پیامبر اکرم(ص) به حولاء که یکی از زنان مسلمین بود اینگونه توصیه فرمود:
«یَا حَوْلَاءُ مَنْ کَانَتْ مِنْکُنَّ تُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ لَا تَجْعَلُ زِینَتَهَا لِغَیْرِ زَوْجِهَا وَ لَا تُبْدِی خِمَارَهَا وَ مِعْصَمَهَا وَ أَیُّمَا امْرَأَةٍ جَعَلَتْ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ لِغَیْرِ زَوْجِهَا فَقَدْ أَفْسَدَتْ دِینَهَا وَ أَسْخَطَتْ رَبَّهَا عَلَیْهَا»؛
«ای حولاء! هر زنی که به خداوند سبحان و روز قیامت، ایمان دارد، زینتش را برای غیر شوهرش، آشکار نمی کند و هم چنین موی سر و مچ خود را نمایان نمی سازد و هر زنی که این کارها را برای غیر شوهرش انجام دهد، دین خود را فاسد کرده و خداوند را نسبت به خود خشمگین کرده است.» (مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج14، ص244)
حضرت علی(ع) فرمود:
روی الأصبغ بن نباته عن امیرالمؤمنین (علیه السلام) قال: سمعته یقول: یظهر فی آخر الزمان و اقتراب الساعة -و هو شر الازمنة- نسوة کاشفات عاریات، متبرجات من الدین، داخلات فی الفتن، مائلات الی الشهوات، مسرعات الی اللذّات، مستحلات للمحرّمات، فی جهنم خالدات.
در آخرالزمان و نزدیک شدن زمان موعود (قیامت یا زمان ظهور حضرت مهدی (ع)) که بدترین دوران هاست (چون جهان از ظلم و ستم و فساد پر شود) زنانی ظاهر می شوند بی حجاب و عریان بیرون آمده خودنمائی می کنند، از دین خارج می شوند (به احکام دین توجهی ندارند)، در فتنه ها (آشوبها یا محافل عیش و شهوت ) داخل می شوند و به شهوترانی روی می آورند و به لذت جوئی ها شتابانند، حرام های الهی را حلال می کنند و در جهنم همیشه خواهند ماند.
(من لا یحضره الفقیه ، کتاب النکاح (المذموم من اخلاق النساء و صفاتهن، حدیث 5))
پیامبر اکرم(ص)فرمود:
قال رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم): سیکون فی آخر أمّتی رجال، یرکب نساؤهم على سروج کأشباه الرجال یرکبون على المیاثر حتَّى یأتوا أبواب المساجد، نساؤهم کاسیات عاریات، على رؤوسهن کأسنمة البُختُ العِجاف، لا یجِدنَ ریحَ الجنّة. فالعنوهنَّ فإنَّهنَّ ملعونات.
در آخر امت من، مردانی پیدا می شوند که زن هایشان همچون مردها بر روی زین ها سوار می شوند، در آن عصر بر فراز تشک ها سوار می شوند و تا در مساجد می روند، زنانشان در عین لباس پوشیدن لخت و عور هستد و بر سرشان چیزی همانند کوهان اشتران لاغر است، آنها عطر بهشت را نمی شنوند، آنها را لعنت کنید که آنها از رحمت خدا به دور هستند.
(روزگار رهایی، ترجمه یوم الخلاص، ج2، ص753، ح1102)