سرگرد عراقی چند بار به حاجآقا گفته بود «آقای ابوترابی، اگه [امام] خمینی مثل تو باشه، من مقلدش میشوم»!
به گزارش افکارنیوز، شاید بتوان به جرات گفت که مجموعه صفاتی چون مجاهد، آزادگی، انسانیت، عالم، سیاستمدار دینی، روحانی، فرهیخته و در یک کلام مبلغ واقعی دین را میتوان در«حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی»خلاصه کرد. او که الحق شایسته عنوان زیبای«سید آزادگان»بود.
آنچه آزادگان که سالهای سال با او زندگی کردهاند از او میگویند به خوبی بیانگر خصوصیات و روحیات اوست. ۱۲ خرداد سالروز عروج و پرواز او بود. آنچه در ادامه میآید گوشههایی از خاطرات اوست به پاسداشت یاد او که عیناً این شعار رزمندگان را به اثبات رساند که «تا زندهایم، رزمندهایم…»
*پرستاری از یک فریبخورده
یکی از اسرا، که بارها با جاسوسیاش برای عراقیها سبب کتک خوردن بچهها از جمله حاج آقای ابوترابی شده بود، مریض شد. از شدت تب میسوخت و نیاز به پرستاری داشت اما کسی حاضر نبود به کسی که این همه در حق دیگران بدی کرده، رسیدگی کند. عراقیها هم گوشه آسایشگاه رهایش کردند. حاجی شب تا صبح بالای سرش نشست، مدام او را پاشویه میداد و به او رسیدگی می کرد. اسیر مزبور وقتی چشمانش را باز کرد و دید حاجی این گونه دارد از او پرستاری میکند از خجالت سرخ شد و پتو را روی سرش کشید. صدای گریهاش آسایشگاه را پر کرده بود. بعد از آن شده بود مرید حاجی. حاجی با محبتش او را زنده کرد.
*بیخبر از همه جا