
نه این است که از این زندگی خسته شدم و نه اینکه میخواهم از این دنیا فرار کنم، بلکه می خواهم این جان بی قابل را به عنوان هدیه ی کوچکی به اسلام تقدیم کنم. شهید حمید محمودی

نه این است که از این زندگی خسته شدم و نه اینکه میخواهم از این دنیا فرار کنم، بلکه می خواهم این جان بی قابل را به عنوان هدیه ی کوچکی به اسلام تقدیم کنم. شهید حمید محمودی

حاج حسین یکتا :
سال ها باید بگذرد تا دنیا شهدای ما را بشناسد، ما دو ماه پیش رفته بودیم هندوستان و در آنجا جمعی از مسلمانان کشمیر که حدود 400 تا 500 دانشجو بودند ما را دعوت کردند،این جوانان در بین یک میلیارد هندوستانی زندگی می کردند و در آن فرهنگ جامعه گوشه ای جمع شده بودند و کتابی می خواند و همه با هم گریه می کردند.
من از یکی از دوستان پرسیدم مگر مقتل می خوانند، گفت نه کتاب پرواز تا بی نهایت شهید بابایی که به زبان اردو آن را ترجمه کرده اند، آنها می گفتند ما می خواهیم عاکف را پیدا کنیم و از وی اجازه بگیریم که خاک های نرم کوشک را به اردو ترجمه کنیم.
مگر در دنیا چه خبر است چه کسی برنده و چه کسی باخته است؟ آن مادری برنده است که جوانش را هشت سال سیر ترشی انداخت و به جبهه نفرستاد؟ و یا آن مادری که با کار بچه اش را بزرگ کرد و فرستاد کردستان تا سرش از تنش جدا شود و به بچه اش گفت برو جبهه تا شهید شوی؟
برگردیم و کتاب هایی پیدا کنیم که به ما سبک زندگی را نشان می دهد آزاده ها کتاب هایشان پر از آموزه های سبک زندگی است. در کتاب «پایی که جا ماند» رزمنده می گوید عراقی ها عکس امام را در جیبم پیدا و پاره کردند و روی صورتم ریختند؛ اما امروز ما می بینیم که در عراق می گویند خمینی سبز به ما بده چقدر همه چیز عوض شده است حالا صدام کجاست؟
به گفته امام خمینی(ره) خودش خود را کشت، مگر امام خمینی(ره) نگفته بود که صدام جز خودکشی راهی ندارد، حالا قذافی کجاست؟ مبارک کجاست؟ در راهیان نور بودیم که یک دختر آمریکایی جلوی مرا گرفت و گفت می شود از این خاک ها را کمی به نیویورک ببرم؟ گفتم مگر این خاک چه چیزی دارد؟ آن دختر گفت در نیویورک می توانم با آن صحبت کنم تا دلم آرامش بگیرد؛ مگر امام خمینی(ره) نگفته بود که تا ابد اینجا و این خاک دارالشفاء دوستداران است.

حاکمیت شهدا بر دلها شروع شده است شهدا دارند بر عالم حکومت می کنند، واقعا زشت است بچه لبنانی از بچه ایرانی جلو بزند، بچه حرب اللهی های لبنان به خودم می گفتند که هر جا گیر می کردیم خاک های نرم کوشک می خواندیم آخر ما چقدر سند بیاوریم که خمینی(ره) حق بود و شهدا حق بودند؟
امام (ره) فرمودند ما یک لحظه از این جنگ پشیمان نیستیم تکلیف ما چیست؟ چرا شهدا می خواستند و می شد و ما می خواهیم، نمی شود؟ چرا آنها می گفتن و می شود و ما می گوییم و نمی شود؟ ما باید دلمان را به دست بگیریم و در خانه علی ابن موسی الرضا(ع) برویم و به شهید برونسی توسل کنیم.
جنگ امروز شروع شده است، جنگ این دفعه نفر به نفر و نفس به نفس است، تصرف عقول و قلوب شروع شده است آنها می خواهند عقل جوان های ما را درگیر کنند و به شک بیندازند. امروز یک عبدالحسین برونسی آرزوست. یک حسن باقری و کاوه و همت آرزوست. ما شهرمان را ول کردیم هنوز خدا هست هنوز حضرت زهرا(سلام الله علیها) هست، فکری به حال شهر دلمان بکنیم.
جوان بسیجی دغدغه دار باید به داد دختر و پسرهای امروز برسد، این طوری نمی شود جنگ را مدیریت کرد. نبرد نبرد نابرابری است جنگ ایمیل به ایمیل است، چت به چت، وبلاگ به وبلاگ و کامپیوتر به کامپیوتر در این جنگ باید خون دل خورد.
یک بچه بسیجی باید در یک جیبش شربت آلومینیوم ام جی و در یک جیبش قرص قلب زیر زبانی باشد، *زشت است؛ دشمن بیاید در وطن و شهر ما جایی را بگیرد امروز دشمنان وارد صحنه شدند ولی شهیدان نیز آمده اند تا در دوران پر از فساد شبهه و فسق فجور «مستشهدین بین یدی» را تربیت کنند؛ اگر امام زمان(عج) بیاید دانه درشت ها را انتخاب می کنند؛ بیایید، دانه درشت صحنه مبارزه با کفر باشید.
*منظور از قرص زیر زبانی و... این است که درد داشته باشد باشد و از درد دغدغه ها خوابش نبرد و از بس که شبانه روز کار انقلابی نفس به نفس می کند با این قرص ها خودش را سر پا نگه بدارد[از زیادی کار و تکاپو]، و با این قرص ها بخوابد[از فرط دلمشغولی ]!




به گزارش خبرگزاری تسنیم از بروجرد، شهید "ماشاءالله شمسه" به سال 1346 در روستای سراب زارم شهرستان بروجرد در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود و از همان ابتدا و با آغاز جنگ تحمیلی به عضویت بسیج شهرستان درآمده و بهرغم سن کمی که داشت به تواتر به جبهههای نبرد حق علیه باطل بهصورت داوطلبانه اعزام شد.
وی یک ماه پس از بازنشستگی با پیگیریهای فراوان خود بهعنوان فرمانده یکی از گردانهای فاطمیون به سوریه اعزام شد و در حالی که تنها چند روز از اتمام مأموریت و بازگشتش به کشور باقی نمانده بود در روز شنبه 14 فروردینماه به ضرب گلوله تکتیرانداز گروهک تروریستی تکفیری داعش در مناطق عملیاتی سوریه به شهادت رسید.
به اتفاق جمعی از جوانان مجمع مدافعان حرم بروجرد به منزل شهید مدافع حرم "ماشاالله شمسه" برای بازدید از خانواده او رفتیم. در بدو ورود همسر شهید و فرزندانش به استقبال آمدند. جایجای خانه تصاویری از این شهید نصب شده بود با اشتیاق پای حرفهای همسری مینشینم که تا امروز نزدیک به سه ماه همسر خود را ندیده است. از همان همسران مهربان و فداکار دهه شصتی است که در کوران دفاع مقدس در خانه یکی از رزمندگان جبهه سالها بیمنت به همسر و فرزندانش خدمت کرده و امروز با وجود اینکه داغ شهادت همسر مهربانش را برایمان روایت میکند بزرگترین افتخار خود را زندگی با همسر شهیدش میخواند و خوشنود از اینکه همسرش با شهادت به آرزویش رسیده است.
فاطمه شمسه متولد 1350 همسر سردار شهید مدافع حرم ماشاالله شمسه است که در سال 1366 وقتی تنها 16 سال بیشتر نداشت به همسری وی درآمده و حاصل 28 سال زندگی او با همسر شهیدش یک فرزند پسر و دو دختر است که این روزها با یاد همسر شهیدش سنگ صبور فرزندانش شده و با آرامش مثالزدنی یاد و خاطره همسران مقاوم شهدا را برایمان تداعی میکند.

عاشقانههایش با همسر شهیدش آن چنان ساده و صمیمی است که نمیتوانی آنها را در قالب کلمات و جملات ادبی بیان کنی و ترجیح میدهی با همان ادبیات باصفایی که خودش تعریف میکند نقل کنی. گاهگاهی در حین صحبتهایش سربهزیر افکنده و آرام با دستمالی که در دست دارد قطرات اشکی که در گوشه چشمش جمع شده را پاککرده و زیر لب با خود تکرار میکند "شهادتت مبارک" آنچنان ملموس و باصفا این جمله را ادا میکند که با خودم میگویم محضر شهید نشستهایم و این بانوی صبور این مهم را به عینه درک میکند.
قاب عکس رهبر معظم انقلاب را که بر روی دیوار خانه نقش بسته است با دستنشانمان میدهد و میگوید: «حاجی علاقه خاصی به رهبر داشت موقع خانهتکانی میگفت: هر چه را که میخواهید جابهجا کنید اختیار دارید اما دست به این قاب عکس آقا نزنید. خیلی شاد و مهربان بود آن قدر که وقتی از مأموریتهایش برمیگشت نبودنش از یادمان میرفت و دیگر دلمان نمیآمد با همه مهربانیهایش و رسیدگی به ما به او غر بزنیم که چرا همیشه نیست.» گفتوگوی تفصیلی او با تسنیم را در ادامه میخوانید:
تسنیم: از ماجرای ازدواجتان با شهید شمسه بگویید؟
من و همسرم هر دو اهل روستای سراب زارم بروجرد بودیم و آشنایی دورادوری با هم داشتیم. وقتی به خواستگاریم آمد در بحبوحه جنگ بود و آن زمانی بود که به جبهه میرفت. مادرم میترسید و میگفت ممکن است در این جبهه رفتنهایش شهید شود اما او در جواب مادرم گفت: «هیچکس نمیداند در آینده چه پیش میآید، شاید ما این لیاقت را نداشته باشیم». در 28 آبان ماه سال 66 ازدواج کردیم و یک هفته بعد به منطقه کردستان اعزام شد و پس از آن بارها به صوت متناوب به مناطق جنگی غرب کشور مانند ایلام اعزام شد.
تسنیم: اولین فرزندتان در چه سالی متولد شد؟
آقا بشیر اولین فرزندم در سال 67 زمانی که پدرش در مناطق عملیاتی غرب کشور بود به دنیا آمد، فرزند دومم اسما سال 68 و دختر دومم سال 70 در خرمآباد به دنیا آمد.
تسنیم: در رفت و آمدهای شهید شمسه به مناطق جنگی ترس شهادت ایشان را نداشتید؟
ترس را همیشه داشتم اما هیچوقت مانع نمیشدم چون خیلی علاقه داشت آن زمان هم جنگ بود و همه میرفتند و کسی ممانعت نمیکرد ما هم به این امر رضایت داشتیم چون وظیفهای بر عهده همه بود اما در عین حال نگران بودیم و آمادگی هم داشتیم که هر خبری را دریافت کنیم.
حاجی بیشتر وقتها در مأموریت بود حتی وقتی هم پیش ما در بروجرد بود زیاد خانه نبود اگر برای یک روز هم بود صبح به مأموریت میرفت و غروب برمیگشت.

تسنیم: با سه فرزند دستتنها و نبودن همسرتان برایتان سخت نبود؟
سخت بود بارها به او میگفتم اما در جواب به من میگفت: «ما سربازان امام زمان هستیم، نمیتوانیم همیشه در خانه بمانیم» و از همان ابتدا سودای دفاع از کشور و سربازی اسلام را داشت.
تسنیم: در طول مدت زندگی مشترک خود چه نکته بارزی از همسر شهید خود بیشتر به یاد دارید؟
علاقه زیادی به جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب داشت. همیشه تأکید میکرد باید پشتیبان ولایتفقیه باشیم و وقتی به او میگفتیم دیگر وقت بازنشستگی شما رسیده میگفت: «یک پاسدار هیچوقت بازنشسته نمیشود مخصوصاً در حال حاضر و در این شرایط ما باید پشتیبان رهبر باشیم». مأموریتهایی هم که میرفت همواره وقتی از ما خداحافظی میکرد و میرفت به ما میگفت که «ممکن است دیگر برنگردم و این بار آخر باشد».
تسنیم: اگر بخواهید یک خصوصیت منحصربهفرد اخلاقی همسر خود را نام ببرید چه میگویید؟
بسیار اهل محبت به خانواده بود. هر وقت از مأموریت برمیگشت نبودنش را با کارها و رفتارش با بچهها برایمان جبران میکرد و در کارهای خانه خیلی کمک میکرد. مأموریتهایش از یک روز و یک هفته تا 10 روز بود اما همیشه پیگیر احوال خانواده بود و هر وقت هم که تماس میگرفت میگفت: «کمبودی ندارید».
وقتی از مأموریت برمیگشت و ما ابراز دلتنگی و خستگی میکردیم با شوخی و خنده ما را قانع میکرد و آنقدر شاداب و سرزنده بود که سختیهای نبودنش را فراموش میکردیم.
تسنیم: رابطه شما باهمسرتان چگونه بود؟
خیلی با هم صمیمی بودیم آن قدر که رابطه ما در فامیل مثالزدنی بود چون رفتارش بهگونهای بود که اصلاً نمیگذاشت کسی از او ناراحت شود وقتی مشکلی بود با ما صحبت میکرد و با مهربانی خود ما را توجیه میکرد تا ناراحتی ما برطرف شود.
تسنیم: اهل گردش و تفریح هم بود؟
خیلی زیاد اهل گردش و تفریح بود وقتی میآمد باوجود خستگی راه ما را به مناطق گردشگری شهر و یا خانه فامیل و آشنایان برای سرکشی میبرد.
تسنیم: رابطه شهید با فرزندانش چگونه بود؟
رابطه او با فرزندانش فراتر از پدر و فرزندی بود و بسیار با فرزندانش صمیمی بود وقتی به خانه میآمد فرزندانم همه حرفهای خود در خانه و بیرون از خانه را برای پدرشان تعریف میکردند. خیلی با هم دیگر راحت بودند حتی فرزندانم با حاجی بیشتر از من صمیمی بودند و ارتباط میگرفتند مخصوصاً دخترانم خیلی ارتباط نزدیکی با پدرشان داشتند و با عروسم هم خیلی صمیمی بود.
گوش به فرمان رهبری
تسنیم: دیدگاه شهید شمسه درباره ولایتفقیه چه بود؟
رهبر انقلاب را خیلی دوست داشت از آن دوست داشتنهایی که واقعاً حاضر بود خود را فدایی ایشان کند و این را در عمل ثابت کرد. هنگامی که میخواستیم خانهتکانی ایام عید انجام دهیم میگفت: «همه خانه را زیر و رو کنید ولی آن قاب عکس آقا بر روی دیوار را اصلاً دست نزنید». هر وقت میخواست جملهای از رهبر معظم انقلاب نقل کند جمله خود را با «آقا امر کردند» آغاز میکرد و گوش به فرمان آقا بود و به ما تأکید میکرد در راهپیماییها و مشارکتهای سیاسی- اجتماعی کشور حضور فعال داشته باشیم و نماز جمعهها را خالی نگذاریم و هر چه امام و رهبر میگفتند حاجی آماده اجرا بود.
تسنیم: خصوصیت منحصربهفرد شهید شمسه چه بود؟
رفتارش با همه خوب بود اهل صلهرحم بود جمعهها هر وقت فرصتی مییافت به سرکشی اقوام دور و نزدیک میرفت. رفتارش جوری بود که کسی از او دلخور نمیشد. برای رفع مشکلات غریبه و آشنا پیشگام بود و به بستگان خیلی سر میزد و میگفت که «شاید مشکلی داشته باشند که بتوانیم به آنها کمک کنیم».

دعا کنید به سوریه بروم
تسنیم: چه شد که برای دفاع از حرم داوطلب شد؟
بیش از یک سال بود که تحولات سوریه را از طریق اخبار دنبال میکرد. میدید که نیرو به سوریه اعزام میکنند و همیشه میگفت که «من هم میخواهم بروم» و چون امکان اعزامش در موقع خدمت نبود همواره عنوان می کرد که «میخواهم بعد از بازنشستگی کارهای اعزام را انجام دهم و بروم». هر کس را هم که میدید به او میگفت که «شما دعا کنید کار من درست شود و به سوریه بروم». خیلی مشتاق بود و به بچهها میگفت که «سر نمازهایتان برای من هم دعا کنید که کارم درست شود و به منطقه اعزام شوم».
تسنیم: چرا اینقدر علاقه به رفتن سوریه داشت؟ آنجا چه چیزی داشت که او را جذب میکرد؟
شهید شمسه میگفت که «ما در زمان امام حسین(ع) نبودیم و الآن چندین سال است برای ایشان عزاداری میکنیم، در حال حاضر خواهرش به مدافع حرم نیاز دارد، به ما نیاز دارد، باید از تجربههای خود در سوریه برای این امر خطیر استفاده کنیم».
تسنیم: شما مخالفتی با رفتن شهید شمسه به سوریه نداشتید؟
اوایل مخالف بودم اما وقتی گفت که «حضرت زینب نیاز به یاری دارد» دیگر نتوانستم با او مخالفت کنم.
"شهادتت مبارک"
تسنیم: خبر شهادتش چطور به شما رسید؟
15 فروردین روز تولدش بود. میخواستم بروم برای تولدش شیرینی و شکلات بخرم چون گفته بود دلم میخواهد امسال جشن تولد خیلی خوبی بگیرم. بچهها که جشن تولد میگرفتند به شوخی میگفت که «من هم دلم میخواهد امسال تولد خوبی بگیرم».
روز تولدش به دخترم گفتم من میروم تا برایش شکلات و شیرینی بگیرم بعد آمدم بیرون که بردار شوهرم تماس گرفت و گفت کجایی؟ گفتم میخواهم بروم بیرون، گفت نه بمان من به آنجا میآیم. وقتی آمد گفت که با من تماس گرفتند و گفتند حاجی مجروح شده و در خرمآباد بستریشده میخواهیم به آنجا رفته و به او سر بزنیم.
وقتی گفت خرمآباد با خودم گفتم معمولاً اگر مجروح بشوند آنها را به تهران میبرند و مشکوک شدم اما به یادم آمد موقع رفتنش خیلی اصرار میکرد که اگر خبر شهادتم رسید و یا مجروح شدم تا مطمئن نشدید عکسالعملی نشان ندهید. به برادرشوهرم گفتم مطمئنی مجروح شده؛ دیدم همه گریه میکنند برادرش ناراحت شد و به یک باره گفت نه مجروح نشده گفتهاند شهید شده؛ وقتی مطمئن شدم گفتم: شهادتت مبارک؛ آرزویش بود و به آرزویش هم رسید.

تسنیم: قبل از رفتنش چه توصیه خاصی به شما میکرد؟
هر بار که میرفت میگفت: «شاید این بار آخر باشد. اگر خبر شهادت من را شنیدید با بیتابی خود دشمن را شاد و خوشحال نکنید که دشمن بگوید من این بلا را سرشان آوردم».
تسنیم: از او میخواهم با همسرش درد و دل کند او میگوید:
چه باید به او بگویم جز اینکه همه خانواده تو را دوست دارند و مطمئن هستیم هنوز هم تو با ما هستی. در طول این مدت نبودنش وقتی تنها میشوم با اینکه شهادتش را تبریک گفتم به او میگویم که "بیوفا رفتی مرا تنها گذاشتی" از او میخواهم شفاعتم کند.

گفتوگو از: الهام شاهدپور
منبع: خبرگزاری تسنیم

خبر 94: رأی منفی اعضای کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه به فیلترینگ تلگرام ...
آقا لااقل قانونی برای جلوگیری از انتشار مطالب خلاف اسلام و اخلاق و ارزشهای انقلاب و کلا مصادیق مجرمانه و مجازات متخلفین در تلگرام و شبکه های اجتماعی تصویب و منتشر شود.
الآن خیلی بی در و پیکر است .
شیوع فساد اخلاقی و انحراف جوانان و انتشار عکس ها و تصاویر و فیلم های خلاف عفت عمومی از یک طرف
اما آن چیزی که داد مردم را درآورده و غیر قابل کنترل و برخورد است محتوای ضد اعتقادی آنها است.
دیشب یک کانالی برخوردم که به همه علما و سخنوران انقلابی توهین و اهانت کرده بود و در آخرین مطالب به ساخت مقدس حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری اهانت و جسارت آشکار کرده بود . و مسئله این است که علاوه بر انتشار در کانال خودش ، مطالب را در کانال های اسلامی و مذهبی و مدافع حرم و دیگر گروهها منتشر کرده بود که صدها نفر آن را می بینند و منتشر می کند.
اینها باید کنترل بشوند. ما اجازه نمی دهیم به خون شهیدان و ارزش های اسلام و انقلاب اهانت بشود.
در هر شبکه اجتماعی، یک جایی برای اعلام متخلفین و پیگیری و تعقیب مجرمین سایبری ایجاد شود. و در اینترنت هم وجود چنین فضایی برای شکایت باشد.
آخر ما برای این ارزشها خون داده ایم و هنوز جوانان ما دارند در راه دفاع از فرهنگ اهل بیت (ع) و مبارزه با دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمین ، مردانه مبارزه و جان فشانی می کنند آن وقت ما بنشینیم در خانه و سرگرم شبکه های اجتماعی بشویم و شاهد باشیم که جلوی چشم ما همه ارزشها و مقدسات ما را به تمسخر و اهانت بگیرند. این قابل تحمل نیست. مسئولین یک فکری بکنند.
محمد پاپینژاد فرمانده ناحیه مقاومت بروجرد در این جلسه گفت: شهید ماشاالله شمسه از یادگاران دوران دفاع مقدس بود که یک ماه پس از بازنشستگی از خدمت بهصورت داوطلبانه و به درخواست خود بهعنوان معاونت عملیات گردان 24 بعثت به مناطق جنگی سوریه اعزام شد و با انجام عملیات مهم و حساس توانست نقش مهمی در پیروزی جبهه مدافعین حرم ایفا کند.
وی افزود: این رزمنده رشید اسلام که در مدت سه ماهه حضور خود در این جبهه خدمات ارزشمندی را در پیروزی عملیاتهای مختلف انجام داد و سرانجام مورد شناسایی گروهکهای تروریستی قرار گرفته و به ضرب گلوله تکتیرانداز به فیض عظمی شهادت نائل آمد.
روابط عمومی گروه 24 بعثت نیروی زمینی سپاه بروجرد اعلام کرد: پیکر مطهر سردار شهید ماشاالله شمسه، روز چهارشنبه ساعت 9 صبح از مسجد حضرت امام خمینی به سمت گلزار شهدای بروجرد تشییع و در زادگاه آن شهید گرانقدر در روستای سراب زارم بخاک سپرده می شود.
همچنین مراسم گرامیداشت آن شهید والامقام، فردا از ساعت 15 تا 17 در مسجدحضرت امام خمینی بروجرد برگزارمی شود.
به گزارش خبرنگار مهر، پیکر شهید مدافع حرم ماشالله شمسه از مدافعان حرم حضرت زیبب (س) صبح امروز چهارشنبه 95/1/18 با حضور مسئولان استانی و شهرستان و مردم ولایتمدار شهرستان بروجرد تشییع شد.
پیکر این شهید بزرگوار از مقابل مسجد امام خمینی(ره) به سمت گلزار شهدای شهرستان بروجرد تشییع و به خاک سپرده شد.
در این مراسم استاندار لرستان، فرمانده سپاه حضرت ابوالفضل(ع) استان لرستان، امام جمعه شهرستان بروجرد، و مسئولان و مردم شهرستان بروجرد حضور داشتند.
بنا بر این گزارش، شب گذشته نیز مراسم شبی با شهدا با حضور مردم و مسئولان شهرستانی بروجرد در محل حسینیه ثارالله ناحیه مقاومت بسیج بروجرد برگزار شد.
شهید مدافع حرم ماشاالله شمسه در تاریخ ۱۳ فروردین ماه امسال در سوریه و در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسیدند.
شادی روح مطهر ایشان و همه شهدای عزیز مدافع حرم صلوات

پیش از این شهدای والامقامی از استان همدان چون سردار شهید حسین همدانی، شهید مجید صانعی، شهید مجتبی کرمی، شهید میلاد مصطفوی، شهید محسن فانوسی و شهید مرتضی ترابی در صف دفاع از اسلام قرار گرفتند و به مقام شامخ شهادت نائل آمدند.
با قرارگیری نام شهید حیدر ابراهیمخانی در صف شهدای مدافع حرم، استان ولایی همدان هفت شهید را تقدیم اسلام عزیز کرده است.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، کاشان دیاری وصف ناشدنی است، دیار هنر، ادب و شعر اما در میان چرخش دوران هنر، ادب و شعر گوشه دیگر این دیار تو را به سوی خود میخواند.
درست 42 کیلومتری غرب دیار کاشان مروارید و یادگاری از اهل بیت تو را به سوی خودش میخواند، بعضی از خطههای جغرافیا گنجی پنهان در خود دارند، گنجی که اهالی کاشان هم از آن بهرهمند هستند، گنجینهای که همانند یک دُر در این جغرافیا میدرخشد. این گنجینه مرواریدی در تاریخ اسلام است و برگ تاریخ در این منطقه باز هم ورق تکرار خورد تا نیاکان خود را با رشادتها و جوانمردیهایشان باز هم به یاد مردم آورد.
مرواریدی در دیار کاشان
در همین خطه، در بخشی از دیار کاشان که به روستای مشهد قالی نیز معروف است حوالی نور و آفتاب و معنویت علیبن محمد باقر (ع) فرزند بلافصل امام پنجم شیعیان امام محمد باقر (ع) آرمیده است.
روستای مشهد اردهال یا همان مشهد قالی که در همسایگی دامنه شرقی "قله اردهال کاشان" واقع شده در خود یادگار اهل بیت(ع) را دارد، بارگاه مقدس امامزاده سلطانعلی(ع) فرزند امام محمد باقر (ع) که قدمت آن به سده ششم هجری میرسد در این مکان میدرخشد. در صحن آن شاعر پارسی گوی سهراب سپهری نیز آرمیده و خوش به سعادت این شاعر که در کنار این بزرگوار قرار دارد.
امروز؛ سالروز شهادت این بزرگوار است روزی که پس از 55 سال از حادثه عاشورا باز هم این واقعه تکرار شد.

طوماری که توسط مردم برای امام باقر (ع) ارسال شد
حجتالاسلام رضا صادقی مدیرکل اوقاف و امور خیریه استان اصفهان به تسنیم گفت: بارگاه مشهد اردهال روایت زندگی و شهادت سلطان علی بن محمد باقر (ع) است که به دعوت مردم فین به این روستا عزیمت کرد.
روزگار عجیبی است مردم در هر دوره زمانی به دنبال شریعت و منجی هستند چه الان و چه در زمان شهادت این بزرگوار، وقتی همگی متفقالقول قاصدی را به مدینه نزد امام محمد باقر (ع) فرستاده بودند و از او درخواست پیشوایی را داشتند.
نخستین سفیر و نخستین نماز جمعه
صادقی گفت: سلطان علی بن محمد باقر (ع) نخستین سفیر اهل بیت به خاک ایران است زیرا مردم با ارسال طومار درخواست مبلغ دین و شریعت نموده بودند، ایشان نخستین سفیر اهل بیت در این ایران هستند که وی را پدرش حضرت محمد باقر(ع) انتخاب کرد و به این سرزمین فرستاد.
خاک مشهد اردهال پر از قدمهای فرزند امام پنجم مسلمین است که قطعا قدم نهادن در چنین جغرافیا و سرزمینی آرامشی عمیق به هر شخصی عطا میکند.
مدیرکل اوقاف و امور خیریه استان اصفهان به نکتهای جالب نیز اشاره کرد و گفت: با ورود ایشان به خاک ایران و استقرار در منطقه مربوطه نخستین نماز جمعه اقامه میشود، در واقع پیش از آن در ایران چنین نماز جماعتی اقامه نشده بود و ایشان جزء نخستینها در اقامه نماز جمعه در کشور هستند.
"چه خوب مکانی است اردهال پس به آن التزام و تمسک پیدا کنید"
در کتاب مجموعه تاریخی مشهد اردهال (کاشان) نوشته حسین فرخ یار آمده است: سلطان علی بن محمد باقر (ع) در آن زمان بین مردم از محبوبیت خاصی برخوردار بود که این سبب حسادت دشمنان وی میشود؛ وی به مدت 3 سال در میان عاشقان و دلباختگان اهلالبیت به ارشاد مردم ولایتمدار پرداخت.
همچنین آمده است که درخصوص مقام والای آن حضرت روایتهای متعددی نقل شده که از جمله آن میتوان به حدیث حضرت امام صادق (ع) اشاره کرد که میفرماید: هرکس برادرم حضرت علیابن باقر (ع) را در اردهال زیارت کند، مانند کسی است که قبر جدم حسین (ع) را در کربلا زیارت کرده باشد و همچنین حضرت امام رضا (ع) میفرماید "نعم الموضع الاردهال فلزم و تمسک به"، چه خوب مکانی است اردهال پس به آن التزام و تمسک پیدا کنید.

کربلای ایران، کربلا را باز هم دید
صادقی نیز با اشاره به شهادت این بزرگوار بیان کرد: هنگامی که سلطان علی بن محمد باقر (ع) با تعدادی از اصحاب خود به سمت قزوین در حرکت بودند در بین راه با دشمن درگیر میشوند که دشمنان در جنگ نابرابر سر ایشان را از بدن جدا کرده و با خود میبرند.
وی گفت: هنگامی که مردم متوجه میشوند با چوب بهدنبال دشمن میآیند که میبینند دشمن ایشان را به شهادت رسانده و کار از کار گذشته بود، در واقعه این منطقه به کربلای ایران نیز معروف است زیرا نحوه شهادت ایشان با واقعه کربلا شبیه به هم است با این تفاوت که پیکر مطهر امام حسین (ع) را در حصیر و پیکر مطهر ایشان را در قالی پیچیدند.
خیلی وقتها تاریخ باز هم تکرار میشود. واقعه کربلا اینبار پس از 55 سال در ایران تکرار شد، واقعهای که مسلمانان و مردم ایران هنوز هم داغدار آن هستند.
در روایات آمده است: آنها حضرت را در قالی میپیچند و در نهر آبی که در آن نزدیکی است، شستوشو میدهند و دفن میکنند، از آن زمان تاکنون همه ساله در دومین جمعه مهر ماه و با حضور هزاران نفر از مردم فین و کاشان آیین سنتی مذهبی قالیشویان برگزار میشود.
سلطان علی بن محمد باقر (ع) با شهادت خود رسمی کهن را به یادگار گذاشت که پس از آن به عنوان میراث معنوی ناملموس نیز به ثبت یونسکو رسید، در مراسم قالیشویان مشهد اردهال مردم منطقه چوب به دست، قالیهای آن بارگاه مقدس را در نهر میشویند، قالی شویی با این چوبها روایات متعددی دارد که نزدیکترین آن بیانکننده حس انتقامجوئی مردم این خطه از نحوه شهادت ناجوانمردانه فرزند امام پنجم مسلمین است.
انتهای پیام/
مطالب مرتبط :
مادر شهید مسعود عسکری :
وقتی پیکر مسعود را آوردند، مادرش همان دم در ، به همرزمانش گفت:

|
راساس اعلام منابع رسمی، اسماعیل خانزاده پاسدار مدافع حرم اهل روستای «زنگیکلای دابو» شب گذشته توسط تروریستهای تکفیری در حلب سوریه به شهادت رسید.
![]() پیکر این شهید والامقام هماکنون به تهران منتقل شد و پس از تشریفات رسمی برای تشییع در زادگاهش شهرستان محمودآباد به خانواده این شهید تحویل داده شد.
![]() با شهادت این شهید مدافع حرم، تعداد شهدای مدافع حرم از مازندران به ۱۱ تن رسید، این افراد بهصورت داوطلب با لبیک به ندای مظلومان و دفاع از حرم حضرت زینب (س) عازم سوریه شده و به شهادت رسیدند.
![]() |

عزیزانم راه را غلط نروید ؛ راه همان است که رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای ما را بر آن هدایت می کند ؛ هوشیار باشید که دشمن ریشه مارا هدف گرفته، چشم دشمن را هدف بگیرید.
وصیت نامه شهید مدافع حرم علی عسگری
خاطراتی خواندنی از شهید علی عسکری :
به نقل از هم رزم شهید:
بعد از شهادت شهید عسگری یکی از مجاهدان لبنانی که آرزوی شهادت داشت و اعتقادش بر این بود که مهر شهادت بر لباس رزم شهید عسگری خورده است با اصرار فراوان لباس رزم شهید عسگری را به تن کرد و بعد از سه روز با همان لباس رزم شهید عسگری به شهید عسگری پیوست.
همرزمش نقل می کند :
شهید عسگری اعجوبه ای بود که من با سابقه های زیاد که در جبهه های مختلف دارم مانند او شجاع و نترس و با صداقت کم دیده بودم. در تمام عملیات ها ذکر او یا حسین بود و چنان با تجربه بالای چریکی می جنگید که در هر عملیاتی که شهید عسگری شرکت می کرد همه همرزمان به او می بالیدند و اطمینان به پیروزی داشتند.
امام جماعت حرم حضرت رقیه (س) نقل می کند:
سه روز قبل از شهادت شهید عسگری با چند تن از مجاهدین لبنانی پیش ما آمدند به او گفتم آقای عسگری چند ماه است که سوریه هستی یک سفر به ایران برو سری به خانواده و پدر و مادرت بزن . شهید عسگری با نگاه معنادار و لبخند ملایمی که بر چهره اش جاری بود جواب داد: آیا فکر می کنید من به اراده خودم به اینجا آمده ام؟من مولایم امام حسین (ع) را در خواب دیدم حکم جهاد در سوریه به من داده و نتیجه آن را هم که شهادت است به من وعده داده و بازگشتی در کار من نیست.
یکی از دوستان شهید می گوید:
دو روز قبل از آخرین سفر شهید به سوریه،با هم بر سر یک کوهی رفتیم ویک رقعه حاجت نوشتیم و آن را بر داخل گلوله ای از گل گذاشتیم وآن را به داخل قنات انداختیم وآمدیم مشغول دعای کمیل روی کوه بودیم که یکباره شهابی بزرگ از آسمان به سوی ما آمد وتمام کوه را روشن کرد ،من هراسان شده بودم شهید عسگری گفت:این نشانه قبولی حاجات ما بوده،به او گفتم مگر حاجت تو چه بود؟ گفت: من به جز شهادت حاجتی ندارم.
به نقل از دوست شهید:
در پتروشیمی اراک کار می کردیم ماه رمضان بود وهوا بسیار گرم ومحل کار ما مخازن کروی بود که باید در داخل آن کار می کردیم.بدنه مخزن باید تا 100درجه سانتیگراد حرارت می دید تا گرم شود و بعدا شروع به کار کنیم .شهید عسگری همپای ما در آن شرایط که برای کسی هم که روزه نبود تحملش سخت بود روزه می گرفت و کار می کرد. یک شب به اتفاق هم به منزل دوستان در خوابگاه دیگر رفتیم و دیدیم که هندوانه ای گذاشتند وسط و به ما هم تعارف کردند اما شهید قبل از آنکه از هندوانه بخورد از دوستان پرسید که از کجا آورده اید در اینجا که دسترسی به مغازه ندارید گفتند: از باغ کنار پتروشیمی کندیم شهید گفت:آیا صاحبش می داند؟ گفتند : نه، اوچنگال را به زمین گذاشت و گفت: با مال شبهه ناک جسم و روحم را آلوده نمی کنم انشالله که خداوند از میوه های بهشتی نصیبمان کند.
به نقل از برادر شهید:
در سال 85 در سیرجان کار می کردیم روز عاشورا شهید گفت: حاجتی دارم و می خواهم برای حاجتم گوسفند قربانی کنم در منزل یکی از دوستان گوسفندی تهیه و ذبح شد وقتی داشتیم گوشت را تقسیم می کردیم که بین مردم توزیع کنیم شهید گفت:دیشب خواب دیدم سوره صف را از اول تا آخر با صوت زیبایی می خواندم تعبیرش چیست؟ وقتی به کتاب مراجعه کردیم دیدیم که امام صادق (ع) فرمودند:هر کس سوره صف را در خواب قرائت کند سرنوشت او ختم به شهادت می شود.
وصیت نامه شهید علی عسگری :

تنگه چزابه
این پوستر . جدیده و به نیت حمایت و دفاع از خط اصیل انقلاب و حامیان ولایت و رهبری و مومنان واقعی و علمای راستین طراحی شده است. و مخصوصا برای تنبه و سرزنش آن کسانی که در انتخابات سال 94 مجلس و خبرگان ، مؤمنین را نشناختند ؛ بویژه تهرانی ها !