سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۷ آبان ۰۳، ۱۱:۰۹ - Setayesh
    great
پیوندها
امکانات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پهلوی اول» ثبت شده است

بهلول

یادمان عالم مجاهدمرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمد تقی بافقی 

عالمان و دانشمندان دلیر و فداکار با تأسی از سیره رسول اکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله که قرآن می‌فرماید: یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن ‌المنکر، در سخت‌ترین دوران، از اسلا‌م و مکتب تشیع دفاع کردند و با دشمنان دین به ستیز و مبارزه برخاستند. عالم پارسا، و آیت شجاعت و تقوا حاج شیخ محمدتقی بافقی، نمونه عینی دانشمندان دلیر و فداکار شیعه است که ذکر و یادش شیرین و بس دل‌رباست و چه خوش گفت آن‌که گفت:

انصاف می‌دهم که دلیران و دلبران

بسیار دیده‌ام نه به این حسن و دلبری

ایشان در شهرستان بافق، متولد شد پس از طی دوران کودکی در چهارده سالگی جهت تحصیل علم و کمال قدم به حوزه علمیه یزد نهاد و در شمار سربازان امام زمان عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف درآمد. با تلا‌ش و پشتکار، سالیانی چند در محضر اساتید بزرگ و به‌نام یزد زانوی ادب و شاگردی زد و مقدمات و سطح را به پایان رسانید. آن‌گاه برای ادامه و تکمیل تحصیل، راهی عتبات عالیات شد. مدت هفده سال در نجف اشرف از محضر اعاظم و اساطین علم و عمل حظ و بهره کامل برد و گام‌های بلندی را در تهذیب نفس و خودسازی برداشت و در عداد نوادر عصر درآمد.

مرحوم بافقی در سال 1337 قمری با کوله‌باری از دانش و فضل جهت خدمت و رسالتی بزرگ به حوزه علمیه قم بازگشت و در تأسیس و احیای حوزه علمیه قم همچون بازوی محکم و یار فداکار آیةاللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری ایفای نقش کرد.

بنا به گفته میرزا عبداللّه طهرانی چهل ستونی، تا وقتی که حاج شیخ بافقی در قم بود، طلا‌ب روز بسیار خوشی داشتند؛ از عمامه تا کفش پای ایشان را متکفل بود. هر طلبه‌ای درد دلی داشت به ایشان می‌گفت و ایشان مشکلا‌ت را برطرف می‌کرد.

آن عالم ربانی در عین برخورداری از شجاعت و قوت قلب، نسبت به طلا‌ب و ضعفا رئوف و مهربان بود و چون مولا و مقتدایش امیرالمؤمنین علیه‌السلا‌م جامع اضداد بود. در عمل به دستورات اسلا‌م و اقامه امر به معروف و نهی از منکر خیلی جدی و کوشا بود. و در این راه حتی از شاه، وکیل و وزیر هم خوف و هراس به دل راه نمی‌داد. او بارها رضاشاه را مورد خطاب قرار داد و امر به‌معروف و نهی از منکر کرد و در آخرین نامه، سوره تکاثر را برای شاه نوشت.

جریان کشف حجاب

لحظات تحویل سال 1306 شمسی و مراسم نوروز از راه می‌رسید و مردم طبق سنت، از دور و نزدیک در حرم کریمه اهل‌بیت حضرت فاطمه معصومه سلا‌م‌اللّه‌علیها اجتماع کرده بودند. جماعتی از زنان دربار و خانواده رضاشاه نیز که حجاب درستی نداشتند در قسمت فوقانی ایوان آیینه به تماشای مردم مشغول بودند. این منظره برای مؤمنین و ارباب غیرت و ناموس بسیار ناخوشایند و غیر قابل تحمل بود.

مرحوم بافقی پس از اطلا‌ع از این صحنه زشت، پیغامی به این مضمون فرستاد: اگر شما از غیر دین اسلا‌م هستید، پس این‌جا چه می‌کنید؟ و اگر مسلمانید، چرا در حضور این همه جمعیت چنین مکشفة‌الوجه و الشعر نشسته‌اید؟! می‌رفت که این حادثه تبدیل به قیام و شورشی علیه طاغوت شود، خبر این حادثه به تهران رسید و رضاشاه، خود با همراهان به قم آمد و حرم مطهر را به محاصره درآورد، با کفش وارد حرم مطهر شد و ضمن شکستن حرمت آستانه مقدسه حضرت فاطمه معصومه سلا‌م‌اللّه‌علیها مرحوم بافقی را مورد ضرب و شتم قرار داد و هرچه توانست با مشت و چکمه پا، بر سر و بدن آن عالم وارسته و مجسمه تقوا زد! اما آن مرد خدا و عاشق اهل‌بیت علیهم‌السلا‌م مرتب می‌گفت: یا صاحب‌الزمان، یا صاحب‌الزمان ... آنگاه آن عالم نستوه و مبارز را به تهران فرستاد و حبس و زندانی کرد. ایشان حدود شش ماه در زندان ماند، ولی از غذای زندان نخورد. هرشب یک ظرف غذا که برای زندانیان می‌بردند، برای ایشان هم می‌بردند. سه شبانه‌روز گذشت، دست به غذا دراز نکرد. وقتی پرسیدند: چرا نمی‌خوری؟ گفت: غذای سلطان جائر حرام است. یک پاسبان به حال او رقت کرد و گفت: با این وضع تلف می‌شوی، خوب است از بیرون چیزی تهیه کنی. گفت: من هفت سنار موجودی دارم؛ اگر ممکن است برایم سبزی تره و نخودچی تهیه کن؛ و مدتی را با آنها سر کرد.

خود آن مرحوم در این‌باره می‌فرمود: کم‌کم بدنم ضعیف شد، کارم به جایی رسید که نمی‌توانستم ایستاده نماز بخوانم تا این که یک روز به خدا عرضه داشتم: خدایا آخوندت می‌جنبد؛ اشاره به این‌که تو خود گفته‌ای: «و ما من دابة فی‌الا‌رض الا علی اللّه رزقها»(هود/6)، چیزی نگذشت که وعده «من یتق‌اللّه یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا‌یحتسب»(طلاق/2و3)؛ به سر حد وفا پیوست، در زندان باز شد، سیدی با ماموری وارد شد و مجموعه‌ای از چلو خورشت و سایر لوازمات در جلوی من گذاشت و گفت: کل هنیئاً لک و صبغا.

حضور حاج شیخ در زندان، فضای آن‌جا را دگرگون کرد و جمع کثیری از زندانی‌ها به توصیه ایشان توبه کرده، با ایشان نماز جماعت اقامه می‌کردند و او چون یوسف صدیق، بندگان خدا را به توحید و خداپرستی دعوت می‌کرد. به قول صاحب کتاب التقوی و ما ادراک ماالتقوی، حتی زندان‌بان‌ها هم متاثر و متحول شدند. ماموران یهودی بر وی گماشتند که آنها هم از رفتار و تأثیر کلا‌م آن روح قوی ایمان، متحول شدند. مرحوم بافقی این چنین زندگی طاغوت را با استقامت و روح ایمانش زندانی خود کرده بود. چنان‌که امام خمینی قدس‌سره در درس اخلا‌قی که در آن زمان برای طلا‌ب ایراد می‌کردند، هرگاه می‌خواستند یک مرد مجاهد و یک مؤمن حقیقی و یک آدم واقعی را معرفی کنند، می‌فرمودند: هر کس بخواهد در این عصر، مومنی را زیارت و دیدار کند که شیاطین تسلیم او و به دست وی ایمان می‌آورند، مسافرتی به شهر ری نموده، بعد از زیارت حضرت عبدالعظیم علیه‌السلا‌م، مجاهد بافقی را ببیند.

صاحب کرامات عجیب

به‌راستی مرحوم بافقی گوی سبقت را از همگان ربوده، صاحب کشف و کرامات عجیبه بود. وقتی از حاج شیخ عباس تهرانی راجع به ایشان سئوال کردند، در جواب فرمود: حاج‌شیخ محمدتقی بافقی، فقط یک عیب دارد و آن این‌که در زیر آسمان یکی است و دومی ندارد!

آن فقیه وارسته ارتباط نزدیکی با اربابش حجةبن‌الحسن‌العسکری عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف داشت. صاحب کتاب آثارالحجة نوشته است: از حاج شیخ محمدتقی بافقی پرسیدم، باب ملا‌قات را مفتوح می‌دانید یا مسدود؟ فرمود: به چند دلیل مفتوح و ادلّ دلیل بر امکان شیء وقوع آن است. عرض کردم شما خدمت حضرت مشرف شده‌اید؟ اشاره به دهان خود کردند. فهمیدم مرادشان کتمان تشرف خود می‌باشد.

چهارصد عبا برای طلاب

در زمان حاج شیخ عبدالکریم حایری قدس‌سره که تعداد طلا‌ب علوم دینی به چهارصد نفر رسیده بود، در زمستانی سرد، طلا‌ب از مرحوم بافقی که مقسم شهریه حاج شیخ بود، عبای زمستانی خواستند. ایشان هم از مرحوم حاج شیخ درخواست کردند و حاج شیخ گفت: چهارصد تا عبا را از کجا بیاورم؟! مرحوم بافقی گفت: از حضرت صاحب‌الزمان عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف بگیرید!! فرمود: من راهی ندارم! شیخ محمدتقی گفت: پس من انشاء‌اللّه می‌گیرم! شب جمعه به مسجد جمکران رفت، روز جمعه خدمت حاج شیخ عبدالکریم رسید و گفت: آقا حضرت صاحب‌الزمان عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف وعده فرمودند که فردا چهارصد عبا را مرحمت می‌کنند. روز شنبه توسط یکی از تجار، عباها رسید و بین طلا‌ب تقسیم کردند.

سرانجام آن عالم مجاهد، در اثر آسیب‌های روحی و جسمی که از رضاخان دیده بود، جان خود را در راه امر به معروف و نهی از منکر نهاد و در شهر ری محل تبعیدگاهش، به لقاء‌اللّه پیوست و پیکر مطهرش پس از حمل به قم در جوار کریمه اهل‌بیت حضرت فاطمه معصومه سلا‌م‌اللّه‌علیها به خاک سپرده شد.

عاش سعیدا و مات سعیدا

منبع: https://hawzahnews.com/news/237462

لعنت بر رضاشاه خبیث !

مطالب مرتبط: علما و بزرگان ، حجاب و بدحجابی، رضاشاه

موضوعات: مذهبی حجاب و بدحجابی , چادر علما و بزرگان
۰ نظر موافقین ۱ ۲۰ تیر ۹۹ ، ۱۰:۴۶
ع . شکیبا---۲۵۸