گنبد حرم حضرت رقیه (س)- سوریه - دمشق
نوحه شنیدنی در مورد حضرت رقیه (س) با صدای حاج صادق آهنگران
روایت مجاهدت عاشورایی رزمندگان مدافع حرم ، همواره شنیدنی و خواندنی است آنچه پیش روی شماست ناگفته های زین العابدین محمدی ، معروف به آقا زینال است شیر مردی از خطه مازندران سرزمین علویان که برای اولین بار خاطرات نابش را با هراز امروز در میان گذاشته، به گفته خودش به جز دو پسر و همسر فداکارش و چند تن از همرزمان مجاهدش تا به حال کسی روایت این کرامت معجزه آسا را نشنیده است .
اولین بار در چه سالی وبا چه هدفی به سوریه رفتید ؟
سال ۱۳۹۴ بود ، هدف از رفتن من پیرو اوامر مقام معظم رهبری ولایت فقیه حضور مستشاری بود و امیدوارم هر شیعه ای برای کمک به شیعه دیگر در هر کجای این زمین خاکی بتواند به ندای مظلومان با توصیه رهبری لبیک گفته و به یاریشان بشتابد.
این عکس شما با شهید سلطانی که روی دیوار نقش بسته مربوط به چه وقتی است ؟
زمان های گذشته است ، آخرین عکس از شهید سلطانی را من گرفتم چندین عکس از او انداختم گفتم عکس شهادت است. آن عکس کناری هم داستان دیگری دارد داستان چایی شیرین شهادت! که اکثر بچه هایی که از این چایی که من دم کردم خوردند، شهید شدند.
چه موقع با حاج روح الله سلطانی آشنا شدید؟
اولین بار در سال ۱۳۸۸روزی جوانی قد بلند وارد اردوگاه شد از او پرسیدم اهل کجایی گفت: من روح الله سلطانی و آملی هستم.
نحوه ی شهادت حاج روح الله را توضیح میدهید؟
دو روایت در مورد شهادت ایشان وجود دارد که در درگیری با پژاک و اشرار یا مورد اثابت گلوله قرار گرفته یا از سوی تک تیر انداز هدف قرار گرفته است .
از لحظه شهادتش بگویید؟
از لحظه اصابت گلوله تا لحظه شهادتش چند دقیقه طول نکشید، ابتدا عبارت السلام علیک یا ابا عبدالله را بر زبان آورد وسفارش کرد مراقب فرزندانم باشید و در حال گفتن ذکر بود که به شهادت رسید.
خوب برگردیم به سوریه چگونه اعزام شدید؟
خالد غسان الخطیب یکی از جوانان استان حماه و سلمیه بود که پله های ترقی را به سرعت طی کرد و در مدت کوتاهی تبدیل به یکی از بهترین خبرنگارهای میدانی در سوریه و شبکه RT روسیه شد .
وی خبرنگاری را بصورت حرفه ای با تحصیل در آکادمی بین مللی سوریه در دمشق آغاز کرد و موفق به دریافت مدرک خود از این مرکز شد.
اولین گام حرفه ای او در عرصه خبرنگاری بعنوان خبرنگار در سایت شرق الاوسط در دمشق بود( که هم اکنون این بخش غیرفعال است) . سپس خالد بعنوان ویرایشگر در سایت عربی Sputnik مشغول به کار شد . پس از مدتی کوتاه و با توانایی هایی که از خود نشان داد به شبکه RT روسیه (بخش عربی) منتقل شد و بعنوان خبرنگار میدانی برای این این شبکه معتبر و معروف مشغول به کار شد .
خالد تنها یک برادر دارد .
شغل اصلی پدر او خیاطی میباشد.
نحوه شهادت:
خودروی وی و یکی از فرماندهان میدانی زمانی که در حال انتقال بین خطوط اصلی نبرد بود، توسط موشک ضد زره داعش مورد اصابت قرار گرفت و در پی این حادثه خالد الخطیب زمین را به مقصد آسمان ترک کرد .
لروحک سلام …
یاد و خاطره ی خالد و تمام شهدای خبرنگار گرامی باد و تا ابد در قلب های ما زنده خواهند ماند …
خالد خبرنگاری شجاع و میهن دوست از سلمیة بود که در سالهای اخیر در پوشش اخبار جنگی در سوریه همکاری نزدیکی با گروه تحولات جهان اسلام داشت و در عملیات ارتش سوریه در شرق حمص به شهادت رسید. مرداد 96
*تصاویری از شهید خالد الخطیب*
به نقل از : تحولات جهان اسلام
کورش شجاعی در خراسان نوشت:
جنایت و آدم کشی، کریه ترین و زشت ترین جلوه قساوت و بی رحمی و خون خواری است و کشتن اسیر،قهقرای پستی و رذالت و بی وجدانی خون خواران داعشی که این روزها و در پی شکستهای متوالی در عراق و سوریه به هر وسیلهای چنگ میزنند تا شاید چند گاهی بیشتر بمانند و خون بریزند.
حالا حتی از سربریدن اسیران هم ابا نمیکنند، این ره گم کردههای مزدور و جاده صاف کنهای صهیونیسم و حامیان غربی عربی تروریسم که اکنون به واپسین روزهای سیطره و حضور خود در بسیاری از مناطق عراق و سوریه رسیده اند، هر جنایتی که بتوانند انجام میدهند تا شاید خللی در اراده محور مقاومت و جبهه حق ایجاد کنند و حالا برای رسیدن به این دلخواسته و آرزوی دست نیافتنی، پیشانی و چشم مقاومت را نشانه گرفته اند.
و کیست که نداند و تشخیص ندهد که چشم بصیر و بینای جبهه حق و مقاومت، ایران اسلامی و فرزندان دلیر و دل سپرده به قرآن و عترت این سرزمین است. پس داعشیان این «ابرخونخواران» تاریخ و روسفیدکنندگان چنگیزیان و مغولان و صلیبیون در نهایت بی وجدانی و قساوت به بی رحمانه ترین شکل از «محسن» عزیز ایران، جان ستاندند تا شاید رعب و ترس و وحشتی در دل هزاران هزار جوان در آرزوی پوشیدن لباس پرافتخار «مدافعان حرم» ایجاد کنند و خللی در اراده مجموعه جبهه حق و مقاومت.
اما چقدر جاهل و نادان و کوته بینند این دست پروردگان فرقه وهابیت و تکفیر و بازیچههای صهیونیسم و استکبار که اولا نه تنها عبرت آموز سرنوشت دیگر خون ریزان و آدم کشهای قرون و اعصار گذشته نیستند بلکه حتی از سرنوشت و سرانجام جنایتکاران سدهها و دهههای اخیر هم نمیخواهند درس عبرت بگیرند و ثانیا به خاطر کوته بینی و جمود و دگماتیسم و گوش بستن بر صدا و سخن حق و چشم بستن بر حقایق جهان هستی خود را از درک و فهم این حقیقت آشکار محروم کرده اند که اگر چه شاید بتوان با دروغ و شستوشوی مغزی و طرح ادعاها و وعدههای خلاف عقل و سنت و دین حقیقی و با زور و تحمیل جنگ و خون ریزی مدتی بر چهره خورشید حق و حقیقت خاک پاشید اما نمیتوان جوشش و زایش و روشنی بخشی ذاتی خورشید حقیقت را تعطیل و خاموش کرد.
داعشیان مزدور خون ریز و حامیان غربی و عربی شان گرچه نمیفهمند و عدهای از اینان خود را به نفهمی و خواب زده اند اما بدانند که نه فروغ جاودان آیین اسلام ناب محمدی خاموش شدنی است و نه جوشش عشق و غیرت و ایمان مردان و زنان حق باور و حق یاور و آزاده و با وجدان جهان باز ایستادنی است و تا ظلمت جهل و نادانی و عصبیت و وهابیت تکفیری و تروریسم و ظلم و آدم کشی و خاک پاشی بر چهره حقیقت جاهلانه و ناجوانمردانه جولان میدهد، در جای جای دنیا هستند انسانهای حق مدار آزادهای که به اشکال گوناگون به یاری حقیقت بشتابند هرچند در راه بر گرفتن غبار از جلوه زیبای حق و حقیقت و وجدان و انسانیت،جانها داده شود و سرهای جوانمردان سرافراز ایثارگر حق یاوری امثال محسن حججی از تنهای مطهرشان جدا شود.
و مگر یزیدیان توانستند با جدا کردن سر از پیکر مطهر فرزند پیامبر (ص) و یاران بزرگوارش نور حق را خاموش کنند که داعشیان بتوانند با جنایتها و سربریدن از یاوران حق نور حق را خاموش کنند؟!
نماهنگ/ «مرد میخواهد» با صدای عصار
شهادت این عزیز را به همسر و فرزند و خانواده و دوستانش و به محضر رهبر عزیز انقلاب تبریک عرض می کنیم.
مصاحبه اختصاصی با همسر شهید حججی
زهره نجفی همسر شهید میثم نجفی میگوید: یک دفعه گفتم: «آقا میثم، در این موقعیت میخواهی بروی؟ اجازه بده بچه به دنیا بیاید.» که گفت: «زهره! دلت میآید این حرف را بزنی؟ دلت میآید حضرت زینب(س) دوباره اسیری بکشد؟» بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم.
او هم یک آدم معمولی بود. من بعضی اوقات لباس پوشیدنهایش را نمیپسندیدم. دوست نداشتم لباسهایی را که خیلیها تن میکنند، بپوشد. گاهی اوقات درباره این موضوع، خیلی با او حرف میزدم و اما او اینها را دوست داشت. شاید هر کسی ظاهر او را میدید فکر نمیکرد روزی شهید شود. شیطنتهایش را دوست داشتم. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا میکنی! کمی آرام باش» چون شلوغ میکرد و تمرکز نداشتم. با خنده گفت: «زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود».” اینها را زهره نجفی همسر شهید مدافع حرم میثم نجفی میگوید.
خانه شهید میثم نجفی یک خانه کوچک و با صفا و صمیمی در قرچک است که طبقه بالای منزل پدری شهید قرار گرفته. خانهای که این روزها به رنگ تنها یادگار شهید مدافع حرم، یعنی حلمای ۴۰ روزه است.گریههای او، لباسهای کودکانهاش و اتاقی که پدر فرصت نکرد قبل از شهادت چیدمان آن را ببیند تمام فضای خانه را پرکرده و عکسهای رنگارنگ شهید در جای جای خانه و حتی در میان وسایل حلما، خوش میدرخشد.
زهره نجفی متولد ۱۳۶۸ است و یک سال از شهید میثم نجفی کوچکتر است. حلما تنها فرزند اوست که ۱۷ روز بعد از شهادت پدر متولد شد. شاید انتظار رود در گفتههایش بیقراری کند از اینکه حلما باید عمری با یاد پدری در قامت کلمات مادر زندگی کند. اما او محکم و آرام؛ صبورانه از مردی میگوید که تکاور بود. کسی که دفاع از حرم اهل بیت(ع) و مردم مظلوم، هدف اصلی زندگیاش را تشکیل میداد تا جایی که دیگر هیچ چیز نمیتوانست جلوی او را بگیرد. عاشقانههایش از میثم نجفی آنقدر ملموس و واقعی است که با روایتهایش همراه شوی و در اشک و لبخندش سهیم باشی. اهل شعار دادن نیست. همان که اتفاق افتاده را بدون توصیف دیگری نقل میکند. شاید برای همین است که روایتهای عاشقانهاش به دل مینشیند. بعضی از سوالات را که از او میپرسم عمیقا به فکر فرو میرود و بعد از چند لحظه سکوت جواب میدهد تا اینکه میگوید: «همیشه آقا میثم با من شوخی میکرد و میگفت: “وقتی شهید شوم و برای مصاحبه پیش تو آمدند چه چیزی میخواهی بگویی؟” واقعا به بعضی از این سوالات فکر نکرده بودم.»
ادکلن روی میز را نشان میدهد و میگوید: «میثم این ادکلن را خیلی دوست داشت. وقتی میرفت به او گفتم دلم که برایت تنگ شد چه کار کنم؟ گفت هر وقت دلت تنگ شد این ادکلن را بو کنی یاد من میافتی حالا او رفته و من این ادکلن را نگه داشتهام و هر موقع دلتنگش میشوم آن را بو میکنم.» زهره نجفی ناراحت بود از اینکه این روزها در صفحات اجتماعی یادداشتها و دست نوشتههایی به اسم همسر شهید میثم نجفی دست به دست میشود که متعلق به او نیست و از نگارشش خبر ندارد. میگوید: «من بار اول است که مصاحبه میکنم و هیچ نوشته یا خاطرهای برای کسی بازگو نکردهام.» گفتگوی تفصیلی او با تسنیم را در ادامه میخوانید:
* از ماجرای ازدواجتان با آقا میثم بگویید؟
من و همسرم تقریبا یک نسبت فامیلی دور با هم داشتیم اما من اصلا آقا میثم را ندیده بودم و فقط با مادرشان در ارتباط بودیم. اولین مرتبهای که همدیگر را دیدیم روزی بود که آقا میثم به همراه مادرشان برای عید دیدنی منزل ما آمده بودند در حالی که قصدشان انتخاب بوده است ولی ما از این جریان با خبر نبودیم. بعد از آن، خانوادهاش با ما تماس و برای خواستگاری اجازه گرفتند.
روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود
* برای ازدواج، چند مرتبه با هم صحبت کردید؟
عزیزانم راه را غلط نروید ؛ راه همان است که رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای ما را بر آن هدایت می کند ؛ هوشیار باشید که دشمن ریشه مارا هدف گرفته، چشم دشمن را هدف بگیرید.
وصیت نامه شهید مدافع حرم علی عسگری
خاطراتی خواندنی از شهید علی عسکری :
به نقل از هم رزم شهید:
بعد از شهادت شهید عسگری یکی از مجاهدان لبنانی که آرزوی شهادت داشت و اعتقادش بر این بود که مهر شهادت بر لباس رزم شهید عسگری خورده است با اصرار فراوان لباس رزم شهید عسگری را به تن کرد و بعد از سه روز با همان لباس رزم شهید عسگری به شهید عسگری پیوست.
همرزمش نقل می کند :
شهید عسگری اعجوبه ای بود که من با سابقه های زیاد که در جبهه های مختلف دارم مانند او شجاع و نترس و با صداقت کم دیده بودم. در تمام عملیات ها ذکر او یا حسین بود و چنان با تجربه بالای چریکی می جنگید که در هر عملیاتی که شهید عسگری شرکت می کرد همه همرزمان به او می بالیدند و اطمینان به پیروزی داشتند.
امام جماعت حرم حضرت رقیه (س) نقل می کند:
سه روز قبل از شهادت شهید عسگری با چند تن از مجاهدین لبنانی پیش ما آمدند به او گفتم آقای عسگری چند ماه است که سوریه هستی یک سفر به ایران برو سری به خانواده و پدر و مادرت بزن . شهید عسگری با نگاه معنادار و لبخند ملایمی که بر چهره اش جاری بود جواب داد: آیا فکر می کنید من به اراده خودم به اینجا آمده ام؟من مولایم امام حسین (ع) را در خواب دیدم حکم جهاد در سوریه به من داده و نتیجه آن را هم که شهادت است به من وعده داده و بازگشتی در کار من نیست.
یکی از دوستان شهید می گوید:
دو روز قبل از آخرین سفر شهید به سوریه،با هم بر سر یک کوهی رفتیم ویک رقعه حاجت نوشتیم و آن را بر داخل گلوله ای از گل گذاشتیم وآن را به داخل قنات انداختیم وآمدیم مشغول دعای کمیل روی کوه بودیم که یکباره شهابی بزرگ از آسمان به سوی ما آمد وتمام کوه را روشن کرد ،من هراسان شده بودم شهید عسگری گفت:این نشانه قبولی حاجات ما بوده،به او گفتم مگر حاجت تو چه بود؟ گفت: من به جز شهادت حاجتی ندارم.
به نقل از دوست شهید:
در پتروشیمی اراک کار می کردیم ماه رمضان بود وهوا بسیار گرم ومحل کار ما مخازن کروی بود که باید در داخل آن کار می کردیم.بدنه مخزن باید تا 100درجه سانتیگراد حرارت می دید تا گرم شود و بعدا شروع به کار کنیم .شهید عسگری همپای ما در آن شرایط که برای کسی هم که روزه نبود تحملش سخت بود روزه می گرفت و کار می کرد. یک شب به اتفاق هم به منزل دوستان در خوابگاه دیگر رفتیم و دیدیم که هندوانه ای گذاشتند وسط و به ما هم تعارف کردند اما شهید قبل از آنکه از هندوانه بخورد از دوستان پرسید که از کجا آورده اید در اینجا که دسترسی به مغازه ندارید گفتند: از باغ کنار پتروشیمی کندیم شهید گفت:آیا صاحبش می داند؟ گفتند : نه، اوچنگال را به زمین گذاشت و گفت: با مال شبهه ناک جسم و روحم را آلوده نمی کنم انشالله که خداوند از میوه های بهشتی نصیبمان کند.
به نقل از برادر شهید:
در سال 85 در سیرجان کار می کردیم روز عاشورا شهید گفت: حاجتی دارم و می خواهم برای حاجتم گوسفند قربانی کنم در منزل یکی از دوستان گوسفندی تهیه و ذبح شد وقتی داشتیم گوشت را تقسیم می کردیم که بین مردم توزیع کنیم شهید گفت:دیشب خواب دیدم سوره صف را از اول تا آخر با صوت زیبایی می خواندم تعبیرش چیست؟ وقتی به کتاب مراجعه کردیم دیدیم که امام صادق (ع) فرمودند:هر کس سوره صف را در خواب قرائت کند سرنوشت او ختم به شهادت می شود.
وصیت نامه شهید علی عسگری :
هفت تن از رزمندگان بسیجی و پاسدار ایرانی در نبردهای استان حلب سوریه به شهادت رسیدند.
به گزارش ـ مدافعان حرم ـ خبر شهادت هفت تن دیگر از رزمندگان ایرانی در سوریه اعلام شد.
شهیدان"رضا عادلی" و "علی حسین کاهکش" از اهالی شهر اهواز، شهید "علیرضا حاجیوند" اهل شهر دزفول، شهیدان "فیروز حمیدی زاده" و "محمد ابراهیم توفیقیان" از اهالی شهر بجنورد، شهید "مرتضی ترابی" اهل شهر بهار استان همدان و شهید "جواد محمدی" اهل شهر مشهد در استان حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمدند.
این شهدای پاسدار و بسیجی دلاور طی روزهای اخیر در عملیات شکست محاصره شهرهای شیعه نشین "نبل" و " الزهرا" به شهادت رسیدند و پیکرهای مطهرشان طی روزهای آتی در مناطق مختلف کشور تشییع و تدفین خواهد شد.
ارتش سوریه و نیروهای مقاومت روز گذشته چهارشنبه چهاردهم بهمن ماه توانستند که محاصره دو شهر شیعه نشین نبل و الزهرا در حومه شمالی استان حلب را بشکنند.
شهید "رضا عادلی"
شهید "علی حسین کاهکش"
شهید "علیرضا حاجیوند"
شهید "فیروز حمیدی زاده"
شهید "محمد ابراهیم توفیقیان"
شهید "مرتضی ترابی"
شهید "جواد محمدی"
منبع modafeon.blog.ir