سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
امکانات

۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت علی (ع)» ثبت شده است

بچه شیطان ها

امام خمینی (ره) :

«در نظرم است که در یک روایتى است که رسول خدا که مبعوث شد، آن شیطان بزرگ فریاد کرد و شیطانها را دور خودش جمع کرد و اینکه مشکل شد کار بر ما. در این انقلاب، شیطان بزرگ که امریکاست، شیاطین را با فریاد دور خودش دارد جمع مى‏ کند. و چه بچه شیطان هایى که در ایران هستند و چه شیطانهایى که در خارج هستند، جمع کرده است و هیاهو به راه انداخته است.1358/8/14

نبرد با شیطان

یکی از بزرگان می فرمود که درعالم مکاشفه شیطان را دیدم و با او دعوا کردم و شیطان داشت مرا به زمین می زد در آن هنگام حضرت علی (ع) را صدا زدم ،آقا به کمک من آمد و شیطان را به زمین زد و من روی شیطان نشستم و سر شیطان را بریدم. آقا فرمود: زور شما به شیطان نمی رسد از ما کمک بخواهید.

--------------------------------

روزی یکی از نیروهای شیطان رو به او کرد و گفت:
فرمانده چرا اینقدر خوشحالی،مگر گمراه کردن اینها چه فایده ای دارد؟
شیطان جواب داد:امام اینها که بیاید ،عمر ما تمام میشود.
اینها را که غافل کنیم، امامشان دیرتر می آید
دوباره پرسید:
آیا ما موفق بوده ایم؟
شیطان خنده ای کرد و گفت: 
مگر صدای گریه امامشان را نمیشنوی
مگر صدای طلب استغفار او را نمیشنوی!؟!.

 چند مطلب از حجت الاسلام فرحزاد - خیلی عالیه حتما بخونید.

 شگردهای شیطان - سخنرانی آیت الله علامه مصباح یزدی

مطالب مرتبط: امیرالمؤمنین (ع) ، شیطان ، جریان انحرافی  ، آمریکا

۴ نظر موافقین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۴۳
ع . شکیبا---۱۵۳۹

http://s4.picofile.com/file/8185567226/%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AF%D8%AA_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B9.jpg
 

ولادت و حسب و نسب

 بنا به نوشته مورخین ولادت على علیه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ ام عام الفیل (1) به طرز عجیب و بی سابقه ‏اى در درون کعبه یعنى خانه خدا بوقوع پیوست، محقق دانشمند حجة الاسلام نیر گوید:

 

اى آنکه حریم کعبه کاشانه تست‏
بطحا صدف گوهر یکدانه تست‏
گر مولد تو به کعبه آمد چه عجب‏
اى نجل خلیل خانه خود خانه تست

 

پدر آن حضرت ابوطالب فرزند عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنابراین على علیه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است (2)

اما ولادت این کودک مانند ولادت سایر کودکان به سادگى و بطور عادى نبود بلکه با تحولات عجیب و معنوى توأم بوده است. مادر این طفل خدا پرست بوده و با دین حنیف ابراهیم زندگى می کرد و پیوسته بدرگاه خدا مناجات کرده و تقاضا می نمود که وضع این حمل را بر او آسان گرداند. زیرا تا باین کودک حامل بود خود را مستغرق در نور الهى می دید و گویى از ملکوت اعلى بوى الهام شده بود که این طفل با سایر موالید فرق بسیار دارد.

http://salehat.ir/index.php/component/joomgallery/image?view=image&format=raw&type=orig&id=219

وصله کردن شکاف خانه خدا که فاطمه بنت اسد (س) برای تولد حضرت علی (ع) از آنجا وارد خانه شد

شیخ صدوق و فتال نیشابورى از یزید بن قعنب روایت کرده‏ اند که گفت من با عباس بن عبدالمطلب و گروهى از عبدالعزى در کنار خانه خدا نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین در حالی که نُه ماه به او آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدایا من به تو و بدانچه از رسولان و کتابها از جانب تو آمده ‏اند ایمان دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق می کنم و اوست که این بیت عتیق را بنا نهاده است به حق آنکه این خانه را ساخته و به حق مولودى که در شکم من است ولادت او را بر من آسان گردان.

یزید بن قعنب گوید ما بچشم خود دیدیم که خانه کعبه از پشت (مستجار) شکافت و فاطمه به درون خانه رفت و از چشم ما پنهان گردید و دیوار بهم بر آمد چون خواستیم قفل درب خانه را باز کنیم گشوده نشد. لذا دانستیم که این کار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بیرون آمد و در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زیرا آسیه خدا را به پنهانى پرستید در آنجا که پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مریم دختر عمران نخل خشک را بدست خود جنبانید تا از خرماى تازه چید و خورد(و هنگامی که در بیت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسید که از اینجا بیرون شو اینجا عبادتگاه است و زایشگاه نیست) و من داخل خانه خدا شدم و از میوه‏ هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بیرون آیم هاتفى ندا کرد اى فاطمه نام او را على بگذار که او على است و خداوند على الاعلى فرماید من نام او را از نام خود گرفتم و به ادب خود تأدیبش کردم و او را به غامض علم خود آگاه گردانیدم و اوست که بت ها را از خانه من می شکند و اوست که در بام خانه ‏ام اذان گوید و مرا تقدیس و تمجید نماید خوشا بر کسی که او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر کسى که او را دشمن دارد و نافرمانیش کند. (3)

 و چنین افتخار منحصر بفردى که براى على علیه السلام در اثر ولادت در اندرون کعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آینده بدست نیامده است و این سخن حقیقتى است که اهل سنت نیز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانکه ابن صباغ مالکى در فصول المهمه گوید:

 و لم یولد فى البیت الحرام قبله احد سواه و هى فضیلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتکرمته. (4)

 یعنى پیش از آنحضرت احدى در خانه کعبه ولادت نیافت مگر خود او واین فضیلتى است که خداى تعالى به على علیه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجلیل و تکریم نمایند.

 در جلد نهم بحار در مورد وجه تسمیه آنحضرت بعلى چنین نوشته شده است که چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسینه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و بسوى ابطح آمد و به پیشگاه خداوند تعالى چنین مناجات نمود.

 یا رب هذا الغسق الدجى‏
و القمر المبتلج المضى‏ء
بین لنا من حکمک المقضى‏
ماذا ترى فى اسم ذا الصبى (5)

 هاتفى ندا کرد:

خصصتما بالولد الزکى‏
و الطاهر المنتجب الرضى‏
فاسمه من شامخ على‏
على اشتق من العلى (6)

 

۰ نظر موافقین ۰ ۲۱ فروردين ۹۶ ، ۰۹:۲۱
ع . شکیبا---۱۳۳۰

جهت مراعات فضائل اجتماعی باید بانوان پوششی متناسب و در شان و وقار و حیثیت مقام والای زن را داشته باشند تا آرامش جنسی ، لطافت و میل به آرایش و خود نمایی زن، از طرفی و میل جنسی شدید مرد و تحریک آنی آن از طرف دیگر باعث مخاطرات اجتماعی نشده و صحنه کار و حضور اجتماعی، اقتصادی بانوان را در فضایی امن و راحت ایجاد نماید.

حجاب

مشاهده می شود حجاب اسلامی که بعنوان سمبلی بیانگر فضائل اسلامی در جامعه دینی است مورد آماج حملات معاندین واقع می شود از جمله ایجاد شبهه و سوال در خصوص مبانی حکم به وجوب حجاب. مانند اینکه اصلا حکم به حجاب چه ثمری دارد؟ اگر ثمری دارد چرا مردان حجاب ندارند؟ از کجا معلوم که اجبار زنان به حجاب زایده تعصب و فشار مردان نسبت به زنان نباشد؟
در پاسخ به این شبه پراکنی ها باید گفت علاوه بر اینکه فضیلت حجاب اسلامی در راستای حفظ حرمت های الهی قابل تبیین است،

فضیلت پوشش و حجاب ریشه عمیقی نیز در 

۰ نظر موافقین ۰ ۰۵ مهر ۹۵ ، ۱۹:۰۰
ع . شکیبا---۶۹۲

http://karbobala.com/files/news/files/1048/p193daco271ioigfikqh6ok1pee5.JPG


مسلم فرزند عقیل بن ابیطالب؛ پسرعموى امام حسین علیه السّلام و نماینده اعزامى آن حضرت از مکّه به کوفه براى بررسى اوضاع و بیعت گرفتن از مردم بود. او به علت خیانت کوفیان در کوفه بی یاور ماند و عاقبت به چنگ عبیدالله بن زیاد لعنه الله گرفتار شده، به شهادت رسید.

اصالت و شرافت مسلم بن عقیل

مسلم، فرزند عقیل بود و عقیل نیز فرزند بزرگ ابوطالب. با این حساب، مسلم بن عقیل، برادرزاده على بن ابى طالب علیه السلام و پسرعموى سیدالشهدا علیه السلام است.

او از خاندانى پاک، شجاع و با فضیلت برخاست و زیر نظر عموى گرامى‌اش، على علیه السلام، و پسر عموهاى خود امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام پرورش یافت و از علم، تقوى و دیگر فضائل آن بزرگواران بهره‌مند گردید.مسلم در میان جوانان بنى‌هاشم، یکى از رشیدترین و مؤمن‌ترین چهره‌ها بشمار می‌‌رفت.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله‌‌، او و پدرش را ستوده است. در سخنى که از عقیل و پدرش یاد می‌‌کند، از مسلم هم ستایش می‌‌کند و خطاب به امام على علیه السلام می‌‌فرماید: «فرزند او (مسلم) کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک می‌‌ریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود می‌‌فرستند».[۱]

دامادی امام علی علیه السلام

۲ نظر موافقین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۳۶
ع . شکیبا---۱۲۷۴
سلام.دف زنی وآوازخوانی در جشن عروسی حضرت فاطمه بوده؟

پاسخ: آنچه از کتب معتبر در مورد نحوه برگزاری مراسم عروسی حضرت زهرا و علی علیهما السلام وارد شده تنها این است که در شب عروسی، دختران عبدالمطلب و بنی هاشم و زنان مهاجر و انصار و در پیشاپیش آنان، زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) عروس نور را در این راه همراهی می‌کردند. ام سلمه، عایشه، حفصه و معاذه برای این عروس و داماد شعر می‌خواندند. دیگران نیز اول بیت هر شعری را تکرار می‌کردند و تکبیر می‌گفتند. (بحارالانوار: ج 43، ص 97)
این روایت نشان می دهد که در عروسی آن بزرگواران دست زدن و صوت زدنی در کار نبوده است اما نکته ای که اینجا خوب است مطرح شود این است که روایتی که در آن دست زدن در عروسیها را منع کرده باشد وجود ندارد مگر اینکه این دست زدن و صوت زدن کار را به لهو و لعب برساند که در این صورت یقینا حرام است و باطل است.

۰ نظر موافقین ۰ ۱۳ شهریور ۹۵ ، ۰۹:۲۰
ع . شکیبا---۱۲۲۶

http://bayanbox.ir/view/7548002433133105665/3832468093266604194.jpg

۱ نظر موافقین ۰ ۱۰ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۰۷
ع . شکیبا---۵۵۵

جنگ بدر. حضرت حمزه سید الشهدا (ع)

یکی از حادثه‎هایی که در آیات متعدد قرآن به فرازهایی از آن حادثه اشاره شده،[1] ماجرای جنگ بدر است که نخستین جنگ بزرگ مسلمانان با کفار قریش بود که شخص پیامبر در آن شرکت نمود و فرماندهی جنگ را در دست داشت. مسلمانان در این جنگ ضربة سختی بر دشمن وارد کردند. در آیات 45 و 46 سورة انفال شش دستور نظامی ذکر شده که در جنگ بدر موجب پیروزی مسلمانان گردید، که اگر مسلمانان در سایر جنگها رعایت کنند، پیروزی از آنِ آنها است، که در ذیل ذکر خواهد شد.
این پیروزی، بسیار عجیب بود، چرا که تعداد مسلمانان کمتر از یک سوم تعداد دشمن بود، تجهیزات آنها، قابل مقایسه با تجهیزات جنگی دشمن نبود، لطف سرشار الهی نصیب مسلمانان شد، چنان که در آیة 26 انفال می‎خوانیم:
«وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآواکُمْ وَ أَیدَکُمْ بِنَصْرِهِ...؛ به خاطر بیاورید هنگامی که شما گروهی کوچک و اندک و ضعیف، در روی زمین بودید، آن چنان که می‎ترسیدید مردم شما را بربایند، ولی خدا شما را پناه داد و یاری کرد...»

وقوع غزوه «بدر» اولین جنگ بین اسلام و کفر به فرماندهی پیامبر


جنگ بدر در سال دوم هجرت رخ داد، و موجب شکست مفتضحانة دشمن گردید. در این جا نظر شما را به خلاصه‎ای از این نبرد قهرمانانه جلب می‎کنیم:
«بدر» منطقة وسیعی است که دارای چاههای آب بوده و همواره کاروانها در آن جا توقف می‎کردند و از آبهای آن بهره‎مند می‎شدند.
بدر در جنوب غربی مدینه بین مدینه و مکه قرار گرفته و از این رو آن را بدر می‎گویند که نام صاحب آبهای آن «بدر» بوده است.
علت این جنگ این بود که: در ماه جمادی الاول سال دوم هجرت به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ خبر رسید که «کرز بن جابر» با گروهی از قریش تا سه منزلی شهر مدینه آمده و شتران پیامبر را با چهار پایان افراد دیگر به غارت برده و به محصولات مدینه آسیب زده‎اند. رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بی‎درنگ پرچم جنگ را به علی ـ علیه السلام ـ سپرد، آن حضرت با جمعی از مهاجران به تعقیب آنها رفتند تا به چاه بدر رسیدند و سه روز هم در آن جا توقف کردند، هر چه جستجو کردند، کسی را نیافتند سپس به مدینه برگشتند (این غزوه را غزوة بدر اولی یا بدر صغری گویند).
از طرفی کفار، اموال مهاجران را در مکه، مصادره کرده بودند، و به طور کلی می‎خواستند، مسلمانان را در مدینه در فشار محاصرة اقتصادی قرار دهند، و روشن است که اگر این فشار ادامه می‎یافت، دست کم جلو توسعه و گسترش اسلام گرفته می‎شد.
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای شکستن این محاصره، تدابیری اندیشید، بزرگترین تدبیرش این بود که عبور کاروانهای تجارتی مشرکان مکه را قدغن کند.
چهل نفر از مسلمانان را تحت فرماندهی حضرت حمزه که قهرمان رزم آوری بود، برای کنترل مسیر کاروانها فرستاد. پیامبر بیست شتر در دسترس آنها قرار داد. این چهل نفر تحت فرماندهی حمزه، به منطقه‎ای بین مدینه و دریای سرخ که راه عبور کاروانهای مکه بودند رفتند و از آن جا نگهبانی نمودند، منطقه‎ای که 130 کیلومتر عرض داشت و کاروانهای مکه چاره‎‎ای نداشتند جز این که از آن عبور کنند. چند روز گذشت دیدند کاروانی نمایان شد، وقتی کاروان نزدیک آمد معلوم شد که کاروان قریش است که سیصد نفر همراه کاروان می‎باشد، حمزه اعلام جنگ کرد، ولی کفار که از دلاوری‎ها و شجاعت حمزه اطلاع داشتند، پیشنهاد صلح کردند، حمزه نیز مصلحت امر را بر صلح دانسته، و جنگ واقع نشد. (این ماجرا را سریه حمزه گویند.)
چند هفته از این ماجرا گذشت. از گزارش گزارشگران اسلام که با دقت و هوشیاری مراقب عملیات دشمن بودند، معلوم بود که دشمن دست بردار نیست، و در فکر تدارک جنگ و ادامة محاصره اقتصادی و... است و پی فرصت می‎گردد.
در این شرایط به پیامبر چنین گزارش رسید: «کاروان بزرگی همراه دو هزار شتر (و به نقلی هزار شتر) که پنجاه هزار دینار کالا حمل می‎کند به سرزمین مدینه نزدیک شده و به طرف مکه می‎رود و رئیس این کاروان، ابوسفیان است، و چهل نفر از آن نگهبانی می‎کنند، و اکثر مردم مکه در آن کالاهای تجارتی شرکت دارند.»
پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به اصحاب رو کرد و فرمود: «این کاروان قریش است به سوی آن بروید، شاید خدا به این وسیله در کار شما گشایشی بدهد.»
طولی نکشید 313 نفر از مسلمانان در رمضان سال دوم هجرت همراه پیامبر از مدینه به سوی بدر حرکت کردند که 77 نفرشان از مهاجران بودند و بقیه از انصار، و جمعاً هفتاد شتر و سه اسب بیشتر نداشتند.
ابوسفیان توسط جاسوسهایش از تصمیم پیامبر و مسلمانان آگاه شد. دو کار به نظرش رسید یکی این که فردی را از بیراهه به طور سریع به مکه بفرستد و مردم مکه را از، در خطر قرار گرفتن کاروان خبر دهد، دوم کاروان را از بیراهه به طرف مکه ببرد.
«ضمضم» پیام رسان ابوسفیان به مکه شتافت و مشرکان مکه را از ماجرا مطلع کرد، طولی نکشید که حدود هزار نفر با ساز و برگ کامل نظامی برای نجات کاروان از مکه خارج شدند.
ابوسفیان که می‎دانست تا رسیدن قوا از مکه، قطعاً‌ مورد هجوم مسلمانان قرار خواهد گرفت، مسیر راه را عوض نمود و از بیراهه فرار کرد و کاروان را به مکه رساند.
خبر فرار کاروان به سپاه مکه رسید. سران سپاه در مورد جنگ نظریات مختلف داشتند، نظر عده‎ای این بود که چون کاروان نجات یافته برگردیم، ولی عده‎ای اصرار داشتند که به حرکت ادامه بدهند.
ابوجهل طرفدار جنگ بود و افراد را تحریک می‎کرد. سرانجام تصمیم به جنگ گرفتند. پیامبر با 313 نفر از مسلمانان در بدر بودند که خبر فرار ابوسفیان با کاروانش به حضرت رسید، از طرفی گزارشگران گزارش دادند که لشکر دشمن تا پشت تپه بدر آمده است. شبی که فردایش جنگ بدر واقع شد مسلمانان تمام شب را بیدار بودند و در پای درختی تا صبح به نماز و دعا اشتغال داشتند.
صبح روز جمعه هفده رمضان بود که سپاه قریش با تجهیزات کامل جنگی از پشت تپه به دشت بدر سرازیر شدند، هنوز در میان قریش، اختلاف نظر در مورد جنگ وجود داشت، اما یک موضوع جنگ را حتمی کرد و آن این که:
یکی از سپاهیان قریش به نام «اسود مخزومی» که مردی خشن بود، چشمش به حوضی که مسلمانان درست کرده بودند افتاد، تصمیم گرفت یکی از این سه کار را انجام دهد، یا از آب حوض بنوشد یا آن را ویران کند و یا کشته شود، به دنبال این تصمیم از صف مشرکان بیرون تاخت و تا نزدیک حوض رسید، در آن جا با حضرت حمزه افسر رشید اسلام روبرو شد، حمزه یک ضربت به پای او زد که پایش از ساق جدا شد، در عین حال می‎خواست با حرکت سینه خیز، خود را به آب حوض برساند و از آن بنوشد، حمزه با زدن ضربه دیگر او را در آب کشت.
به دنبال این حادثه، به رسم دیرینة عرب، جنگ تن به تن شروع شد.
سه نفر از شجاعان دشمن به نامهای: «عتبه» و برادرش «شَیبُه» (از فرزندان ربیعه) و سومی ولید (فرزند عتبه) به میدان آمدند و مبارز طلبیدند.
سه نفر از انصار در صف مسلمانان در میدان تاختند، ولید آنها را شناخت، گفت: «شما اهل مدینه هستید به شما کاری نداریم، کسانی که از اقوام ما هستند باید به جنگ ما آیند.»
رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ پسر عموهایش عْبیده و علی ـ علیه السلام ـ و عمویش حمزه را به میدان فرستاد. به مناسبت سن، علی ـ علیه السلام ـ با ولید، حمزه با شیبه و عبیده با عتبه به جنگ پرداختند.
طولی نکشید که علی و حمزه رقیبان خود را از پای در آوردند، ولی عبیده کاری از پیش نبرد. هر دو ضربتی به هم زدند. علی ـ علیه السلام ـ پیش دستی کرد و عتبه را کشت، به این ترتیب در حملة اول، مشرکان به سوگ سه نامور شجاعشان نشستند.
پس از آن «عاص بن سعید» برای مبارزه با علی ـ علیه السلام ـ به میدان تاخت. علی ـ علیه السلام ـ او را نیز کشت، سپس حنظله پسر ابوسفیان و طعیمه و نوفل به میدان تاختند، علی ـ علیه السلام ـ آنها را نیز یکی پس از دیگری کشت، و پیوسته مبارزانی به میدان می‎آمدند و کشته می‎شدند.
سرانجام جنگ با پیروزی اسلام و شکست دشمن پایان یافت و از مسلمانان چهارده یا بیست و دو نفر به افتخار شهادت رسیدند.
از کفار، هفتاد نفر کشته شدند و هفتاد نفر اسیر گشتند، 35 یا 36 نفر از کشته‎شدگان، بر اثر ضربات پرچمدار اسلام در این جنگ یعنی علی ـ علیه السلام ـ به هلاکت رسیدند، بسیاری از کشته‎شدگان از سران شرک مانند ابوجهل، ولید بن عتبه، حنظلة بن ابوسفیان، عتبه و شیبه و... بودند.[2]
آری ابوجهل محرک اصلی جنگ و فرماندة دشمن که با غرور و تکبر سوگند یاد کرد تا با سپاهش به سرزمین بدر آید و سه روز در آن جا بماند و به سلامتی نجات کاروان، شراب بنوشد و خوانندگان بنوازند و شترانی ذبح کرده و غذای گسترده‎ای به راه اندازد، و صدای عربدة پیروزی و غرورش را به گوش جهانیان برساند، مفتضحانه در این جنگ شکست خورد. چوپان پیر و ضعیفی به نام عبدالله بن مسعود، سر او را از بدن جدا کرد و به نخی بست و آن را کشان کشان نزد پیامبر آورد.
به جای جام‎های شراب، جام‎های مرگ نوشیدند و در عوض خوانندگان، نوحه گرانشان به نوحه پرداختند.
شش دستور پیروزی
آیاتی از طرف خدا در این زمینه نازل شد و شش دستور مهم به مسلمانان داد. مسلمانان با به کار بردن آن شش دستور، این چنین دشمن را مفتضحانه تار و مار کردند، و اگر ما نیز امروز آن شش دستور را اجرا کنیم، حتماً به پیروزی نائل می‎شویم.
آن آیات عبارتند از آیه 45 و 46 و 47 سورة انفال که می‎فرماید:
«ای کسانی که ایمان آوریده‎اید هنگامی که با گروهی در میدان نبرد روبرو می‎شوید (این شش دستور را رعایت نمایید):
1. ثابت قدم باشید.
2. خدا را فراوان یاد کنید تا پیروز گردید.
3. از فرمان خدا و پیامبرش اطاعت کنید.
4. نزاع و کشمکش نکنید (اتحاد را حفظ کنید) تا سست نشوید و شوکتتان بر باد نرود.
5. استقامت کنید چرا که خداوند با استقامت کنندگان است.
6. و مانند آنها نباشید که از روی غرور و هواپرستی و خودنمایی (یعنی ابوجهل و همراهان او) به میدان (بدر) آمدند تا مردم را از راه خدا باز دارند، خداوند به آن چه عمل می‎کنند آگاه است.»


[1]. سورة انفال، آیات 5 تا 51 ـ سورة بقره آیة 217 و 218.
[2]. اقتباس از کحل البصر؛ اعلام الوری؛ ناسخ التواریخ هجرت، ج 1؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 270 به بعد؛ ارشاد مفید، ص 32 و...

۲ نظر موافقین ۱ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۷:۲۹
ع . شکیبا---۱۴۴۶

داستان توسل به حضرت زینب (س)

 http://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1393/12/3/2996258_576.jpg

حضرت زینب علیهاالسلام

سرت را پایین مى‏ اندازى، طاقت این که سر بلند کنى و به چشمان مادر خیره شوى را ندارى. نگاهت را به گوشه تاقچه روى عکس پدر، که خیره نگاهت مى‏ کند، ثابت مى‏ کنى؛ این روزها عجیب دلِ گرفته‏ اى دارى!

هنوز نتوانسته‏ اى باور کنى که براى همیشه، خانه‎نشین شده ‏اى. وقتى یادت مى‏ آید که درس و مدرسه را براى همیشه مى‏ خواهى ترک کنى، دلت مى‏ سوزد. احساس مى‏ کنى از نوک پا تا سرت تیر مى‏ کشد و اندوهى عمیق تو را از بودن، پشیمان مى ‏کند.

ـ فوزیه، دخترم! اینقدر به خودت فشار نیار، من تحمّل غصّه‏ هاى تو را ندارم.

نگاهت را بر مى‏ گردانى؛ به گوشه اتاق که مادر نشسته خیره مى ‏شوى؛ یک لحظه آرزو مى‏ کنى کاش پاهایت رمقى در خود داشت و مى‏ توانستى بلند شوى، مى‏ دویدى و مادر را در آغوش مى‏ کشیدى!

آب دهانت را قورت مى‏دهى. بغضى سنگین، گلویت را مى ‏فشارد. مى ‏خواهى چیزى به مادر بگویى؛ مى‏ خواهى چیزى بگویى و درد مادر را کمى تسکین دهى. زبان در دهانت نمى‏ چرخد. پرده اشک جلوى چشمانت را مى‏ گیرد و چهره شکسته و خسته مادر را تار مى ‏بینى.

۹ نظر موافقین ۴ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۰۰
ع . شکیبا---۱۴۵۴

http://tabrizi.org/ar/wp-content/uploads/nahjolbalaghe2.jar.jpg

زبان عاقل

انسان عاقل وقتی بخواهد سخنی بر زبان آورد، ابتدا خوب در مورد آن می اندیشد و سپس هنگامی که به درستی سخن خود اطمینان یافت، آن را بر زبان می آورد. در مقابل، انسان نادان، هر سخنی که به زبانش آمد، نسنجیده بیان می کند. امیرمؤمنان علیه السلام دراین باره می فرماید: «زبان عاقل، پشت قلب او قرار دارد و قلب احمق و نادان، پشت زبان او جا گرفته است».

فضیلت علم

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «دانش، از مال دنیا بهتر است، زیرا دانش نگهبان توست ولی مال را تو باید نگهبانی کنی. مال دنیا با بخشش کاسته می شود، ولی دانش براثر بخشش، رشد و فزونی می یابد. آنچه با مال دنیا به دست آمده، با تمام شدن مال، از بین می رود».

امیرمؤمنان علیه السلام در این کلام نورانی، از برتری دانش در برابر مال دنیا سخن می گوید و برای آن سه دلیل می آورد: اول آنکه دانش، انسان را از مشکلات زندگی و گرفتاری های آخرت نگه می دارد و از خسارت هایی که به سراغ اشخاص جاهل می رود، دور می کند. ولی مال دنیا نه تنها نگهبان صاحب خود نیست، بلکه صاحب مال، ناچار است پاره ای از وقت، فکر و نیروی خود را برای نگهداری آن از دست بدهد. دوم آنکه صاحب مال، وقتی مقداری از مالش را به دیگران می بخشد، به همان میزان از مالش کم می شود ولی صاحب علم، هر چه از دانش خود به دیگران می بخشد و به دیگران می آموزد، بر آگاهی های خود می افزاید. سوم آنکه وقتی مال و ثروت از بین برود، تمامی چیزهایی هم که به واسطه آن مال و ثروت به دست آمده، مثل مقام و شهرت از بین خواهد رفت، در حالی که شخص عالم، هیچ گاه آنچه را با علم خود به دست می آورد، از دست نمی دهد.

پرهیز از شوخی زیاد

یکی از نشانه های وقار انسان این است که از شوخی کردن زیاد بپرهیزد و متین و جدی باشد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «هیچ کس شوخی نمی کند، مگر آنکه بخشی از عقل خود را دور می اندازد». ایشان در جای دیگری به فرزندشان امام حسن علیه السلام چنین توصیه می کند: «نه تنها خودت هیچ گاه در حضور مردم شوخی نکن و حرف های خنده آور مزن، بلکه حتی حرف های خنده آور دیگران را هم نقل مکن؛ چون این کار موجب سبکی می شود و ارزش انسان را از بین می برد».

بردباری و پرهیزکاری

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:«بردباری، شجاعت است و پرهیزکاری، توانگری». بدون شک بردباری، یکی از عالی ترین جلوه های شجاعت انسان به شمار می رود. شجاع، کسی نیست که در برابر هر مسئله به خشم می آید و عجولانه دست به اقدامات حساب نشده می زند؛ چون بسیار دیده شده که چنین افرادی، صدها گرفتاری برابر خود و دیگران ایجاد کرده اند. شجاع حقیقی کسی است که در برابر مشکلات بردبار باشد و با صبر و حوصله به راه حل آنها بیندیشد. فضیلت دیگر که در این سخن به آن اشاره شده، پارسایی است که برای انسان، بهترین ثروت ها و بالاترین توانگری هاست. انسان پارسا، همواره در وجود خود، آن قدر ارزش های روحی و معنوی دخیره می کند که دیگر به مال و ثروت دنیا چشم نمی دوزد و همین بی نیازی از مال دنیا، بزرگ ترین ثروت به شمار می رود.

دقت در انتخاب دوست

دوست خوب، آدمی را به کمال می رساند و دوست بد، او را از رحمت الهی باز می دارد. امیرمؤمنان در سخنی گهربار می فرماید که چه کسی را نباید به عنوان دوست برگزید:«از دوستی با نادان بپرهیز؛ چون او می خواهد به تو سود برساند، ولی از روی نادانی زیان می رساند. از دوستی با شخص تنگ نظر بپرهیز؛ چون او تو را هنگامی که به شدت نیازمند او باشی رها می کند. از دوستی با شخص بد کار بپرهیز؛ چون او به ناچیزترین قیمت ها تو را می فروشد. از دوستی با دروغگو بپرهیز؛ چون او مانند سراب فریبت می دهد، دور را در نظرت نزدیک، و نزدیک را دور جلوه گر می سازد».

ارتباط با بستگان

پیشوایان معصوم همواره بر صله رحم سفارش کرده اند؛ زیرا، موجب تقویت پیوندهای خانوادگی و از بین رفتن اختلافات و کینه ها می گردد و رویارویی افراد را با سختی ها آسان می گرداند. امیرمؤمنان علیه السلام در سفارشی به ارتباط با بستگان چنین می فرماید:«ای مردم! هیچ کس از طایفه و خویشان خود بی نیاز نیست، هر چند صاحب مال و ثروت باشد. آدمی همواره به دست و زبان آنها که از او دفاع کنند، محتاج است. آنها بهتر می توانند گرفتاری های او را برطرف سازند و در هنگام سختی ها و پیشامدهای ناگوار، بر او مهربانند». آن حضرت در قسمت دیگری می فرماید:«آگاه باشید! هیچ کدام از شما نباید از خویشان خود روی گرداند؛آن گاه که آنها را در فقر و پریشانی می بیند، باید به ایشان احسان کند». ایشان در نامه ای به فرزند برومندشان امام مجتبی علیه السلام می نویسد:«بستگان خویش را گرامی دار؛ زیرا آنها بال و پر تواند که با آنها پرواز می کنی، و ریشه تواند که به آنها باز می گردی، و دست تواند که با آن به دشمنان حمله می کنی».

تفاوت بین اعمال

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:«چه تفاوت بسیاری بین دو گونه عمل و کردار انسان ها وجود دارد؛ عملی که لذت و خوشی آن به سرعت می گذرد، ولی نتایج زیان بار آن باقی می ماند، و عملی که رنج و زحمت آن، زود تمام می شود، ولی پاداش آن بر جای خواهد ماند».

خداوند متعالی، انسان را آزاد آفرید و به او اختیار داد، تا آزادانه راه زندگی خویش را برگزیند و هر عملی را که دلش خواست، انجام دهد. اما در روز قیامت، کسی که عمل خوب انجام داده پاداش می گیرد و کسی که مرتکب اعمال ناپسند شده، به کیفر و مجازات می رسد. امیرمؤمنان علیه السلام در این فرمایش نورانی، به انسان ها هشدار می دهد که هرگز فریب ظاهر را نخورند. کار خوب و بد، هر دو به زودی می گذرد و تمام می شود؛ در حالی که پی آمد آن از بین نمی رود و در کارنامه عمل انسان باقی می ماند.

اخلاص

اخلاص، پایه همه ارزش های اخلاقی و رهنمودی قرآنی است که موجب می شود ایمان در وجود انسان جا گیرد و آدمی به رشد و کمال برسد. امیرمؤمنان علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: «اساس دین، شناخت خدا و کمال شناخت، در تصدیق خدا و نهایت و کمال تصدیق، در یگانه پرستی و کمال توحید، در خالص ساختن اعمال برای خداوند است». نیز از آن حضرت است که:«کسی که اعمال خود را برای خدا خالص گرداند، در نتیجه حق تعالی هم او را برای خود اختیار می کند و او از جمله معادن دین خدا روی زمین می گردد».

تمرین بردباری

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:«اگر بردبار نیستی، خو را وادار به بردباری کن؛ زیرا کسی که خود را به گروهی شبیه کند، به زودی از آنان می شود». بعضی ها در برابر کوچک ترین ناملایمت، آرامش خود را از کف می دهند و دست به کارهایی می زنند که ناراحتی های فراوانی در پی دارد. چاره این افراد آن است که با اراده و تمرین، اندک اندک خود را شبیه بردباران کنند تا سرانجام این صفت، ملکه رفتاری شان گردد و جزو صابران شوند.

اهمیت حیا

حیا، یکی از فضیلت های مهم اخلاقی است که در روایات اسلامی بسیار به آن توجه شده است. حیا، سبب بازداشتن انسان از ارتکاب بسیاری از گناهان گردیده، مروارید گران بهایی است که فرد و جامعه را پاکیزه و درخشان می کنند. امیرمؤمنان علیه السلام درباره حیا می فرماید:«هیچ ایمانی مانند حیا و صبر نیست». نیز از آن حضرت است که: «هر که جامه حیا و شرم بپوشد، مردم زشتی های او را نخواهند دید».

ویترین تهمت

مؤمن، نه تنها از انجام کارهای زشت و نادرست دوری می کند، بلکه باید از قرار گرفتن در فضای آلوده به گناه هم بپرهیزد. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «کسی که خود را در معرض بد نامی و جایگاه تهمت قرار می دهد، نباید کسی را که به او گمان بد می برد، سرزنش کند»؛ زیرا تقصیر از خود اوست که زمینه بدگمانی دیگران را فراهم آورده است.

عزّت نفس

امیرمؤمنان می فرماید: « نفست را از هر زبونی و پستی گرامی بدار، هر چند تو را به نعمت های بی شمار رساند؛ زیرا هرگز برابر آنچه از نفس خویش صرف می کنی، عوض نخواهی یافت و بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است». یکی از شعارهای والای اسلام، عزّت نفس است. انسان مسلمان با عزّت نفس، طعم واقعی ایمان را می چشد و از شر دشمن درونی، یعنی هوای نفس و دشمن خارجی در امان می ماند. از این رو، امیرمؤمنان علیه السلام در این کلام نورانی تصریح می کند که اگر در برابر کرامت و عزت نفس، انسان هر قدر هم از نعمت ها و ثروت دنیا بهره مند شود، باز خسارت و ضرری جبران ناپذیر دیده است.

اهمّیت وفای به عهد

اسلام درباره وفای به عهد سفارش های بسیاری کرده است تا جایی که یکی از تفاوت های آشکار انسان مسلمان را با دیگران، در وفای به عهد و پیمان می داند. از این رو، مسلمان واقعی باید به عهد و پیمان هایش اهمیت دهد و دیگران را آزرده خاطر نکند. شخصی که عهدی می بندد و قولی می دهد، در گرو آن عهد باقی می ماند تا انجامش دهد. امیرمؤمنان علیه السلام در این باره می فرماید: «کسی که از او درخواستی می شود، تا زمانی که وعده انجامش را نداده باشد، آزاد است».

گذشت

گذشت، از ویژگی های مؤمنان به شمار می رود. از بین رفتن کینه ها، نزدیک شدن قلب ها و در نتیجه تقویت پیوندهای خانوادگی و اجتماعی، از آثار مهم گذشت است.

امیرمؤمنان علیه السلام نیز در نامه ها و خطبه های خویش می فرمود: «خشم را فرو بنشان و هنگام توانایی و قدرت، گذشت کن، و هنگام تندخویی، بردبار باش تا برایت پاداش نیکو بنویسند». نیز از آن حضرت است که: «بخشش و گذشت، نگهبان آبروهاست».

۰ نظر موافقین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۰۸
ع . شکیبا---۵۶۸