قبل از نقل خاطره بگویم که بعضی از کلاسهای دانشگاه ما تا ساعت 10 شب ادامه دارد و این باعث مشکل برای خیلی از دختران شده است!
ساعت حدود 5 عصر بود و من مشغول نوشتن یک طرح برای باشگاه پژوهشی در کمیتهی فرهنگی بودم کاملاً تمرکز گرفته بودم که ناگهان یک دختر خانمی مانتویی با ظاهری بسیار نامناسب وارد اتاق من شد و سلام کرد!
جواب سلامش که دادم بدون مقدمه گفت :
«حاج آقا ببخشید میتوانم به شما اعتماد کنم؟ بچه میگویند راز کسی را فاش نمیکنید !»
من هم به گونهای که خیالش را راحت کنم محکم گفتم :
«مطمئن باش من در موضع مشورت به هیچ کس خیانت نمیکنم.»
همین که خیالش راحت شد چند لحظهای سکوت کرد و بعد با احتیاط گفت :
«حاج آقا من یک سؤال شرعی دارم آیا دختران میتوانند برای امنیت خود اسلحه همراه خودشان داشته باشند؟»