سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۷ آبان ۰۳، ۱۱:۰۹ - Setayesh
    great
پیوندها
امکانات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان خوب» ثبت شده است

رسول خدا (ص) به خانه حضرت فاطمه (س) آمد. امام حسن را بیمار یافت و این منظره بر آن حضرت خیلی گران آمد. جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد تعلیم کنم تو را دعایی که با آن فرزندت از ناخوشی خلاص گردد، پس خواند:

“ اللهم لا اله الا انت العلی العظیم ذو السلطان القدیم و المن العظیم و الوجه الکریم “

” لا اله الا انت العلی العظیم ولی الکلمات التامات و الدعوات المستجابات خل ما اصبح بفلان. (اسم شخص را ببرد)

مرحوم «حجة الاسلام والمسلمین صفوی ریزی» رحمةاللَّه علیه که از منبری های معروف و با سابقه اصفهان بود، روی منبر تعریف فرمود:
من خدمت «حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی» رضوان الله تعالی علیه بودم، یک پاسبان آمد و افتاد روی دست و پای ایشان و گفت: آقا من زنم مریض است و هفت، هشت تا بچه کوچک دارم اگر این زن بمیرد من با این بچه ها چه کنم. گفته اند بیایم خدمت شما یک نظر مرحمتی بفرمائید عیالم خوب شود.
«حاج شیخ حسن علی» فرمود: دو دانه خرما بیانداز داخل استکان آب و آبش را به او بده بخورد.
گفت: آقا آب هم به او بدهیم از لای دهنش بیرون می ریزد، یعنی آب هم از گلویش پایین نمی رود.
فرمود: خُب برو دو سه دانه خرما خودت بخور زنت خوب می شود. پاسبانِ خیلی ناراحت شد و یک نگاه غضب آلود به شیخ کرد و رفت.
من کنار آشیخ نشسته بودم و داشتم با ایشان صحبت می کردم که بعد از ساعتی دیدم پاسبانِ آمد و خودش را روی دست و پای شیخ انداخت، شیخ فرمود: چرا این کارها را می کنی بلند شو ببینم مگر عیالت خوب نشد.
گفت: چرا آقا فقط آمدم معذرت بخواهم و تشکر کنم چون وقتی که شما فرمودید برو خودت خرما را بخور عیالت خوب می شود، من ناامید شدم و یک مقدار چیز توی دلم به شما گفتم، که آقا می گوید برو خرما بخور عیالت خوب می شود چطور می شود!…
از پیش شما که رفتم خیلی ناراحت شدم وگریه ام گرفت و با خودم گفتم حالا که به منزل می روم بالاسر جنازه عیالم می روم و او از دنیا رفته.
همینطور که می رفتم فراموش کردم که شما گفته بودید خرما بخور، یک وقت دیدم بقال سر محل خرمای خیلی خوبی آورده و بیرون از مغازه اش گذاشته، من هم اشتها کردم و یک مقدار خرما خریدم و در حال گریه می خوردم، وقتی بمنزل رسیدم، دیدم عیالم نشسته و می گوید: من گرسنه هستم.
گفتم: چه می گویی زن. گفت: گفتم گرسنه ام.
گفتم: بابا ما آب توی حلقت می کردیم آبها از گلویت پایین نمی رفت و پس می دادی؟!
گفت: من حالا گرسنه هستم، غذا آوردم، دیدم قشنگ و خوب غذاها را خورد. گفتم: چطور شده؟! گفت: نمی دانم من تا ده دقیقه پیش با عزرائیل دست و پنجه نرم می کردم، نفهمیدم چطور شد که خوب شدم.
حالا آمده ام از شما معذرت بخواهم و از شما تشکّر کنم.(۲)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

هرگاه این سوره قرآن کریم (سوره حشر) را با خلوص بر بیمار بخوانند انشاءالله شفابخش است. در روایتی از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم آمده است: هنگام قرائت سه ایه آخر سوره حشر دست را بر سر بگذارید و آیات را قرائت نمایید که این دستور جبرییل است از جانب خداوند . و این عمل شفای همه بیماری هاست به جز مرگ.(۳)

از این موارد در سیره بزرگان بسیار یافت می شود و از علمای ربانی و عرفای بزرگوار داستانهایی از این قبیل زیاد نقل شده است.

عمل کردن و اعتقاد داشتن به حرف یک عالم و عارف موجبات نجات انسان را فراهم می کند و از این موارد در زندگی همه انسانها رخ می دهد که بزرگی به انسان دستوری و فرمانی می دهد که اگر انسان با جان و دل به آن عمل کند موجب پیروزی و موفقیت او خواهد شد.

——————————————-

۱)زبده الدعوات ص۳۲

۲)داستانهایی از مردان خدا(علی میرخلف زاده) داستان سیزدهم

۳)بحار الانوار ج۳ ص۳۲۱

Related image

دعاهای رفع گرفتاری در این وبلاگ

دعاها و ذکرها در این وبلاگ

موضوعات: مذهبی خانواده علما و بزرگان دعاها و ذکرها
۳ نظر موافقین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۰۰
ع . شکیبا---۴۱۴

یکی از علما، آرزوی زیارت حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج می برد. مدتها ریاضت کشید و آنچنان که در میان طلاب حوزه نجف مشهور است، شبهای چهارشنبه به «مسجد سهله» می رفت و به عبادت می پرداخت، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش گردد.

مدتها کوشید ولی به نتیجه نرسید. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست و ریاضتها کشید، اما باز هم نتیجه ای نگرفت. ولی شب بیداری های فراوان و مناجات های سحرگاهان، صفای باطنی در او ایجاد کرده بود، گاهی نوری بر دلش می تابید و حقایقی را می دید و دقایقی را می شنید.

روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان(ع) برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی». به عشق دیدار، رنج این مسافرت توانفرسا را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد. روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند: «الان حضرت بقیة اللّه ، ارواحنافداه، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!» با اشتیاق ازجا برخاست. به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید دید حضرت ولی عصر(ع) آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند. همین که سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند.

https://encrypted-tbn0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTUw4xuJjpjMmwoqMIRClZGiZDnWFOqh5hvb6ElD_5IqKL6y-uMjA

در این حال، دید پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی بخرید که من به سه شاهی پول نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است، گفت: خواهرم! این قفل دو عباسی (هشت شاهی) ارزش دارد؛ زیرا پول کلید آن، بیش از ده دینار نیست، شما اگر ده دینار (دو شاهی) به من بدهید، من کلید این قفل را می سازم و ده شاهی، قیمت آن خواهد بود!

پیرزن گفت: نه، به آن نیازی ندارم، شما این قفل را سه شاهی از من بخرید، شما را دعا می کنم.

پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمانی، من هم که مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم منفعت ببرم، به هفت شاهی می خرم، زیرا در معامله دو عباسی، بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من هفت شاهی می خرم و باز تکرار می کنم: قیمت واقعی آن دو عباسی است، چون من کاسب هستم و باید نفعی ببرم، یک شاهی ارزانتر می خرم!

شاید پیرزن باور نمی کرد که این مرد درست می گوید، ناراحت شده بود و با خود می گفت: من خودم می گویم هیچ کس به این مبلغ راضی نشده است، التماس کردم که سه شاهی خریداری کنند، قبول نکردند؛ زیرا مقصود من با ده دینار (دو شاهی) انجام نمی گیرد و سه شاهی پول مورد احتیاج من است.

پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید؛ همین که پیرزن رفت امام(ع) به من فرمودند: «آقای عزیز! دیدی و این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمی گذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی می کنم.»1

پی نوشتها:

*برگرفته از: محمدرضا باقی اصفهانی، عنایات حضرت مهدی(ع) به علما و طلاب، ص204-202، به نقل از: سرمایه سخن، ج1.

1 .ملاقات با امام عصر، ص268.

http://s8.picofile.com/file/8297254600/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D9%82%D9%81%D9%84%D8%B3%D8%A7%D8%B21396_3_19.jpg

داستان پیرمرد قفل ساز و ملاقات با امام زمان (عج)

برای ما هم دعا کنید...

مطالب دیگر در باره امام زمان (عج) و انتظار و ظهور

موضوعات: مذهبی اجتماعی فرهنگی سبک زندگی خاطرات و یادداشت ها علما و بزرگان امام زمان (عج) و انتظار ظهور مطالب عمومی و متفرقه اخلاق اسلامی اطلاعات عمومی
۰ نظر موافقین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۵۷
ع . شکیبا---۷۹۴

هدهد حضرت سلیمان2

خداوندا! به من چونان ملک و اقتدار عطا فرما که چنین موقعیتی بعد از من به هیچ کس دیگری دست ندهد: «هب لی ملکاً لاینبغی لاحد من بعدی» بنده شایسته و لایقی بود به گونه ای که عنایت ویژه حضرت احدیت را احراز نموده، این درخواست در شأن او به مرحله اجابت رسید.

آری؛ او سلیمان بن داود و از پیامبران بزرگ الهی است.از ویژگی های حضرتش این بود که انواع مخلوقات از قبیل: انس و جن،پرندگان و… گوش به فرمان او بودند و از جمله آن پرندگان که مطیع فرمان او به شمار می رفت،هدهد بود.1

موضوعات: مذهبی مطالب عمومی و متفرقه قرآن کریم ؛ خواص آیات و سوره ها
۰ نظر موافقین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۵۸
ع . شکیبا---۱۲۳۱