خاطرهای به یادماندنی از دفاع مقدس؛
هر وقت حاج قاسم، قالیباف را میبیند به او چه میگوید؟
محمد باقر قالیباف در یکی از سخنرانیهای خود در سال گذشته خاطرهای را از روزهای دفاع مقدس نقل میکند....
گروه جهاد و مقاومت مشرق - حدود ساعت ٣ بعدازظهر، به همراه سه نفر دیگر از فرماندهان در ارتفاعات «گولاخ» بودیم. من، آقای قاسم سلیمانی، آقای مرتضی قربانی، و آقای اسدی.
از ماموریتی بر میگشتیم که دیدیم راه را آب گرفته و ماشینهایی که نیروها را میآوردند، در راه ماندهاند و وضعیت بدی ایجاد شده بود.
وانت ما هم در راه ماند و پیاده از ارتفاعات بالا آمدیم. دیدیم علت خراب شدن راه، این است که بچه های ادوات قرارگاه، برای کار گذاشتن قبضههای خمپارهها، زمین را کندند و خاکهایش را ریختهاند در جوی آب. آب هم مسیرش عوض شده بود و تا پایین، هم گل درست کرده بود و هم یخ زده بود. همین باعث شده بود تا راه خراب شود و ماشینها در راه بمانند.
بچهها هم متوجه نبودند این مسائل ایجاد شده است. ما هم بیل برداشتیم و خاکها رو جابه جا کردیم تا راه آب درست بشود.
در همین حین یکی از بچههای بسیجی آمد طرف ما و گفت: شما اینجا چی کار دارید؟ چه کار میکنید؟ به بیل ما چه کار دارید؟
آقای قربانی گفت: ول کن... بگذار کارمون رو بکنیم...
و جر و بحث شد و او وقتی دید تنهاست و ما چهار نفریم، برگشت آنطرف تپه، تا بقیه رفیقهایش را خبر کند!
دوید که برود طرفشان، مرتضی قربانی احساس کرد طرف فرار کرده! دنبالش دوید و کلتش رو درآورد و یک تیر هوایی زد! طرف رفت بالای تپه، رفیقهایش را خبر کرد، برگشت و گفت کی تیر زد؟! مرتضی گفت من زدم!
گفت تو بیخود کردی زدی... و محکم زد تو گوش مرتضی! مرتضی هم زد و حاج قاسم هم دوید کمک و آنها هم آمدند و خلاصه دعوا شد!
من دیدم آنها دارند همدیگر رو میزنند، بیل را رها نکردم و ادامه دادم و راه آب را باز کردم!
حاج قاسم را انداخته بودند روی ماشین و حسابی او را میزدند!
کمی گذشت و آنها نسبت به ما حدسهایی زدند. خلاصه بعد از کتککاری رفتند.
از آن موقع هر وقت حاج قاسم را می بینم میگوید تو آن موقع سیاستمداری کردی و با بیلت به کمک ما نیامدی! من هم میگویم ما رفته بودیم جوی باز کنیم... نرفته بودیم دعوا کنیم که !!!
وبلاگ خط سرخ