سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۷ آبان ۰۳، ۱۱:۰۹ - Setayesh
    great
پیوندها
امکانات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عزل بنی صدر» ثبت شده است

http://media.jamejamonline.ir/Media/Image/1393/04/01/635390576092865799.jpg

گزارشی از ماجرای ترور 6 تیر 1360

مصطفی غفاری

   

چهار پنج روز از عزل بنی‌صدر می‌گذشت. جنگ با عراق و شورش منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی، بحث داغ محافل بود. آیت‌الله خامنه‌ای که از جبهه‌ها برگشته و خدمت امام رسیده بودند، بعد از دیدار، طبق برنامه‌ی شنبه‌ها، عازم یکی از مساجد جنوب‌شهر برای سخنرانی بودند.

خودرو حامل آیت‌الله خامنه‌ای که از جماران حرکت می‌‌کرد، آن روز مهمان ویژه‌ای داشت؛ خلبان عباس بابایی که می‌خواست درد دل‌هایش را با نماینده‌ی امام در شورای عالی دفاع در میان بگذارد. آن‌ها نیم‌ ساعت زودتر از اذان ظهر به مسجد ابوذر رسیدند و گفت‌وگوشان را در همان مسجد ادامه دادند.‌

نماز ظهر تمام شد. آقا رفتند پشت تریبون. نمازگزاران همان‌طور منظم در صفوف نماز نشسته بودند. پرسش‌های نوشته‌ی مردم را به سخنران می‌دادند، اگرچه بعضی از پرسش‌ها تند و حتی گاهی بی‌ربط بود.

آقا در سخنرانی مقدمه‌ای ‌چیدند تا به این‌جا ‌رسیدند که: «امروز شایعات فراوانی بین مردم پخش شده و من می‌خواهم به بخشی از آن‌ها پاسخ بدهم.»

بین جمعیت ضبط صوتی دست به دست شد تا رسید به جوانی با قد متوسط و موهای فری و کت و پیراهن چهارخانه و صورتی با ته‌ریش مختصر که آن روزها کلیشه‌ی چهره‌ و تیپ خیلی از جوان‌ها بود. خودش را رساند به تریبون. ضبط را گذاشت روی تریبون؛ درست مقابل قلب سخنران. دستش را گذاشت روی دکمه‌ی Play. شاسی تق تق صدا کرد و روشن نشد؛ مثل حالت پایان نوار، اما او رفت.

یک دقیقه نگذشت که بلندگو شروع کرد به سوت کشیدن. آقا همین‌طور که صحبت می‌کردند، گفتند: «آقا این بلندگو را تنظیم کنید.» بعد خودشان را به سمت چپ کشیدند و از پشت تریبون کمی عقب آمدند و به صحبت ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین، زن در همه‌ی جوامع بشری -نه فقط در میان عرب‌ها- مظلوم بود. نه می‌گذاشتند درس بخواند، نه می‌گذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدان‌های... انفجار!

آقا که هنگام سخنرانی رو به جمعیت و پشت به قبله بودند، با یک چرخش 45 درجه‌ای به طرف چپ جایگاه افتادند. اولین محافظ خودش را بالایسر آقا رساند. مسجد کوچک بود و همان یک محافظ، به تنهایی تلاش کرد که آقا را بیاورد بیرون.

امام جماعت، متحیر وسط مسجد مانده بود. چشمش به یک ضبط صوت ‌افتاد که مثل یک کتاب، دو تکه شده بود. روی جداره‌ی داخلی ضبط شکسته، با ماژیک قرمز نوشته بودند «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی».

بیرون از مسجد، در آغوش محافظ، لحظاتی به هوش آمدند. سرشان را آوردند بالا، اما زود سرشان افتاد. محافظ‌ها بلیزر سفید را انگار که ترمز نداشت، با سرعتی غیر قابل تصور می‌راندند.

در مسیر بیمارستان، هر وقت به هوش می‌آمدند، زیر لب زمزمه‌ای می‌کردند؛ شهادتین می‌گفتند. لب‌ها و چشم‌ها تکان می‌خوردند؛ خیلی کم البته.

در خیابان قزوین، خودرو به یک درمانگاه کوچک رسید. پنج نفر آدم با قیافه‌ی خون‌آلود و اسلحه به دست، وارد درمانگاه شدند و  آقا را روی دست این طرف و آن طرف ‌بردند.

با آن صورت خون‌آلود، کسی امام جمعه‌ی شهر را نشناخت. دکتری با گوشی، دکتری ضربان قلب را گرفت: «نمی‌شود کاری کرد.» محافظ‌ها با سرعت به سمت در خروجی رفتند. پرستاری که تازه از راه رسیده بود، پرسید: «ایشان کی هستند‌؟ دارند تمام می‌کنند» اسم آقای خامنه‌ای را که شنید، گفت: «ببریدشان بیمارستان؛ اما یک کپسول اکسیژن هم با خودتان ببرید.»

انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آقا این کپسول لازمتان است.» کپسول اکسیژن و  پایه‌ی آهنی چرخدار را نمی‌شد برد توی ماشین. پایه‌های کپسول را تکیه دادند روی رکاب ماشین، پرستار هم نشست بالای سر آقا. در تمام راه، ماسک اکسیژن را روی صورت آقا نگه داشت و به همه دلداری ‌داد.

یکی از محافظ‌ها پرسید: «حالا کجا برویم!؟» پرستار گفت: «بیمارستان بهارلو، پل جوادیه». ماشین انگار ترمز نداشت.

محافظ بیسیم را برداشت. کُدشان «حافظِ هفت» بود. «مرکز 50- 50»؛ این رمزِ آماده‌باش بود، یعنی حافظ هفت مجروح شده. کسی که پشت دستگاه بود، بلند زد زیر گریه.

محافظ یک‌دفعه توی بیسیم گفت: «با مجلس تماس بگیر.» اسم دکتر فیاض‌بخش و چند نفر دیگر از پزشک‌های مجلس را هم گفت؛ «منافی، زرگر، ... بگو بیایند بیمارستان بهارلو.»

ماشین را از در عقب بیمارستان بردند توی محوطه‌. برانکارد آورند و آقا را رساندند پشت در اتاق عمل. دکتر محجوبی از همدان آمده بود بیمارستان بهارلو. تازه جراحیش‌ را تمام کرده بود. داشت دستش را می‌شست که از اتاق عمل خارج شود. آقا را که با آن وضع دید، گفت خیلی سریع دوباره اتاق عمل را آماده کنند.

سمت راست بدن پر از ترکش بود و قطعات ضبط صوت. قسمتی از سینه کاملاً سوخته بود. دست راست از کار افتاده بود و ورم کرده بود. استخوان‌های کتف و سینه به راحتی دیده می‌شد. 37 واحد خون و فراورده‌های خونی به آقا زدند. این همه خون، واکنش‌های انعقادی را مختل ‌کرد. دو سه بار نبض افتاد. چند بار مجبور شدند پانسمان را باز کنند و دوباره رگ‌ها را مسدود کنند. کیسه‌ها‌ی خون را از هر دو دست و هر دو پا به بدن تزریق ‌می‌کردند، اما باز هم خون‌ریزی ادامه داشت.

یک‌دفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.» بی‌راه نمی‌گفت؛ فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟

فشار کم‌کم بالا آمد و دوباره شروع کردند.

دکتر منافی، همان‌ طور که می‌آمد بیمارستان بهارلو، تلفن زده بود که دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند. آقای بهشتی هم دکتر زرگر را خبر کرده بود.

دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت: «نگران نباش، من خون‌ریزی را بند آورده‌ام.»

عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمی‌شد درمان را آن‌جا ادامه داد. کنترل امنیتی بیمارستان بهارلو مشکل بود. تنها بیمارستانی هم که می‌شد بعد از عمل مراقبت‌های لازم را به عمل آورد، بیمارستان قلب بود. آن موقع رئیس بیمارستان قلب دکتر میلانی‌نیا بود. چند ماه بعد، نام همین بیمارستان را گذاشتند «بیمارستان قلب شهید رجایی».

هلی‌کوپتر خبر کردند. نمی‌توانستند بیمار را از میان ازدحام مردم نگران بیرون ببرند. محافظ پشت بی‌سیم گفته بود که قلب ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود. مردم نگران بودند که نکند قلب ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و می‌گفتند «قلب ما را بردارید و به ایشان بدهید.»

با هزار ترفند، هلی‌کوپتر را وسط میدان بیمارستان نشاندند. تا برسند به بیمارستان قلب، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد.

دکترها می‌گفتند آقا چند مرتبه تا مرز شهادت رفته‌ و برگشته. یک‌بار همان انفجار بمب بود، یک‌بار خون‌ریزی بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یک‌بار هم جمع شدن پروتئین‌ها در ریه و حالت خفگی. همه‌ی این‌ها گذشت، اما بیمار تب و لرز شدیدی داشت. چند پتو می‌‌انداختند روی‌ آقا. گاهی حتی دکترها بغلشان می‌کردند تا لرز را کمتر کنند. معلوم نبود منشأ این تب‌ها کجاست؟ ضایعه‌ی کوچکی هم در ریه دیده بودند.

آقا لوله‌ی تنفس داشتند و نمی‌توانستند حرف بزنند. خودشان کاملاً حس کرده بودند که دست راستشان کار نمی‌کند. اولین چیزی که با دست چپ نوشتند، دوتا سؤال بود؛ «همراهان من چطورند؟» «مغز و زبان من کار خواهد کرد یا نه؟»

دکتر باقی روی سطحی از پوست بدن کار می‌کرد که برای ترمیم و پیوند به قسمت‌های آسیب‌دیده برداشته بودند. زخم‌ها زیاد بودند. درد زخم‌ها خیلی زیاد بود، اما دکترها می‌گفتند تحمل‌ آقا زیادتر است. می‌گفتند «اصلاً مسکّن‌ها به حساب نمی‌آیند.»

بحث دکترها این بود که بالاخره تکلیف این دست چه می‌شود؟ شکستگیش رو به بهبود بود، ولی هیچ‌ علامت حرکتی نداشت. چند نفر از جراحان و ارتوپدها بحث می‌کردند که دست قطع شود یا بماند.

***

امام مرتب پیغام می‌دادند و از اطرافیان می‌پرسیدند که: «آقاسیدعلی چطورند؟» پیامشان ساعت دو بعد از ظهر پخش ‌شد. دکتر میلانی‌نیا رادیورا گذاشت بیخ گوش آقا. آن‌ موقع ایشان به هوش بودند؛ روح تازه‌ای انگار در وجودشان دمید، جان گرفتند.

حالشان بهتر بود، اما هنوز قضیه‌ی هفتاد و دو تن را نمی‌دانستند. از تلویزیون آمدند که گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش آمد. پرسیدند حالتان چطور است؟ گفتند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی شیرازی را خطاب به امام خواندند:

«بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت

سر خُمِّ می سلامت شکند اگر سبویی»

آقای هاشمی می‌گفت «اگر یک روز از حال آقا باخبر نباشم، احساس می‌کنم چیزی کم دارم.» برای همین مرتب از ایشان احوال‌پرسی می‌کرد. حاج احمدآقا هم همین‌طور؛ مرتب احوال می‌پرسیدند و روزانه به حضرت امام خبر می‌دادند.

کم‌کم به اطرافیان فشار می‌آوردند که: «آقاجان من باید از وضع کشور اطلاع پیدا کنم. شما هم رادیو را از من گرفته‌اید، هم تلویزیون را.» دکترها بهانه می‌آوردند که امواج رادیویی، دستگاه‌های درمانی ما را به‌هم می‌ریزد و عملکردشان را مختل می‌کند!

خیلی از چهره‌های انقلاب برای عیادت می‌آمدند، اما آقا مرتب از شهید بهشتی می‌پرسیدند: «چرا همه می‌آیند، اما ایشان نمی‌آید؟» شک کرده بودند که یک خبرهایی هست. دور و بری‌ها هم مانده بودند که چطور به ایشان بگویند. دکتر منافی گفت بهترین راه این است که بگوییم حاج احمدآقا و آقایان رجایی و باهنر و هاشمی رفسنجانی بیایند و کم‌کم ایشان را مطلع کنند. جمع شدند، اما باز هم نتوانستند بگویند. گفتند فقط یکی‌ دو نفر شهید شده‌اند.

آقا از جمع آن شهیدها به دو نفر خیلی علاقه داشت؛ دکتر بهشتی و محمد منتظری. اولین کسی هم که به بیمارستان بهارلو آمده بود، محمد منتظری بود. آقا اول پرسیدند آقای بهشتی چطورند؟ گفتند یک‌ مقدار پاهایش مجروح شده است. آقایان که رفتند، ایشان رو کردند به دکتر میلانی‌نیا و پرسیدند شما از حال ایشان خبر داری؟ دکتر گفت: «بله، از وضعشان باخبرم.» پرسیدند: «مراقبت جدی از حال ایشان می‌شود؟ آن‌جا هم سر می‌زنید؟» بعد هم دکتر را سؤال‌پیچ کردند. دکتر میلانی‌نیا با بغض از اتاق زد بیرون. دوباره که آمد، آقا را دید که‌ بچه‌های همراه را جمع کرده‌اند و ازشان بازجویی می‌کنند. دکتر دست و رویش را شسته بود. نشست و یکی یکی اسم همه‌ی شهدای حزب را به آقا گفت.

***

شیرینی عیدی گروهک فرقان، به کام مردم نشست. هر وقت که در حزب جلسه بود، آقا آخرین نفری بود که از حزب می‌آمد بیرون.

منبع : پایگاه رهبری

لعنت بر منافین مزدور

ماجرای ترور آیت الله خامنه ای از زبان همسرش +پیام امام خمینی

موضوعات: مقام معظم رهبری مطالب عمومی و متفرقه
۲ نظر موافقین ۰ ۰۶ تیر ۹۷ ، ۱۵:۴۴
ع . شکیبا---۶۰۱
Related image
به مناسبت سالگرد روزهای پایانی خرداد و هفته اول تیر 60

14 دلیل عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در بیان آیت‌الله خامنه‌ای

روزهای پایانی خرداد و هفته اول تیر هر سال یادآور رویدادی مهم در تاریخ انقلاب اسلامی است، در چنین روزهایی بود که عدم کفایت سیاسی اولین رئیس جمهور ایران اسلامی توسط مجلس شورای اسلامی تصویب و امام خمینی بنی‌صدر را از این مقام برکنار کردند.
بی شک برکناری بنی‌صدر از ریاست جمهوری و حوادث خونبار بعدی از شورش مسلحانه منافقین گرفته تا به شهادت رسیدن آیت‌الله بهشتی و نیز ترور نافرجام حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای امام جمعه تهران و نماینده وقت مجلس شورای اسلامی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ انقلاب در طول نزدیک به چهار دهه گذشته است.
رهبر معظم انقلاب که در آن برهه نماینده مجلس شورای اسلامی بودند یک هفته قبل از ترور در مسجد ابوذر تهران، سخنانی تاریخی در اثبات عدم کفایت ابوالحسن بنی صدر ایراد کردند که بازخوانی این سخنان امروز و با گذشت 35 سال خالی از لطف نیست.
آیت الله خامنه‌ای در جلسه 30 خرداد 1360 مجلس و در یک سخنرانی تاریخی 14 دلیل عدم کفایت سیاسی ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت را بر می‌شمرند که بازخوانی این 14 دلیل تاریخ گویای سال‌های اول پس از انقلاب می‌تواند محسوب شود.
دلایل عدم صلاحیت بنی‌صدر برای ریاست جمهوری
آیت الله خامنه‌ای در ابتدای سخنان خود خطاب به نمایندگان و در یک کلام به کل ملت ایران اظهار داشتند: در حضور شما و همه کسانی که این سخن را خواهند شنید اعلام می‌کنم که این جانب آقای بنی صدر رئیس جمهور را دارای کفایت سیاسی برای اشغال پست خطیر ریاست جمهوری نمی‌دانم.


کفایت سیاسی یعنی…
آیت الله خامنه‌ای تاکید کردند: کفایت سیاسی یعنی اینکه شخص برای اداره مسئولیتی که به عهده او واگذار شده کافی و صالح باشد. فقدان کفایت سیاسی در هنگامی است که وی آن شرایطی را که برای انجام این مسئولیت در قانون اساسی معین شده فاقد باشد و کمبود یا عیبی داشته باشد که با آن صفات مقرره منافی است. اصل ۱۱۵ قانون اساسی صفات لازم برای ریاست جمهوری را از جمله امانت و تقوی، اعتقاد به مبانی جمهوری اسلامی ایران، مدیر و مدبر بودن می‌داند هر کدام از صفات بالا که در شخصی نباشد وی برای احراز این مقام فاقد کفایت و صلاحیت است با این زمینه اکنون می‌توان به بررسی وضع آقای بنی‌صدر در رابطه با مقام ریاست جمهوری پرداخت.
ایشان ادامه دادند: این یک خصومت شخصی یا جریان حزبی نیست یک تکلیف شرعی و مسئولیت الهی و پاسخ به یک خواست مردمی وعمومی است. اگر نگرانی حفظ انقلاب و اسلام و لزوم ادای مسئولیت در قبال مردم نبود و ما حاضر می‌شدیم آقای بنی صدر را با همه عیوب و اشکالات تحمل کنیم و از مسئولیت الهی نمی‌اندیشیدیم یقینا نه آقای بنی صدر و شاید نه همین برادران ما را به انحصارطلبی و قدرت‌گرایی و امثال این تهمت‌های مبتذل و تکراری متهم نمی‌کردند.


دلیل حضور مردم در خیابان ها
آیت الله خامنه‌ای به سخنان چند نماینده مخالف در جلسه 29 خرداد 1360 اشاره کرده و اظهار داشتند: برادران مخالف با اشاره به حضور مردم در خیابان‌ها و تشویق آقای رجائی که از آنان به نام حزب الله نام می‌برد  این کار را خلاف مصلحت و روشی غیرمنطقی دانسته اظهار داشته‌اند که با تهییج مردم هیچ مسئله‌ای حل نمی‌شود. این برادران گویا فراموش کرده‌اند که مردم را آقای رجائی به خیابان‌ها نکشانید این حضور کوبنده و قاطع مردم فقط و فقط هنر شور و انگیزه ایمانی خود آنان و صدای رسا و همیشه نافذ امام امت بود و همیشه چنین بوده است در گذشته هم هیچ عامل دیگری نمی‌توانست مردم را به حضور در صحنه وادار کند نه فقط امروز در گذشته هم شما نه این حرکت را به درستی می‌شناختید و نه بر آن توانائی داشتید و فرق میان امام بر حق این امت با مدعیان مبارزه سیاسی از جمله در همین است او به مردم تکیه می‌کند از آنها مسئولیت می‌خواهد به آنها اعتماد می‌کند برای آنها ارزش قائل می‌شود و مدعیان سیاست از این همه غافل و از خیرات آن محرومند.
آیت الله خامنه‌ای به حمایت‌های خود از بنی صدر در طول ریاست جمهوری او اشاره و ادامه دادند: این جانب در نماز جمعه بارها و بارها از او حمایت کردم و مردم را به حمایت از او دعوت کردم و علی‌رغم آن همه فشار تبلیغاتی او نسبت به جریان خط امام عکس العمل نشان ندادم اما جان کلام این جا است که وقتی وجود او با استفاده از انواع روش‌های تخریبی برای همین جمهوری به صورت آفتی بی‌علاج درمی آید و او در مقام ریاست جمهوری بزرگ‌ترین مدعی جمهوری اسلامی و تحقیرکننده آن به بلندگوی مخالفان آن می‌شود آیا باز هم حمایت از او به معنای حمایت از جمهوری اسلامی است؟
ایشان افزودند:  نه برادر منصفانه قضاوت کنید هیچ حمایتی از بنی صدر ارزش واقعی و عملی حمایت امام را از او نداشت. اما  دیدید که امام هنگامی که پس از یک سال صبر و سکوت دردآلود مشاهده کردند که همچنان خط نفاق و ارتداد و کفر و استکبار سنگر مستحکمی در وجود آقای بنی‌صدر یافته است حمایت خود را از او سلب کردند واین را برای خود تکلیف دانستند شما به حمایت امام تا اسفند ۵۹ تکیه می‌کنید چرا به سلب حمایت امام در خرداد ۶۰ تکیه نمی‌کنید؟


دلایل بی‌کفایتی بنی صدر؛

۱– عدم احترام به نهادهای قانونی
آیت الله خامنه‌ای در ادامه دلایل بی‌کفایتی بنی صدر را در موارد زیر خلاصه کردند ؛
رئیس جمهور صلاحیت وکفایت خود را بایددر احترام به نهادهای قانونی ثابت کند چرا که مشروعیت او مبتنی بر حرمت قانون اساسی است که آن نهادها بخشی از تحقق خارجی آن را تشکیل می‌دهند. آقای بنی‌صدر بارها به نهادهای قانونی بی‌حرمتی روا داشته و به این طریق پایه مشروعیت خود را سست کرده است.
۲- رعایت نکردن حرمت جمهوری و رئیس جمهور
رئیس جمهور بالاترین مقامی است که حفظ حرمت نظام جمهوری از او انتظار می‌رود تحقیر جمهوری تحقیر رئیس جمهوری است. آقای بنی صدر در یک جمله کوتاه جمهوری اسلامی و نهاد ریاست جمهوری را تحقیر میکند «این جمهوری، جمهوری‌ای نیست که من فخر کنم رئیس آن باشم.»
۳- استفاده از هر ابزاری در مقابله با مخالفان
آقای بنی صدر در مقابله با کسانی که وی آنها را دشمن خود فرض می‌کرد از هیچ اقدامی اباء نکرد و حتی از اینکه رویه‌های تخریبش اساس جمهوری اسلامی واستقلال کشور را خدشه‌دار کند پروائی نورزید. شاید امروز بالاخره وقت آن رسیده باشد که بپرسیم ماجرای بحران عمومی که یکی از نزدیکان و مشاوران وی درمناظره کذایی تلویزیونی مطرح کرد واقعا چه بود؟ سندهای افشاگرانه‌ای در این زمینه در دست است براساس صورت یکی از جلسات جمع مشاوران وهمکاران نزدیک ایشان یکی از نقشه‌های آنان این بوده است که پس از روی کار آمدن دولتی که مجلس به آن متمایل است اما آقای بنی صدر اورا نمی‌پسندد و با کارشکنی‌ها و مخالف‌خوانی‌ها جلو موفقیت او را بگیرند تا بی‌آبرو و ساکت شود و با یک جدال سیاسی کارها را خود قبضه کنند. رفتار شخص آقای بنی صدر و دوستانش در مقابله با دولت آقای رجایی قدم به قدم نشان‌دهنده همین طرح است تقوای سیاسی و تعهد اسلامی که شرط اصلی ریاست جمهوری است چنین روشی را  تقبیح می‌کند وهرگز با آن نمی‌سازد.
۴- سیاست گرایی به جای حقیقت گرایی
در انقلاب ما و نیز در جمهوری ما که ثمره آن بود ویژگی بارز و چشمگیری که می‌توانست آن را از همه تجربه‌های مشابه ممتاز کند حقیقت‌گرایی به جای سیاست‌گرایی بود. همه چیز در روش و رفتار امام وخطوط سیاست داخلی وخارجی ما از چنین روشی خبر می‌داد. آقای بنی صدر در مقام ریاست جمهوری این روش را نقض کرد و سیاست بازی را جانشین حقیقت گرائی کرد.
۵- صادق و راستگو نبودن
یکی از اصول اخلاقی اسلام ومصداق بارز تقوی وامانت که جزو صلاحیت‌ها وشرائط رئیس جمهور در قانون اساسی به شمار آمده صداقت و راست‌گویی است. آقای بنی صدر این شرایط را نقض کرده واساس کار خود را بر عدم صداقت در اظهار و در عمل نهاده است.
۶- بی‌قدر و منزلت کردن امام و امت
بی شک چهره منور و شخصیت والای معنوی و روحانی و هوشمندی و قاطعیت امام خمینی سنگین‌ترین وزنه انقلاب و جمهوری ما است. حضور مردم در صحنه وزنه عظیم دیگری است که دشمن را مایوس می‌کند و نظام جمهوری اسلامی صحنه اقدام و مجاهدت امام وامت است هم اکنون آیا کوشش عمدی یا سهوی در بی‌قدر و منزلت کردن این عظمت‌ها به چه تعبیر می‌شود؟ خیانت یا عدم کفایت؟
۷- رعایت نکردن حیثیت جمهوری در خارج از کشور
رئیس جمهور باید حیثیت جمهوری را در خارج از کشور حفظ کند. تخلف از این کار اگر خیانت نباشد قطعا بی‌کفایتی سیاسی واخلاقی و خیلی بی‌کفایتی‌های دیگر است در طول ۹ ماه گذشته یعنی از اوایل تشکیل دولت جدید و حتی پیش از آن بزرگترین بلندگوی تبلیغاتی علیه نظام جمهوری اسلامی آقای بنی‌صدر بود و شگفتا که با اصرار در مطبوعات خارج نیز درج و منتشر می‌گردید.
۸- مشاوران بدنام و مشکوک
کمترین حد کفایت سیاسی آن است که محدوده مشاوران نزدیک و همکاران و یاران رئیس جمهور از عناصر بدسابقه و بدنام ولااقل مشکوک ومورد سوء ظن پاک باشد.
۹- افشای اسرار اقتصادی کشور
افشای اسرار اقتصادی کشور نیز یکی دیگر از دلائل عدم کفایت آقای بنی صدر است. اظهار میزان نیاز ایران به صدور نفت و میزان موجودی ارزی کشور و اظهار فلج اقتصادی از آن جمله است.
۱۰- ایجاد تشنج در کشور پیش از جنگ
در ۳۰ شهریور ۵۹ حمله بزرگ متجاوزان عراقی به ما آغاز شد. ۱۳ روز قبل از آن آقای بنی‌صدر در یک سخنرانی با مشتعل کردن آتش اختلافات داخلی و با طرح مسائلی… منشاء یک سلسله خصومت‌های داخلی میان مردم و پیدایش جو اختلاف و کدورت شد آیا بنی‌صدر در آن هنگام از حدوث قریب‌الوقوع جنگ مطلع بود یا خیر؟ به هر تقدیر یکی از دو شق، بی‌هوشی و بی‌تقوائی یعنی به هر حال بی‌‌کفایتی بر آن منطبق است. به گمان زیاد بنی‌صدر انتظار چنین حمله‌ای را داشت خود ایشان در یک جا تصریح می‌کند که «من خبر داشتم» ولی قاعدتا او چنان کسی است که مناقشات و درگیری‌های سیاسی برای او بر هر چیزی مقدم است، حتی در حال جنگ، نمونه‌ای از این روحیه را که هرگز در طول جنگ نتوانست آن‌را پوشیده نگه دارد در شماره‌های متوالی کارنامه و در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های عاشورا و ۱۴ اسفند و قزوین واصفهان وغیره به وضوح می‌توان دید.
۱۱- بی‌توجهی به خط رهبری انقلاب
رئیس جمهور باید در جهت تحقق آرمان‌های اسلامی بکوشد ودر این زمینه توجه به خط اصلی انقلاب و رهبری آن که مورد پذیرش تمام توده‌های میلیونی کشور است حائز اهمیت فراوان است. کفایت سیاسی رئیس جمهور در درک صحیح پایه‌های رهبری و حرکت در جهت رهنمودهای آن تجلی می‌کند وآقای بنی‌صدر نه تنها در این جهت حرکت نکرد بلکه عملا در مقابل رهبری ایستاد و رهنمودهای امام امت مبنی بر خط آرامش و جلوگیری از تشنج‌آفرینی را آشکارا زیر پا نهاد.
۱2- حرکت به سمت قدرت مطلقه و استبداد
نفی قدرت مطلقه از ویژگی‌های انقلاب ما بود طبعا جمهوری ما پذیرش هر قدرت دیگری ابا و امتناع داشت و قانون اساسی ما نیز بر همین پایه، پایه شکستن قدرت و تقسیم آن میان نهادهای مختلف قانونی شکل گرفته است. آقای بنی صدر درست به عکس همواره جویا و تلاش‌گر قدرت مطلقه بود. طبیعی بود که در برابر او مقاومت شود و او این مقاومت را کارشکنی می‌نمود و جای تاسف است که کسانی هنوز هم همان سخن را تکرار می‌کنند و قولا و عملا به قدرت‌طلبی و قدرت‌گرائی جنبه مشروعیت می‌بخشند.
۱۳– اخلال‌گری و  شورش
عجیب‌ترین پدیده‌ای که در رابطه با عدم کفایت ایشان قابل بررسی است اخلال و شورش‌گری ایشان است. این از هر کس در یک نظام اجتماعی قابل تصور باشد از رئیس یک دولت غیرمعقول است بارها ایشان مردم را کارگران را نظامیان را به مقاومت در برابر نظم موجود دعوت کرده است.
۱۴– خصلت‌های ناپسند فردی از جمله غرور
خصلتهای شخص ایشان نیز هر کدام در سلب صلاحیت‌های لازم برای یک رئیس جمهوری دولت اسلامی دارای نقش است غرور وی که خود را اندیشه بزرگ قرن و کتاب خود را بزرگترین اثر تاریخ اسلام می‌شناسد که نوار گفته ایشان که اتفاقا در همین جا در عمارت دبیرخانه کنونی مجلس گفته‌اند موجود است .(1)


یک هفته گذشت
در این مختصر در پی آن نیستیم که اثبات کنیم و یا نشان دهیم عامل ترور آیت‌الله خامنه‌ای یک هفته پس از آن سخنرانی تاریخی گروهک نفاق و هوداران رئیس جمهور معزول بودند و یا گروهک تروریستی فرقان که شواهد موجود ترور توسط فرقان را تقویت و اثبات می‌کند ولی روی سخن آن جا است که  در آن روزهای حساس تاریخ ایران منافع کلیه گروهک‌های ضد انقلاب از منافقین گرفته تا چپ نمایان و همچنین فرقان در یک راستا قرار گرفته بود و آنان می‌خواستند کار انقلاب اسلامی و امت به پا خاسته را یک جا خاتمه دهند که با کمک خداوند متعال در این توطئه ناکام ماندند.
با همه این اوصاف «سال ۶۰ با همه‌ فراز و نشیب‌ها، درگیری منافقین و بنی‌صدر با جمهوری اسلامی، موج ترورها، حادثه‌های هفتم تیر، هشتم شهریور و سختی‌های جبهه‌های جنگ رو به پایان است. ۲۸ اسفند امام‌جمعه‌ محبوب تهران که در نتیجه این ترور ناکام ۹ ماه از نمازجمعه دور مانده بود، به محراب نمازجمعه برمی‌گردد. آیت‌الله خامنه‌ای با برشمردن سختی‌هایی که مردم و انقلاب در این سال پشت سر گذاشته‌اند، سال ۶۰ را «سال ایثارها و شهادت‌ها» و «سال خرج‌کردن ارزنده‌ترین سرمایه‌ها» و کارنامه‌ این سال را «کارنامه‌ای خونین، سرخ‌رنگ، پردرد و پررنج؛ اما خوش‌عاقبت و نویدبخش و گرم‌کننده» معرفی می‌کنند.(2)

پی‌نوشت‌ها
1-مشروح مذاکرات مجلس، 30 خرداد 1360
2- بازخوانی اسناد ترور ناموفق رهبر انقلاب در تیرماه ۱۳۶۰ ؛ چه کسانی آیت‌الله خامنه‌ای را ترور کردند؟، پایگاه اطلاع رسانی رهبر معظم انقلاب، 6 تیر1394

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

پس از رأى اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شوراى اسلامى مبنى بر اینکه آقاى ابوالحسن بنى صدر براى ریاست جمهورى اسلامى ایران کفایت سیاسى ندارد، ایشان را از ریاست جمهورى اسلامى ایران عزل نمودم. 

اول تیر ماه 60

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

(صحیفه امام، ج‏14، ص: 480)

حضرت امام در همین روز ضمن سخنانی به بنی‌صدر فرمودند:

«من بسیار متأسفم از اینکه کوشش کردم که در این دوره اول جمهورى اسلامى این طور مسائل پیش نیاید، و این طور عزل و نصبها نشود؛ لکن با کمال کوششى که کردم اینها نتوانستند بفهمند. من با زبان هاى مختلف آنها را دعوت کردم به اینکه رها کنند این راهى را که در پیش دارند و با ملت ایران این طور نکنند.» (صحیفه امام، ج14، ص 486)

امام همچنین از نصیحت و خیرخواهی برای بنی‌صدر فروگذار نکردند:

«من الآن هم نصیحت مى‏ کنم آقاى بنى صدر را به اینکه نبادا در دام این گرگ هایى که در خارج کشور نشستند و کمین کردند بیفتید، و این آبرویى که از دست دادید بدتر بشود.» (صحیفه امام، ج14، ص 492) 

http://img.tebyan.net/big/1392/11/14450351542482061567114416211619817910310363.jpg

بعد از عزل بنی صدر توسط امام خمینی (ره) ،بنی صدر خائن با رجوی ملعون از کشور فرار کردند ؛ آن هم با لباس زنانه !

خبر مرتبط: ماجرای عزل و فرار بنی صدر در بریده جراید

موضوعات: مطالب عمومی و متفرقه اخبار و مطالب سیاسی
۰ نظر موافقین ۰ ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۰۲
ع . شکیبا---۵۴۸

تیمسار شهید فلاحی و رهبر معظم انقلاب

شهید ولی الله فلاحی در سال ۱۳۱۰ در طالقان متولد شد.۳ سال اول دبیرستان را در دبیرستان علامه گذراند و سپس وارد دبیرستان نظام شد.از مهر ماه سال ۱۳۳۰در دانشکده افسری تحصیلات خود را ادامه داد پس از فارغ التحصیلی ،خدمت خود را در لشکر ۹۲ زرهی آغاز کرد.در سال ۱۳۳۷ شمسی به تهران منتقل شدو در دانشگاه نظامی،در سمت فرماندهی گروهان دانشجویان و فرماندهی گردان انجام وظیفه می کرد

موضوعات: شهیدان جبهه و جنگ و رزمندگان
۱ نظر موافقین ۰ ۰۸ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۲۸
ع . شکیبا---۹۱۴