سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۷ آبان ۰۳، ۱۱:۰۹ - Setayesh
    great
پیوندها
امکانات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهیده» ثبت شده است

https://haraznews.com/wp-content/uploads/2015/01/37.jpg

روایت دختر ۱۴ساله‌ای که شهید بهشتی وعده شهادتش را داد

شهیده سیده طاهره هاشمی ، شهیده شاخص سال ۱۳۹۲ وقتی صبح کنار سفره‌ی صبحانه خوابش را برای مادر و عباس تعریف کرد، به آرامی گفت:‌ من شهید می‌شوم. عباس به یاد انشای طاهره افتاد که اول نوشته بود دوست دارم فلسفه بخوانم؛ اما در پایان نوشت به من الهام شده که پیش خدا خواهم رفت...

«طاهره نفس نفس می‌زد. از او قطع امید کرده بودیم. از صبح نگران بودیم که نکند طاهره هم مثل دختر همسایه بمیرد. دختر همسایه صبح مرده بود و صدای گریه هنوز از خانه‌‌شان می‌آمد. مادر مرا فرستاد دنبال زن عمو. با گریه آوردمش. زن عمو وقتی دید طاهره نفس نمی‌کشد، پارچه‌ی سفیدی روش انداخت. من و مادر به گریه افتادیم. صبر کردیم تا همه بیایند و دفنش کنیم. نیم ساعت که گذشت دیدم پای طاهره تکان می‌خورد. از خوشحالی زبانم بند آمده بود. مادر و زن عمو را صدا زدم. مادر پارچه‌ی سفید را برداشت و با گریه، طاهره را بغل کرد. خدا روح تازه‌ای در جسم خواهر کوچولویم دمید.» (۱)

موضوعات: فرهنگی شهیدان
۰ نظر موافقین ۱ ۰۶ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۱۵
ع . شکیبا---۶۵۴

راز درخت کاج

کتاب "راز درخت کاج" با ماجرای گم شدن دختر چهارده ساله محجبه و مذهبی

یک خانواده جنگزده آبادانی در شاهین شهر اصفهان شروع می‌شود. راوی داستان

که مادر این دختر است داستان دو شب بی‌قراری و تلاش خود، خانواده و آشنایان

را نقل نموده و سپس به گذشته بر می‌گردد و خواننده کتاب از تولد راوی کتاب تا

لحظه گم شدن دختر 14 ساله اش را با او مرور می‌کند.

 

قهرمان کتاب یعنی همان دختری که ناپدید شد سال 1346 در آبادان به دنیا آمد؛

پدرش به نام­‌های ایرانی علاقه داشت و اسم او را «میترا» گذاشت؛ وقتی او بزرگ

شد، از نامش ناراضی بود و به همین خاطر آن را به «زینب» تغییر داد.

 

با شروع جنگ تحمیلی و محاصره آبادان،خانواده کَمایی به همراه سایر خانواده های

آبادانی مجبور شدند شهر را ترک کنند اما برادر و خواهران زینب همچنان در آبادان

ماندند. برادرش اسلحه به دست گرفت و خواهرانش به عنوان امدادگر در جبهه آبادان

مقاومت می کردند .


 

خانواده کَمایی در شاهین شهر اصفهان ساکن شد و زینب که دختر کوچک خانواده

بود در سال 1359 به رغم آوارگی در شهر جدید و فرصت تحصیل سه ماهه، با موفقیت

پایۀ سوم راهنمایی را گذراند. زینب با آنکه در «شاهین­ شهر» غریب بود اما فعالیت­های

مذهبیِ خود را در آن شهر شروع کرد؛ این دختر معصوم علاوه بر فعالیت‌های فرهنگی،

برنامه‌های خودسازی را نیز لحظه‌­ای فراموش نمی­ کرد. نمودار برنامۀ خودسازی یک

هفته­ ای­ زینب مؤید این مطلب است.


فعالیت‌‌های مذهبی زینب، مورد غضب منافقین قرار گرفته بود و این کوردلان در آخرین

نماز مغرب اسفند­ ماه سال 1360 هنگام بازگشت از مسجد او را ربودند؛ سپس با

گره زدن چادرش او را خفه کرده و به شهادت رساندند.

 

پیکر مطهر شهید زینب کمایی ، سه روز بعد از شهادت پیدا شد و همراه با پیکرهای

غرقِ به خون 360 شهید عملیات «فتح‌المبین» در اصفهان تشییع و در گلستان

شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.

  

لعنت خدا بر منافقین خبیث و کوردلی که این خواهر مذهبی و انقلابی و مؤمنه را بی گناه به شهادت رساندند.

شادی روح پاک شهید صلوات بفرستید.

موضوعات: سبک زندگی حجاب و بدحجابی , چادر شهیدان خاطرات و یادداشت ها جبهه و جنگ و رزمندگان
۱ نظر موافقین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۰۸
ع . شکیبا---۱۱۱۸

 گفتگو با سمیره فرهانیان (خواهر شهید)

درآمد

رابطه بسیار صمیمی مریم با خواهر بزرگش، حتی فراتر از رابطه مادر و فرزندی است، از همین رو سمیره، هنگامی که از او و برادر شهیدش سخن می‌گوید، آشکارا سوز دل یک مادر را در کلامش می‌توان احساس کرد، مادری قوی و از شیرزنان خطه جنوب.

از مریم و مهدی بگویید.

فاطمه و عقیله و مریم توی سپاه آبادان بودند و کارهای خیر زیاد می ‌کردند و حرفی هم در این باره به کسی نمی‌گفتند. مریم که شهید شد، تازه عده‌ای آمدند و این چیزها را گفتند. ما از کسانی که سراغ مریم را می‌گرفتند، این چیزها را فهمیدیم. مهدی و مریم هم خیلی با هم مأنوس بودند. موقعی که مهدی شهید شد، مریم خیلی ناراحت بود و بی‌قراری می‌کرد و می‌گفت، «من باید دنبال مهدی بروم.» پدرمان، مریم و بقیه خواهرها را از آبادان بیرون برده بود. مریم در آنجا آرام و قرار نداشت و همه را کلافه کرده بود و می‌گفت باید برگردم آبادان. او را برگرداندیم. توی آبادان هم در بیمارستان کار می‌‌کرد و همراه خواهرهایم فاطمه و عقیله به مجروحین می‌رسید. بعد که فشار جنگ کمتر شد و مجروحین را بیشتر به شهرهای دیگر می‌بردند، کارش در بیمارستان کم شد. دیگر این کار او را ارضا نمی‌کرد و به بنیاد شهید رفت تا به خانواده‌های شهدا، جانبازان و مجروحان رسیدگی کند. قبل از شهادتش هم خواب مهدی را دیده بود.

شهادت مهدی به چه شکلی بود؟

مهدی در مهرماه،‌یعنی یک ماه بعد از شروع جنگ شهید شد. در مارد در آبادان عملیات داشتند که در آنجا تیر می‌خورد و دوستانش عقب‌نشینی می‌کنند و نمی‌توانند فوری جنازه او را بیاورند.

نحوه شهادت مریم چگونه بود؟

موضوعات: فرهنگی سبک زندگی حجاب و بدحجابی , چادر شهیدان خاطرات و یادداشت ها جبهه و جنگ و رزمندگان
۰ نظر موافقین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۱۵
ع . شکیبا---۶۹۹

گفتگو با رساله فرهانیان (خواهر کوچکتر شهید)

درآمد

خاطرات خواهر کوچک‌تر، به ویژه هنگامی که با یاد مهربانی‌ها و گذشت‌های بی حد و حصر او در هم می‌آمیزد، سخن گفتن از او را برای خواهران و برادرانش دشوار می‌سازد. فقط ادای دین نسبت به آن شهید بزرگوار بود که رساله فرهانیان را به رغم کسالت ناشی از بیماری، به این گفت‌وگو برانگیخت که از ایشان سپاسگزاریم.

خاطراتی را که از خواهر و برادر شهیدتان دارید، بیان کنید.

اول از مهدی می‌گویم که کمتر درباره‌اش صحبت کرده‌اند. مادرم می‌گفت مهدی از همان بچگی خیلی دلسوز بود. از همان بچگی وقتی غذایی را سر سفره می‌آوردند، بین همه به تساوی تقسیم می‌کرد و آخرش اگر چیزی می‌ماند، برای خودش بر می‌داشت. مثلاً هندوانه و خربزه را طوری تقسیم می‌کرد که انگار خط کش‌ گذاشته بودند. یا مثلاً وقتی مادرم نان محلی می‌پخت، می‌رفت بالای سر او چتر می‌گرفت. همیشه با مادرمان و خواهرها صحبت می‌کرد که آیا چیزی احتیاج داریم یا نه. زیاد توقع هم نداشت و هیچ چیز از کسی نمی‌گرفت. پدرم به همه ما مختصر پول توجیبی می‌داد. مهدی تا وقتی که خود پدرمان پول را نمی‌داد، یک کلمه هم حرف نمی‌زد. خیلی اهل مطالعه بود حدود کلاس اول دبستان بود که یک شب خواب می‌بیند که یک آقای سیدی از اسب سفیدی پایین آمده و گفته بود، «کف دستت را باز کن.» و یک، یک ریالی کف دست مهدی می‌گذارد. مهدی وقتی این را برای پدرمان تعریف می‌کند،‌ پدر خیلی تعجب می‌کند و او را در آغوش می‌گیرد و می‌بوسد و می‌گوید، «این آقا امام زمان(عج) بوده‌اند.» از آن موقع به بعد، پدرمان توجه خاصی به مهدی داشتند و به او گفته بودند، «هر وقت از این خواب‌ها دیدی به من بگو تا من یک چیزی به تو بدهم» کلاس دوم و سوم دبستان بود که معلم دیکته‌های بچه‌ها را می‌داد او تصحیح کند. خیلی سالم و فعال بود و همیشه ورزش می‌کرد. خیلی کوچک بود که خواندن کتاب‌های دکتر شریعتی و شهید مطهری را شروع کرد و به ماها هم می‌گفت که مطالعه کنیم. با مریم روی پشت بام یک کتابخانه درست کرده و کتاب‌ها را آنجا گذاشته بودند. مهدی به ما گفته بود که اگر شک کردید که مامور ساواک در اطراف خانه هست، کتاب‌ها را ببرید خانه همسایه‌مان، مادر احمد، بگذارید. یک شب مهدی رفته بود بیرون و من و خواهرم، جواهر، تا شک کردیم، دو تا کارتن کتاب‌های مهدی را بردیم خانه احمد. جواهر گفت، «هنوز که کسی نیامده»، گفتم، «تا شب است و کسی نمی‌بیند، بیا اینها را ببریم.» بعد از نیم ساعت مهدی که برگشت، ما خواستیم مثلاً‌ به او نشان بدهیم که سرمان توی حساب است و اهل فعالیت و این حرف‌ها هستیم. مهدی ناراحت شد که، «چرا هنوز چیزی نشده، خودتان را لو دادید و کتاب‌ها را بردید؟ من گفتم هر وقت اوضاع خیلی خطرناک شد، این کار را بکنید.» او نمی‌خواست که حتی مادر احمد هم بفهمد که او این کتاب‌ها را دارد. خلاصه فردای آن روز رفت و کتاب‌ها را آورد. مریم از نظر درسی مثل مهدی نبود، ولی درسش بد نبود. او دنباله فکر مهدی را گرفته بود و خواندن کتاب‌های غیردرسی را بیشتر دوست داشت. خیلی با گذشت بود و هیچ وقت یادم نمی‌آید که چیزی را برای خودش خواسته باشد. سمیره برای همه ما لباس می‌دوخت و مریم هیچ وقت اصرار نمی‌کرد که اول لباس مرا بدوز. خیلی موقر و متین بود. دختر یکی از همسایه‌های ما بود که زیاد می‌خندید و مریم از اینکه او توی کوچه و خیابان رعایت نمی‌کرد، ناراحت بود. من به او گفتم، «دو سه بار که آمد دنبالت، کاری را بهانه کن، خودش می‌رود.» مریم هم همین کار را کرد و نتیجه داد. خیلی مراقب حجابش بود.

در دوره جنگ چه فعالیت‌ هایی داشت؟

موضوعات: فرهنگی سبک زندگی حجاب و بدحجابی , چادر شهیدان خاطرات و یادداشت ها جبهه و جنگ و رزمندگان
۰ نظر موافقین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۱۰
ع . شکیبا---۵۸۶

شهیده مریم فرهانیان در قامت یک خواهر(3)

 
گفتگو با فرهاد فرهانیان (برادر شهید)

درآمد

با وجود اندوهی که هنوز پس از سالها از فراق خواهر و برادر بر دل دارد، معتقد است که نشناختن ارزش‌هائی که شهدا در راه آنها جان باختند، ده‌ها بار جانگدازتر از فقدان آنهاست. شهدا اجر خود را گرفته‌اند و این مائیم که با بهره نبردن از سیره آنان ضرر می‌کنیم.


به عنوان بزرگ‌ ترین برادر شهیده مریم فرهانیان، از رفتار و اخلاق او نکاتی را بیان کنید.
خداوند در قرآن کریم می‌فرماید گمان مبرید که شهدا مرده‌اند، بلکه آنها زنده‌اند و نزد خدا روزی دارند. در دوران کودکی بسیار مؤدب و خوب بود. بسیار پایبند عقایدش بود. خیلی هم خدمت کرد. زمان جنگ هم که از آبادان رفتیم میانکوه، ذوق داشت که برگردد آبادان و اصلاً نمی‌توانست بایستد. بالاخره هم رفت آبادان و خیلی هم زحمت کشید و خدمت کرد. مثل یک دکتر کامل شده بود. حتی می‌خواستند او را استخدام کنند، ولی از آنجا بیرون آمد و به بنیاد شهید رفت و بیشتر وقتش را با خانواده‌های شهدا و خانواده‌های فقیر می‌گذراند. بسیار مؤمن و پایبند دین بود و با برادر شهیدمان، مهدی، خیلی انس داشت. کاملاً معلوم بود که مال این دنیا نیستند. ما نباید مقطعی به شهدا نگاه کنیم. نباید منتظر سالگردشان باشیم. مریم به نظر من پاک و منزه بود؛ یعنی دارای صفات و عاداتی که مورد رضایت خداوند است. ما یک خانواده مذهبی بودیم و زندگی ساده‌ای داشتیم. الان بعد از نزدیک به ربع قرن وقتی بخواهیم خاطرات و زندگی خانوادگی و کودکی آنها را رقم بزنیم، کار دشوار می‌شود. به قول امام جمعه محترم آبادان، آقای سید علی دهدشتی، نباید به این نحو با شهدا برخورد و فقط در زمان‌های خاصی از آنها یاد کرد. شهید نور است. هر قطره خون پاک شهید که روی زمین می‌ریزد، خداوند همه گناهان او را محو می‌کند. شهید می‌تواند برای هر که خدا بخواهد، شفاعت کند. شهید می‌تواند پدر و مادرش را زودتر از خودش وارد بهشت کند. این قدر پیش خدا مقام و منزلت دارد. راه شهید را باید حفظ کرد و ارزش‌های معنوی شهید را باید دائماً به صورت کتاب، فیلم یا هر رسانه مؤثر دیگری به جامعه گوشزد کرد.

این ارزش‌های معنوی کدامند؟
 

اگر در زندگی شهدا تحقیق کنید، متوجه می‌شوید که آنها از همان ابتدا راه خود را انتخاب کرده‌اند و هدفشان بهتر کردن زندگی همه مردم است. آنها می‌خواهند که مردم از آزادی کامل و زندگی آبرومندانه‌ای برخوردار باشند. اینها کسانی هستند که از عزیزترین سرمایه‌شان گذشتند تا مردم، معنوی‌تر زندگی کنند.

از ویژگی‌های مریم می‌گفتید؟
 

مریم همیشه در کارهای خیر پیشقدم بود. تقید بسیار زیادی به نماز اول وقت داشت و غالباً روزه می‌گرفت. زندگی مریم سراسر خاطره است. زندگی‌اش، درس خواندنش، عبادتش، خدماتش، حرف‌هایش همه شیرین و دوست‌داشتنی بودند. مرده کسی است که اسمش را نیاورند. ما از وقتی که از خواب بیدار می‌شویم تا وقتی که به خواب می‌رویم، اسمشان را صدا می‌زنیم، با یاد آنها زندگی می‌کنیم.

موضوعات: فرهنگی سبک زندگی حجاب و بدحجابی , چادر شهیدان جبهه و جنگ و رزمندگان
۰ نظر موافقین ۰ ۱۶ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۰۱
ع . شکیبا---۷۱۸