما و براى خانوادهه اى شهدا باشد که با از دست دادن چند فرزند خود، هنوز ازپا ننشسته اند و خود نیز به جبهه آمده اند. مادرم، شما باید مانند مادر وهب باشید که وقتى سر فرزندش را برایش انداختند، او هم سر رابرداشت و به طرف دشمن پرتاب کرد و گفت: چیزى را که در راه خداداده ام، پس نمى گیرم. از شما نمى خواهم که عزادارى نکنید، ولى هر وقت خواستید عزادارى کنید براى امام حسین(ع) و 72 یار او عزادارى کنید و براى حضرت زهرا (س) گریه کنید. از شما مى خواهم که لباس سیاه به تن نکنید، چون در جشن لباس سیاه نمى پوشند و شمابه آنهایى که نمى دانند ما و دیگر رزمندگان براى چه هدفى به جبهه ها رفتیم و به شهادت رسیدیم، بگویید: براى دفاع از اسلام و حفظ ناموس به جبهه ها رفتند و براى همین هدف به شهادت رسیده اند. از شما پدر و مادر مى خواهم که دست از امام، اسلام و روحانیّت برندارید. چون اگر خداى نکرده چنین اتّفاقى بیفتد، شما را از فلسطینى ها بدتر مى کنند. چون امام فرمودند: دشمن از اسلام سیلى خورده است و اگر پیروز شوند، اسلامى باقى نمى گذارند. برادرانم از شما تقاضا دارم که اسلحه من و دیگر برادرانم را به زمین نگذارید. من از خداوند سبحان سلامتى امام و کلیه خدمتگزاران به اسلام را خواهانم.
و از کسانى که در زمان حیات، آنها را مورد اذیّت قرار داده ام مىخواهم که مرا عفو کنند. برایم یک ماه نماز بخوانید و 20 روز، روزه بگیرید.»
← خاطرات زیبایی از مادر و خواهر شهید عباس تشکری
نتیجه: شهدا آن زمان اینگونه جنگیدند. حالا مردم و به ویژه مسئولین باید در مقابل فشارهای سیاسی و اقتصادی دشمن ایستادگی و مقاومت کنند و از خون شهدا و راه امام و رهبری محفاظت کنند.