سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان ---این نقش ماند از قلمت یادگار عمر

سخن بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان
این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر

«نوشته های فرهنگی و اجتماعی و سبک زندگی ، شهدا و مدافعین حرم»

باید انسانها، هم آموزش داده شوند و هم تزکیه شوند، تا این کره‌ى خاکى و این جامعه‌ى بزرگ بشرى بتواند مثل یک خانواده‌ى سالم، راه کمال را طى کند و از خیرات این عالم بهره‌مند شود. مقام معظم رهبری

التماس دعا
برادر شما شکیبا

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
امکانات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فدائیان اسلام» ثبت شده است

http://img.tebyan.net/big/1394/10/13042208013645811186215232150176110101202.jpg

زندگینامه شهید نواب صفوی و فداییان اسلام

"سید مجتبی میرلوحی تهرانی (۱۳۰۳-۱۳۳۴ ش) معروف به نواب صفوی روحانی شیعه، بنیان‌گذار و رهبر جمعیت فداییان اسلام دروس حوزوی مانند فقه و اصول، تفسیر قرآن و اصول سیاسی و اعتقادی را در تهران و سپس در نجف فرا گرفت؛ وی از پیشتازان مبارزات مسلحانه علیه رژیم پهلوی بود.
در روز ۲۷ دی ۱۳۳۴ سیدمجتبی نواب صفوی رهبر جمعیت فدائیان اسلام و سه تن از یارانش در میدان تیر لشکر ۲ زرهی تهران توسط رژیم سفاک شاه به جوخه اعدام سپرده شدند و پیکرش در قبرستان وادی‌السلام قم به خاک سپرده شد. "
این نوشتار به بررسی زندگی و عمده ترین فعالیت های مبارزاتی شهید نواب صفوی و فداییان اسلام پرداخته است.
 سیدمجتبی میرلوحی صفوی، از روحانیون مبارز و رهبر جمعیت «فدائیان اسلام»، در سال 1303شمسی در محله خانی‌آباد نو و در خانواده‌ای روحانی دیده به جهان گشود. پدرش سیدجواد میرلوحی، به دنبال صدور قانون «لباس های متحدالشکل» ـ 1314 ش. ـ لباس روحانیت از تن بیرون کرد و به عنوان وکیل دعاوی دادگستری مشغول به خدمت شد، اما پس از چندی در پی یک مشاجره سخت، سیلی محکمی به صورت علی‌اکبر داور وزیر عدلیه وقت زد که نتیجه آن گذران محکومیت سه ساله در زندان بود. او چندی پس از گذراندن دوره محکومیت و آزادی از زندان دارفانی را وداع گفت. طی این سه سال سیدمحمود نواب میرلوحی، از بستگان نزدیک سیدمجتبی، عهده‌دار سرپرستی وی بود.
سیدمجتبی در 7 سالگی وارد دبستان حکیم نظامی شد و سپس در مدرسه صنعتی آلمانی‌ها به تحصیل ادامه داد. او همزمان در یکی از مساجد خانی‌آباد نو به فراگیری دروس دینی نیز مشغول شد و پس از خروج رضاخان از کشور به فعالیت های سیاسی روی آورد. سخنرانی وی علیه دولت قوام‌السلطنه در 17 آذر 1321 در حالی که 18 سال بیش نداشت اولین مبارزه وی علیه حکومت پهلوی محسوب می‌شد. در پی این سخنرانی و تهییج دانش‌آموزان دیگر مدارس و همراهی عده‌ای از مردم ناراضی، تظاهراتی در مقابل مجلس شورای ملی علیه قوام برگزار شد که با مداخله و تیراندازی پلیس، دو نفر شهید شدند. این حادثه اثر عمیقی در شخصیت سیدمجتبی گذاشت و او را در راه مبارزه با حکومت پهلوی مصمم‌تر ساخت.
۰ نظر موافقین ۱ ۲۷ دی ۰۲ ، ۰۰:۳۶
ع . شکیبا---۵۰۶
همسر شهید نواب صفوی

خاطره ای از همسر شهید نواب صفوی:

سیدمجتبی نگاهی آرام به همسرش انداخت،  بانوی خانه منزلی مطمئن می‌خواست تا فرزندش را با خیالی راحت و آسوده تربیت کند. آقا مانند همیشه با جذبه گفت: خیلی خوب و از اتاق بیرون رفت. نیره‌السادات ناراحت همسرش بود، مبادا آقا توانایی این را نداشته باشد که خانه‌ای کوچک را تهیه نماید. غم سنگینی در دلش چنگ انداخت، قلم را برداشت، عریضه‌ای برای حجت‌بن‌الحسن (عج) نوشت:«آقا جان گره از کار سیدمجتبی باز کن. «اشک در چشمانش غلطید. پرده سیاه شب اتاق نیره‌السادات را در تاریکی فرو برد و چشمانش خوابی سنگین را پذیرا گشت. صاحب‌الزمان (عج) را در خواب دید: «آقا فاطمه‌السادات را مورد ملاتفت قرار دادند و نیره‌السادات مشغول پختن غذا گشت و در همان حال برای امامش (عج) درد دل نمود. یا اباصالح مگر نواب سرباز شما نیست، پس چرا یاریش نمی‌کنید؟ امام (عج) فرمودند: «او را یاری می‌کنم». ناگهان از خواب بیدار شد. صبح زود سید مجتبی به خانه بازگشت و کلید منزلی نو را به همسرش داد.

نیره سادات احتشام رضوی _ همسر شهید نواب صفوی به دلیل مشارکت در برنامه های فداییان اسلام و نیز همراهی با شهید در برنامه های تبلیغی و ارشادی او خاطرات ناگفته دارد که می تواند در شناسایی فضا و محیط آن دوران منبع خوبی باشد. بانوی بزرگواری که او را با نام «خانم نواب» می‌شناسیم، تنها هشت سال با شهید نواب صفوی زندگی کرد؛ سه فرزند دختر از شهید به یادگار مانده است و پس از شهادت همسر با اینکه جوان بود، باز هم به افشاگری علیه جنایت‌های حکومت فاسد پهلوی ادامه داد و...

خاطره ای از آیت الله شهید مدنی :

شهید آیت الله مدنی

هنگامی که شهید نواب صفوی در نجف اشرف به فکر مبارزه با کسروی گری افتاد، آیت الله مدنی که از اساتید حوزه نجف بود، مطلع می شود که نواب صفوی هزینه این مبارزه را ندارد. بدین رو، کتابهای خود را می فروشد و پولش را در اختیار نواب صفوی می گذارد ، به گونه ای که دوستانش می گویند، اسلحه نواب از پول کتاب های شهید آیت الله مدنی بوده است. 

دورود و رحمت خداوند بر مجاهدان راه خدا و فدائیان اسلام و قرآن و اهل بیت (ع)

مطالب مرتبط : نواب صفوی ، علما و بزرگان ، سبک زندگی

۱ نظر موافقین ۲ ۲۷ دی ۰۱ ، ۰۰:۱۰
ع . شکیبا---۴۴۳

گلوله را به حنجره نخست وزیر زدم چون به رهبر اسلامی من اهانت کرد

شهادت سربازان دلیر اسلام: بخارایی، امانی، صفار هرندی و نیک‌نژاد( 1344ش)

26 خرداد ماه یادآور سحرگاهی خونین است که رژیم شاه چهار مومن مجاهد را به سبب ایمان به خدا و تعهد به مرجع و فقیه عادل زمان و رهبر انقلاب اسلامی و به جرم دفاع از اسلام ناب محمدی(ص) و اعدام انقلابی حسنعلی منصور که مزدور آمریکا بود، به میدان تیر آوردند تا به خیال خام خود آنها را بکشند و یاران امام خمینی(ره) و اسلام را بترسانند.

اما آنها همانند رهبرشان دلی آرام و قلبی مطمئن داشتند ، و با لبی پر لبخند به شهادت لبیک گفتند و جاودانه تاریخ دارای حیات طیبه شدند و خون پاکشان، شوری دیگر در دل مردم خداخواه آفرید. راهشان آغازگر جهاد مسلحانه‌ای شد که تا پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، اسلحه را در دستان نیرومند مبارزان راه خدا نگه داشت. خداوند آنان را عزت بخشید و دشمنانشان را رسوا و ذلیل کرد و درخت انقلاب اسلامی با خون این شهدا ثمری دیگر گرفت و شاخ و برگش گسترده‌تر شد.
حاج صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیک‌نژاد، رضا صفار هرندی و همرزمان دلیر آنها از موتلفه اسلامی، شب سیاه رژیم طاغوتی را با انفجار نور و برق گلوله در هم شکستند و در روزگاری که رژیم ستمشاهی و فراماسونری آمریکایی و انگلیسی وقیحانه رجز می‌خواند که انقلاب اسلامی به بن بست رسیده و رهبر انقلاب دستگیر و به ترکیه تبعید شده، مبارزان راه خدا باید مبارزه را کنار بگذارند و به دنبال زندگی بروند.
در چنین روزگار خفقان و دیکتاتوری، این عزیزان حسنعلی منصور را به درک فرستادند و شجاعانه به شهادت رسیدند. این شهیدان با شهادت خود راه را برای مجاهدان هموار ساختند. هنگامی که طاغوت و طاغوتیان فهمیدند که این شهیدان یک فهرست 83 نفری از مزدوران بیگانه پرست را برای اعدام انقلابی آماده ساخته‌اند به وحشت افتادند و رجزخوانی‌ها به باد رفت. قدرت اسلام و توان یاران خالص امام خمینی(ره) آشکار شد و کاپیتولاسیون آمریکایی از محتوا خالی گردید و دیگر نوبت به کاپیتولاسیون انگلیسی و صهیونیستی نرسید.
منبع: روزها و رویدادها روزهای شمسی/ تهیه و تنظیم دفتر عقیدتی سیاسی فرماندهی معظم کل قوا- تهران: رامین، ‎۱۳۷۶.

۴ نظر موافقین ۰ ۲۶ خرداد ۰۱ ، ۰۲:۰۸
ع . شکیبا---۶۰۸

یاد شهید عزیز سید مجتبی نواب صفوی و یاران شهیدش را

در ۲۷ دی ماه گرامی می داریم

http://iusnews.ir/images3/ius/20140325/89592370/564.jpg

خاطرات رهبر معظم انقلاب از شهید نواب صفوی

نواب صفوی به مشهد آمد. او را اولین بار در آنجا بود که شناختم. تصور می کنم سال 1331 یا 1332 بود. شنیدم که او و فدائیان اسلام، به دعوت عابدزاده، وارد مهدیه مشهد شده اند. جاذبه ای پنهانی، مرا به سوی او می کشاند و بسیار علاقه داشتم که نواب را از نزدیک ببینم.


می خواستم به مهدیه بروم، ولی نتوانستم، چون آنجا را بلد نبودم. یک روز خبر دادند که نواب می خواهد برای بازدید طلاب مدرسه سلیمان خان که ما هم جزو طلاب آن مدرسه بودیم، بیاید. آن روز، مدرسه را با آب و جارو مرتب کردیم. هرگز آن روز از یاد و خاطر من بیرون نمی رود و جزو روزهای فراموش نشدنی زندگی من است. مرحوم نواب آمد. یک عده از فدائیان اسلام هم با او بودند که از روی کلاهشان مشخص می شدند، کلاه های پوستی بلندی سرشان می گذاشتند. آن ها دور و بر نواب را گرفته بودند و او همراه با جمعیت وارد مدرسه سلیمان خان شد. راهنمائیشان کردیم و آمدند در مدرس مدرسه که جای کوچکی بود، نشستند. طلاب مدرسه هم جمع شدند. هوا هم گرم بود. نمی دانم تابستان بود یا اوایل پاییز، درست در خاطرم نیست. آفتاب گرمی می تابید. نواب شروع به سخنرانی کرد. سخنرانیش یک سخنرانی معمولی نبود. بلند می شد و می ایستاد و با شعار کوبنده و لحن خاصی صحبت می کرد. من محو نواب شده بودم. خود را از لابه لای جمعیت عبور داده و به نزدیکش رسانده و جلوی او نشسته بودم. همه وجودم مجذوب این مرد شده بود و با دقت به سخنانش گوش می دادم.
موقعی که شربت به من داد، گفت:«بخور! انشاءالله که هر کسی این شربت را بخورد، شهید می شود.»
او بنا کرد به شاه و به انگلیس و این ها بدگویی کردن. اساس سخنانش این بود که اسلام، باید زنده شود، اسلام باید حکومت کند و این هایی که در رأس کار هستند، دروغ می گویند، اینها مسلمان نیستند.
من برای اولین بار، این حرفها را از نواب صفوی می شنیدم و آن چنان، این حرف ها در من نفوذ کرد و جای گرفت که احساس کردم دلم می خواهد همیشه با نواب باشم. این احساس را واقعاً داشتم که دوست دارم همیشه با او باشم.
همان طور که گفتم، آن روز هوا خیلی گرم بود و عده ای که همراه نواب بودند، در قدح بزرگی شربت آبلیمو درست کردند و آوردند که او و هرکسی که آنجا نشسته بود بخورد.

یکی از دوربری های او لیوان دستش گرفته بود و ذره ذره از آن شربت به هر کسی که آنجا بود و شاید صد نفری می شدند، می داد او با شور و هیجان عجیبی این کار را می کرد. اواخر، شربت کم شد و با قاشق به دهان همه می گذاشت. موقعی که به من داد، گفت:«بخور! انشاءالله که هر کسی این شربت را بخورد، شهید می شود.»

۲ نظر موافقین ۲ ۲۷ دی ۹۷ ، ۰۰:۴۲
ع . شکیبا---۱۱۴۶