سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۷ آبان ۰۳، ۱۱:۰۹ - Setayesh
    great
پیوندها
امکانات

https://static3.afkarnews.com/thumbnail/ZQAaWmMqh9bq/rDxJk2yoXn9KV7c7C6kDweJVxtu4cY7G2hzV_1efiJea1I30PYCuRqolFhYjlGcmXTYXaWKO8q0wfYWGdiJBEedZbU5YLDeVq8m4_4rYPbd_Wm4PA203Tw,,/%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF+%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C.jpg

زهرا نگهداری همسر شهید نقی و مادرشهید داود کریمی و مداح اهل‌بیت (علیهم‌السلام) حاج محمود کریمی است که بعد از گذشت 7 دهه از عمرش، با بیان خاطراتی از همسر و فرزند شهیدش می‌گوید. حاج خانم دوست دارد او را «حاج خانم کریمی» صدا کنیم.

حاصل ازدواج او با نقی کریمی دو پسری شد که داود کریمی در جبهه های هشت سال دفاع مقدس پس از شهادت پدر، شهید شد و این روزها محمود کریمی از مداحان برجسته کشور شده است.

حاج خانم کریمی در ابتدای مصاحبه از همسر خود نقی کریمی و شهادتش گفت: اخلاق حاج نقی نه تنها با من بلکه با فرزند، پدر و مادر، خواهر و مادر و خانواده من زبانزد فامیل بود. ذاکر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و قبل از انقلاب سه بار به کربلا شرفیاب شده بود و ارادت خاصی به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) داشت. سه‌شنبه‌های هر هفته به مسجد جمکران می‌رفت و در قم خدمت آیت‌الله بروجردی می‌رسید گاهی از منزل آیت‌الله بروجردی نان و نمک را به عنوان تبرک برای ما می‌آورد. چه پیش و چه بعد از پیروزی انقلاب در تمام راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و من و بچه‌ها را هم همراه خودش می‌برد. بعد‌ها فرمانده سپاه شاهین‌شهر اصفهان شد و اولین اعزامش به کردستان بود. آخرین اعزامش ۱۳ اسفند ۱۳۶۰ بود و چهارم فروردین ۱۳۶۱ در عملیات فتح‌المبین در دشت عباس، خدا به ما عیدی داد و جاویدالاثر شد. این بهار ۳۶ سال از آن اتفاق گذشته است.

تاثیر لقمه حلال در تربیت فرزندان

او در لابه لای خاطراتش به نکته مهمی در تربیت بچه‌ها اشاره کرد و گفت: این‌که بچه‌ها به راه اهل‌بیت (علیهم‌السلام) رفته‌اند حاصل مراقبت‌هایی بود که پدرشان داشت. قوانین خاصی در خانه داشتیم مثلا روز‌های یکشنبه نه مهمانی می‌رفتیم نه کسی به منزل ما می‌آمد. شب که از سرکار می‌آمد به من و بچه‌ها کتاب‌هایی که مناسب سن هرکداممان بود می‌داد و ما یک هفته فرصت داشتیم تا این کتاب را بخوانیم و هفته بعد از ما سوال می‌کرد و جایزه می‌داد. زمانی که به سفر می‌رفتیم پدرشان با زبان شیرینی قصه‌های مذهبی و قرآنی تعریف می‌کرد و بچه‌ها می‌گفتند: «دوباره دوباره.» به‌جز این‌ها لقمه پاک و حلال خیلی اثر دارد مراقبت از لقمه‌ای که بچه‌ها می‌خوردند، خیلی مهم بود. پدرشان به صله رحم اهمیت می‌داد، اما اگر مهمانی دعوت بودیم و می‌خواستیم خانه دوست یا قوم و خویشی برویم که احتمال می‌داد خمس و زکات نداده باشد و لقمه شبه‌دار باشد، قبل از رفتن رد مظلمه اش را کنار می‌گذاشت همه این‌ها تاثیر دارد. لقمه پاک و حلال خیلی اثر دارد. موقعی هم که شیرخوار بودند با خودم به مجالس روضه می‌بردم. برای بزرگ شدن بچه‌ها باید حواسمان به خیلی مسائل باشد.

صدا در خانه ما موروثی بود

حاج خانم کریمی با تعریفی از پسرانش اظهار کرد: به نوعی صدا در خانواده ما موروثی است. پدر و پدربزرگ و همسرم ذاکر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) بودند. قبل از شهادت پدرش مدام در خانه هیئت داشتیم؛ شب‌های جمعه کمیل، صبح جمعه دعای ندبه و عصر جمعه دعای سمات برقرار بود. اگر دعای کمیل نداشتیم پدرش برای خانواده می‌خواند در خانه ما همیشه هیئت چند نفره برقرار بود. شوهرم هرجا هیئت می‌رفت دست بچه‌ها را می‌گرفت و با خودش می‌برد. محمود از طفولیت علاقه خاصی به مداحی داشت و خودم هم او را به مجالس روضه می‌بردم. از وقتی زبان باز کرد با خودش نوحه زمزمه می‌کرد هیچ وقت نمی‌گفتم چرا می‌خوانی، همیشه تشویق می‌کردم. از خدا خواستم محمود سالم باشد و نوکری اهل‌بیت (علیهم‌السلام) را بکند. شکر خدا و ائمه را می‌کنم چنین نفسی به محمود داده است. بچه‌ها خودشان به مداحی علاقه‌مند بودند. یادم است پدرشان یک رادیو ضبط کوچک خریده بود و دائم نوار کافی و قرآن گوش می‌دادند. داود و محمود بچه بودند و گاهی سرضبط دعوایشان می‌شد و بالاخره پدرشان برای آنها دو تا ضبط خرید گاهی به محمود اشاره می‌کرد و می‌گفت: آنچه که من می‌خواهم این می‌شود!

دهانی که برای امام حسین(ع) باز شود، حسابش جداست

مادر شهید مداح اهل بیت (ع) بیان کرد: همه می‌گویند پسر بزرگ کردن سخت است، اما من می‌گویم اصلا سخت نیست پسرهایم اصلا اذیت نکردند هرچند پدر و برادر بزرگشان نبودند، اما بچه‌ها خستگی را از تن من در آوردند. به حاج محمود هم گفته‌ام: «برای مادر، بچه با بچه فرق نمی‌کند، اما دهانی که برای امام حسین (علیه‌السلام) باز می‌شود، حسابش جداست.» اصلا ذاکر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) حسابش جداست. هنوز هم وقتی محمود می‌خواند ذوق می‌کنم. 10 بار هم تکرار کند، باز گوش می‌کنم. همه نوحه‌هایش را دوست دارم؛ حسین عشق منی را خیلی دوست دارم. در محل و همه جا من را به نام حاج محمود می‌شناسند. افتخارم این است که به خاطر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) می‌خواند. محمدم هم همین‌طور است. یک یاعلی محمود را با دنیا عوض نمی‌کنم. موجب افتخار ماست. سومین سفرم به کربلا با پسرم خیلی به یادماندنی بود. با تمام مشغولیت‌هایش هفته‌ای یکی دوبار به من سر می‌زند، اما محرم و فاطمیه از او توقع ندارم گاهی هرروز زنگ می‌زند یک وقت‌هایی که از هیئت می‌آید اگر گذرش به محل بیفتد و ببیند چراغ خانه‌ روشن است درمی‌زند و من را می‌بیند و می‌رود.

دعای قنوتی که به شهادت منجر شد

مادر پس از نگاه به عکس فرزند شهیدش می‌گوید: پدرش خیلی به بچه‌ها بها می‌داد، یادم می‌آید منزل یکی از اقوام مهمان بودیم محمود را پیش‌نماز کرد. محمود بچه بود در قنوت خواند: اللهم ارزقنا شهادت! بعد از نماز پدرش بغلش کرد و بوسید، اما داود به محمود می‌گفت: کلمه را تو گفتی، اما لقمه‌اش را من می‌خوردم (یعنی من شهید می‌شوم) بعد از شهادت شوهرم، آقا داود حکم پدر را برای بچه‌ها داشت، اما مدام جبهه بود. حواسش به درس و نماز اول وقت بچه‌ها بود. گاهی پیش‌نماز می‌ایستاد و بچه‌ها پشت سرش نماز می‌خواندند. یکبار ندیدم نماز شبش قضا شود. پسر‌ها سرشان تو کتاب و مسجد بود. داود گاهی می‌آمد ظرف غذا و سفره نان را برمی‌داشت و برای بچه‌ها به مسجد می‌برد. هنرستان آزادی فلسطین رشته تاسیسات درس می‌خواند. شناسنامه‌اش را دو سال بزرگ کرد و از پایگاه شهید بهشتی اعزام شد. به حاج محمود وصیت کرده بود که در مراسمش او نوحه بخواند. وقتی خبر شهادت داود را دادند محمود خودش پای تلفن بود که گفتند چند تا از گل‌های مسجد پرپر شدند و اسامی را می‌گوید و محمود همه را گوش می‌کند و آخرش می‌گوید: داود داداش من است.» داود ۲۱ دی ماه ۱۳۶۵ در شلمچه به همراه ۱۱ نفر از بچه‌های این محل شهید شد.

موضوعات: فرهنگی سبک زندگی شهیدان جبهه و جنگ و رزمندگان مطالب عمومی و متفرقه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی