خانهشان طبقه سوم بود. هر وقت کارش داشتیم، سحرها قرار میگذاشتیم، میرفتیم خانهشان.
بهمان میگفت «وقتی با ماشین میآیید، از بالای خیابون که شیب داره بیایید. ماشینتون رو هم خاموش کنید. بوق هم نزنین. مبادا همسایهها از خواب بیدار بشن.»
خودش هم وقتی میخواست از طبقه سوم پایین بیاید، کفشهایش را در میآورد.
حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی
منبع : منبع خاطرات: کتاب حجت الاسلام