آیا آتش زدن خانه حضرت زهرا (س) و کتک زدن ایشان و شهادت آن حضرت سندیت دارد
سه شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۲۸ ق.ظ
با توجه به شبه افکنی های بسیار در اینترنت در مورد شهادت حضرت زهرا(س)،
لطفا سندی محکم در این مورد برایم بفرستید تا در وبلاگ خودم به نمایش بگذارم.
آتش زدن به درِ خانه حضرت فاطمه و سیلى زدن به آن حضرت در منابع تاریخى و روائى شیعه آمده است و براى آن کس که شیعه است، همین مآخذ کافى است. در منابع و مآخذ اهل سنّت نیز آمده است و سنّى ها مى توانند به آن معتقد باشند. براى نمونه به چند روایت از منابع شیعه و اهل سنت اشاره مى کنیم:
1. پس از آن که کار بیعت گرفتن از مردم تمام شد و على(ع) و عده اى بیعت نکردند، به خانه آن حضرت حمله کردند. در را سوزاندند، على را به زور بیرون آورند، حضرت فاطمه را تحت فشار در قرار دادند و کار به جایى رسید که محسن او سقط شد. على را به مسجد بردندولى بیعت نکرد و آنان گفتند: بیعت نکنى تو را به قتل مى رسانیم. روزها و ماهها گذشت. آنان تصمیم به قتل على(ع) گرفتند و قرار گذاشتند که خالد قتل آن حضرت را به عهده بگیرد. اسماء بنت عمیس از این توطئه آگاه شد و کنیز خود را فرستاد تا آن حضرت را از توطئه آگاه سازد.اصل توطئه چنین بود که وقتى ابوبکر نماز را تمام کرد و سلام گفت، خالد با شمشیر على(ع) را بکشد ولى وقتى نماز ابوبکر تمام شد گفت: اى خالد آنچه را دستور دادم نکن، (بحارالانوار، ج 28، ص 308 به نقل از اثباتالوصیة).
اهل سنت نیز در کتابهاى کلامى، تاریخى و حدیثى مسأله آتش زدن به در خانه را آورده اند. براى نمونه، به چند روایت اشاره مى کنیم:
2ـ بلاذرى مى گوید: ابوبکر کسى را دنبال على فرستاد تا بیاید و بیعت کند ولى حضرت على نیامد. پس از آن عمر بن خطاب در حالى که آتش به همراه داشت، به سوى خانه على رفت. فاطمه عمر را در در خانه ملاقات کرد و گفت: اى پسر خطاب! آیا مى خواهى خانه ما راآتش بزنى؟! عمر بن خطاب گفت: بله، (انساب الاشراف، ج 2، ص 12، تحقیق محمود الفردوس العظم، دار الیقظة العربیة).
3. ابن عبد ربّه مى گوید: آنان که از بیعت سرباز زدند عبارتند از: على، عباس، زبیر و سعد بن عباده. على، عباس و زبیر در خانه فاطمه نشستند. ابوبکر عمر را فرستاد تا آنها از خانه فاطمه بیرون بیایند. ابوبکر به عمر گفت: اگر سرباز زدند با آنان بجنگ. عمر به همراه آتش به خانه فاطمه آمد تا خانه را بر سر آنان آتش بزند. فاطمه او را دید و گفت: اى پسر خطاب! آیا آمده اى خانه ما را آتش بزنى؟! عمر گفت: بله، مگر این که بیعت کنید، (العقد الفرید، ج 5، ص 12، چاپ مصر، چاپ دوّم، تحقیق محمدسعید العربان، 1953 و 1372).
4. ابن قتیبه دینورى آورده است: ابوبکر عمر را به سوى کسانى که بیعت نکردند و در خانه على تحصّن کردند، فرستاد. عمر به خانه على آمد و صدا زد ولى کسى بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست، یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید ویا خانه را بر سر آنانکه در آن هستند آتش مى زنم. به او گفتند: فاطمه در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه در آن باشد. همه بیرون آمدند ولى على بیرون نیامد. عمر نزد ابوبکر رفت و گفت: آیا نمى خواهى از على که از بیعت سرباز زده بیعت بگیرى؟ ابوبکر به قنفذ گفت: برو على رابیاور. قنفذ آمد و على به او گفت: چه کار دارى؟ قنفذ گفت: خلیفه رسول خدا تو را مى خواهد. على به او گفت: زود بر پیامبر دروغ بستید. قنفذ پیام على را به ابوبکر رساند. ابوبکر گریه طولانى کرد. عمر گفت: على را رها نکن. ابوبکر به قنفذ گفت: دوباره نزد على برو و بگو: با خلیفهرسول خدا بیعت کن. على گفت: سبحان الله، آنچه را که از آن او نیست براى خودش ادعا کرده است. قنفذ پیام على را به ابوبکر رساند. ابوبکر بازهم بسیار گریه کرد. پس از آن عمر برخاست و گروهى با او همراه شدند و به در خانه فاطمه آمدند. در زدند. وقتى فاطمه صداى آنها راشنید، با صداى بلند فریاد کرد: «یا ابتاه» یا «رسول الله» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه ها که نکشیدیم. وقتى که گروه مهاجم گریه فاطمه را شنیدند. در حالى که گریه مى کردند برگشتند و دلشان به حضرت فاطمه سوخت ولى عمر و عده اى ماندند. على را بیرون آوردند وگفتند بیعت کن. على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى کنید؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را مى زنیم، (الامامة و السیاسة، ج 1، ص 30، تحقیق استاد على شیرى، منشورات رضى).
همانطور که ملاحظه مى کنید در منابع شیعه، این حادثه به طور کامل ذکر شده است و منابع اهل سنّت تنها به آتش آوردن اشاره کرده اند. البته از آنان توقع نداریم که این حادثه را به طور کامل ذکر کنند چون این، به زیان آنهاست و آنان تلاش مى کنند این حادثه ذکر نشود.
اگر مى خواهید به همه مآخذ و منابع شیعه و سنى آگاهى پیدا کنید به کتاب «مأساة الزّهراء» نوشته جناب سید جعفر مرتضى عاملى لبنانى، ج دوم مراجعه کنید. این کتاب درباره موضوع مورد بحث، بسیار مفصّل بررسى و بحث کرده است.
[کامل از کد31844]
در مورد هجوم به خانه حضرت فاطمه، علمای اهل سنت چند دسته شده اند. یک دسته روایات را قبول کرده اند و آنها را در کتاب های خود آورده اند. یک دسته از علمای اهل سنت می گویند: این روایات را شیعیان ساخته اند. به عنوان مثال نویسنده ملل و نحل می گوید: این افتراء است که عمر بن خطاب به حضرت فاطمه زهرا آسیب رساند واو را زد و در نتیجه بچه آن حضرت سقط کرد (الملل والنحل، شهرستانی، ج 1، ص 59).) باید به شهرستانی گفت که این روایات را علمای اهل سنت نوشته ا ند نه این که فقط شیعه نوشته باشند. برخی از علمای اهل سنت می گویند حمله به خانه فاطمه و آتش به در زدن از طریق راویان مورد اعتماد روایت نشده است (شرح قوشچی تجردی، ص 483، س 6، چاپ رحلی). باید به ایشان گفت که اکثر مطالب تاریخی، راویانش ثقه نیستند و اگر بنا باشد در هر مسأله تاریخی، راویان ثقه و مورد اعتماد پیدا کنیم در این صورت هیچ مسأله تاریخی، قابل قبول نخواهد بود. مسائل تاریخی روش خاص خود را دارد و باید با آن روش به تحقیق پرداخت. مسأله ای که این همه روایات شیعه آن را مطرح کرده و از سوی دیگر علمای اهل سنت هم آن را نقل کرده اند با این که آنان مخالف این مسایل هستند، در این صورت چنین مسأله ای را نمی توان به آسانی رد کرد. قاضی عبدالجبار در کتاب مغنی بخش امامت ، ص 29 می گوید: اصلا نباید به این مسأله پرداخته شود که عمر بن خطاب به خانه فاطمه هجوم آورد. مطرح کردن این مسایل حلال نیست چون اگر این گونه عیب ها را عیب بدانیم و آن را ذکر کنیم در این صورت هیچ صحابه ای در امان نخواهد بود. برخی از منابع اهل سنت را در این باره ذکر می کنیم: در کتاب انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 12، دارالیقظه العربیه آورده است: ابوبکر کسی را به دنبال علی بن ابیطالب فرستاد تا بیاید و بیعت کند ولی علی(ع) بیعت نکرد. پس از آن عمر در حالی که آتشی به همراه داشت به خانه علی بن ابی طالب رفت. فاطمه عمر را در خانه ملاقات کرد و گفت: آیا می خواهی در خانه ام را آتش بزنی؟ عمر گفت: بله. در تاریخ طبری ج 3، از ده مجلدی ها، ص 202، چاپ بیروت، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم آمده است: عمر بن خطاب به خانه علی آمد. طلحه، زبیر و عده ای از مهاجران در خانه علی بودند. عمر گفت: به خدا سوگند خانه را بر سرتان آتش می زنم مگر این که برای بیعت با ابوبکر به مسجد بروید. در کتاب العقد الفرید، ج 5، ص 12 چاپ دوم، مصر، تحقیق محمد سعید العریان، سال 1372 قمری، می گوید: آنان که بیعت نکردند عبارت بودند از علی، عباس، زبیر و سعد بن عباده. علی، عباس و زبیر در خانه فاطمه نشستند. ابوبکر عمر را فرستاد تا آنها از خانه فاطمه بیرون بیایند. ابوبکر به عمر گفت: اگر امتناع کردند با آنان مقاتله کن. عمر به همراه آتش به خانه فاطمه آمد تا خانه را بر سر آنان آتش بزند. فاطمه او را دید و گفت: ای پسر خطاب! آیا آمده ای خانه ما را آتش بزنی؟! عمر گفت: بله، مگر این که بیعت کنید. ابن قتیبه دینوری در کتاب الامامه والسیاسه ، ج 1، ص 30، تحقیق علی شیری، منشورات رضی، می گوید: ابوبکر عمر را به سوی آنان که بیعت نکردند و در خانه علی بودند، فرستاد.عمر به خانه علی آمد و صدا زد. ولی کسی برای بیعت کردن بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آن که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید و بیعت بکنید و یا خانه را بر سر آنان که در آن هستند، آتش می زنم. به او گفتند: ای عمر! فاطمه در آن خانه است. عمر گفت: ولو فاطمه در آن باشد. همه بیرون آمدند و بیعت کردند ولی علی بیرون نیامد. عمر نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا نمی خواهی از این متخلف بیعت بگیری؟ ابوبکر به قنفذ گفت: برو علی را بیاور. قنفذ آمد و علی به او گفت: چه کار داری؟ قنفذ گفت: خلیفه پیامبر تو را می خواهد. علی گفت: زود بر پیامبر دروغ بستید. قنفذ برگشت و پیام علی را به ابوبکر رساند. ابوبکر بسیار گریه کرد. عمر دوباره به ابوبکر گفت: این متخلف را رها مکن. ابوبکر به قنفذ گفت: دوباره نزد علی برو و بگو با خلیفه پیامبر بیعت بکند. قنفذ آمد و پیام ابوبکر را رساند. علی با صدای بلند گفت: سبحان الله آنچه را که برای او نیست برای خودش ادعا کرده است. قنفذ نزد ابوبکر برگشت. ابوبکر باز هم گریه کرد. پس از آن عمر برخاست و گروهی با عمر برخاستند و به در خانه فاطمه آمدند. در زدند، وقتی فاطمه صدای آنان را شنید با صدای بلند فریاد کرد: «یا ابتاه! یا رسول الله!» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابی قحافه مصیبت ها کشیدیم. وقتی که گروه مهاجم صدای فاطمه را شنیدند با گریه برگشتند و دلشان به حال فاطمه سوخت ولی عمر و عده ای ماندند. علی را بیرون آوردند و گفتند: بیعت بکن. علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: به خدا قسم گردنت را می زنیم. در کتاب الملل والنحل، ج 1، ص 59، س 8، چاپ دوم، قاهره، تخریج محمد بن فتح الله بدران آمده است: نظام می گوید: در روز بیعت عمر بن خطاب فاطمه را زد و فاطمه در اثر ضربت عمر بچه اش سقط شد و عمر فریاد می زد: خانه او را با آنان که در آن هستند آتش بزنید و در آن خانه جز علی، حسن، حسین و فاطمه کسی نبود. این چند مورد را برای نمونه آوردیم و همه این موارد را اهل سنت ذکر کرده اند. اگر می خواهید تمام روایات مربوط به این موضوع را ملاحظه بکنید می توانید به کتاب «مأساه الزهرا»، ج 2، نوشته سید جعفر مرتضی عاملی لبنانی و «الهجوم علی بیت فاطمه» نوشته عبدالزهرا مهدی مراجعه کنید. در این کتاب ها همه روایات اهل سنت را آورده اند. روایات مربوط به هجوم به خانه حضرت فاطمه بسیار زیاد است و یکی دو تا نیست که احتمال ساختگی بودن آن را بدهیم. بسیاری از علمای اهل سنت این روایات را نقل کرده اند و اگر این روایات را در کنار روایات شیعه قرار بدهیم، اطمینان ما به صدق این روایات بیشتر می گردد. در مورد اهانت به فاطمه زهرا اگر شیعیان روایت نقل بکنند، اهل سنت می توانند انکار کنند ولی اگر خود آنها هم این مطلب را نقل بکنند دیگر نمی توان انکار کرد. درباره علت هجوم به فاطمه زهرا باید گفت: در آن شرایط حساس که خلافت را غصب کرده بودند، اگر بنی هاشم و به خصوص علی(ع) بیعت نمی کردند کار غاصبان خلافت پیش نمی رفت. بنابراین یکی از انگیزه های آنان این بود که خلافتشان تثبیت بشود گرچه انگیزه های دیگر هم در بین بود.
[پایان کد انتخابی]
.
1. پس از آن که کار بیعت گرفتن از مردم تمام شد و على(ع) و عده اى بیعت نکردند، به خانه آن حضرت حمله کردند. در را سوزاندند، على را به زور بیرون آورند، حضرت فاطمه را تحت فشار در قرار دادند و کار به جایى رسید که محسن او سقط شد. على را به مسجد بردندولى بیعت نکرد و آنان گفتند: بیعت نکنى تو را به قتل مى رسانیم. روزها و ماهها گذشت. آنان تصمیم به قتل على(ع) گرفتند و قرار گذاشتند که خالد قتل آن حضرت را به عهده بگیرد. اسماء بنت عمیس از این توطئه آگاه شد و کنیز خود را فرستاد تا آن حضرت را از توطئه آگاه سازد.اصل توطئه چنین بود که وقتى ابوبکر نماز را تمام کرد و سلام گفت، خالد با شمشیر على(ع) را بکشد ولى وقتى نماز ابوبکر تمام شد گفت: اى خالد آنچه را دستور دادم نکن، (بحارالانوار، ج 28، ص 308 به نقل از اثباتالوصیة).
اهل سنت نیز در کتابهاى کلامى، تاریخى و حدیثى مسأله آتش زدن به در خانه را آورده اند. براى نمونه، به چند روایت اشاره مى کنیم:
2ـ بلاذرى مى گوید: ابوبکر کسى را دنبال على فرستاد تا بیاید و بیعت کند ولى حضرت على نیامد. پس از آن عمر بن خطاب در حالى که آتش به همراه داشت، به سوى خانه على رفت. فاطمه عمر را در در خانه ملاقات کرد و گفت: اى پسر خطاب! آیا مى خواهى خانه ما راآتش بزنى؟! عمر بن خطاب گفت: بله، (انساب الاشراف، ج 2، ص 12، تحقیق محمود الفردوس العظم، دار الیقظة العربیة).
3. ابن عبد ربّه مى گوید: آنان که از بیعت سرباز زدند عبارتند از: على، عباس، زبیر و سعد بن عباده. على، عباس و زبیر در خانه فاطمه نشستند. ابوبکر عمر را فرستاد تا آنها از خانه فاطمه بیرون بیایند. ابوبکر به عمر گفت: اگر سرباز زدند با آنان بجنگ. عمر به همراه آتش به خانه فاطمه آمد تا خانه را بر سر آنان آتش بزند. فاطمه او را دید و گفت: اى پسر خطاب! آیا آمده اى خانه ما را آتش بزنى؟! عمر گفت: بله، مگر این که بیعت کنید، (العقد الفرید، ج 5، ص 12، چاپ مصر، چاپ دوّم، تحقیق محمدسعید العربان، 1953 و 1372).
4. ابن قتیبه دینورى آورده است: ابوبکر عمر را به سوى کسانى که بیعت نکردند و در خانه على تحصّن کردند، فرستاد. عمر به خانه على آمد و صدا زد ولى کسى بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آنکه جان عمر در دست اوست، یا باید بیرون بیایید و بیعت کنید ویا خانه را بر سر آنانکه در آن هستند آتش مى زنم. به او گفتند: فاطمه در آن است. عمر گفت: و لو فاطمه در آن باشد. همه بیرون آمدند ولى على بیرون نیامد. عمر نزد ابوبکر رفت و گفت: آیا نمى خواهى از على که از بیعت سرباز زده بیعت بگیرى؟ ابوبکر به قنفذ گفت: برو على رابیاور. قنفذ آمد و على به او گفت: چه کار دارى؟ قنفذ گفت: خلیفه رسول خدا تو را مى خواهد. على به او گفت: زود بر پیامبر دروغ بستید. قنفذ پیام على را به ابوبکر رساند. ابوبکر گریه طولانى کرد. عمر گفت: على را رها نکن. ابوبکر به قنفذ گفت: دوباره نزد على برو و بگو: با خلیفهرسول خدا بیعت کن. على گفت: سبحان الله، آنچه را که از آن او نیست براى خودش ادعا کرده است. قنفذ پیام على را به ابوبکر رساند. ابوبکر بازهم بسیار گریه کرد. پس از آن عمر برخاست و گروهى با او همراه شدند و به در خانه فاطمه آمدند. در زدند. وقتى فاطمه صداى آنها راشنید، با صداى بلند فریاد کرد: «یا ابتاه» یا «رسول الله» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه ها که نکشیدیم. وقتى که گروه مهاجم گریه فاطمه را شنیدند. در حالى که گریه مى کردند برگشتند و دلشان به حضرت فاطمه سوخت ولى عمر و عده اى ماندند. على را بیرون آوردند وگفتند بیعت کن. على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى کنید؟ گفتند: به خدا سوگند گردنت را مى زنیم، (الامامة و السیاسة، ج 1، ص 30، تحقیق استاد على شیرى، منشورات رضى).
همانطور که ملاحظه مى کنید در منابع شیعه، این حادثه به طور کامل ذکر شده است و منابع اهل سنّت تنها به آتش آوردن اشاره کرده اند. البته از آنان توقع نداریم که این حادثه را به طور کامل ذکر کنند چون این، به زیان آنهاست و آنان تلاش مى کنند این حادثه ذکر نشود.
اگر مى خواهید به همه مآخذ و منابع شیعه و سنى آگاهى پیدا کنید به کتاب «مأساة الزّهراء» نوشته جناب سید جعفر مرتضى عاملى لبنانى، ج دوم مراجعه کنید. این کتاب درباره موضوع مورد بحث، بسیار مفصّل بررسى و بحث کرده است.
[کامل از کد31844]
در مورد هجوم به خانه حضرت فاطمه، علمای اهل سنت چند دسته شده اند. یک دسته روایات را قبول کرده اند و آنها را در کتاب های خود آورده اند. یک دسته از علمای اهل سنت می گویند: این روایات را شیعیان ساخته اند. به عنوان مثال نویسنده ملل و نحل می گوید: این افتراء است که عمر بن خطاب به حضرت فاطمه زهرا آسیب رساند واو را زد و در نتیجه بچه آن حضرت سقط کرد (الملل والنحل، شهرستانی، ج 1، ص 59).) باید به شهرستانی گفت که این روایات را علمای اهل سنت نوشته ا ند نه این که فقط شیعه نوشته باشند. برخی از علمای اهل سنت می گویند حمله به خانه فاطمه و آتش به در زدن از طریق راویان مورد اعتماد روایت نشده است (شرح قوشچی تجردی، ص 483، س 6، چاپ رحلی). باید به ایشان گفت که اکثر مطالب تاریخی، راویانش ثقه نیستند و اگر بنا باشد در هر مسأله تاریخی، راویان ثقه و مورد اعتماد پیدا کنیم در این صورت هیچ مسأله تاریخی، قابل قبول نخواهد بود. مسائل تاریخی روش خاص خود را دارد و باید با آن روش به تحقیق پرداخت. مسأله ای که این همه روایات شیعه آن را مطرح کرده و از سوی دیگر علمای اهل سنت هم آن را نقل کرده اند با این که آنان مخالف این مسایل هستند، در این صورت چنین مسأله ای را نمی توان به آسانی رد کرد. قاضی عبدالجبار در کتاب مغنی بخش امامت ، ص 29 می گوید: اصلا نباید به این مسأله پرداخته شود که عمر بن خطاب به خانه فاطمه هجوم آورد. مطرح کردن این مسایل حلال نیست چون اگر این گونه عیب ها را عیب بدانیم و آن را ذکر کنیم در این صورت هیچ صحابه ای در امان نخواهد بود. برخی از منابع اهل سنت را در این باره ذکر می کنیم: در کتاب انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 12، دارالیقظه العربیه آورده است: ابوبکر کسی را به دنبال علی بن ابیطالب فرستاد تا بیاید و بیعت کند ولی علی(ع) بیعت نکرد. پس از آن عمر در حالی که آتشی به همراه داشت به خانه علی بن ابی طالب رفت. فاطمه عمر را در خانه ملاقات کرد و گفت: آیا می خواهی در خانه ام را آتش بزنی؟ عمر گفت: بله. در تاریخ طبری ج 3، از ده مجلدی ها، ص 202، چاپ بیروت، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم آمده است: عمر بن خطاب به خانه علی آمد. طلحه، زبیر و عده ای از مهاجران در خانه علی بودند. عمر گفت: به خدا سوگند خانه را بر سرتان آتش می زنم مگر این که برای بیعت با ابوبکر به مسجد بروید. در کتاب العقد الفرید، ج 5، ص 12 چاپ دوم، مصر، تحقیق محمد سعید العریان، سال 1372 قمری، می گوید: آنان که بیعت نکردند عبارت بودند از علی، عباس، زبیر و سعد بن عباده. علی، عباس و زبیر در خانه فاطمه نشستند. ابوبکر عمر را فرستاد تا آنها از خانه فاطمه بیرون بیایند. ابوبکر به عمر گفت: اگر امتناع کردند با آنان مقاتله کن. عمر به همراه آتش به خانه فاطمه آمد تا خانه را بر سر آنان آتش بزند. فاطمه او را دید و گفت: ای پسر خطاب! آیا آمده ای خانه ما را آتش بزنی؟! عمر گفت: بله، مگر این که بیعت کنید. ابن قتیبه دینوری در کتاب الامامه والسیاسه ، ج 1، ص 30، تحقیق علی شیری، منشورات رضی، می گوید: ابوبکر عمر را به سوی آنان که بیعت نکردند و در خانه علی بودند، فرستاد.عمر به خانه علی آمد و صدا زد. ولی کسی برای بیعت کردن بیرون نیامد. عمر هیزم خواست و گفت: قسم به آن که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید و بیعت بکنید و یا خانه را بر سر آنان که در آن هستند، آتش می زنم. به او گفتند: ای عمر! فاطمه در آن خانه است. عمر گفت: ولو فاطمه در آن باشد. همه بیرون آمدند و بیعت کردند ولی علی بیرون نیامد. عمر نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا نمی خواهی از این متخلف بیعت بگیری؟ ابوبکر به قنفذ گفت: برو علی را بیاور. قنفذ آمد و علی به او گفت: چه کار داری؟ قنفذ گفت: خلیفه پیامبر تو را می خواهد. علی گفت: زود بر پیامبر دروغ بستید. قنفذ برگشت و پیام علی را به ابوبکر رساند. ابوبکر بسیار گریه کرد. عمر دوباره به ابوبکر گفت: این متخلف را رها مکن. ابوبکر به قنفذ گفت: دوباره نزد علی برو و بگو با خلیفه پیامبر بیعت بکند. قنفذ آمد و پیام ابوبکر را رساند. علی با صدای بلند گفت: سبحان الله آنچه را که برای او نیست برای خودش ادعا کرده است. قنفذ نزد ابوبکر برگشت. ابوبکر باز هم گریه کرد. پس از آن عمر برخاست و گروهی با عمر برخاستند و به در خانه فاطمه آمدند. در زدند، وقتی فاطمه صدای آنان را شنید با صدای بلند فریاد کرد: «یا ابتاه! یا رسول الله!» پس از تو از پسر خطاب و پسر ابی قحافه مصیبت ها کشیدیم. وقتی که گروه مهاجم صدای فاطمه را شنیدند با گریه برگشتند و دلشان به حال فاطمه سوخت ولی عمر و عده ای ماندند. علی را بیرون آوردند و گفتند: بیعت بکن. علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می کنید؟ گفتند: به خدا قسم گردنت را می زنیم. در کتاب الملل والنحل، ج 1، ص 59، س 8، چاپ دوم، قاهره، تخریج محمد بن فتح الله بدران آمده است: نظام می گوید: در روز بیعت عمر بن خطاب فاطمه را زد و فاطمه در اثر ضربت عمر بچه اش سقط شد و عمر فریاد می زد: خانه او را با آنان که در آن هستند آتش بزنید و در آن خانه جز علی، حسن، حسین و فاطمه کسی نبود. این چند مورد را برای نمونه آوردیم و همه این موارد را اهل سنت ذکر کرده اند. اگر می خواهید تمام روایات مربوط به این موضوع را ملاحظه بکنید می توانید به کتاب «مأساه الزهرا»، ج 2، نوشته سید جعفر مرتضی عاملی لبنانی و «الهجوم علی بیت فاطمه» نوشته عبدالزهرا مهدی مراجعه کنید. در این کتاب ها همه روایات اهل سنت را آورده اند. روایات مربوط به هجوم به خانه حضرت فاطمه بسیار زیاد است و یکی دو تا نیست که احتمال ساختگی بودن آن را بدهیم. بسیاری از علمای اهل سنت این روایات را نقل کرده اند و اگر این روایات را در کنار روایات شیعه قرار بدهیم، اطمینان ما به صدق این روایات بیشتر می گردد. در مورد اهانت به فاطمه زهرا اگر شیعیان روایت نقل بکنند، اهل سنت می توانند انکار کنند ولی اگر خود آنها هم این مطلب را نقل بکنند دیگر نمی توان انکار کرد. درباره علت هجوم به فاطمه زهرا باید گفت: در آن شرایط حساس که خلافت را غصب کرده بودند، اگر بنی هاشم و به خصوص علی(ع) بیعت نمی کردند کار غاصبان خلافت پیش نمی رفت. بنابراین یکی از انگیزه های آنان این بود که خلافتشان تثبیت بشود گرچه انگیزه های دیگر هم در بین بود.
[پایان کد انتخابی]
.
منبع: پرسمان