به گزارش خبرنگار دفاعی خبرگزاری تسنیم، تصاویری از پرتاب فلر از جنگنده F-14 نیروی هوایی ارتش منتشر شد.
فلر قطعهای فلزی با حرارت بالا است که برای منحرف کردن موشکهای حراراتی از جنگندهها پرتاب میشود.
عکس های زیبا و دیدنی در ادامه مطلب ...
به گزارش خبرنگار دفاعی خبرگزاری تسنیم، تصاویری از پرتاب فلر از جنگنده F-14 نیروی هوایی ارتش منتشر شد.
فلر قطعهای فلزی با حرارت بالا است که برای منحرف کردن موشکهای حراراتی از جنگندهها پرتاب میشود.
عکس های زیبا و دیدنی در ادامه مطلب ...
بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ مِنَ اللَّهِ وَ اِلَى اللَّهِ وَ فى سَبیلِ اللَّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَللّهُمَّ اِلَیْکَ اَسْلَمْتُ نَفْسى وَ اِلَیْکَ وَجَّهْتُ وَجْهى وَ اِلَیْکَ اَلْجَاْتُ ظَهْرى وَ اِلَیْکَ فَوَّضْتُ اَمْرى اَللّهُمَّ احْفَظْنى بِحِفْظِ الاْیمانِ مِنْ بَیْنِ یَدَىَّ وَ مِنْ خَلْفى وَ عَنْ یَمینى وَ عَنْ شِمالى وَ مِنْ فَوْقى وَ مِنْ تَحْتى وَ ما قِبَلى وَادْفَعْ عَنّى بِحَوْلِکَ وَ قُوَّتِکَ فَاِنَّهُ لا حَوْلَ وَلاقُوَّةَ اِلاّ بِکَ.
به نام خدا، و به خدا، و از خدا، و به سوى خدا، و در راه خدا، و بر آیین رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش) خدایا خویشتن را تسلیم تو کردم، و رویم را به جانب تو متوجه نمودم، و به تو پشت گرم شدم، و کارم را به تو وا گذاشتم، خدایا مرا به حفظ ایمان حفظ کن، از پیش رویم، و از پشت سرم، و از سمت راست و چپم، و از بالاى سرم و زیر پایم، و آنچه نزد من است، به حول و نیرویت از من دور کن، زیرا جنبش و نیرویى جز تو نیست.
از جمله عواملی که ثابت شده است به موفقیت انسان لطمه می زند و جلوی پیشرفت انسان را سد می کند مسئله چشم زخم می باشد. در طبیعت عوامل غیر ملموس و غیر فیزیکی وجود دارد که با منطق و استدلال نمی توان آنها را پذیرفت، اما چیزهایی هستند که وجود دارند و ضرر و زیان و ایجاد نقصان می کنند، از جمله این پدیده ها چشم زخم و همچنین سحر و جادو می باشد که در اینجا قصد داریم به پدیده چشم زخم اشاره کنیم.
چشم زخم از نظر عقلی امر محالی نیست و در واقعیت وجودی آن نمی توان تردید کرد. عده ای از دانشمندان معتقدند که در برخی چشم ها، چنین خاصیتی وجود دارد، یعنی برخی دیده ها نوعی اشعه از خود بیرون می دهند که اثر بدی بر اشیاء وارد می کند مخصوصا اگر با یک نگاه و نظری مخصوص باشد.
برخی از دانشمندان عقیده دارند که نیروی مغناطیسی برخی چشم ها کارایی زیادی دارد که می توان با تمرین و ممارست آن را پرورش داد. حتما شنیده اید که مرتاضان هندی قادرند با نیروی چشمان خود قطاری را متوقف و یا میله آهنی را کج کنند. قرآن مجید از چشم زخم کافران نسبت به حضرت محمد (ص) خبر می دهد و می فرماید: « و ان یکاد الذین کفروا » که در سوره قلم می باشد و ترجمه آن چنین است: « نزدیک است کافران هنگامی که آیات قرآن را می شنوند تو را با چشمان خود هلاک گردانند و می گویند او دیوانه است. »
مفسران گفته اند که واقعیت این است که در میان آنان (افرادی از قوم بنی اسد) افرادی زندگی می کردند که به اصطلاح شور چشم بودند و به هر فرد و یا شیء که با نگاه اعجاب آمیز نگاه می کردند، به آن فرد و شیء ضرر و زیان می رسید و نزدیک بود از همین طریق پیامبر اسلام (ص) را دچار مشکلاتی کنند که عنایت الهی مانع از اقدام آنها شد. بنابراین قرآن نیز تلویحا مسئله چشم زخم را تایید کرده است. اما این مربوط به همه انسانها نیست و تنها به برخی از افراد به ویژه حسودان مربوط می شود.
بنابراین اگر کسی چیزی از برادر مومنش دید که سبب شگفتی و خوشایند او بود، باید خدا را یاد کند که با این کار ضربه ای به وی نمی رسد. این یاد خدا در برخی روایات به عنوان تکبیر ذکر شده و در منابعی دیگر گفته اند 3 مرتبه بگویید: { ماشاء الله لا قوة الا بالله العلی العظیم }
و در هنگام برخورد با کودکان شیرین سخن حتما از ذکر فوق استفاده کنید یا هرگاه خواستید از خانه بیرون بروید سوره های فلق و ناس را بخوانید تا چشمی در شما اثر نکند.
در روایتی آمده است که چشم بد حق است اگر چیزی از تقدیر پیشی بگیرد همان چشم بد می باشد و نیز آمده که شیطان و حسد پدید آورنده این حالت است و اضافه کرده اند که نیمی از افرادی که در قبرستان که در قبرستان دفن شده اند از جهت چشم زخم می باشد!
گاهی اوقات غیر از انسانها اجنه نیز باعث چشم زخم می شوند. گاهی اوقات متوجه می شوید که نمی توانید کسی را تحمل کنید یا چنان حالت خاصی به روح و روان شما فشار وارد می شود که مدام برآشفته هستید. دیده می شود که اکثر دعواها در خانواده بین زن و شوهر یا بین دو همکار در محل کار، به علت وجود بار مغناطیسی و موج سنگین انرژی منفی حاصل از چشم زخم است که با شکستن ظرف شیشه ای که بی مورد شکسته می شود، آن حالت را نیروهای غیبی از شما دور می کنند و محیط از انرژی منفی سنگین عاری می شود. این کار باعث می شود تا اثرات زیان آور آن انرژی سنگین به شما آسیبی نرساند. اما این را بدانید که ادعیه هایی وجود دارند که شما با خواندن آنها یا برخی از آیات می توانید جلوی این پدیده را بگیرید و جلوی آسیب هایی که گاهی باعث از دست دادن زندگی یا حتی سلامتی و جان شما و عزیزانتان می شود را به راحتی سد کنید.
از این رو جهت اطلاعات بیشتر می توانید به کتاب « کلیات اسرار و رازهای موفقیت » مراجعه فرمایید.
درد امانش را بریده ، نیمه شبها چشمانم را که باز می کنم می بینم بیدار است درد خواب را از چشمانش گرفته. خواب را از چشمان او گرفته و امید را از دل من.
دکترها می گویند روزهای آخریست که مهمان ماست.
میروم پیشش آرام دستانش را می گیرم می بوسم و با چشمان و زبان پر التماسم به او می گویم : مادر یادت هست هر هفته بچه های مسجد می آمدند خانه مان هیأت، عمری گریه کن حسین بودی از آقا شفایت را بخواه.
تأملی می کند و پاسخم را می دهد: من نوکر حسینم نوکر از ارباب خود توقعی ندارد، راضیم به رضای او.
..............................
فاطمه دل نگران جلال است چند روز است از او بی خبر است، می رود در حیاط، گلدانها و درخت مو را آب بدهد. مجید، برادر جلال، قرار ندارد دائم به حیاط می رود و می آید انگار که می خواهد سر صحبتی را با فاطمه باز کند. بلند با خودش می گوید این درخت مو هم یادگار داداشم است. یکباره دل فاطمه می ریزد . صدا می زند مجید چیزی شده؟ از جلال خبری شده؟
مجید با لحن پر از اضطراب جواب فاطمه را می دهد: خانم داداش، داداشم برگشته. فاطمه یک باره دلش پر از شادی می شود، می گوید : خوب کجاست؟ چرا نمی آید؟
ومجید پاسخ آخر را می دهد، نمی تواند بیاید . داداشم بی سر آمده.
و صدای فاطمه بلند می شود یا زینب کبری صبر.......
پی نوشت:
مادرم درباره این عکس می گفت: دست جلال را در دستم گرفتم و به او قول دادم بچه هایش را خوب تربیت کنم به شرطی که او هم مرا زیاد معطل این دنیا نکند.
خداوند رحمتشان کند. شادی روح شهید و همسرش صلوات
مبنع : کبوتر حرم - وبلاگ فرزند شهید
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۷
حسن رحیم پور ازغدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، در برنامه ویژه اکران مستند خوره در دانشگاه شریف، ضمن انتقاد از اظهارات اخیر رئیس جمهور گفت: چند سال است کشور در اختیار آقای رئیس جمهور است و نمیتواند مشکلات اقتصادی اخیر را بر گردن دیگران بیاندازد.
وی با تاکید بر اینکه دو سال پیش رئیس جمهور گفت تحریم ها برداشته شد و همه مشکلات اقتصادی حل خواهد شد، گفت: اکنون باید از رئیس جمهور سوال شود پس این وعده چه شد؟ چرا که هنوز هم با کیسه دلار می آوریم و تغییر آنچنانی صورت نگرفته است
عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی با بی تأثیر دانستن برجام در زندگی و معیشت مردم گفت: در چنین شرایطی جای تعجب دارد که بحث برجام منطقه ای و برجام موشکی مطرح می شود.
رحیم پور ازغدی با اشاره به وضعیت بد معیشت مردم گفت: در چنین شرایطی بعضی از مسئولین به جای پاسخگویی نسبت به سیاستهای غلط اقتصادی خود که ظرفیتهای کشور را معطل تصویب برجام کردند به گونه ای حرف می زنند که انگار ما مسئولیم و آنها ارباب رجوع و امروز اگر امنیت داریم و به ایران حمله نمی کنند نیز به خاطر قدرت منظقه ای ایران است.
این عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: این وعده و عدم نحقق آن وجه مناسبی در بین مردم ندارد و بنده به شخصه حاضرم در این رابطه با رئیس جمهور مناظره کنم که از ابتدا نیز این وعده های اقتصادی برای تحقق بیان نشده بود.
وی با اشاره به اثرات مخربی تلگرام گفت: در تلگرام بدترین چیزها آموزش داده می شود، حتی آموزش مسائل اخلاقی خلاف شرع ! و این شایسته مسئول نظام جمهوری اسلامی نیست که بگوید تلگرام جزء حقوق مردم است و نباید قطع شود! مگر میشود این مسائل نادیده گرفته شود.
رحیم پور افزود: شورای عالی فضای مجازی وظیفه دارد مراقب باشد و نگذارد هر گند و کثافتی در فضای مجازی سر فرزندان مردم بریزد.
وی خطاب با اشاره به نسل فرهیخته کشور گفت: نباید بگذارید که مسئولین با صحبتهای زیبنده فریبتان دهند. اگر شما جوانان و دانشجویان روحیه مطالبهگر داشته باید میتوان امیدوار بود که جمهوری اسلامی در آینده جایگاه خود را حفظ کند.
این عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی با بیان دست باز دولت در مذاکرات هسته ای و عدم گشایش اقتصادی برای مردم گفت: در 2 سال گذشته هر زمانی کسی آمد صحبتی درباره برجام به میان آورند، گفتند دارد در موضوع برجام دخالت میکند و نمیخواهد برجام محقق شود. قلب راکتورهای هستهای را که بتن گرفتید، امروز میخواهید قلب موشکهایمان را بتن بگیرید، دیگر کدام سوراخ مانده است که بتن نگرفتهاید.»
منبع: تسنیم
خودم را دوباره جمع و جور می کنم و ادامه می دهم: آقا افتخارم این است که فرزند سردار شهید گمنامی هستم که تنها در این دنیای خاکی نام یک کوچه کوچک در شهرستانی کوچک به نام اوست. آقا صحبتم را قطع می کند و می فرماید: پدر شما در بین اهالی آسمانها مشهور هستند. پاسخ می دهم: من هم از این گمنامی خوشحالم.
وبلاگ هم صف با ملائک نوشت :
جلوی آقا دو زانو نشسته ام. خودم را جمع و جور می کنم. لبخند آقا ادامه دار است. سی چهل نفری می شویم. همه خانواده های شهدا هستند. پدر و مادرهای شهدا را در صف اول نشانده اند. آقا لیست مدعوین را در دست می گیرند. نفر اولی که نامش را صدا می زنند من هستم. رضا کاوند.. بلند می شوم سر پا. نمی دانم چطور شروع کنم. آقا می فرمایند: شما هستید. با زبان و با سر جواب می دهم بله. می پرسن خوبید شما؟ جواب می دهم شکر. بلافاصله می گویم آقا چند کلام حرف دارم. اجازه می دهید؟ می فرمایند: بله بفرمایید. کمی دستم می لزد صدایم هم. سعی می کنم با صدای بلند صحبت کنم. در ذهنم سریع می گذرد جلوی نایب امامت ایستاده ای.
می گویم آقا جان من رضا کاوند دانشجوی دکتری سیاست گذاری فرهنگی هستم و مدرس دروس علوم انسانی دانشگاه تهران. آقا پر از لبخند می شود.می فرمایند ماشاالله ماشاالله. در شادی صورتش غرق می شوم. خودم را دوباره جمع و جور می کنم و ادامه می دهم: آقا افتخارم این است که فرزند سردار شهید گمنامی هستم که تنها در این دنیای خاکی نام یک کوچه کوچک در شهرستانی کوچک به نام اوست. آقا صحبتم را قطع می کند و می فرماید: پدر شما در بین اهالی آسمانها مشهور هستند. پاسخ می دهم: من هم از این گمنامی خوشحالم. ادامه می دهم: مادرم که چند سال پیش به رحمت خدا رفت به ما یاد داده بود نه از نام پدرمان، بلکه از مرام او استفاده کنیم. آقا جان، وقتی در دانشگاه تهران سر کلاسهایی که مبانی دروس آن افتخارش اعتقاد به محوریت انسان است از خدا برای دانشجویانم می گویم، وقتی از شهدا و انقلاب و رهنمونهای شما برای آنها سخن می گویم، وقتی که به دانشجویانم می گویم بچه ها انقلاب یک فرآیند است و تغییر نظام شاهنشاهی همه انقلاب نیست بلکه انقلاب تمام نشده و تا زمانی که جامعه اسلامی، دولت اسلامی و تمدن اسلامی نداشته باشیم انقلاب ادامه دارد، صدای پدرم را در گوشم می شنوم که می گوید: رضا تازه اول عملیاته،بار سنگینی بر دوش داری.
آقا دوباره لبخند می زنند و یکی دوبار احسنت جانانه ای می گویند. دلم به احسنت آقایم قرص تر می شود. ادامه می دهم. از پدر و عموی شهیدم می گویم: آقا پدر بزرگ من یک باربر بود ، مادر بزرگم می گوید خانه که می آمد جای طنابهای که روی شکمش می انداخت همیشه زخم بود و تاول زده. مادر بزرگم هم لباسهای مردم را می شست تا زندگی 5 فرزند خود را در یک اتاق کوچک بگذرانند. در ادمه از مبارزات قبل از انقلاب پدرم و رنجهای او و شهادت عمویم و نحوه شهادت پدرم میگویم. حرفهایم که تمام می شود. آقا دوباره لبخند می زنند می نشینم. آقا به من نگا می کند . اولین جمله شان این است: ماشاالله مثل یک کلاس درس صحبت کردید با بیان خوب و مسلط. می فرمایند: اینکه فرزندان یک باربر این همه رشد می کنند و متعالی می شوند از برکات انقلاب است. قدر این انقلاب را بدانید و از آن محافظت کنید. آقا ادامه می دهند: مواظب باشید یک بار زاویه پیدا نکنید. یک زاویه کوچک در آینده فاصله شما را دورتر و دورتر می کند. دو زانو نشسته ام و سعی می کنم به خاطر بسپارم همه جملات آقا را. چشمم را به لبهای پر برکت ایشان دوخته ام. آقا می فرمایند: وظیفه شما گفتمان سازی است. باید گفتمان انقلاب را مانند دوران مبارزه سینه به سینه منتقل کنید. به هر اندازه که سهم تاثیر درجامعه دارید گفتمان انقلاب را ترویج دهید.
آقا دوباره صدایم می کنند تا هدیه ای به من بدهند. می روم جلو همه چیز انگار مثل خواب است. دست آقا را در دستم می گیرم. می بوسم. حالم دگرگون است. میروم کنار گوش آقا می گویم آقا یک جمله ای دارم آقا با شوخی می فرمایند این همه صحبت کردید هنوز هم حرفی دارید. می گویم فقط یک جمله است: آقا می خواهم ابراز شرمندگی کنم مرا ببخشید من ولی فقیه خودم را دیر شناختم. اشتباهاتی کردم. آقا کریمانه پاسخم را می دهند: گذشته، دیگه بهش فکر نکن. دلم آرام می شود. جلسه تمام می شود هر کسی چیزی از آقا گرفته یکی سجاده، یکی چفیه و دیگری انگشتر. و من همین طور مات و مبهوت مانده ام. مبهوت لبخندهای آقا. بهترین هدیه ای که می توانستم از آقا بگیرم.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - شهید جلال کاوند در سال 1332 در روز تولد علی(ع) در شهرستان بروجرد به دنیا میآید. پدر جلال کارگر است گاهی رعیتی میکند و گاهی باربری. بارها را روی شانهاش به این طرف و آن طرف میبرد. جلال و چهار برادر و یک خواهرش در یک اتاق کوچک زندگی میکنند. او کلاس ششم را که تمام میکند به اهواز و بعد از آن تهران میآید و برای امرار معاش خود و کمک به خانواده کار میکند. او در خیاطی چیرهدست میشود. در کارگاه خیاطی که جلال کار میکند فرد دیگری نیز هست. او کسی نیست جز محمد بروجردی. به دلیل همشهریبودن و داشتن دغدغههای دینی جلال بسیار متأثر از محمد بروجردی میشود و از همین دوران یعنی حدود سال 1351 فعالیتها و مبارزات خود را علیه رژیم شاهنشاهی شروع میکند.
قالَ الْکاظِمُ علیه السلام: مَنْ اَتاهُ اَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فِى حاجَةٍ فَاِنَّما هِىَ رَحْمَةٌ مِنَ اللّهِ ساقَهَا اللّهُ فَاِنْ فَعَلَ ذلِکَ فَقَدْ وَصَلَهُ بِوِلایَتِنا وَهِىَ مَوْصُولَةٌ بِوِلایَةِ اللّهِ عَزَّوَجَلِّ.
امام کاظم علیه السلام فرمود: وقتى برادر مؤمنى نیاز خود را به مؤمنى عرضه مى کند این عرضه نعمتى است از خداوند که بسوى او فرستاده شده است پس اگر مؤمن نیاز او را بر طرف نماید این کار او را به ولایت ما مى رساند و او به ولایت خدا متّصل است.
بحار الأنوار: ج 74 ، ص 313
مطالب مرتبط: امام کاظم، اهل بیت (ع) ، احادیث و روایات
قائم آل محمد
چرا به امام زمان (عج) قائم آل محمد می گویند؟
ابوحمزه ثمالی می گوید: از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) پرسیدم: اى فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نیستید؟
فرمود: بلى!
عرض کردم: پس چرا فقط امام زمان (علیه السلام) قائم نامیده شده است؟
فرمودند: هنگامى که جدّم امام حسین علیه السّلام کشته شد فرشتگان گریستند و ضجّه زده و به درگاه الهى نالیده و گفتند: اى خدا و اى سرور ما آیا از کسى که برگزیده و فرزند برگزیده و بهترین خلق تو را کشته غافل هستى؟
خداى عزّ و جلّ به ایشان وحى نمود: اى ملائکه من آرام باشید قسم به عزّت و جلال خودم از قاتلین او انتقام خواهم گرفت اگر چه در زمان بعد باشد، سپس ائمّه اى که از فرزندان امام حسین علیه السّلام هستند را به ایشان نشان داد، آنها مسرور و خوشحال شدند در بین فرزندان حضرت یکى از آنها ایستاده و نماز مى خواند، حقّ تعالى فرمود: با این قائم از قاتلین او انتقام خواهم گرفت.
محمد بن على،ابن بابویه، علل الشرائع ، ترجمه: محمد جواد ذهنى تهرانى،انتشارات مؤمنین، قم،1380ش،ص531.
یکی از علما، آرزوی زیارت حضرت بقیة اللّه ارواحنا فداه را داشت و از عدم موفقیت خود، رنج می برد. مدتها ریاضت کشید و آنچنان که در میان طلاب حوزه نجف مشهور است، شبهای چهارشنبه به «مسجد سهله» می رفت و به عبادت می پرداخت، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش گردد.
مدتها کوشید ولی به نتیجه نرسید. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد، چله ها نشست و ریاضتها کشید، اما باز هم نتیجه ای نگرفت. ولی شب بیداری های فراوان و مناجات های سحرگاهان، صفای باطنی در او ایجاد کرده بود، گاهی نوری بر دلش می تابید و حقایقی را می دید و دقایقی را می شنید.
روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان(ع) برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی». به عشق دیدار، رنج این مسافرت توانفرسا را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید. در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد. روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند: «الان حضرت بقیة اللّه ، ارواحنافداه، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند، هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو!» با اشتیاق ازجا برخاست. به دکان پیرمرد رفت. وقتی رسید دید حضرت ولی عصر(ع) آنجا نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند. همین که سلام کرد، حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند.
در این حال، دید پیرزنی ناتوان و قد خمیده، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: اگر ممکن است برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی بخرید که من به سه شاهی پول نیاز دارم. پیرمرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است، گفت: خواهرم! این قفل دو عباسی (هشت شاهی) ارزش دارد؛ زیرا پول کلید آن، بیش از ده دینار نیست، شما اگر ده دینار (دو شاهی) به من بدهید، من کلید این قفل را می سازم و ده شاهی، قیمت آن خواهد بود!
پیرزن گفت: نه، به آن نیازی ندارم، شما این قفل را سه شاهی از من بخرید، شما را دعا می کنم.
پیرمرد با کمال سادگی گفت: خواهرم! تو مسلمانی، من هم که مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم منفعت ببرم، به هفت شاهی می خرم، زیرا در معامله دو عباسی، بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافی است. اگر می خواهی بفروشی، من هفت شاهی می خرم و باز تکرار می کنم: قیمت واقعی آن دو عباسی است، چون من کاسب هستم و باید نفعی ببرم، یک شاهی ارزانتر می خرم!
شاید پیرزن باور نمی کرد که این مرد درست می گوید، ناراحت شده بود و با خود می گفت: من خودم می گویم هیچ کس به این مبلغ راضی نشده است، التماس کردم که سه شاهی خریداری کنند، قبول نکردند؛ زیرا مقصود من با ده دینار (دو شاهی) انجام نمی گیرد و سه شاهی پول مورد احتیاج من است.
پیرمرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید؛ همین که پیرزن رفت امام(ع) به من فرمودند: «آقای عزیز! دیدی و این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار، این پیرزن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمی گذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی می کنم.»1
*برگرفته از: محمدرضا باقی اصفهانی، عنایات حضرت مهدی(ع) به علما و طلاب، ص204-202، به نقل از: سرمایه سخن، ج1.
1 .ملاقات با امام عصر، ص268.
برای ما هم دعا کنید...
کار آمریکا ایجاد ناامنی است؛ هرجا آمریکاییها در این سالها پا گذاشتند ناامنی ایجاد کردند. در هر نقطهای -چه نقطهی غرب آسیا که ما هستیم، چه در نقاط دیگر عالم؛ هرجا که رفتند- ایجاد ناامنی کردند؛ یا جنگ داخلی راه انداختند، یا برادرکُشی راه انداختند، برای مردم بدبختی آوردند هرجا که رفتند. برای همین هم هست که جای پای آمریکا در منطقهی غرب آسیا باید برچیده بشود؛ آمریکاییها بایستی از منطقهی غرب آسیا بیرون بروند؛ آن که باید پایش قطع بشود از اینجا آمریکا است، نه جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی خود ما هستیم، ما اهل اینجاییم، خلیج فارس خانهی ما است، غرب آسیا خانهی ما است !، اینجا خانهی ما است !؛ شما بیگانهاید !، شما از راه دور آمدهاید ! ، شما اهداف خباثتآمیز دارید، شما میخواهید فتنه ایجاد کنید، شما باید بروید.
و بدانید آمریکاییها و بقیّهی کسانی که مثل آنها هستند از این منطقه پایشان قطع خواهد شد.