سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۷ آبان ۰۳، ۱۱:۰۹ - Setayesh
    great
پیوندها
امکانات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بعثی ها» ثبت شده است

اقدام تاریخی نیروی هوایی در روز اول جنگ صدام علیه ایران
امیر پورشاسب روایت کرد؛

اقدام تاریخی نیروی هوایی در روز اول جنگ تحمیلی

امیر پورشاسب به بیان روایتی از عملیات «کمان ۹۹» که در اولین روز جنگ تحمیلی توسط نیروی هوایی جمهوری اسلامی رخ داد پرداخت.
 ۳۱ شهریور ۱۴۰۰

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، اولین حملات رژیم صدام به مرز‌های کشور با بمباران پایگاه‌های نیروی هوایی آغاز شد تا از این طریق بتواند مانع پاسخ هوایی جمهوری اسلامی ایران به حملات خود شود و هواپیما‌های ایرانی را زمین‌گیر کند. اما این خیال رژیم بعث عراق با اجرای عملیات «کمان ۹۹» در فردای اولین حمله صدام نقش بر آب شد.

کمان ۹۹ در اولین روز دفاع مقدس با پرواز ۱۴۰ فروند جنگنده با هدف قرار دادن تاسیسات و نقاط حساس کشور عراق ضربه سنگینی به بعثی‌ها وارد آورد.

در این عملیات پایگاه اصلی تهران، همدان و بوشهر با در اختیار داشتن بمب افکن‌های اف ۴ محور عملیات بودند و سه پایگاه تبریز و دزفول با جنگنده اف ۵ به عملیات اضافه شدند. پایگاه هفتم شکاری شیراز و هشتم شکاری اصفهان نیز با جنگنده‌های اف ۱۴ وظیفه اسکورت و مشایعت جنگنده‌ها را داشتند.

امیر عبدالعلی پورشاسب از فرماندهان ارتش جمهوری اسلامی ایران در خصوص این عملیات اظهار داشت: انقلاب ما مظهر همه شگفتی‌ها بود. با تهاجم اولیه نیروی هوایی رژیم بعث به پادگان‌ها و فرودگاه‌ها کسی فکر نمی‌کرد دیگر یک فروند هواپیمای ما بتواند از آشیانه‌ها بلند شود. اما دیدیم که چند ساعت بعد از حمله عراق عملیات انتقام توسط نیروی هوایی صورت گرفت و تعدادی از هواپیما‌ها به سمت عراق برخاستند.

عملیات کمان ۹۹ دلاورمردان نیروی هوایی یک روز پس از حمله صدام که فرودگاه مهرآباد را بمباران کرده بود اتفاق افتاد. صدام فکر می‌کرد با این اقدام عقبه ما را مختل کرده و قادر به جبران این خسارت نیستیم، اما ۱۴۰ فروند هواپیما از مرز عبور کردند و مراکز حساس از جمله مراکز پدافند هوایی ارتش صدام را مورد هدف قرار دادند و روزی تاریخی را رقم زدند.

مطالب مرتبط:  شهدا و رزمندگان جبهه و جنگ  ، دفاع مقدس ، نیروی هوایی

موضوعات: جبهه و جنگ و رزمندگان خبرهای متنوع
۱ نظر موافقین ۰ ۰۱ مهر ۰۰ ، ۱۰:۲۷
ع . شکیبا---۱۱۰

شهید پارسائیان 1

آخرین کلام فرمانده قبل از شهادت


در عملیات والفجر هشت همه یقین کرده بودند که ایشان شهید خواهد شد. شهید بزرگوار در چندین عملیات که شرکت کرده بود، با آرزوی شهادت رفته بود. تا این که بالاخره هم به شهادت رسید.

زمانی که پارسائیان، مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت....


شهید محمدرضا پارسائیان، فرمانده گردان امام علی(ع) تیپ 18 الغدیر (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

 

شهید محمدرضا پارسائیان

شهید محمدرضا پارسائیان

نام پدر : حبیب الله

تاریخ تولد : 1343/5/2

محل تولد : استان یزد

تحصیلات : دانشجوی رشته مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف

تاریخ شهادت : 1364/11/21

محل شهادت : منطقه ام الرصاص (عملیات والفجر8)

 

وصیت نامه شهید پارسائیان

بسمه تعالی

با سلامی خالصانه نثار پیامبران عظیم الشان خداوند به ویژه آخرین آنها حضرت ختمی مرتبت محمد (ص) و ائمه اطهار از اولین شهید محراب علی بن ابی طالب (ع) تا آخرین، حضرت امام مهدی (عج) و شهدای کربلای حسین (ع) و کربلای ایران و کربلای تهران، سرچشمه و سردار آنها حضرت آیت الله بهشتی.

چیزی که چندین سال است در پی او هستم بالاخره خدا نصیبم کرد و این را با کمال وجود پذیرایم. به خداوندی خدا، این آگاهانه است و هیچ تحمیلی نبوده. عمری است در جبهه های مختلف و در عملیات های مختلف منتظرش بودم. از خدای بزرگ می خواهم که شهادتم را برای رضای خودش قرار دهد و ما را از ابرار و صالحین قرار دهد. امید است برادرانم نگهبانان خون من و امثال من باشند و نگذارند خون مطهر شهیدان پایمال شود.

پدرم، مادرم، رویی ندارم که از شما عذرخواهی کنم. به یکتایی خدا از شما می خواهم که فرزند خودتان را مورد عفو و بخشش قرار دهید که من وظیفه خود را نسبت به شما ادا نکردم و از این بابت شرمنده ام. امید است که جبران شود. برادرانم؛ از شما می خواهم که سربازان خوبی برای اسلام، این بهترین مکتب انسان ساز باشید که این امانتی است در دست شماها، سعی کنید دین خود را نسبت به اسلام ادا کنید که مسئولیت، مشکل بود و مسئولیت شما مشکل تر از ماست. خواهرانم، امید است، برادر کوچک خود را ببخشید و فرزندانی خلف تحویل جامعه ی اسلامی بدهید که جامعه اسلامی به وجود و تربیت فرزندان صالح احتیاج دارد. از کلیه ی اقوام، مردم کوچه و محل که حقیر را می شناسند تقاضای عفو و بخشش دارم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته / محمدرضاپارسائیان

شهید پارسائیان 3

چند خاطره از شهید پارسائیان :

برگرفته از خاطرات شفاهی خانواده و دوستان شهید

·        اکثر شب ها می دیدم که در حال خواندن نماز شب است. بیشتر اوقات با نیروهای بسیجی، جلسات قرآن داشت و هر روز صبح زیارت عاشورا می خواند. سفارش او همیشه این بود که فقط از نظر نظامی خود را تقویت نکنید، این معنویت شماست که باعث پیشرفت شما می شود.

·        در مواقعی که در خانه بود، هیچ وقت روی تشک نرم نمی خوابید. از زمین کف حیاط برای استراحت استفاده می کرد و می گفت: «هرکس خود را به سختی عادت ندهد و راحت بخوابد، سنگر و جبهه را فراموش می کند. (راوی : برادر شهید)

·        بعضی از همرزمان ایشان گفتند: در موقعیت شوشتر که بعدها به عنوان مقر شهید پارسائیان نام گرفت، یک شب نان هایی که بچه ها دور چادرهای خود ریخته بودند را جمع می کرد.

صبح فردا، به شدت با نیروهای خود برخورد نموده بود و تذکر داده بود که چرا این چنین اسراف می کنید و در نگهداری نعمت خدا، کوتاهی می کنید. در واقع تعالیم اسلامی را عمیقاً آموخته بود و به دقت عمل می کرد. (راوی : برادر شهید)

·        در زمان جنگ، سه دفعه مجروح شد. بار اول از ناحیه زانو، بار دوم از ناحیه انگشتان دست و این بار مصادف با همان زمانی بود که می خواست امتحان کنکور بدهد. لذا با همان حال مجروحیتش شرکت کرد و قبول هم شد. و بار سوم هم از ناحیه پهلو زخمی شد.

·        شهید سید محمد ابراهیمی به عنوان مسئول عملیات تیپ، نظر مساعد داشت که شهید پارسائیان در عملیات والفجر 8 به عنوان فرمانده گردان باشد و جداً ایشان در این مسئولیت فرماندهی بسیار موفق بود. شب عملیات، گردان امام علی (ع) به عنوان گردان احتیاط نزدیک به ساحل شرق اروند، پدافند کرده بود. ما ماموریت داشتیم که بعد از گردان امام حسن (ع) که خط را شکستند بنابه در خواست آن گردان وارد عمل شویم. ساعت هایی بعد از نیمه شب، سردار میرحسینی با تماسی که با ایشان داشت، دستور داد گردان از رودخانه اروند عبور کنند. پس از گفتن رمز عملیات، نیروها به خط زدند.

جبهه

حد فاصل بین دو گردان حضرت رسول (ع) و گردان امام حسن (ع) اولین گروهان از گردان ما بود که حرکت کردند. «گروهان فتح» به دستور شهید پارسائیان به راه افتاد.

در آن جا حملات دشمن بسیار سنگین بود که ما با آنها درگیر شدیم و تا نزدیکی های صبح با دشمن دست و پنجه نرم کردیم. تا این که شهید پارسائیان با یک گروهان دیگر به عنوان پشتیبان ما آمد تا کار را تمام کند. صبح حدود 10 تا 30/10 طول کشید. ما می بایست به ساحل غرب ام الرصاص می رسیدیم ولی با توجه به مشکلاتی که در دو جناح گردان داشتیم و چاله هایی که در آنجا بود پاکسازی آنجا مشکل بود. در خصوص این موضوع من و شهید پارسائیان در حال صحبت کردن بودیم که چگونه آن جا را پاکسازی نماییم که یک دفعه دشمن با تیربار شروع به شلیک کرد.

از قضا در همین لحظه حساس چند تیر به پهلوی شهید اصابت کرد و ایشان در همان زمان چند بار الله اکبر و یا زهرا گفت. ده دقیقه بیشتر طول نکشید که به شهادت رسید. (راوی : همرزم شهید)

·        بعد از نماز صبح، هر روز؛ سه الی چهار ساعت نیروها را به ورزش های رزمی وامی داشت و به همین علت بود که نیروهای گردان، قوی و آماده بودند.  در آن زمان کسانی به جبهه می آمدند که خالص بودند. امور گردان از طرف فرمانده بزرگوار جناب آقای خدابنده ـ چون سنی از ایشان گذشته بود و کمتر در مسائل نیروها وارد می شدند ـ به پارسائیان و ... واگذار شده بود و به من چون سابقه حضور در جبهه را داشتم، کارهای برنامه ریزی اداری گردان را محول نمودند.

من و پارسائیان شروع کردیم به شناخت تک تک افراد گردان تا دریابیم و محک بزنیم که از نظر قدرت رزمی در چه حدی می باشند.

آن چه برای ما بسیار حائز اهمیت گردید، این بود که خدا رحمت کند پارسائیان، به من گفت: بیاییم و میزان شهادت طلبی و آمادگی روحی نیروها را بیازماییم.

پس از نماز مغرب و عشاء ساعت هشت اعلام کردیم که امشب عملیات است و در این عملیات صد نفر باید حضور داشته باشند و آن قدر این عملیات حساس و خطرناک است که هیچ کس از آن عملیات برنخواهد گشت. هرکس داوطلب است ثبت نام کند و اجباری هم در کار نیست. اطلاع رسانی کاملی صورت گرفت و به همه چادرها خبر داده شد. پس از آن اعلام کردیم: هر کسی که در این عملیات شرکت می کند، باید وصیت نامه خود را به طور کامل نوشته و امضاء کند.

تا ساعت 30/9 عده ای اعلام آمادگی کردند. طبق برنامه ارائه شده، کمتر از دو ساعت تا عملیات آزمایشی فرصت داشتیم.

همه امکانات فراهم شد. برنامه ها اعلام شد. قرآن را آماده کردیم و جناب آقای خدابنده و چند نفر دیگر، کنار خاکریز مستقر شدند تا قرآن بالای سر رزمندگان بگیرند. مرتب بیان می شد که در این عملیات، راه برگشتی وجود ندارد و هرکسی که نمی خواهد می تواند نیاید.

اتفاق عجیبی که صورت گرفت این بود که: تمام صد نفر به تدریج داوطلب شدند و اعلام آمادگی کردند. در میان این صد نفر، فقط سه نفر از حقیقت موضوع خبر داشتیم.

همگی به راه افتادیم. دو سه ساعتی که حرکت کردیم نتوانستیم خودمان را کنترل کنیم، از طرفی هم بچه های گردان بسیار خسته شده بودند. ساعت یک بعد از نیمه شب بود. ناگزیر شدیم به بچه ها واقعیت قضیه را بیان کنیم. به محض این که به بچه ها گفتیم که این برنامه، در حقیقت یک مانور آزمایشی است، شروع به گریه کردند.

باور نمی کردیم که این مانور تا این حد نیروها را متحول کند. بسیاری از اعضای گردان درخواست کردند تا شب را همانجا بمانند و به نماز و دعا سپری کنند. در همان مکان، نماز امام زمان (عج) خواندیم و مختصری تا صبح خوابیدیم.

نکته ای که برای من بسیار جالب بود، این بود که همه بچه ها خواب دیده بودند که به شهادت رسیده اند. همه روحیه بسیار بالایی داشتند و از این که به درگاه خداوند کریم پذیرفته شده بودند، بسیار دلشاد بودند.  (راوی : همرزم شهید)

جبهه

·        در عملیات والفجر هشت همه یقین کرده بودند که ایشان شهید خواهد شد. شهید بزرگوار در چندین عملیات که شرکت کرده بود، با آرزوی شهادت رفته بود. تا این که بالاخره هم به شهادت رسید. زمانی که پارسائیان، مورد اصابت تیر دشمن قرار گرفت، با الله اکبر خود لبیک شهادت می گفت. صورت مبارکش را که به طرف آسمان خیره شده بود، بوسیدم و ایشان با تکان دادن دست، خداحافظی کرد و گفت: برادران تا پیروزی صحنه را ترک نکنید.

·        محمد رضا دو شب قبل از عملیات والفجر هشت خیلی اصرار می کرد که «خط شکن» باشد. نزد من آمد و التماس کرد، حتی گریه نمود تا خط شکن باشد.

عجیب بود، روز قبل از عملیات، خیلی شاد و خندان بود و همراه با معاون خویش «شهید محمد حسین دهقان بنادکی» خیلی آرام و متین می نمود. هیچ گله و درخواستی نداشت.

به او گفتم: چرا این طور هستی؟ گفت: «ما برات را گرفته ایم و خواب شهادت را دیده ایم.» و تقدیر الهی نیز چنین بود که هر دوی آنها در این عملیات به شهادت برسند.

·        من خیلی به این دو فرزندم افتخار می کنم. روحیه آنها با بقیه فرزندانم فرق داشت. مثل این که خداوند آنها را برای خودش تربیت کرده بود و آخر هم به پیش خود برد. لیاقت آنها بالاتر از آن بود که در دنیا باشند.  (راوی : مادر شهید)

·        محمد رضا اهل ریا، خودنمایی و تمجید نبود حتی پس از شهادت وی با تمام خدمات بسیاری که انجام داده است، از او کمتر یاد می شود و گویا می خواست تمام تلاش های خودش را که برای رضای خدا انجام داده بود، با خود ببرد و تنها خداوند از آن باخبر باشد. (راوی : مادر شهید)

شهید پارسائیان 4

زندگی نامه شهید پارسائیان :

شهید محمدرضا پارسائیان، با پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به منطقه کردستان رفت تا وظیفه خود را در برابر انقلاب به عرصه ظهور نشاند. سپس به منطقه گیلانغرب رفت و در عملیات مطلع الفجر شرکت نمود و مجروح شد. پس از بهبودی نیز دوباره سراسیمه به جبهه شتافت و در علمیات رمضان و محرم به عنوان فرمانده گروهان به هدایت و فرماندهی نیروهای سپاه اسلام مشغول شد. علاقه زیادی به تحصیل داشت. در سال های پر حماسه دفاع مقدس همزمان با شرکت در آزمون سراسری در رشته مهندسی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد، ولی باز هم عشق به شهادت و تکلیف الهی او را واداشت تا تحصیل را رها نموده و در عملیات والفجر مقدماتی والفجر 1 و 2 و 4 حضور یابد و دوشادوش سایر فرماندهان شجاع جنگ به حماسه آفرینی بپردازد.

چند نوبت مجروح شد و باز هم جهاد در راه خدا را فراموش نکرد. در نهایت این سردار سرافراز در عملیات والفجر 8 در حالی که فرمانده گردان امام علی (ع) درتیپ 18 الغدیر بود در منطقه ام الرصاص به شهادت رسید.

شهید پارسائیان 2

مدرک کارشناسی افتخاری شهید پارسائیان :

بسم الله الرحمن الرحیم

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

اداره کل امور فارغ التحصیلان

به منظور قدردانی از مقام متعالی شهیدان انقلاب اسلامی ایران، و به استناد مصوبه یکصدو هفتادو دومین جلسه مورخ 8/9/67 شورای عالی انقلاب فرهنگی و به پاس ایثارگری های شهید محمد رضا پارسائیان فرزند حبیب الله دارنده شماره شناسنامه 395 صادره از یزد متولد سال 1343 دانشجوی رشته مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف که در تاریخ 21/11/64 در راه اعتلای کلمه توحید و دفاع از عزت و سربلندی کشور و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به فیض عظمای شهادت نائل گردیده و تا همیشه تاریخ فراروی همه حق جویان طریق حق، خطی از نور علم و ایمان را بر صحیفه دانشگاه ترسیم نموده، این دانشنامه با درجه کارشناسی افتخاری در رشته مهندسی صنایع به آن شهید بزرگوار اعطا می گردد.

شماره 504، تاریخ : 26/2/1369

وزارت فرهنگ و آموزش عالی 

روحش شاد و یادش گرامی

 

فرآوری : رها آرامی

بخش فرهنگ پایداری تبیان

در جزیره ام الرصاص از 130 نفر، 14 نفر سالم برگشت ...

موضوعات: شهیدان خاطرات و یادداشت ها جبهه و جنگ و رزمندگان عکس و تصویر و طراحی
۰ نظر موافقین ۱ ۱۸ دی ۹۷ ، ۱۵:۴۷
ع . شکیبا---۱۱۷۶

سرگرد عراقی چند بار به حاج‌آقا گفته بود «آقای ابوترابی، اگه [امام] خمینی مثل تو باشه، من مقلدش می‌شوم»!

https://cdn.mashreghnews.ir/old/files/fa/news/1393/3/13/599265_837.jpg

به گزارش افکارنیوز، شاید بتوان به جرات گفت که مجموعه صفاتی چون مجاهد، آزادگی، انسانیت، عالم، سیاست‌مدار دینی، روحانی، فرهیخته و در یک کلام مبلغ واقعی دین را می‌توان در«حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی»خلاصه کرد. او که الحق شایسته عنوان زیبای«سید آزادگان»بود.

آنچه آزادگان که سال‌های سال با او زندگی کرده‌اند از او می‌گویند به خوبی بیانگر خصوصیات و روحیات اوست. ۱۲ خرداد سالروز عروج و پرواز او بود. آنچه در ادامه می‌آید گوشه‌هایی از خاطرات اوست به پاسداشت یاد او که عیناً این شعار رزمندگان را به اثبات رساند که «تا زنده‌ایم، رزمنده‌ایم…»

*پرستاری از یک فریب‌خورده

یکی از اسرا، که بارها با جاسوسی‌اش برای عراقی‌ها سبب کتک خوردن بچه‌ها از جمله حاج آقای ابوترابی شده بود، مریض شد. از شدت تب می‌سوخت و نیاز به پرستاری داشت اما کسی حاضر نبود به کسی که این همه در حق دیگران بدی کرده، رسیدگی کند. عراقی‌ها هم گوشه آسایشگاه رهایش کردند. حاجی شب تا صبح بالای سرش نشست، مدام او را پاشویه می‌داد و به او رسیدگی می کرد. اسیر مزبور وقتی چشمانش را باز کرد و دید حاجی این گونه دارد از او پرستاری می‌کند از خجالت سرخ شد و پتو را روی سرش کشید. صدای گریه‌اش آسایشگاه را پر کرده بود. بعد از آن شده بود مرید حاجی. حاجی با محبتش او را زنده کرد.

*بی‌خبر از همه جا

موضوعات: شهیدان علما و بزرگان جبهه و جنگ و رزمندگان
۱ نظر موافقین ۲ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۲۰
ع . شکیبا---۱۰۷۵

زندگینامه: عباس دوران

خلبانی که حسرت برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها را به دل صدام گذاشت

زندگینامه خلبان شهید عباس دوران (1329 - 1361)

شهید عباس دوران۲۰ مهر ماه سال ۱۳۲۹ در شهرستان شیراز در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود.

وی دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در شیراز گذراند و پس از گذراندن دوران ابتدایی پای به دبیرستان نهاد. عباس دوران در سال ۱۳۴۸ موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی از دبیرستان سلطانی شیراز شد.

وی در همین سال به استخدام فرماندهی مرکز آموزش هوایی درآمد. در سال ۱۳۴۹ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوران مقدماتی پرواز در ایران، در سال ۱۳۵۱ برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا رفت.

عباس دوران ابتدا در پایگاه «لکلند» دوره تکمیلی زبان انگلیسی را طی کرد و سپس در پایگاه «کلمبوس» در ایالت می سی سی پی موفق به آموختن فن خلبانی و پرواز با هواپیماهای بونانزا، تی۴۱ - تی ۳۷ گردید.

مردی که بغداد را لرزاند

در یکی از تمرینات ورزش اسکیت، متاسفانه در اثر برخورد با زمین پای چپ او مصدوم شد و به مدت 2 ماه از برنامه پروازی باز ماند.

پس از بهبودی، دوباره آموزش خلبانی را ادامه داد و پس از دریافت نشان خلبانی در سال ۱۳۵۲ به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمایی F4 ابتدا در پایگاه یکم شکاری و سپس در پایگاه سوم شکاری مشغول انجام وظیفه شد.

با شروع جنگ تحمیلی سر از پا نشناخته به دفاع از کیان جمهوری اسلامی ایران پرداخت و با ۱۰۳ سورتی پرواز جنگی در طول عمر کوتاه اما پر بارش، یکی از قهرمانان دفاع مقدس شناخته شد.زندگینامه: عباس دوران

خلبان عباس دوران همواره به دوستان و همکارانش تاکید می‌کرد که هرگز تن به ذلت نخواهد داد و اگر در حین پرواز مورد اصابت موشک دشمن قرار گیرد، هواپیمای سانحه دیده را بر سر دشمن زبون خواهد کوبید. وی همان طور که گفته بود بر این پیمان خویش صادقانه ایستاد و جان فدا کرد.

شهید عباس دوران در هفتم آذر ۱۳۵۹ در عملیات «مروارید» حماسه‌ای بزرگ آفرید و به کمک خلبان شهید حسین خلعتبری پنج فروند ناوچه عراقی را در حوالی اسکله الامیه و البکر منهدم ساخت و بقایای آن را به قعر آب‌هاب نیلگون خلیج فارس فرستاد.

به گفته یکی از همرزمان خلبانش، در یکی از نبردهای هوایی که فرماندهی دو فروند هواپیما را به عهده داشت، به مصاف ۹ فروند از جنگنده‌های دشمن رفت و با ابتکار عمل و مهارتی خاص، یک فروند از هواپیماهای دشمن را سرنگون و هشت فروند هواپیمای دیگر را مجبور به فرار از آسمان میهن کرد.

خلبان شهید عباس دوران همواره در عملیات جنگی پیش قراول بود و برای دفاع از میهن اسلامی و حفظ و حراست آن لحظه‌ای آرام و قرار نداشت.

وی سرانجام در سحر گاه روز ۳۰ تیر ماه سال ۱۳۶۱ که لیدری دسته پرواز را به عهده داشت، به قصد ضربه زدن به شبکه دفاعی و امنیتی نفوذ ناپذیر مورد ادعای صدام، با پنج نفر از زبده‌ترین خلبان نیروی هوایی در حالی که هنوز ستیغ آفتاب ندمیده بود، با اراده‌ای پولادین به پالایشگاه الدوره یورش بردند و چندین تن بمب هواپیماهای خود بر قلب دشمن حاکمان جنگ افروز عراق ریختند و پس از نمایش قدرت و شکستن دیوار صوتی در آسمان بغداد، هنگام بازگشت، هواپیمای لیدر مورد اصابت موشک دشمن واقع شد و شهید دوران اگر چه اجازه ترک هواپیما را به همرزم خلبانش؛ ستوان‌یکم منصور کاظمیان در عقب کابین داد، اما خود به رغم اینکه می‌توانست با استفاده از چتر نجات سالم فرود آید، صاعقه‌وار خود و هواپیمایش را بر متجاوزان کوبید و بدین ترتیب مانع از برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها به ریاست صدام در بغداد شد.

پس از سالها انتظار در تیرماه ۱۳۸۱ بقایای پیکر شهید دوران توسط کمیته جستجوی مفقودین به میهن منتقل شد و در پنجم مرداد ۱۳۸۱ طی مراسمی رسمی با حضور مسئولان کشوری و لشکری، خانواده شهید و بستگان در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی، بر دوش همرزمان خلبانش تشییع شد.

پیکر مطهر آن شهید تیز پرواز سپس برای خاک سپاری با یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ به زادگاهش شیراز منتقل شد. شهید خلبان عباس دوران به هنگام شهادت ۳۲ سال داشت و امیررضا تنها یادگار اوست.

عباس دوران

ده خاطره کوتاه از شهید عباس دوران

1) در یکی از روزهای بهار سال 1360 مسئولین شهر شیراز تصمیم می گیرند به خاطر رشادت ها و دلاوری های عباس دوران، یکی از خیابان های شهر شیراز را به نام او کنند؛ لذا از دوران دعوت می شود تا در مراسم شرکت کند و او نیز قبول کرده و به آن جا می رود که از دوران به شایستگی تقدیر می شود. چون او ضربات مهلکی به دشمن وارد نموده بود، همیشه عوامل نفوذی دشمن قصد ترور وی را داشتند که یکی از این موارد هم در همین زمان بود که خوشبختانه این ترور عقیم ماند.


درد دل خود عباس
هشتم تیر 1360
دلم نمی خواهد از سختی ها با همسرم حرفی بزنم. دلم می خواهد وقتی خانه می روم جز شادی و خنده چیزی با خودم نبرم؛ نه کسل باشم، نه بی حوصله و خواب آلود تا دل همسرم هم شاد شود. اما چه کنم؟ نسبت به همه چیز حساسیت پیدا کرده ام. معده ام درد می کند. دکتر می گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می توانم عصبانی نشوم؟ آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می کنند ما پرواز می کنیم و می جنگیم تا شجاعت های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند؟!
باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است.

عباس دوران

2) در طول پرواز صحبت نمى کرد. همواره مى گفت: اگر از مسیر منحرف شده و یا حالت نامتعادلى داشتم، با من صحبت کنید، خودتان هم مواظب اطراف باشید. همچنین بسیارى از دوستانش از زبان او شنیده بودند که اگر روزى هواپیماى من مورد هدف قرار گیرد، هرگز آن را ترک نمى کنم و با آن به قلب دشمن حمله ور مى شوم.

3) وقتی قرار شد به پاس کاردانی های وجانفشانی های مکرر از پایگاه هوایی بوشهر به تهران انتقال یافته ودر ستاد عملیات نیروی هوایی خدمت کند. همسرش فوق العاده خوشحال شد واو را تشویق کرد تا هرچه زودتربرای انتقال اقدام کند.اما اودر دفتر یادداشتش نوشت. باید بازبان خودش قانعش کنم انتقال به تهران یعنی مرگ من چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است.

4) تابستان۱۳۶۱صدام حسین بر برگزاری کنفرانس سران غیر متعهدها دربغداد پافشاری و تاکید داشت و چند ماه زودتر بنزهای تشریفات خریداری شده برای اجلاس را در اتوبان های بغداد به نمایش گذاشت. اما صبحگاه تیر  ۱۳۶۱آخرین پرواز عباس دوران . جولان بر فراز بغداد با جنگنده دوست داشتنی اش E3_F4 ۶۵۷۰ و بمباران پالایشگاه الدوره بود . او ضمن نمایشی از عزت وشجاعت ، جنگنده ی شعله ورش را با خشم و نفرت بر قلب دشمن فرود آورد تا خواب صدام را پریشان کرده و میزبانی اجلاس سران غیرمتعهد ها را از او بگیرد.

عباس دوران

5) او به عنوان لیدر دسته ای دو فروندی F_14 برای مقابله با تجاوز هوایی ۹فروند هواپیمای دشمن از زمین بلند شدند. دقایقی بعد در حالی کنترل زمینی به آنها هشدار می داد که مراقب باشند تا مورد اصابت قرار نگیرند در آسمان خوزستان به سوی جنگنده های مهاجم حمله ور شد و با سرنگون کردن دو فروند میگ۲۳ عراقی بقیه را مجبور به فرار کرد . این نبرد درخشان هوایی در جدول آمارها و رکود درگیری های هوایی جهان بانام A_DoWran بسیار پر آوازه و برای هر ایرانی غرورآفرین است.

6)عملیات در تاریخ 1359.9.7 شروع می شود. در همان ساعات ابتدایی نبرد ، در یک عملیات متحورانه عباس دو ناوچه نیروى دریایى عراق را در حوالى اسکله «الامیه» و «البکر» سرنگون کرد. تا پایان عملیات، دوران و همرزمانش مرتبا هواپیما عوض می کردند. به طوری که بعد از فرود، دوران از هواپیما پیاده می شد و به هواپیمای دیگری که مسلح بود سوار می شد و به نبرد ادامه می داد. عباس بی‌نهایت شجاع بود. آن روزها سخت‌ترین مأموریت‌ها را قبول می‌کرد. در این عملیات به او که درحال پرواز بود اطلاع دادند باید عملیات نیمه تمام رها شود، که عباس قبول نکرد و با رشادت تمام این دو اسکله را نابود ساخت. چنان چه مى‏گفتند و به اثبات هم رسیدف نیروى دریایى عراق را سرهنگ خلبان عباس دوران و سرهنگ خلبان خلعتبرى به نابودى کشاندند.

عباس دوران

7)امروز پرواز cas انجام دادیم من شماره دو بودم . شماره یک سرتیپ محمود ضرابی خلبان و عسگری کمک بود ، شماره دو من خلبان و پیروان کمک بود .
در طول مسیر در ارتفاع بالا پرواز می کردیم . اهواز را در ارتفاع 5 هزار پایی قطع و نیروهای دشمن را کاملا دیدم . آنها به طرف ما تیراندازی می کردند . البته 5 دقیقه دیرتر روی هدف رسیده بودیم و با یک دسته هواپیماهای اف 5 خودی روبرو شدیم که البته اتفاقی نیفتاد . نیروهای دشمن در حال کندن سنگر بودند و ما هم نیروی توپخانه و یا زرهی که همراه با فرمانده و تجهیزات باشد نداشتیم ، به هر حال راکت ها و فشنگ ها را روی آنها ریخته و خیلی واضخ دیدم که یکی از تانک ها آتش گرفت ، البته موقع زدن راکت در ارتفاع پانصد پایی بودم.

8)در آستانه عملیات بیت المقدس، دشمن دست به تحرکات گسترده ای زده بود و مرتبا نیرو و تجهیزات به جبهه های جنوبی ارسال می کرد. لذا از سوی نیروی هوایی تدبیری اندیشیده شد تا ضربه ای کاری به دشمن وارد شود لذا بعد از کسب اطلاعات لازم و تهیه نقشه های پروازی، تصمیم بر این شد که در یک عملیات گسترده هوایی عقبه دشمن از جمله نفرات و تجهیزات آنها از ارتفاع بالا بمباران شدید شود.
در 29 اسفند سال 1360 طرح آغاز شد و دوران به عنوان لیدر یا همان فرمانده دسته پروازی، انتخاب و 15 نفر از خلبانان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز انتخاب شدند. بعد از توجیهات لازم توسط دوران، همگی به پرواز درآمدند و با هدایت او مواضع دشمن به سختی بمباران شد و راه برای فتح خرمشهر هموار گردید.

9) عباس دوران در طول 22 ماه حضور در جنگ 120 پرواز عملیاتی داشتند. آنهایی که اهل پرواز هستند می دانند که غیرممکن است. شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می شد. در بین نیروهای دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی ها گرفته بود که عراقی ها آرزو داشتند او را اسیر کنند.

عباس دوران

10) این عملیات برای جمهوری اسلامی از نظر سیاسی بسیار مهم بود. اگرکنفرانس سران کشورهای غیره متعهد در بغداد برگزار می شد صدام به مدت ۸سال ریاست آن را به عهده می گرفت .تنها راهی که می شود از برگزاری کنفرانس جلوگیری کرد، ناامن نشان دادن بغداد بود. برگزاری بود که صدام به امنیت آن افتخار می کرد . عباس با این حرکت شهادت طلبانه اش باعث شد که این اجلاس به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشود. به آسمان پرکشید... با روحی به وسعت آسمان . قصد ترک سفینه ی آتش گرفته را نداشت این را بارها قبل از حادثه به دوستانش گفته بود که ( بعثی ها آرزوی اسارت مرا به گور خواهند برد ) عاشقانه در حالی که به کابین عقب خود دستور خروج اضطراری داده و دستگیره ی خروج او را کشیده بود جنگنده ی شعله ورش را به یکی از ساختمانهای نظامی بغداد کوبید و از حجم انبوه دود و آتش برای مشاهدی جمال الهی به آسمان ها پرکشید.. پس ازسال ها غربت در روز دوم مرداد ۱۳۸۱بقایای پیکر پاک سرلشکر شهید عباس دوران به خاک میهن بازگشت تا این سند افتخار همیشه جاویدان تاریخ ایران اسلامی در سرزمینی که دوست داشت تشییع و در دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شود.

شادی روح پاکش صلوات

منبع : همشهری آنلاین ...+ زندگینامه سایر شهدا

موضوعات: شهیدان جبهه و جنگ و رزمندگان
۰ نظر موافقین ۱ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۰۰:۳۷
ع . شکیبا---۹۶۲